تاریخ : Wed 23 Aug 2023 - 03:06
کد خبر : 83572
سرویس خبری : اندیشه

عوامل پایدار موثر بر هویت ملی ایرانیان

عوامل پایدار موثر بر هویت ملی ایرانیان

از آغاز دهه‌ پایانی سده‌ گذشته و درپی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (به‌عنوان یکی از دو ابرقدرت) تاکنون، «هویت ملی» یکی از کلیدواژه‌های بنیادین در حوزه علوم اجتماعی- فرهنگی در مناطقی از جهان شده است.

از آغاز دهه‌ پایانی سده‌ گذشته و درپی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (به‌عنوان یکی از دو ابرقدرت) تاکنون، «هویت ملی» یکی از کلیدواژه‌های بنیادین در حوزه علوم اجتماعی- فرهنگی در مناطقی از جهان شده است. درحال‌حاضر یکی از موضوعات و مباحث مهم مطرح‌شده در میان روشنفکران ایرانی، شناسایی وضعیت هویت ایرانی است که در فرآیند ورود ایران در جریان مدرنیته و پست‌مدرن و در مواجهه با مسائلی مثل جهانی‌شدن، فضای مجازی و... نیاز به بازتعریف و بازخوانی دارد؛ امروزه می‌بینیم به‌تدریج هویت قومی و محلی در مقابل هویت ملی قرار می‌گیرد و خرده‌هویت‌ها کلان‌روایت از هویت را برنمی‌تابند و با تاکید بر تمایز و نقاط افتراق گاهی سعی دارند دایره هویتی خود را پررنگ‌تر و گسترده کنند تا در عرصه کنش اثرگذار و مهم تلقی شوند. این وضعیت تا حدودی نابسامان تا جایی که منجر به اختلال در حفظ یکپارچگی و وحدت ملی نشود، نگران‌کننده نخواهد بود و معطوف به نوعی از تعارض معنایی است که با بازنمایی منظومه‌ای از عناصر هویت‌بخش در روایت جدید قادر به ترمیم کارکرد وحدت‌بخش این محور در پهنه سرزمینی باشد. تاکید بر عناصر پایدار و قوام‌دهنده همگرایی هسته مدنی ایران از منظر ژئوکالچر کمک زیادی به حفظ امنیت ملی و پایداری همگرایی ایرانیان خواهد داشت. هویت‌های خاص طی شرایط خاصی در جوامع سر برمی‌آورند. بین این هویت‌ها و شالوده‌زیستی آنها ارتباط مداومی برقرار است. آدمی از لحاظ زیستی با یاری دیگران جهانی می‌سازد و در آن سکونت می‌کند. حدود این جهان را طبیعت مقرر می‌دارد و با تاثیر گرفتن از آدمی دگرگون می‌شود. در این دیالکتیک یعنی رابطه انسان و محیط که جغرافیا نامیده می‌شود، هویت‌بخشی شکل می‌گیرد. بنابراین بین جغرافیا و هویت رابطه انکارناپذیری وجود دارد. جغرافیا که بستر و صحنه ثابت زیست انسان است، هم از فعالیت‌های انسانی دچار دگرگونی می‌شود و هم تشخص و هویت انسانی را متاثر می‌کند. فضای جغرافیایی معنای منحصربه‌فردی به بودن او در مکان خاص خود می‌دهد.

به‌رغم افت‌وخیزهای گوناگون و رخدادهای فراوان در تاریخ ایران، وجود یک اجتماع واحد به‌طور پیوسته با هویتی مشترک در صفحه زمان و آن‌هم به‌رغم افتراق و تباین بسیار متنوع و متکثر فرهنگی، موضوع پراهمیتی است که در شرایط کنونی، ضرورت پرداختن به آن بیش‌ازپیش احساس می‌شود.

هویت ایرانی، درطول تاریخ پرفراز و نشیب خود، بسان رودخانه‌ای جاری در بستر زمان و مکان، طی سده‌ها جریان داشته و به‌دلیل شرایط خاص اقلیمی و زیست‌محیطی و تعامل با این زیست‌بوم از یکسو و نیز موقعیت خاص جغرافیایی از دیگر سو، درکنار به‌کارگیری خرد و تامل و نوع خاص مناسبات با عواملی که فرهنگ ایرانی را درگذر زمان شکل داده و نظام‌های ارزشی متنوعی را به‌همراه آورده است؛ چهارشنبه‌سوری، نوروز، تخت جمشید، پاسارگاد، بعثت پیامبر، عاشورا و... همگی بخش‌هایی از هویت ایرانی را بازتاب می‌دهند. ایرانیان هم 13 نوروز را گرامی می‌دارند و هم 13 رجب تولد مولی‌الموحدین را؛ چگونه می‌شود میان اینها پیوند برقرار ساخت؟ تعطیلات ملی و دینی همچون نوروز و تولد و وفات پیامبر و مبعث و نیز تعطیلات مذهبی تاسوعا و عاشورا و نیمه شعبان و 13 رجب و... اینها پژواک کدام بخش از هویت ما هستند؟

