تاریخ : Mon 11 Sep 2023 - 04:59
کد خبر : 84561
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

بازگشت جنوب جهانی

واقع‌گرایی و نه اخلاق‌گرایی به ‌نقد جدیدی از قدرت غرب شکل داده است

بازگشت جنوب جهانی

سارانگ شیدور، مسئول برنامه جنوب جهانی در اندیشکده کوئینسی ایالات‌متحده آمریکا، در مقاله «بازگشت جنوب جهانی؛ واقع‌گرایی، و نه اخلاق‌گرایی، به‌ نقد جدیدی از قدرت غرب شکل داده است»

سجاد عطازاده، مترجم: سارانگ شیدور، مسئول برنامه جنوب جهانی در اندیشکده کوئینسی ایالات‌متحده آمریکا، در مقاله «بازگشت جنوب جهانی؛ واقع‌گرایی، و نه اخلاق‌گرایی، به‌ نقد جدیدی از قدرت غرب شکل داده است» که در 31 اوت 2023 برابر با 9 شهریور، در وب‌سایت فارن‌افرز منتشر شده است، به بررسی گروه‌بندی جدید کشورهایی که پیش‌تر جهان سوم یا درحال‌توسعه خوانده می‌شدند، در قالب جنوب جهانی پرداخته است. او بر این باور است که برخلاف دوره‌های پیشین، شکل‌گیری جنوب جهانی در مقطع حاضر ریشه در تلاش کشورها برای نیل به منافع خود دارد. او بر آن است تا زمانی که ساختار ناعادلانه نظم بین‌المللی که مثلا در ساختار شورای امنیت تبلور یافته است تغییر نکند، شاهد تداوم کنشگری جنوب جهانی خواهیم بود.جنگ روسیه در اوکراین به ناظران غربی یادآوری کرده است که دنیایی خارج از قدرت‌های بزرگ و متحدان اصلی آنها هم وجود دارد. این جهان که عمدتاً شامل کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین است، در برابر جانب‌داری روشن از طرفین منازعه اوکراین خودداری کرده است؛ بنابراین، این جنگ اهمیت جنوب جهانی را به‌عنوان عاملی عمده در ژئوپلیتیک مورد تأکید قرار داده است. چشم‌انداز ژئوپلیتیکی امروز تنها با تنش‌های بین ایالات‌متحده و قدرت‌های بزرگ، مانند چین و روسیه، تعریف نمی‌شود، بلکه با مانور قدرت‌های متوسط و حتی کوچک‌تر نیز مشخص می‌گردد.کشورهای جنوب جهانی اکثریت ‌قریب‌به‌اتفاق بشریت را در خود جای ‌داده‌اند؛ اما خواسته‌ها و اهداف آنها مدت‌ها است که به پاورقی‌های ژئوپلیتیک تنزل داده شده است. در نیمه دوم قرن بیستم، گروه‌هایی مانند جنبش غیرمتعهدها و گروه 77 در سازمان ملل به دنبال پیشبرد منافع جمعی کشورهای فقیر و استعمارزدایی‌شده در دنیایی بودند که تحت سلطه قدرت‌های امپراتوری سابق بود. همبستگی آنها اساساً مبتنی بر آرمان‌ها و هدف اخلاقی مشترکی بود که همیشه نتایج مشخصی به بار نمی‌آورد. حتی قبل از پایان جنگ سرد، اخلاق‌گرایی که این کشورها را به متحدشدن برانگیخته بود، شروع به از بین رفتن کرد. دهه‌های تک‌قطبی پس از پایان جنگ سرد به نظر می‌رسید که جنوب جهانی را برای همیشه به‌عنوان یک نیروی آشکار به حاشیه برده است.اما امروز جنوب جهانی بازگشته است، نه به‌عنوان یک گروه سازمان‌یافته و منسجم بلکه در شکل یک واقعیت ژئوپلیتیکی. تأثیرات جنوب جهانی در ائتلاف‌های جدید و رو به رشد مانند گروه بریکس، که ممکن است به‌زودی فراتر از اعضای اصلی خود یعنی برزیل، چین، هند، روسیه و آفریقای جنوبی گسترش یابد، احساس می‌گردد؛ اما نمود بیشتری در اقدامات فردی کشورها دارد. این اقدامات که به‌جای آرمانگرایی مبتنی بر همبستگی جنوب براساس منافع ملی انجام می‌شوند، حاصل جمعی بیشتر از مجموع اجزا دارند. این اقدامات شروع به محدود کردن اقدامات قدرت‌های بزرگ کرده و آنها را وادار می‌کنند تا حداقل به برخی از خواسته‌های جنوب جهانی پاسخ دهند.

