فاطمه صناعی: هنوز حافظه تاریخی به یاد دارد که وقتی از پایگاه زمینی موشک های ایران رونمایی شد، جریان برجامی مدعی بودند چرا روی موشک ها، جمله «مرگ بر اسرائیل» نوشته شده است و اعتراض می کردند این نوشته ها آمریکا را عصبانی می کند و به مذاکرات لطمه می زند. این موضع پایین در کجای توازن در سیاست خارجی قرار داشت؟ یا در یک فکت دیگر در دوران اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا در اظهارنظری بی شرمانه مردم ایران را «یاغی» خواند و دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا مردم ایران را «تروریست» معرفی کرد وجو بایدن، رئیس جمهور فعلی آمریکا از اقدام جنایتکارانه ترور سردار سلیمانی حمایت کرد. وندی شرمن، مقام ارشد آمریکایی در دولت اوباما در اظهارنظری گستاخانه مدعی شد، «فریب و نیرنگ بخشی از DNA ایرانیان است»؟ حالا سوال این است چرا در آن دوران، جریان غربگرا در دوران مسئولیت شان نه فقط هیچ واکنشی نشان نداد حتی در برابر این اظهارات بی شرمانه سکوت کرد؟ این مفاهیم و سوالات را شاید بتوان در رویکرد دیپلماسی التماسی جمع بندی کرد. از همه اینها بدتر را هم شاید بتوان آن گزاره ای دانست که رئیس جمهور سابق کشورمان حتی آب خوردن مردم را به مذاکرات گره می زد.
در هیچ کدام از این موارد صدایی به اعتراض از جریان غربگرا بلند نشد اما همین جریان با رویکرد «نگاه به شرق» دولت سیزدهم را مورد نقدهای سنگین قرار می دهد تا به نوعی حرف های ناگفته خود را بیان کند درحالی که دستگاه دیپلماسی دولت سیزدهم در برقراری روابط با همه کشورها و به ویژه همسایگان و آسیا و آمریکای لاتین و آفریقا از موضع بازسازی و تجدید روابط ورود کرده است. مصالح و منافع ملی در کجای این تئوری بی عمل دیده شده است؟ با چه استدلالی در سال های سخت گذشته که روسیه و چین برخلاف میل غرب با ایران همکاری کردند، به هر بهانه ای باید مورد هجمه قرار گیرند؛ اما در هیچ جا شاهد نیستیم جنایت های ضدبشری آمریکا و رژیم صهیونیستی مورد نقد این جریان قرار گیرد؟ آنها در بیانیه اخیر خود بر توازن در سیاست خارجی تاکید کردند، ولی در عین حال مقابله ایران را با جنایت های فراوان آمریکا «غرب ستیزی افراطی» خواندند. آیا مقاومت در برابر جنگ اقتصادی، سیاسی، امنیتی و تحریم افراطی گری است؟ قطعا برقراری رابطه بدون قید و شرط با غرب به دوره روحانی باز نمی گردد و این دلخوری از حذف شوآف با غرب خود را در پوشش نقد اجرای سیاست نامتوازن نشان می دهد.