ایرانیان چگونه توانسته‌اند همه این عناصر فرهنگی را یکجا جمع و آنها را بخش‌هایی از هویت خود کنند؟

بیشتر تحلیلگران اجتماعی و سیاسی بر این باورند که فرهنگ ایرانی در همه بحران‌ها و دوران‌های تاریخی، به‌سان یک بست، هویت ایرانی را زنده نگه داشته است. فرهنگ پیوند بنیادی اساس کنش‌های انسانی و درواقع عادات است. مفهوم فرهنگ از ارزش کلی هماهنگ دارایی‌های مشهود و نامشهود تشکیل شده و خاص آن ملت است و شامل انباشت‌های مختلف طی تحولات تاریخی آن ملت است.

هر انسانی لوح فشرده‌ای از زادگاه خویش است، یعنی آدم‌ها ساخته‌وپرداخته زمان و مکان خویشند و خرد حاصل از تعامل با این شرایط زمانی و مکانی فرهنگ هویتی خاصی را برای ایران به ارمغان آورده که در عین تنوع و تکثر، به شکل اندامواره‌ای عمل می‌کند و همه تنوعات را در تنی واحد کنار هم جمع می‌کند. درواقع جغرافیا در شکل هویت مکانی، مبنایی می‌شود برای شکل‌گیری اندیشه و هویت ایرانی.

برای درک این تنوع و تکثر، نیاز به بررسی فضای جغرافیایی در بستر بافت سرزمینی است. مراد از بافت سرزمینی، متن جغرافیایی است که پدیده «هویت ملی» در چهارچوب آن قرارگرفته و موجب تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن شده است. در یک بافت، موقعیت جغرافیایی، ویژگی‌های طبیعی و فضای جغرافیایی به وجود آمده، به کالبد سرزمینی که درواقع مادی و سخت‌افزاری است، ابعاد مفهومی خاصی می‌بخشد که ساختار نتایج را به‌طور مستقیم تعیین نمی‌کند، بلکه با ایجاد هویت مکانی بستری برای هویت ملی آفریده و ثبات آن را رقم می‌زند.

فضا تحت‌تاثیر پیامدها و اثرات سیاسی و فرهنگی قرار داشته و از عوامل مجاورت و فاصله متاثر می‌شود که این امر می‌تواند بر ارتباطات و درک فرهنگی یا نبود آن اثرگذار باشد. انسان با فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود آثاری را در مکان برجای می‌گذارد و مکان‌ها نیز در فرهنگ انسان تاثیر دارند. به عبارتی با ورود انسان در مکان تغییراتی متناسب با افکار و عقاید در قالب فرهنگ او صورت می‌پذیرد و چشم‌اندازهای فرهنگی متفاوتی با سایر مکان‌ها می‌آفریند. بدین‌صورت فضای جغرافیایی به وجود می‌آید که وابستگی میان فرهنگ و جامعه را شکل می‌دهد. انسان‌ها بازیگران هوشمند و توانایی هستند که در زندگی اجتماعی، تولید فضا و مکان را برعهده دارند و با تفکرات سیاسی و اجتماعی خود دربرابر محیط ظاهر می‌شوند و مکان‌هایی را خلق می‌کنند. بدین‌سان هویت مکانی شکل می‌گیرد.