چه چیزهایی در یک نام وجود دارد

روند استعمارزدایی که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد، تعداد زیادی دولت-ملت جدید را از دهه 1940 تا 70 به سازمان ملل اضافه کرد. آلفرد ساوی۱، دانشمند علوم اجتماعی فرانسوی، در مقاله‌ای در سال 1952، اصطلاح «جهان سوم» را برای اشاره به این کشورها ابداع کرد؛ بر این مبنا که شباهتی را بین مستعمرات سابق تازه استقلال‌یافته و طبقه سوم جامعه پیش از انقلاب فرانسه۲ که ‌نادیده گرفته و استثمار و تحقیر شده بودند، دید. پس از پایان جنگ سرد و انحلال «جهان دوم» کمونیستی، اصطلاح «جهان سوم» به نظر منسوخ شده بود‌ و به نظر عنوانی تحقیرآمیز نسبت به کشورهای ضعیف‌تر در نظام بین‌الملل تلقی می‌شد.

اصطلاح‌ کشورهای درحال‌توسعه ‌هم در سال‌های اولیه تشکیل سازمان ملل متحد مورد استفاده قرار گرفت. اگرچه امروزه استفاده از این عنوان همچنان ادامه دارد، اما در حال از دست دادن کاربرد خود است. خود مفهوم رتبه‌بندی کشورها به‌عنوان «درحال‌توسعه» یا «توسعه‌یافته» به دلیل تایید ضمنی ایده مسیر خطی توسعه مورد انتقاد قرار گرفته است، یعنی کشورها تا زمانی که شبیه ژاپن، ایالات‌متحده آمریکا و اروپا نباشند، در وضعیتی عقب‌مانده قرار دارند. عبارت ‌جنوب جهانی فاقد این اشتباهات است. این اصطلاح نیز ریشه در قرن بیستم دارد و برای اولین بار در گزارش معروفی به نام «شمال- جنوب: برنامه‌ای برای بقا۳» که توسط کمیته مستقلی به رهبری صدراعظم سابق آلمان ویلی برانت۴ در سال 1980 منتشرشده بود و در گزارش دیگری به نام «چالش جنوب: گزارشی از کمیسیون جنوب۵» که توسط هیاتی از سازمان ملل به رهبری ژولیوس نایرره۶، رئیس‌جمهور وقت تانزانیا در سال 1990 تهیه شده بود، ارائه گشت. پیشوند «جهانی» هم در دهه 1990 پس از پایان جنگ سرد اضافه شد و احتمالا محصول فرعی محبوبیت روزافزون اصطلاح دیگری به نام «جهانی شدن» بود که در آن زمان رایج بود. جنوب جهانی شامل بخش بزرگی از کشورهای عمدتا (اما نه‌تنها) فقیر یا با درآمد متوسط است که از آسیای جنوب شرقی و جزایر اقیانوس آرام تا آمریکای لاتین امتداد دارند. در دهه‌های اولیه استعمارزدایی، صحبت از جنوب جهانی به‌عنوان یک موجودیت منسجم درست به نظر می‌رسید؛ زیرا عملا تمام دولت‌های آن به‌شدت تحت تأثیر تجربه استعماری و مبارزه برای آزادی از حاکمیت اروپا بودند. به‌علاوه، تقریبا همه از نظر اقتصادی ضعیف به شمار می‌رفتند و حرف چندانی هم در حوزه صنعتی نداشتند. این کشورها در مجامع و موسساتی با هم متحد شدند که نوید تولد یک نیروی جدید و حیاتی در سیاست جهانی را می‌داد که از یک پلتفرم عمل هماهنگ نیز برخوردار بود. کنفرانس کشورهای آفریقایی و آسیایی در باندونگِ اندونزی در سال 1955 و تأسیس جنبش غیرمتعهدها در سال 1961 دیدگاهی از همبستگی را بیان می‌ساخت که براساس مخالفت با استعمار و نژادپرستی، حمایت از اقتصاد مستقیم، رد سلاح‌های هسته‌ای و ایمان به سازمان ملل برای حفظ صلح و حل نابرابری‌های موجود در نظام بین‌الملل شکل گرفته بود.اما حتی در دهه 1960 هم شکاف‌هایی در این جنبش ظاهر شد. شکست نظامی ویرانگر هند در سال 1962 به دست چین، پتانسیل آن را برای شکل دادن بهتر به وحدت جنوب جهانی تضعیف کرد. مجموعه‌ای از کودتاهای نظامی از شیلی تا اوگاندا هم ادعاهای اخلاقی این جنبش را خدشه‌دار کرد. اندکی پس ‌از این اتفاقات، هند و پاکستان شروع به تولید سلاح‌های هسته‌ای کردند.

