
هومن جعفری، خبرنگار: بعضیها او را خیلی زود از طریق رقابت نزدیک یا دوئلوار یا دوگانهاش شناختند. دوگانه «دنیرو/ پاچینو»!
همانطوری که همیشه و در همه چیزهای مهم، دوگانهای داشتیم که سوژه رقابت عشاق بود، اینجا هم دوگانه دنیرو، بازیگر بهتری است یا پاچینو را داشتیم. درست مثل رئال و بارسا، مسی و رونالدو یا قبلترش پله و مارادونا! مردم عاشق رقابت و مقایسه کردن هستند و این مقایسه فقط در چیزهای زیبا یا وحشی قابل انجام است. رابرت و ال، هر دو خصلت را داشتند. هم زیبا بازی میکردند و هم درون خود غول وحشی ویرانگری داشتند که روی صحنه جان میگرفت.
بعضی دیگر او را از همان اوایل ورودش به سینما دیده بودند. از همان تلاشهای آرامش بین کمدی و جنایی و راستش را بخواهید او استعداد هر دو را داشت. نقشهای جدی اولش عمدتا کمدی یا دارای تهمایه طنز بودند و خوب که فکرش را بکنید میبینید این تهمایه آن زمانه بود. نبود؟ دوران جنگ ویتنام و انفجار فرهنگی درون آمریکا و شورشهای جوانان در خیابان و جنون جهانی. دنیای کشتار و مرگ و جولان مواد مخدر و گنگهای خیابانی در شهرهای مختلف و دلیلی که دنیرو در آن زمانه به آن خوبی گل کرد، بخشی از آن، همین تواناییاش در ریشخند کردن دنیای پرماجرایی بود که در آن زندگی میکرد. او بهخوبی، جنون زمانه خود را بهتصویر میکشید.
دنیرو برای هر چیزی که در زمانه خود عرضه میشد، جنون شخصی خود را داشت. میتوانست آدمکش دیوانه باشد یا پلیس فداکار! میتوانست گانگستری مافیایی باشد یا پدری فداکار که دلش نمیخواهد فرزندش کنار گانگسترها بزرگ شود. میتواند مدیر یک کازینو باشد یا یک آدمکش پیر که فرزندش از او ناراضی است و او باید در صف بانک به انتظار بنشیند تا شاید با دخترش دقایقی حرف بزند. شاید یک پدربزرگ پیر و ناخوشایند باشد یا یک راننده تاکسی برگشته از جنگ ویتنام که دنبال پاک کردن اشغالها از داخل پیادهروهاست. دنیرو برای چند دهه، مثل ظرفی بود که در آن آب را بریزی! میتوانست شبیه هر ظرفی بشود.
مردی با انبوهی از جوایز
سهم او از 6 دهه بازیگری نباید فقط دو اسکار باشد اما خب دنیا هم همیشه دنیای عادلانهای نبوده! دو اسکار دارد؛ یکی برای جیک لاموتا در گاو خشمگین و دومی برای ایفای نقش جوانیهای دونکورلئونه در قسمت دوم پدرخوانده و خوب که فکرش را میکنم این دونکورلئونه عجب شاهنقشی است. دوبار در فیلمها ظاهرشده و دو اسکار کسب کرده؛ یکی برای مارلون براندو و دومی برای رابرت دنیرو.
او دو جایزه گلدن گلوب هم دارد؛ یکی را برای گاو خشمگین برد و دومی هم جایزه افتخاری سیسل ب دومیل است که در 2011 به او رسید. فهرست جوایز رسمی او البته سر به فلک میکشد اما آنچه در شأن اوست، اینها بود که گفتیم. بقیه جوایز او بیارزش نیستند اما نیازی به ذکرشان هم نیست. او همچنین دهها جایزه افتخاری و تشریفاتی دارد که نشاندهنده جایگاهش در جامعه سینمای جهان است. اما اینها دلیل محبوبیت او نیست. او چیزی بیش از نقشها و جایزههاست.
ماندگار در ذهن
یک بازیگر برای ماندگار شدن در ذهن مخاطب، چند شاهنقش میخواهد؟ او همهاش را دارد. بازی درخشانش در گاو خشمگین و پدرخوانده جای خودش اما فهرست بازیهای درخشان او خودش یک پرونده مفصل میخواهد. بیایید یادمان باشد او کجاها خودش را در قلب همه جا کرد.
سلطان کمدی
در «سلطان کمدی» او روپرت پاپکین بود، یک کمدین درجه سه که برای دیده شدن، جری لوئیس افسانهای را میدزدد و در ازای تحویل دادنش به پلیس، یک اجرای زنده در برنامه او را مطالبه میکند. نقشآفرینی او خیرهکننده بود. کمدینی که کسی به شوخیهایش نمیخندد، کسی به او اعتماد ندارد و جدیاش نمیگیرد و او ناچار میشود برای دیده شدن، دست به هفتتیر ببرد. اجرای نهایی طنزش در برنامه زنده برای تماشاچیانی که هیچ خبری از اصل قصه نداشتند و او را یک کمدین میهمان تصور میکردند، یکی از درخشانترین صحنههای زندگی هنری او بود. صحنهای که چند دهه بعد به گونه دیگری توسط واکین فینیکس و خودش در جوکر تاد فیلیپس، بازسازی شد و پایانی خونین داشت. این بار او مجری ارشد بود و جوکر، کمدین قدرنادیدهای که تصمیم گرفته بود به ضرب اسلحه وارد دنیای شهرت شود.