در زمینه روانشناسی محیط‌زیست، مکان به‌طور عمده توسط یک محیط فیزیکی ساخته‌شده و براساس ارتباطات آن تعریف‌ شده است. هر مکان به‌مثابه یک ابژه یا یک پدیدار در رابطه با سوژه بار معنایی متفاوتی پیدا می‌کند. وجوه چشم‌اندازی، ساختاری، عملکردی، رفتاری، فضایی، ذهنی و روانی، زیبایی‌شناختی، نظم، بی‌نظمی، متعادل، نامتعادل، پایدار و ناپایدار و... را سوژه بدان بار می‌بندد. درک و تاویل درست از مکان وجه مناسب‌تری از معنا را برای زیستن در آن سبب می‌گردد. به عبارت دیگر و به گفته شولتز، مکان‌ها مملو از کیفیت‌های گوناگون هستند و از این رو مداخلات انسانی در مکان، زمانی به بهترین وجه به ثمر می‌نشیند که این کیفیت‌ها به‌خوبی شناخته شوند. مکان‌ها اساسا چیزی موجود هستند و این به‌دلیل وجود کیفیت‌های ذاتی موجود در محیط فیزیکی (مکان) است. بر حسب رویکرد جغرافیا و همچنین روانشناسی زیست‌محیطی، پرسش«ما که هستیم» اغلب و به‌طور کامل در ارتباط با پرسش «ما کجا هستیم» برمی‌گردد. روشن است سکنی گزیدن و ایجاد سکونتگاه‌های انسانی برای این امر مبتنی‌بر درک و شناخت درست مکان به‌مثابه محیط‌زیست است.

درک مکان به‌مثابه یک واحد و جوهره‌ مکانی، به‌منزله درک و شناخت جهان خود است. مکان‌ها خود یک جهان هستند و ممکن است استعاره‌های جهان نیز باشند. آدمی از بدو ورود به زمین دنبال مکانی برای آرامش و سکونت می‌گشته است و به همین سبب تمام سرزمین‌های کره خاکی را تجربه کرده است. تمدن‌های گذشته مانند آریایی‌ها یا هندو-اروپایی‌ها برای رسیدن به مکان زیست مناسب و آرام مدام کوچ می‌کردند. کشف سرزمین آمریکا به سبب جست‌وجوی بهشت گمشده به‌مثابه مکانی مطمئن برای سکنی گزیدن صورت گرفت. از این نظر، انسان و مکان، هستی و بنابراین هویت واحد و یگانه‌ای دارند و یکی بدون دیگری شناسه خود را از دست می‌دهد.

هویت مکان درون مفهوم بزرگ‌تری از خود، به‌صورت یک کل منسجم صورت می‌پذیرد و به وسیله آمیزه و ترکیبی از خاطرات، مفاهیم، تفاسیر، عقاید و احساسات شکل‌گرفته در چهارچوب قلمروهای فیزیکی خاص تعریف و تعیین می‌شود. همه اینها به‌عنوان زیرساخت‌های هویت و براساس درک و فهم محیط‌زیست قابل‌ملاحظه است. این درک محیط شامل دو دسته یکی خاطرات، تفکرات، ارزش‌ها و قلمروها و دیگری شامل خصوصیات پدیداری مکان است که در حال و اکنون قابل‌درک بوده و نشانه‌ای برای فهم تحولات بعدی است. این الگوها دارای ساختار زبانی مشابه اما متمایز هستند؛ مساله‌ای که از آن به قانونمندی‌های طبیعی، درست مانند قانونمندی‌های زبان‌شناختی، یاد می‌شود.

درهم‌تنیدگی محیط و انسان، سبب شکل‌گیری عناصر هویتی است. به‌عبارت‌دیگر ویژگی‌های هویتی از مکان‌هایی که ما بدان‌ها تعلق داریم برمی‌خیزند؛ چراکه مکان‌ها دارای سمبل‌هایی هستند که برای انسان دارای معنی، محتوا و بایستگی هستند. به‌لحاظ هستی‌شناختی، زمینه‌ وجودی پدیدارها را مکان تشکیل می‌دهد. این مساله سبب می‌شود که نیازهای هویتی انسان از قبیل خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن تامین شود. مرزپذیری و قابل‌تحدید بودن مکان باعث ایجاد تمایز، ثبات داشتن و تکامل انسانی در قالب این شکل‌ها (نژادی، زبانی و...) می‌شود تا به این ترتیب، امنیت و آرامش لازم برای زندگی فراهم شود.

هویت یکپارچه انسان با وجوه مختلف زبانی، نژادی، فرهنگی، مذهبی، تاریخی و... مستلزم هویت مکانی واحد است. این هویت به سبب متمایز بودن و نیز تداوم و ثباتش زیربنای هویت بخش وجوه مختلف انسانی و حفظ و پایداری آن است؛ چراکه توان ترسیم و جداسازی هویت‌ها را با مرزهای مشخصش دارد و خود این وضعیت است که باعث انسجام و همبستگی و دادن تشخص و هویت می‌شود، چیزی که در جامعه‌ سنتی رایج بود و به گفته‌ گیدنز، زمان و فضا در چنین جوامعی در بستر مکان به هم پیوند می‌خورند. از این منظر، وجود مرجع‌های ثابت و پایدار برای تداوم و بقای حیات انسانی ضرورت دارد که مکان با داشتن حریم مشخص و متمایز آن را داراست و هویت اجتماعی را انسجام و وحدت می‌بخشد.

