حبیبالله بابایی، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی: فرمایشات رهبر حکیم و فرزانه انقلاب درباره وضعیت کنونی ما، تأملات و گاه تحلیلهایی را برانگیخته که هر یک در خور توجه است. سوال اصلی این است که قله کجاست و [نسبت] وضعیت کنونی ایران با آن قله چگونه است؟ به نظرم قلههای تمدنی در انقلاب اسلامی و در تجربه جمهوری اسلامی را باید در نگاهی متفاوت و در موارد ذیل عمیقتر جستوجو کرد.
1) قله در تربیت انسان در اوج و نسل جدیدی از مسلمان تحولگرا و جهانیاندیش ایرانی. انسانهای در اوج را نهفقط در میان شهدای امت (مثل قاسم سلیمانیهای فراوان) و نهفقط در میان پدیده فراگیر بسیج و بسیجیان در تجربه ایرانی میتوان پی گرفت، بلکه در میان شخصیتهای علمی برجسته، در میان دختران، زنان و مادران ممتاز و بلکه در میان توده مردمی متفاوت (یا همان عوام ممتاز) باید مشاهده کرد.
2) قلههای علمی، نظامی و سیاسی را بیش از آنی که باید در نظام دانشی و سیاستگذاریهای موجود در آن جستوجو کرد، باید این قله را در «حس استقلال»، «حس توانستن» و «حس خودکفایی و عدم وابستگی»ای که امام(ره) و بعد رهبر فرزانه انقلاب به نسل جدید القا کردند و آن را در عمیقترین لایههای مختلف جامعه ایرانی به وجود آوردهاند، جستوجو کرد. حس استقلالی که امام به نسل امروز القا کرد، نهفقط حس استقلال برآمده از یک عزم سیاسی، بلکه حس استقلال برآمده از حس ایمان، حس معنویت و باور به توحید بوده است. لذا قله در حس استقلال را باید در کنار قله در ایمان و معنویت ترسیم و تبیین کرد.
3) قله دیگر، قله در اندیشه، سطح تفکر، اعتدال و نوآوری فکری و در کل رویکردهای متفاوت و جدید در ساحتهای علوم انسانی و نیز در علوم اسلامی است. این نکته به مرات و کرات در تجربه حضورم در برخی از کشورهای اسلامی، از ناحیه بسیاری از اساتید در دانشگاههای مختلف در منطقه اظهار شده است. رشدی که در عرصههای پژوهشی ما در نگاه به علوم انسانی و علوم اسلامی و دغدغهها و مسالههای جدید فکریای که در دوره بعد از انقلاب در ایران به وجود آمده، بههیچوجه قابل مقایسه با آنچه در دورههای پیشین بوده، نیست.
4) قله داشتن هرگز به معنای نداشتن نقطه نشیب و حضیض (مثل موضوع عدالت) در تجربه جمهوری اسلامی نیست. اما قله در موضوع عدالت را نباید فقط در وضعیت داخلی جامعه ایران و در عرصههای داخلی عدالت فرهنگی، عدالت اقتصادی، عدالت جنسیتی، عدالت سیاسی و عدالت آموزشی جستوجو کرد، بلکه باید ارزش عدالت و فضیلت انصاف و برابری را در سطحی کلانتر و در عرصههای انسانی در بینالملل و مناسبات جهان اسلام نیز پی گرفت. پس از انقلاب اسلامی، امروزه دیگر ظلم فراگیر و نظام ناعادلانه و نظم ستمبار وستفالیایی در دنیا و در نسبت بین کشورهای غربی و غیرغربی فروریخته و نوعی از توازن و تعادل در میان دولتها و ملتها از یکسو، و دولتهای قوی و دول ضعیف از سوی دیگر به وجود آمده است (نمونهاش را در انقلاب اخیر نیجر و اخراج نیروهای فرانسوی از آن ببینید).
5) بهرغم مشکلاتی که در جامعه وجود دارد و بهرغم بیانصافیهایی که برخی در روایت از ما دارند، ایران بلاشک در میان کشورهای اسلامی دستکم یکی از الگوهای مطرح در عرصههای سیاسی، علمی، نظامی، فرهنگی و تمدنی است. در قله بودن یا به قله رسیدن را باید در این مرجعیت تمدنی جمهوری اسلامی در کنار دیگر مدلهای تمدنیِ مطرح در دنیای اسلام در نظر گرفت و وضعیت کنونی ایران را در این رقابت داخلی جهان اسلام و نیز در تنش تمدنی بین تمدن اسلامی و تمدن غرب دنبال کرد.
6) آخرین نکته، قله در برخورد با خصم تمدنی است. چه بپسندیم و چه نپسندیم ما روزبهروز به سمت برخورد و تنش تمدنی پیش میرویم. واقعیات جهان غرب و دنیای اسلام در قرن بیستویکم نشان داد که ما بیش از گفتوگو، به سمت برخورد و تضاد میرویم(شاید معالاسف). اکنون برخوردهای در اوج هرگز با تسلیم و تمکین در برابر غرب فروکش نخواهد کرد. ما در برابر یک دوراهی هستیم. یا تسلیم شویم که در این صورت نابودی ما قطعی خواهد بود یا مقاومت کنیم که در آن امکانی برای بقا و بلکه تعالی پیدا خواهیم کرد. بقای ما در پس برخوردهای تمدنی، بقای در قله و اوج خواهد بود