راننده تاکسی
یکی از بزرگترین شاهنقشهای او. یک راننده تاکسی تنها، منزجر از جمع، کمی مالیخولیایی و عاشق رانندگی در شب. بهدنبال فرصتی برای پاکسازی جامعه غرق در فساد و عاشق دنیای خلوت خود. صحنه ایستادن او مقابل آینه و دیالوگ معروف «داری با من حرف میزنی؟» هیچ وقت کهنه نمیشود. یکی از بهترین نقشهای زندگی او.
مخمصه
کسی هست که مخمصه مایکل مان را دوست نداشته باشد؟ اولین فیلمی که دنیرو و پاچینو همبازی شدند و صدالبته که زیباترین و معروفترین سکانس فیلم، همان صحنه معروف ملاقات این دو در کافهتریاست. جایی که دزد و پلیس روبهروی هم مینشینند و میکوشند تا با دنیای طرف مقابل آشنا شوند. یک فیلم بینظیر که مایکل مان میکوشد قسمت دومش را هم بسازد.
پدرخوانده2
او قرار بود در پدرخوانده نقش اصلی را بازی کند اما کاپولا، آل پاچینو را برای این نقش میخواست. او در قسمت اول بازی نکرد و در قسمت دوم، نقش جوانیهای دونکورلئونه را ایفا کرد و اسکارش را گرفت. شاید این بازی سرنوشت بود که آل پاچینو برای پدرخوانده اسکار نگرفت و او گرفت!
یک داستان برانکسی
رابرت دنیرو برای دههها یکی از بهترین چهرهها برای داستانهای گانگستری بود اما در این فیلم که خودش هم کارگردانش بود، او تصمیم گرفت چهرهای دیگر باشد. یک پدر نگران که میبیند مافیای محلی به پسرش علاقه پیدا کرده و میترسد فرزندش مسیر غلطی را طی کند. هر چیزی از عشق یک پدر از طبقه کارگر به فرزندش میخواهید، در این فیلم پیدا کنید.
رونین
یک مامور سابق سیا، با پیشینهای نامشخص و گذشتهای نامعلوم، وارد یک ماموریت پرحاشیه و پیچیده میشود. قرار است او و تیمی از دزدان و آدمکشهای حرفهای کیفی را بربایند اما کار طوری پیش میرود که نباید! دنیرو در این فیلم چند چهره دارد؛ دنیروی متخصص، دنیرو بهعنوان یک مامور میدانی، دنیرو بهعنوان یک فراری، دنیرو بهعنوان یک عاشق و دنیرو بهعنوان یک خیانتدیده. فیلم هنوز هم دیدنی است.
جکی براون
جای خالی او در دنیای دیوانهوار تارانتینو در این فیلم پر میشود. او زندانی عصبی و تازهآزادشدهای است که در سکانسی بسیار تارانتینوییوار، در پارکینگ یک فروشگاه بزرگ، به دوست دختر بسیار پرحرفش، شلیک میکند! آن هم بعد از اینکه به او هشدار میدهد دیگر دهانش را باز نکند! صحنه شلیک سرشار از عصبانیت و نفرت او، یکی از صحنههای محبوب در کارنامه بازیگری اوست.
شکارچی گوزن
صحنه معروف رولت روسی در شکارچی گوزن، هیچ وقت نمیتواند از ذهن علاقهمندان سینما خارج شود. 10 دقیقه شکنجه تمامعیار به وقت بازی کردن رولت روسی بین رابرت دنیرو و کریستوفر واکن که سرشار است از خشونت، ناامیدی، تقلا برای نمردن و قدم زدن روی خط باریک مرگ و زندگی. فیلم شاهکار مایکل چیمینو یک اسکار برای او و کریستوفر واکن به همراه داشت اما سهم دنیرو فقط یک نامزدی بود. فیلم بعد از این همه مدت هنوز هم تاثیرگذار است و بازی دنیرو تحت هیچ شرایطی کمرنگتر نشده.
تنگه وحشت
یکی دیگر از نقشآفرینیهای ترسناک دنیرو در نقش زندانی آزادشدهای است که میخواهد از وکیل خودش انتقام بگیرد. چهرهای کاملا منفی و روانی که از آزار دادن دیگران لذت میبرد. دنیرو درطول مدت فیلم بزرگترین شری است که میبینید یا شاید دیدهاید. نه از کشتن ابایی دارد نه از ترساندن یا اذیت کردن آدمهایی که به او کاری ندارند. میخواهد جبران 14 سال زندانی بودنش را با آزار رساندن بگیرد و از تکتک ثانیههایش لذت میبرد.
رفقای خوب، روزیروزگاری آمریکا و کازینو
در هر سه فیلم درخشید. در هر کدام به شیوهای و در سکانسی. در کازینو مدیر کازینویی است که از طرف مافیا آمده تا یک کازینوی محلی را اداره کند و همزمان با سروکله زدن با مافیا، فرصتی برای عاشق شدن و فرار از دنیای خشونت در اختیارش قرار گرفته. در روزی روزگاری آمریکا او گانگستری فراری است که بعد از 35 سال به شهری باز میگردد که در آن هزاران خاطره و راز دارد. در رفقای خوب هم او یکی از گانگسترهایی است که برای قدرت گرفتن بیشتر دست به کارهای خشنی میزنند. در هر سه فیلم دنیرو، اصل جنس است. یک آدم مستقل و قدرتمند که باید در شرایط دشوار خودش را به نمایش بگذارد.