درهرحال هویت مکان از آنجا که دارای مرزها و امتیازهای مشخص شکلی و محتوایی در رابطه با ادراک موجود انسانی دارای اصالت است، به‌مثابه مرجع ادراک هویت و شیوه زیست اصالت‌بخش اوست. از آنجا که کلیت و اسکلت اصلی شخصیت وجودی هر انسان- که هویت او را مشخص می‌دارد- مکانی است که خود را با آن شناخته و به دیگران می‌شناساند، هنگامی‌که راجع به خود فکر می‌کند و خود را متصل به آن مکان می‌داند و آن مکان را بخشی از خود به‌شمار می‌آورد، این‌همانی با فضا به وجود می‌آید. این‌همانی تاریخ هویت‌‌بخش انسانی است که با درک سازوکارهای محیط‌زیستش به گفته اسپیرن در کتاب زبان منظر، زبان استعاره‌ای او، خود را با آن سازگار کرده و در آن سکونت می‌گزیند. مکان به‌مثابه محیط‌زیست، نحوه شکل‌گیری و زایش، تحولات تاریخی و تکامل خود را به شکل الگوهایی و به‌اصطلاح کتاب زبان منظر به شکل زبان استعاره‌ای بیان می‌دارد که هویت خاص و منحصربه‌فرد آن را نشان می‌دهد. بدین‌ترتیب مکان به شکل نظامی از نمادها به مفاهیم، ارزش‌ها، معانی و چیزهایی شبیه به آن بیان واقعی می‌بخشد که رهاورد این رویکرد در ایران، جاری بودن رودخانه هویت ایرانی در بستر هویت مکانی است.

هویت مکانی با حافظه تاریخی طبیعی و مفهومی مکان‌ها به‌شدت در ارتباط است؛ درمورد ایران این رابطه در بعد طبیعی سازمندی‌های مکانی (شهری، روستایی و کوچنده) و در بعد مفهومی واجد لایه‌های هویتی خاصی است که عبارتند از عنصر اسطوره‌ها و حماسه، عنصر دین و مذهب، عنصر زبان، عنصر غیر (دیگری) و عنصر مدرنیته. همه این عناصر به‌وسیله زنجیره هم‌ارزی فرهنگ به یکدیگر مفصل‌بندی شده و به دور دال مرکزی (بافت سرزمینی ایران) جمع می‌شوند. این ترکیب روایت جغرافیایی ایران را شکل می‌دهد که تجلی آن هویت ملی ایران است.

این هویت مانند رودخانه در مواجهه با استیلای اقوام مهاجم- که بسان رسوبی در این رودخانه بود- با تامل نگریست و در هر آوردی از رسوب یا سیل این رودخانه همانند پالمیسست، بر لوح فرهنگ ایران زدودن نه کامل آن و نوشتن متن جدیدی بر آن لوح، طی دوران‌ مختلف انجام می‌گرفت، مانند حمله اسکندر، اعراب و حمله مغول؛ به‌طوری‌که از تسلط اسکندر چیزی جز نام رشته کوه‌های زاگرس و خاطره‌ای در ادبیات تاریخی ایران برجای نماند و از پیروزی اعراب چیزی جز کتاب خدا و شیرخدا با همه عصمت آسمانی‌اش برگزیده نشد و مغول، اگرچه قصد محو کردن متن فرهنگی فلات ایران را داشت، اما به‌ناچار خسته از این کشمکش نافرجام، خودشیفته در متن فرهنگی ایران شد و در نگاشتن متن جدیدی در فرهنگ ایران شرکت و در آن حل شد. بنابراین فرهنگ همواره عامل مهم حفظ هویت ایرانی بوده و اندیشمندان مختلف بر این امر تاکید دارند و فرهنگ (که عامل ایجاد و حفظ هویت ایرانی است، همچنین به‌عنوان یک زنجیره هم‌ارزی مناسب، لایه‌ها و دال‌های شناور مختلف هویت ایرانی را در جهت شکل‌گیری هویت ملی مفصل‌بندی می‌کند)، نیز در بستر هویت مکانی شکل گرفته و اکنون که با پدیده جهانی شدن، فرهنگ نیز مورد هجمه قرار گرفته، این سرمایه هویت مکانی ایران است که می‌تواند آن را و در نتیجه هویت ایرانی را حفظ کند. توجه به هویت مکانی، توجه به نوع بودن و طور مواجه شدن ایرانیان با امور و پدیده‌ها و هستن در جهان خاص ایرانی است؛ هستنی که توانسته این همه تنوع و تکثر را در دل خود جای دهد و از آن یگانگی بیافریند.