فروپاشی بلوک‌هایی که مقوم دوران جنگ سرد بودند و شکل‌گیری سلطه تک‌قطبی ایالات‌متحده به دنبال آن بود، انسجام و ادعاهای اخلاقی جنبش غیرمتعهدها را بیش‌ازپیش از بین برد و این سوال مطرح شد که گروه مذکور نسبت به چه کسی غیر متعهد است. به نظر می‌رسید که همبستگی جنوب مرده است.

بزرگ‌تر از مجموع اجزای خود

با رنگ باختن دوران تک‌قطبی شکل‌گرفته پس از پایان جنگ سرد، جنوب جهانی بار دیگر در حال زنده شدن است؛ اما اصل راهنمای آن این‌بار آرمانگرایی نیست، بلکه واقع‌گرایی است که براساس پذیرش بی‌دریغ منافع ملی و افزایش توسل به سیاست قدرت شکل گرفته است.اصطلاح جنوب جهانی، مانند هر فراتعریف۷ دیگری (مثل غرب)، می‌تواند کمی مبهم باشد. برای اهداف مطلب حاضر، عضویت در گروه 77 -سازمانی که در سال 1964 در درون سازمان ملل تأسیس شده است- می‌تواند به‌عنوان یک راهنمای معقول برای ترکیب جنوب جهانی عمل کند. این گروه که اکنون 134 عضو دارد، خود را به‌عنوان «بزرگ‌ترین سازمان بین‌دولتی کشورهای درحال‌توسعه در سازمان ملل متحد، که ابزاری را برای افزایش ظرفیت مذاکره‌ای مشترک کشورهای جنوب فراهم می‌کند»، تعریف می‌کند. این گروه تقریبا همه دولت‌ها به‌غیراز استرالیا، کانادا، ژاپن، نیوزلند، کره‌جنوبی، ایالات‌متحده و کشورهای اروپایی و همچنین چند کشور دیگر ازجمله دو قدرت بزرگِ چین و روسیه را شامل می‌شود. این تعریف گسترده از جنوب جهانی حتی شامل کشورهایی مانند ترکیه (یکی از متحدان ناتو)، کشورهای نفتی خلیج‌فارس مانند عربستان سعودی و کشورهای فقیر سابق مانند شیلی و سنگاپور که امروزه بسیار مرفه‌تر نیز شده‌اند، می‌گردد. درآمد کم یا متوسط تنها یکی از شاخص‌های عضویت یک دولت در جنوب جهانی است؛ ازجمله معیارهای دیگر می‌توان به داشتن گذشته استعماری، قدرت بزرگ نبودن و متحد اصلی یک قدرت بزرگ نبودن اشاره کرد.کشورهای عضو این دور جدید از جنوب جهانی چندین ویژگی مشترک دارند. خاطرات تسلط استعماری اروپا، به‌ویژه در آفریقا، همچنان یکی از عوامل شکل دادن به تفکر ژئوپلیتیکی آنها است. این کشورها شاید تا حد زیادی سیاست‌های اقتصادی دولت‌محور گذشته را کنار گذاشته باشند، اما تلاش آنها برای «همپا شدن» با دولت‌های ثروتمند، امری رایج و ضروری است. تمایل آنها برای کسب خودمختاری راهبردی و سهم بسیار بیشتر از قدرت سیاسی در نظام بین‌الملل نیز قوی است و حتی در میان قدرت‌های متوسط جنوب جهانی مانند برزیل، اندونزی و آفریقای جنوبی نیز قوی‌تر می‌شود.

