تاریخ : Mon 28 Aug 2023 - 12:11
کد خبر : 83852
سرویس خبری : ایده حکمرانی

دانشگاه و ماهیت مستقل علم

سخنرانی محمدهادی محمودی، مدیرگروه انقلاب اسلامی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی درباره مارتین هایدگر؛

دانشگاه و ماهیت مستقل علم

در بخش چهارم از محتوای 6 نشست پیرامون ایده دانشگاه در اندیشه فیلسوفان غرب، در این شماره بناست ایده مارتین هایدگر را بررسی کنیم که در ادامه متن، محتوای جلسه با حضور محمدهادی محمودی، مدیرگروه انقلاب اسلامی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، در این نشست را می‌خوانید. 

فاطمه بریمانی ورندی، خبرنگار گروه اندیشه: در بخش چهارم از محتوای 6 نشست پیرامون ایده دانشگاه در اندیشه فیلسوفان غرب، در این شماره بناست ایده مارتین هایدگر را بررسی کنیم که در ادامه متن، محتوای جلسه با حضور محمدهادی محمودی، مدیرگروه انقلاب اسلامی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، در این نشست را می‌خوانید. 

ابتدا باید توجه داشته باشید که هایدگر فیلسوفی آلمانی است. منظورم اینکه هایدگر متعلق به تاریخ آلمان است. اینکه اندیشمندان به‌ویژه فیلسوفان را باید بخشی از تاریخ آنها بدانیم یا نه، خودش مساله‌ای است که پیرامون آن مناقشاتی وجود دارد. هایدگر یک فیلسوف آلمانی و به‌شدت به تاریخ خودش وابسته است و طرحش از کارش که فلسفه بوده به‌ویژه هرچه به پایان حیات او نزدیک‌تر شده، او را بیشتر متوجه تاریخ خودش کرده. اگر تاریخ در اوایل کار هایدگر یک مساله مابعدالطبیعی و بخشی از موضوع کار هایدگر بوده، در دوره‌های پایانی حیاتش دیگر خصلت کار هایدگر است. دیدگاه هایدگر درباره دانشگاه هم البته یک موضوع تاریخی است. اگرچه آن زمان هم چیزی مانند دانشگاه وجود دارد اما دانشگاه قرن بیستم در آلمان حتما وضعیتی متفاوت دارد. 

 پس ابتدا باید کمی راجع‌به وضعیت علم و دانشگاه در تاریخ آلمان در آن حوالی که هایدگر دارد درباره دانشگاه حرف می‌زند، برای شما صحبت می‌کنم. هایدگر متفکری است که در دوره بین دو جنگ کارش را شروع می‌کند. اولین کارهایی که ما از او داریم، یعنی رساله دکترای او و بعد رساله استادی‌اش «وجود و زمان» در دهه 1915 تا 1925 یا 1925 تا 1929 یعنی در این حوالی 15، 20‌ساله شکل گرفته و نوشته شده‌اند. جنگ جهانی اول تاثیر عمیقی در اندیشه آلمانی‌ها گذاشت. مهم‌ترین تاثیر که مربوط به بحث ماست این است که مقصر جنگ جهانی اول، علم دانسته شد. اینکه چه کسی این فاجعه را به بار آورد، علم دانسته شد. اینکه ما توانستیم در عرض چهار سال نزدیک به 20 میلیون نفر را در اروپا بکشیم، اتفاقی است که علم ممکن کرد. در آلمان طی دوره جنگ اول این‌طور که در ذهنم هست، بیش از چهار میلیون نفر کشته شدند. این یک فاجعه عمومی بود. طرفه آنکه این فاجعه‌ای که رخ داده در همان دوره بین دو جنگ، مردم اروپا نگران بودند و می‌دانستند که فقط این فاجعه نیست و می‌توانست فاجعه دومی هم در راه باشد. اینکه علم سازنده زندگی نیست بلکه مخرب آن است، به یک انگاره عمومی تبدیل شد.

ادموند هوسرل کتابی دارد که تقریبا نتیجه زندگی اوست و نزدیک به سال 1930 یعنی در آستانه به‌قدرت‌رسیدن حزب ناسیونال‌- سوسیالیست در آلمان با عنوان «بحران علوم اروپایی و فلسفه استعلایی» نوشته و منتشر شده؛ البته این فلسفه استعلایی شاید عطف به بحران نباشد و این‌طور نباشد که بحران علوم اروپایی و بحران فلسفه استعلایی نباشد، انگار هوسرل با فلسفه استعلایی می‌خواهد درباره بحران علوم اروپایی توضیح دهد. الان برای ما استفاده از کلمه بحران یک امر رایج است. هر‌کدام از ما ممکن است روزانه احساس کنیم که در بحران هستیم؛ بحران اقتصادی یا روابط خانوادگی یا بحران اداری. بحران کلمه‌ای رایج است اما وقتی کسی در قد و قواره ادموند هوسرل درباره بحران علوم اروپایی آن دوران صحبت می‌کند، شما بدانید که این یک اعلام نابهنگام است. همه آن را حس می‌کردند اما از زبان هوسرل می‌شنیدند. فصل اول این کتاب تقریبا 20 صفحه است. یکی از نکاتی که آنجا مطرح می‌شود این است که ما بعد از جنگ جهانی اول دچار عزای عمومی فرهنگ اروپایی هستیم و مقصر آن را هم از نظر جامعه‌اش، علم جدید می‌داند و می‌گوید این تقصیر برعهده علم جدید است، ولی با توضیحاتی. توضیحاتش همان فصل اول و مباحث بعدی در کتابش است. علاوه‌بر این بحث در فلسفه این بحث در حیطه‌های نزدیک به فلسفه هم مطرح شد.

برای خواندن متن کامل گزارش  اینجا را بخوانید.