هویت مکانی بافت سرزمینی با ایجاد مرز مفهومی موجب سنتز روایت‌های مختلف درون بافت سرزمینی شده و تولید روایتی جغرافیایی را موجب می‌شود که با وجود تکثر و تنوع و نیز بروز چالش‌های هویتی و سرزمینی، بازهم عناصر فرهنگ و تمدن را در جای خودش قرار داده و به‌شکل هویت ملی متجلی می‌شود. هویت مکانی بسان بستر یک رودخانه، از فرهنگ و هویت ایرانی محافظت می‌کند و این هویت درگذر زمان و با پیوستن آبراه‌های فراوان به آن (دین و زبان و...) به اقیانوس هویت ملی می‌پیوندد. در این اقیانوس همه اجزا یکی می‌شوند و جداشدنی نیستند. بر همین اساس برای رفع چالش‌های هویت ملی باید هویت مکانی را بشناسیم و شناخت این هویت پاسخی درخور به تجزیه‌طلبان و مهاجمان به فرهنگ و هویت ملی ایران است.

ازجمله مولفه‌های مهم در هویت مکانی ایران، عنصر زبان است. زبان از مهم‌ترین و درعین‌حال متناقض‌ترین عناصر فرهنگی است که بخش‌هایی از جوامع بشری را به هم می‌پیوندد و بعضی دیگر را از هم جدا می‌کند؛ تغییر و تحول فضایی را سریع می‌کند و با وجود این یکی از مقاوم‌ترین و ثابت‌ترین جنبه‌های فرهنگی محسوب می‌شود. به‌گونه‌ای که امروزه اساس ناسیونالیسم سیاسی- فرهنگی و محور هویت و ملی است. همان‌گونه که با تنوع اقلیم و محیط‌زیست در ایران مواجهیم، با تنوع زبان‌ها و گویش‌های مختلف نیز مواجه هستیم و این یک مشخصه جغرافیایی مهم ایران است که در جهت تکوین تمدن ایران و به جهت حرکت به سوی همبستگی، زبانی رسمی برای ارتباط خرده‌فرهنگ‌های مختلف ایران برگزیده شد. ردیابی زبان‌های رسمی ایران درطول تاریخ نشان می‌دهد که اجماع کلی در این سرزمین بر انتخاب زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی و پیونددهنده باشندگان این سرزمین بوده و همگان بر آن اتفاق نظر داشته‌اند که حتی پادشاهانی که خود به زبانی دیگر تکلم می‌کنند، رسمیت زبان فارسی را برای مکاتبات و ایجاد ارتباط در پهنه سرزمینی پذیرفته‌اند. زبان فارسی در دوره‌ای از تاریخ ایران، با تلاش اندیشمندان و نخبگانی مثل فردوسی، به‌عنوان مهم‌ترین نمود فرهنگ و تمدن ایران توانست در حفظ و پایایی این تمدن نقش مهمی ایفا کند. درحال‌حاضر زبان فارسی با پیشینه تاریخی که ذکر شد و مسیری که درطول تاریخ تمدن ایران طی کرده، یکی از چندین لایه پیچیده هویت ایران محسوب می‌شود و خود پیونددهنده زبان‌ها و گویش‌های مختلف ایران است.