بسیاری از کارشناسان بر ظهور نهادهایی مانند گروه 20، بریکس و سازمان همکاری شانگهای به‌عنوان نماد بازگشت جنوب جهانی تمرکز می‌کنند؛ اما تمرکز بر ائتلاف‌های بین‌دولتی بزرگ‌ترین شکل ظهور جنوب جهانی را نادیده می‌گیرد: اقدامات دولت‌های منفرد. این اقدامات متنوع و عمدتاً ناهماهنگ، که به‌شدت براساس منافع ملی هر کشوری استوار هستند، احتمالا تأثیری بیشتر از مجموع اجزای آنها خواهند داشت.

کشورهای جنوبی جهانی به‌شدت بر جذب تجارت و سرمایه‌گذاری و ارتقا در زنجیره ارزش متمرکز هستند. آنها به‌ندرت از نگرانی‌های عمیق و عمومی موجود درباره توافقات تجاری که اخیرا گریبان ایالات‌متحده را گرفته است رنج می‌برند. در طول چند دهه گذشته اکثر این کشورها علی‌رغم حفظ و بعضا تحکیم سیاست‌های حمایت‌گرایانه گزینشی، آغوش خود را به روی نیروهای بازار باز کرده‌اند. در چند سال گذشته اقدامات اندونزی و زیمبابوه برای محدود کردن صادرات نیکل و لیتیوم با هدف جذب سرمایه‌گذاری‌های با ارزش بالاتر از خارج از کشور انجام شده است. سیاست جدید لیتیومی شیلی نیز مستلزم ایفای نقش بسیار بیشتر دولت در امر استخراج و فرآوری است. نیروهای مشابهی هم برای ایجاد صنعت هیدروژن سبز در عربستان‌سعودی و در تلاش هند برای جذب تولیدات الکترونیکی درحال فعالیت هستند. ایدئولوژی جای خود را به آزمون‌های عمل‌گرایانه با استفاده از مدل‌های اقتصادی ترکیبی داده است.

توجه این کشورها به خود سبب شده است که شکل‌گیری پویایی‌های مشابه دوران جنگ سرد را که ایالات‌متحده، ژاپن و اروپا را در برابر ائتلاف چین و روسیه قرار می‌دهد رد کنند. بسیاری از کشورهای جنوب جهانی اکنون ثروتمندتر و باهوش‌تر از قرن بیستم هستند و آموخته‌اند که چگونه با هر دو طرف بازی کنند تا منافع خود را به دست آورند. آنها به تجربه‌ دیده‌اند که رقابت محدود قدرت‌های بزرگ کاربردهای خود را دارد اما یک جنگ سرد جدید منافع آنها را به خطر می‌اندازد و جوامع‌شان را متلاطم می‌سازد. برخی از جنگ‌های نیابتی ممکن است هنوز به وقوع بپیوندند، اما تخریب‌های گسترده جنگ سرد - زمانی که بسیاری از مناطق آفریقا، آسیا و آمریکای‌لاتین مداخلات مکرر و مخرب ابرقدرت‌ها را تحمل می‌کردند - بعید است که تکرار شود.

