تاریخ : Mon 12 Jun 2023 - 23:05
کد خبر : 80348
سرویس خبری : ایده حکمرانی

ماجرای ایذه و خطر نرمالیزه شدن خشونت

سیدجواد نقوی

ماجرای ایذه و خطر نرمالیزه شدن خشونت

عصر روشنگری در هنگام شکل‌گیری از پیش‌فرض‌هایی مانند ارزش‌های متضاد از طریق استدلال و گفت‌وگوی عقلانی همساز برخوردار بود. اما درحقیقت ظهور جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ‌های دیگر از آن قبیل نشان داد که این پیش‌فرض‌ها اصلا درست و دقیق نبوده است. 

سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه:عصر روشنگری در هنگام شکل‌گیری از پیش‌فرض‌هایی مانند ارزش‌های متضاد از طریق استدلال و گفت‌وگوی عقلانی همساز برخوردار بود. اما درحقیقت ظهور جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ‌های دیگر از آن قبیل نشان داد که این پیش‌فرض‌ها اصلا درست و دقیق نبوده است. 
غرض از این مثال در وضعیت فعلی کشور ما این است که در‌واقع بخشی از جامعه یا بدنه از اهالی دانشگاهی کشور ما هم در‌حال‌حاضر تصور می‌کنند در حوادثی مثل شهادت پلیس در شهر ایذه هم چنین پیش‌فرض‌هایی از امنیت ملی وجود دارد. به تعبیری ما در‌حال‌حاضر صرفا با شهادت یک فرد طرف نیستیم. در مقام اول پدر یک خانواده پنج‌نفره جان خود را از دست داده که به‌نوعی ضربه‌ای بزرگ به خانواده و امنیت روانی آنها است و در مقام انسانیت هیچ فرقی بین این خانواده با خانواده‌ای مثل کیان پیرفلک نیست؛ اما در مقام دوم شاهد هستیم همین طیف دقت نمی‌کنند که شهادت یک پلیس در‌واقع ذبح امنیت و در مرحله بعد طبیعی جلوه کردن خشونت آن‌هم در افراطی‌ترین مدل آن است. حال این مساله را اگر صرفا از طریق چند خط خبری دنبال کنیم درنهایت با شهادت یک پلیس روبه‌رو می‌شویم که ممکن است در لابه‌لای اخبار وسیع گم شود، اما این پلیس نماینده یک خانواده و یک منطق امنیتی است که اگر به این پیش‌فرض‌ها توجه شود ما شاهد نوعی تئوریزه شدن خشونت خواهیم بود که اولین گام برای شروع نرمالیزه شدن است. 
آنچه به نام خشونت در‌حال تئوریزه شدن است این است که مبارزه مدنی یا به تعبیر بهتر مبارزه منفی در دل ساختار خود خشونت را داراست و اگر هر‌چند وقت فردی از نیروی انتظامی شهید می‌شود به‌نوعی جبر مبارزه است. درواقع ما شاهد یک جبر ایدئولوژیک هستیم که دیگر مبارزه را نه آگاهی و نه منطق بلکه صرف خشم کور تصور می‌کند و هر ‌بار هم دست به خشونتی سخت می‌زند و با طرح این مساله که نوعی مقاومت است سعی دارد خشونت را تئوریزه کند، ولی این دیدگاه فارغ از آنکه به افکار دهه 60 سازمان منافقین شباهت زیادی دارد بیشتر از سر ناآگاهی و نوعی وهم است؛ چراکه اگر قرار باشد مبارزه با چنین افکاری به پیروزی برسد آن مبارزه در همان لحظه هم نوعی عمل ظالمانه است؛ زیرا به شهادت رساندن نیرو‌هایی که با کمترین درآمد حافظ امنیت کشور هستند اصلا مبارزه مثبتی نیست و بسیار ناجوانمردانه و خشن است و تنها نکته‌ای که در حافظه جمعی از خود به همراه دارد، ظلم است. در چنین مواقعی یکی از اتفاقاتی که به‌سرعت رقم زده می‌شود یک‌طرفه روایت کردن است و عجیب‌تر اینکه در برخی از موارد یک‌طرف به‌طور عمدی سانسور می‌کند. این سانسور به‌حالتی گفته می‌شود که اسم آن را می‌توان نرمالیزه شدن خشونت کور نام نهاد که در پیوندی عمیق با همان تئوریزه کردن خشونت است.
اما در پس این نرمالیزه کردن باید دید چه اتفاقی ممکن است شکل بگیرد؟ نر‌مالیزه شدن این وقایع که ارزش خبری آن مثل اخبار صفحه حوادث می‌شود خطر وسیعی برای امنیت ملی دارد. در چنین موقعیت‌هایی ما با ذهن‌هایی روبه‌رو می‌شویم که معتقدند باید هر‌چه از طرف حکومت اعلام شود را بایکوت کنند. شاید  عده ای بتوانند به‌جهت روان‌شناختی با  برخی از این صحنه‌ها به‌خاطر ضعف‌های حکمرانی هم‌راستایی کنند، اما در‌حقیقت این صحنه‌ فقط یک تفکر روان‌شناختی نیست که بخواهیم آن را فروکاست کنیم بلکه کمک می‌کند خشونت سخت را به‌نوعی عادی جلوه دهید. این تفکر روانشناختی که چنین فروکاستی انجام داده در‌حال نرمالیزه کردن خشم است، اما در پس این نرمالیزه شدن حمله به یکپارچگی ایران هم می‌تواند باشد. به این خاطر که عادی شدن این امر قطعا کشور را به‌سمت بحران‌های وسیعی سوق می‌دهد که کنترل آن بسیار هزینه‌زا است. به‌نظر می‌رسد آن‌کس که دل در گروی وطن دارد به‌جای آنکه فقط یک روایت را ضریب دهد یا سیاست سانسور را درمقابل روایت‌های دیگر پیش بگیرد کافی است متوجه شود حمایت از نرمالیزه شدن خشم و قتل نوعی کمک به نرمالیزه شدن تجزیه و خرابی وطن است.