رضا کردلو، خبرنگار:خواندن تاریخ از آخر، آفت روایتهای روشنفکری از انقلاب است. طبعا این نوع خوانش به تحریف هم میانجامد؛ چراکه با حذف بخشی از تاریخ و روایت نکردن پسزمینهها بهدنبال نورانداختن روی بخشی از گذشته است که صرفا کارکرد امروزی داشته باشد. مثلا وقتی درباره شخصیتی مانند شهید چمران، روایتهایی کماعتبار را صرفا برای تحسین و تایید مخاطب امروز برجسته میکنیم، از حقایق بیشمار درباره او اعتبارزدایی کردهایم و چون خواستههای مخاطب امروزی برای لایک کردن، بیحد و حصر است، نهتنها با کوتاه آمدن از حقیقت او را راضی نکردهایم، بلکه مجال بیشتری برای طرح مسائل دور از واقعیت و صدمن یکغاز به او دادهایم. حالا اگر عنوان «شهید» پیش از نام یک شخصیت آمده باشد، با اعتبارزدایی از حقیقت، امر مقدس را هم عرفی و پیشپاافتاده کردهایم. البته برای سالها این تقدسزدایی بهعنوان یک ژست روشنفکری برای داعیهدارانش مایه اعتبار بوده. هرکس بیشتر به امر مقدس پشت میکرده، روشنفکرتر تلقی میشده و این قصه ادامه دارد.
بهانه این چندخط، یادداشت مهدی یزدانیخرم درباره مصطفی چمران است. البته مشکلی اینجا هست، چون نه من آنقدر اهل دل هستم که بتوانم درباره «فلسفه شهادت» برای نگارنده مطلب «چه کسی مصطفا را زد؟»، توضیح بدهم و نه یزدانیخرم، به حسب آنچه نوشته، این وجه از ماجرا را زیاد جدی میگیرد. البته امیدوارم اینچنین نباشد و من در اشتباه باشم. همهچیز را جنایی دیدن و قائل نبودن به واقعیتهای صحنههای نبرد، چیزی را پررنگ میکند که سالها شبهروشنفکران، عوام را با آن تمسخر میکردند و حالا خود گرفتارش شدند؛ «توهم توطئه». و شاید بهخاطر همین است که یزدانیخرم، بدون کمترین ارجاعی به یک استناد تاریخی، بهراحتی از دادن گرای چمران به عراقیها برای حذفش سخن به میان میآورد.
اما بهجهت مخالفت طبیعیام با تکبعدی دیدن آدمها، آن هم آدمهایی مثل چمران، باید صرفا اشارهای داشته باشم تا ...
متن کامل را اینجا بخوانید.