البته این امر بدان معنا نیست که همکاری بین ایالات‌متحده و کشورهای جنوب جهانی لزوما کاهش خواهد یافت. برخی از این کشورها حتی ممکن است با ایالات‌متحده، یا قدرت‌های بزرگ دیگر برای پیشبرد منافع خود تفاهم‌های محدودی نیز تشکیل دهند. همگرایی امنیتی دهلی‌نو با واشنگتن برای ایجاد موازنه در مقابل پکن و استفاده از فرصت‌های راهبرد «حمایت از دوستان۸» شکل گرفته است؛ اما حتی این توافق هم محدودیت‌هایی دارد: مثلا هند درصورت وقوع جنگ بر سر دریای چین جنوبی بعید است که کمکی فراتر از حمایت‌های لجستیکی یا در اختیار گذاشتن پایگاه‌های موقتی ارائه دهد و زمانی که صحبت از روسیه می‌شود هند از قطب‌نمای خود پیروی می‌کند و ضمن واردات سلاح از این کشور به تولید مشترک موشک براهموس۹ که اکنون آن را صادر نیز می‌کند، می‌پردازد. ویتنام همچنان به پیگیری ادعاهای دریایی خود علیه چین ادامه می‌دهد؛ اما درعین‌حال با موفقیت تجارت و سرمایه‌گذاری چینی را جذب می‌کند و در برابر کشانده شدن به یک شبه‌اتحاد با ایالات‌متحده مقاومت می‌کند. رئیس‌جمهور برزیل، لولا داسیلوا با ایالات‌متحده در زمینه تغییرات آب‌وهوایی همکاری نزدیک دارد اما روابط گرمی با رقبای بزرگ واشنگتن یعنی چین و روسیه دارد. پاکستان هم شراکت نظامی و اقتصادی عمیقی با چین دارد و درعین‌حال آن از روابط خوب «معاملاتی» با واشنگتن برخوردار است.

کشورهای جنوبی جهانی از طریق قدرت امتناع۱۰ خود نیز اهرم‌آفرینی می‌کنند. عملا تمام کشورهای جنوب جهانی از پایبندی به رژیم تحریمی که در پی حمله به اوکراین، علیه روسیه اتخاذ شده است امتناع کرده‌اند. برخی از این کشورها حتی تجارت خود با مسکو را افزایش داده‌اند و کارایی تحریم‌های غرب را به‌شدت تضعیف کرده‌اند. در سال 2022 تجارت روسیه با ترکیه 87 درصد، با امارات متحده عربی 68 درصد و با هند 205 درصد افزایش یافته است. سایر متحدان و شرکای نزدیک ایالات‌متحده مانند فیلیپین، سنگاپور و تایلند نیز می‌توانند سیاست‌های ایالات‌متحده را در گرماگرم هر بحرانی با چین به شیوه مشابهی محدود کنند.

