تاریخ : Sun 03 Sep 2023 - 12:04
کد خبر : 84157
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

جذابیت پنهان روایت غیرخطی «حیثیت گمشده»

هومن جعفری؛

جذابیت پنهان روایت غیرخطی «حیثیت گمشده»

نکته‌هایی باید نوشت پراکنده اما درنهایت مرتبط به هم، پیرامون حیثیت گمشده که این روزها، در شبکه نمایش خانگی خوب دیده می‌شود. سریالی که این روزها برای خودش سروصدایی به پا کرده و امیدوار است قبل از آنکه فصل دوم زخم کاری همه توجهات را از آن خود کند، کارش را به سرانجام برساند.

هومن جعفری، خبرنگار: نکته‌هایی باید نوشت پراکنده اما درنهایت مرتبط به هم، پیرامون حیثیت گمشده که این روزها، در شبکه نمایش خانگی خوب دیده می‌شود. سریالی که این روزها برای خودش سروصدایی به پا کرده و امیدوار است قبل از آنکه فصل دوم زخم کاری همه توجهات را از آن خود کند، کارش را به سرانجام برساند.

1. ساختن سریالی جنایی که پلیس داخلش نباشد و گروه‌های گانگستری هم داخلش نباشند امری است که کمتر پیش می‌آید. به‌ندرت سریالی ساخته می‌شود که نقش اولش یک شهروند ساده باشد که خودش بخواهد عدالت را دنبال کند یا دستکم از یک راز پرده بردارد. معمولا جنایت رخ می‌دهد و یک گروه قدرتمند «پلیس یا مافیا» به دنبال حل ماجرا و کشف راز، تحقیقات خود را آغاز می‌کنند. حیثیت گمشده این‌طوری نیست. یک کارگر کم‌بضاعت به دنبال راز خودکشی همسر سابقش می‌افتد و داستان این‌گونه شروع می‌شود. از این منظر باید به جسارت سازندگان کار، آفرین گفت.

2. سریال برای رسیدن به هدف خود در جلب رضایت مخاطب، از تمهیدات متعددی استفاده کرده. یکی داستان خوب و بدون حواشی، دومی انتخاب تیم خوب برای بازی و سومی استفاده از تکنیک روایت غیرخطی. سریال داستانش را یک‌شکل و یک‌ضرب بیان نمی‌کند بلکه از گره و تعلیق استفاده می‌کند. فلاش‌بک به گذشته، دیدن کابوس‌های مختلف و پس و پیش کشیدن اتفاقات باعث شده تا ضرب داستان بیشتر شود و مخاطب برای یافتن نظم و روند اتفاقات تشنه‌تر گردد. همان ده دقیقه یک‌ربع داستان، خودش چند قصه عجیب دارد. مردی که از پدر بیمارش امضایی می‌گیرد که نمی‌دانیم چیست. مرد هراسانی که از خانه‌ای می‌گریزد و پلیس بازداشتش می‌کند. صحنه کات می‌خورد به همان مردی که امضا گرفته بود. او این بار در خانه سرم زده و بیمار، از خواب بیدار می‌شود و در خانه‌اش را باز می‌کند. دختری دنبال پسر او می‌گردد تا به وضعیت سگ بیماری رسیدگی کند. صحنه کات می‌خورد به بازجویی پلیس از مردی که دیشب از صحنه جنایت گریخته بود. صحنه دوباره کات می‌خورد به خانه مردی که از پدرش امضا گرفته بود و حالا مشغول پانسمان کردن سگ گم شده و زخمی است. او تلفنی می‌زند به شخصی ناشناس تا چیزی را سفارش بدهد. صحنه دوباره کات می‌خورد به خودش که به ساختمانی متروکه رفته تا مردی دیگر را ببیند. آنها با هم صحبت‌های عجیبی در مورد یک میهمانی دارند که شب قبل رفته بود تا رد شخصی را بزند. تلفنش زنگ می‌خورد و به جایی احضار می‌شود. صحنه کات می‌خورد به او که به اداره آگاهی رفته تا دوست متهم به قتلش را ببیند.

این همه تغییر داستان و لوکیشن بی‌آن‌که مخاطب بداند اصلا قصه چیست! صحبت از قتل زنی به نام هاجر می‌شود که نمی‌دانیم کیست و ماجرایش چه بوده. صحبت از قتل زنی به نام سهیلا می‌شود که نمی‌دانیم ماجرایش چیست. صحبت از میهمانی‌های آنچنانی می‌شود که نمی‌دانیم قصه‌اش چیست. اسم شازده به میان می‌آید که نمی‌دانیم کیست. اسم فرفری به میدان می‌آید که نمی‌دانیم کیست. در بیست دقیقه اول آنقدر داستان عقب و جلو می‌شود که مخاطب چاره‌ای غیر از تسلیم شدن و تماشا کردن برایش نمی‌ماند. داستان جنایی در همان 20 دقیقه اول تمام چنگک‌ها و قلاب‌هایش را در بدن مخاطب فرو می‌کند تا او را وادار به تماشا کند. این ریسک بزرگی است که می‌تواند بیننده بی‌صبر و حوصله را از تماشای سریال منصرف کند اما حالا که هشت قسمت از سریال پخش شده و آمار بازدید هم بالاست، می‌شود نتیجه گرفت که ریسک فیلمساز پاسخ خود را گرفته.

3. بعد از نسلی که از اصغر فرهادی تقلید کردن را شروع کرد، حالا شاهد نسلی هستیم که به محمدحسین مهدویان گره خورده. به نظر می‌رسد مهدویان به آرامی جایگاهش در سینمای ایران را به‌عنوان یک سینماگر مولف به دست می‌آورد. آدم‌های زیادی کنار او قد می‌کشند، پروژه‌های جدید می‌سازند و سعی می‌کنند بی‌آنکه شبیه او باشند، داستان‌هایی را روایت کنند که او هم روایت‌کردن‌شان را بلد است. من این شیوه را دوست دارم. هدایت کردن آدم‌ها به مسیرهای تازه. سجاد پهلوان‌زاده و احمد سلگی حالا بخشی از این حلقه هستند. حلقه مهدویان. ببینیم این حلقه جذاب که هم ذائقه مردم را بسیار خوب می‌شناسند و هم در گیشه پرفروشند، در جلب نظر مخاطب در شبکه نمایش خانگی موفق عمل می‌کنند، تا کجا پیش خواهند رفت؟