مولفه مهم و تاثیرگذار دیگر، عنصر دین و مذهب است. اگر زبان مکانیسم هویت مکانی است، دین مانیفست آن است. صدها میلیون نفر مردم به‌طور مرتب دین خود را از طریق شیوه لباس، مدل مو، نماد، حرکات و دیگر وسایل قابل‌مشاهده اعلام می‌کنند. در بین جوامعی که یک ایمان را به اشتراک می‌گذارند، حس اعتماد و همبستگی اجتماعی ایجاد می‌شود. برای وفاداران، دین کلید هویت است و هویت این‌چنینی بخشی از جاذبه مکان است. دین و مکان به‌شدت متصل هستند. قدرت دین به‌قدری است که نظام‌های اعتقادی از موانع زبانی هم عبور می‌کنند. گوناگونی‌های مذهبی در تبیین و تعیین موزائیک فرهنگی دنیا اهمیت دارند. رابطه نزدیک دین با سیاست و دولت، برداشت مراکز مذهبی نسبت به تغییر و توسعه، نقش مذهب در تقسیمات جغرافیایی و... از دلایل این اهمیت هستند. بسیاری از مشاجرات سیاسی عمده تاریخ دنیا، اساس مذهبی دارند و خطوط مشاجره‌های زیادی در امتداد خطوط تقسیم مذهبی کشیده می‌شوند. مذهب مانند عقاید سیاسی، نظام به‌هم‌پیوسته ارزش‌ها را ایجاد می‌کند که در بعضی جنبه‌های جغرافیای انسانی وارد شده، بر آنها اثر می‌گذارد.

پژوهش‌های ﻣﺨﺘﻠﻒ در زﻣﻴﻨﻪ ادﻳﺎن در دوره‌های ﻣﺨﺘﻠﻒ تاریخی ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺗﻮﺣﻴﺪی ﺑﻮدن ادیان اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﭘﻴﺶ از اﺳﻼم اﺳﺖ. این ادیان که برآمده از حس مکانی باشندگان این سرزمین بود، شامل ﻗﻮاﻋﺪ و ﺿﻮاﺑطی در ﺑﺎب ﻧـﻮر و ﻇﻠﻤـﺖ و نیکی و بدی، به رمز بود ﻛـﻪ راه و روش ﺣﻜﻤـﺎ و داﻧﺎﻳﺎن این ﺳﺮزﻣﻴﻦ بر همین اساس قرار داشت.

پس از سقوط ساسانیان در سال 653 میلادی تا 1501 میلادی که سال تاسیس سلسله حکومتی صفویه است، مدت 848 سال در ایران حکومتی فراگیر و ایرانی که بتواند بستر و زمینه‌ای را برای احیای هویت ملی ایران مهیا سازد، به وجود نیامد. اما از آغاز تکوین سلسله صفویه، به‌واسطه عنصر دین و مذهب، وحدت ملی و وحدت سرزمینی در ایران تحقق یافت. وحدتی که با وجود فراز و نشیب‌های فراوان و سقوط سلسله‌های حکومتی، تاکنون استمرار یافته و هرگز طی پنج سده اخیر، دچار فترت کلی و از هم پاشیدگی طولانی نشده است. به گفته اندیشمندان، این تدبیر هوشمندانه برای اتحاد اقوام ایرانی، بی‌شباهت به تدبیر اردشیر بابکان سرسلسله ساسانی نبود. وی نیز با رسمی کردن آیین زرتشتی، اجزای پراکنده کشور اشکانی را شیرازه بست. این دو با دست‌ یازیدن به مذهب و رسمی کردن آن در سرتاسر گستره ایران نه‌تنها پایه‌های حکومت واحد مرکزی را استوار کردند، بلکه با همین ابزار در ایجاد یک هویت مستقل ملی برای ایرانیان بیشترین تاثیر را برجا نهادند.

این امر نشان از فعال بودن عنصر دین و مذهب و قابلیت بالای آن به‌عنوان مولفه مهم هویت مکانی است که نقش مهم و تاثیرگذاری در پایداری هویت ملی ایران دارد. این مولفه موجب تمایز ایرانیان از دیگر ملت‌های مسلمان می‌شود. بدین‌ترتیب نقش دین و مذهب در هویت ملی ایرانی نمود ویژه‌ای دارد. ایرانیان از آغاز به ادیان و مذاهب گوناگونی گرویدند یا آنها را طرد و نفی و دین و مذهب خود را دگرگون کردند و آن را مبنای خیز خود قرار دادند. از مهرپرستی تا زرتشتی، اسلام سنی، اسلام اسماعیلی و اسلام امامی؛ بنابراین در هر دوره مذهب رایج بخشی از لایه‌های فرهنگی و وجودی آنها را تشکیل داده و بیانگر حس مکانی آنها بوده که در ارتباط با فضای جغرافیایی ایران شکل‌گرفته است. به عبارتی مولفه دین و مذهب در هویت مکانی ایران راه را برای ساخت‌های اجتماعی متعالی و ایجاد هویت ملی هموار می‌کند.