مهم‌ترین نکته این است که کشورهای جنوب جهانی از وزن خود در ساختارهای تصمیم‌گیری جهانی به‌شدت ناراضی هستند. این به حاشیه رانده شدن به‌طور فزاینده‌ای با نفوذ اقتصادی آنها ناسازگار است؛ نفوذی که این کشورها در دهه 1960 از آن برخوردار نبودند. برخی از این دولت‌ها دارای منابع مواد معدنی حیاتی، زنجیره تأمین و بعضا نوآوری‌هایی هستند که برای رشد جهانی و مبارزه با تغییرات آب‌وهوایی ضروری به شمار می‌روند و همین عامل به آنها اهرم قدرت بیشتری نسبت به قرن بیستم می‌دهد. این ناهماهنگی فزاینده همچنین نارضایتی آنها را از نظم جهانی کنونی عمیق‌تر کرده و متعاقبا برای تغییرات اساسی، مثلا در نظام سازمان ملل فوریت ایجاد می‌کند. با این ‌حال اصلاحات در شورای امنیت سازمان ملل به‌سرعت انجام نخواهد شد. این سازمان هنوز هم انعکاسی از واقعیت‌های ژئوپلیتیکی سال 1945 است و گسترش آن چشم‌اندازی دور از دسترس به شمار می‌رود. ایالات‌متحده همچنان بر امور مالی بین‌المللی تسلط دارد و این موهبت به آن اجازه می‌دهد تا با متحدان اصلی خود برای اِعمال تحریم‌های ثانویه گسترده‌ای که متوجه کشورهای جنوب جهانی هستند، همکاری کند؛ اما کشورهای جنوب جهانی همچنان به دنبال استقلال و نفوذ جهانی بیشتر خواهند بود و این کار را از طریق بیانیه‌ها و پیشنهادهای عمومی مقوم یا مخالف هنجارهای جهانی (مانند طرح‌های صلح اوکراین که برخی از این کشورها پیشنهاد کرده‌اند)، ائتلاف با چین و روسیه در نهادهایی مانند بریکس، عضویت موسسات منطقه‌ای و افزایش تجارت دوجانبه با استفاده از ارزهای محلی انجام خواهند داد.

اثرات این تلاش‌ها ممکن است از هم‌اکنون ملموس باشند؛ کما اینکه مثلا واشنگتن هنوز تحریم‌های ثانویه عمده‌ای را در حوزه روسیه اعمال نکرده است. گروه 7 به رهبری ایالات‌متحده، همچنین تلاش کرده است تا دست به یک ابتکار زیربنایی- موسوم به مشارکت زیرساخت و سرمایه‌گذاری جهانی۱۱- بزند. واشنگتن در واکنش به کودتاهای ضدفرانسوی کمربند ساحل هم نسبتا محتاطانه عمل کرده است. با گذشت زمان جنوب جهانی جدید قادر خواهد بود تا قدرت‌های بزرگ را مجبور کند حداقل تا حدی به خواسته‌های آن برای حضور بیشتر در نهادهای بین‌المللی پاسخ دهند و از بیشتر فعالیت‌های مربوط به جنگ‌های نیابتی خودداری کنند. جنوب جدید نفوذ خود را عمدتا از طریق اقدامات منفرد دولت‌ها که براساس منافع ملی شکل گرفته‌اند اعمال خواهد کرد. با این‌حال پژواک هماهنگی عمیق‌تر دوران اجلاس باندونگ در دو عرصه شنیده می‌شود. اولین مورد تغییر اقلیم است. در مذاکرات بین‌المللی کشورهای جنوب جهانی به‌طور جمعی با کشورهای ثروتمندتر مقابله می‌کنند و می‌توانند برای تأمین مالی بیشتر در این حوزه و همچنین دریافت «غرامت اقلیمی» به همتایان ثروتمند خود فشار آورند. حوزه دیگر هم که البته تا تحقق فاصله دارد مقابله با هژمونی دلار است. انگیزه‌های جنوب جهانی برای دور زدن رژیم دلار قوی است اما موانع ساختاری عمده مانع از نیل به یک راه‌حل آسان می‌شود. با این‌حال تجارت با ارزهای محلی درحال رشد است و در یک دوره زمانی طولانی‌تر، راه‌حل جامع‌تری می‌تواند پدیدار شود. گسترش اخیر بریکس در اجلاس ژوهانسبورگ می‌تواند به تحقق هر دو هدف کمک کند.

یک واقعیت ژئوپلیتیکی، نه یک احساس

ناهمگونی گسترده در جنوب جهانی و خیزش قدرت‌های میانی سوالاتی را درباره دوام این قاب‌بندی ایجاد می‌کند. اگر اعضای این گروه درگیر رقابت‌های جدی با یکدیگر شوند از اهمیت جنوب جهانی به‌عنوان یک واقعیت ژئوپلیتیک کاسته خواهد شد. فعالیت در حوزه اقلیمی نیز می‌تواند به‌عنوان یک عامل شکاف عمل کند؛ مثلا شاید شاهد ایجاد اختلاف بین کشورهایی مانند اندونزی، برزیل و هند که کربن زیادی تولید می‌کنند و دولت‌های کوچک‌تر و فقیرتر عمدتا واقع در آفریقا که علی‌رغم مواجهه با تمامی پیامدهای انتشار گازهای گلخانه‌ای هرگز به میزان سایر کشورها آلاینده نخواهند بود، باشیم؛ بنابراین شکاف بین کشورهای با درآمد متوسط و پایین نیز می‌تواند تاثیر جنوب جهانی را کاهش دهد. با گذشت زمان تمایزی اساسی بین کشورهای با درآمد متوسط مانند شیلی و مالزی و بیش از 50 کشور عمدتا آفریقایی که از بحران بدهی بزرگ رنج می‌برند، پدیدار شده است.

با این‌ حال، چنین گسست‌هایی درحال حاضر قابل مشاهده نیستند. نشانه‌های کمی از رقابت‌های بزرگ بین قدرت‌های متوسط مانند برزیل، هند، اندونزی و آفریقای‌جنوبی وجود دارد. انفکاک آنها و فقدان اختلافات تاثیرگذار بر هسته منافع کشورهای مذکور، احتمالا تضمین خواهد کرد که روابط آنها در آینده قابل پیش‌بینی و همچنان صمیمانه باقی بماند. کشورهای جنوب جهانی عمدتا یک جبهه واحد را در درخواست ارائه تأمین مالی بیشتر آب‌وهوایی از همتایان اروپایی و آمریکای‌شمالی خود حفظ کرده‌اند. به‌علاوه آن دسته از کشورهای جنوب جهانی که درآمد متوسطی دارند نسبت به نیازهای اقتصادی کشورهای فقیرتر از خود حساسیت نشان داده‌اند؛ مثلا هند که درحال حاضر ریاست گروه 20 را برعهده دارد برای بخشش بدهی کشورهای کم‌درآمد تلاش می‌کند.

جنوب جهانی تا زمانی که از هسته درونی ساختارهای بین‌المللی قدرت کنار گذاشته شود به‌عنوان یک واقعیت ژئوپلیتیکی باقی خواهد ماند. تا زمانی که این کشورها از حق مادی بیشتری در اداره نظام بین‌الملل محروم باشند (امری که شامل شورای امنیت اما فراتر از آن نیز است)، جنوب جهانی احتمالا نیرویی برای تغییر خواهد بود، قدرت‌های بزرگ را تحت‌فشار قرار خواهد داد، مشروعیت برخی از سیاست‌های آنها را به چالش خواهد کشید و دامنه عمل آنها در عرصه‌های کلیدی را تحدید خواهد کرد. حفظ وضع موجود نظم جهانی و مقاومت در برابر دموکراتیزه شدن آن- وضعیتی که به نظر می‌رسد ایالات‌متحده، به‌عنوان رهبر این نظام و نزدیک‌ترین متحدانش در تلاش برای آن هستند؛ آن هم درحالی‌که چین و روسیه نیز در برابر وقوع تغییرات اساسی در شورای امنیت سازمان ملل مقاومت می‌کنند- فقط بی‌صبری برای وقوع اصلاحات جدی را تشدید خواهد کرد. با توجه به این که جنوب جهانی جدید با فاصله خود از هسته نظم بین‌المللی تعریف می‌شود، تنها زمانی انسجام ژئوپلیتیکی خود را از دست خواهد داد که اهداف آن محقق شوند.