سید حسین امامی، دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی :در ایام بزرگداشت معلم به سر میبریم که در همهجای کشور مراسم مختلفی برگزار میشود و دانشآموزان و دانشجویان از معلمان خود قدردانی میکنند. بد نیست به بهانه این روز برخی کاستیهای حوزه آموزشوپرورش را مورد بازخوانی قرار دهیم.
1-تاکید بر حفظیات: نکته اول این است که در نظام آموزشوپرورش ما تکیه بر حفظیات و عدم اعتماد به دانشآموزان برای طراحی سوالات خوب و باکیفیت، پژوهشمحور، مسالهمحور، تلاش برای حل مساله، تمرکز بر تفکر نقاد و مسائلی از این دست، از کاستیهای مورد توجه است. نظام آموزشی و معلمان سعی میکنند دانشآموزان کتابها را بخوانند و مطالب آن را فرابگیرند و اصرار زیادی به حفظ فرمولها در دروس مختلف و حل مسائل ذهنی و... هست در صورتی که صرف حفظیات نمیتواند راهگشای دانشآموزان باشد.
2-غفلت از روشهای تحقیق و مطالعه: همچنین از نکات مهم مورد غفلت در مدارس، روشهای تحقیق و مطالعه است. در این موارد چیزی به ما نگفتند و هیچ نیاموختیم. در دانشگاهها هم وضعیت بهتری وجود نداشت. اصولا کارهای دانشگاهی و غیردانشگاهی ما در حد کپی و حاشیه است. واقعیت فراتر از آمار و ارقامی است که بهعنوان تولید علم و چاپ مقاله در ISI و... میدهند. وضعیت اسفبار تبلیغات نوشتن مقاله و پایاننامه و... در میدان انقلاب و بازار کتاب شاهدی بر این مدعاست. در مورد این موضوع کارشناسان و اساتید برجسته بحث کردهاند که مجال پرداختن به آنها نیست، فقط به ذکر این نکته بسنده میکنم که تولید مقالات، شاخص مهمی در تولید علم نیست، اگر هم باشد تنها یکی از شاخصهاست و باید کاربردی و ناظر به حل مسائل جامعه باشد.
3- عدم ثبات در نظام آموزشی: نظام آموزشی ما هر از چند گاهی با عوض شدن دولت و وزیر مربوطه عوض میشد، بهطوری که ما خودمان نفهمیدیم در چه شرایطی درس خواندیم و دیپلم گرفتیم. از نظام قدیم و نظام جدید و پیشدانشگاهی گرفته تا تبدیل شدن به دبیرستان اول و دوم و متوسطه اول و دوم و... هر وزیری آمد و راه و روشی که میپنداشت درست است را روی ما دانشآموزان پیاده میکرد و وزیر بعدی هم همینطور، از کار کارشناسی و بادوام و اصولی خبری نبود.
4-ضعف در دانش عمومی: حتی دانشجویان رشتههای علوم انسانی فهم و درکی از وضعیت ما در دنیای معاصر ندارند، نه درکی از جهان جدید و مدرنیته دارند و نه اطلاعی از مواجهه تمدن اسلامی با تمدن غرب. نه آشنایی با زبان و فرهنگ و تمدن خودشان دارند، نه جهان با ویژگیهای جدیدش را میشناسند، نه فلسفه معاصر غرب را میشناسند و نه دنیای اسلام را. درست است که علوم تخصصی شده، اما به هر حال دانشی عمومی و دانستن کلیتی از علوم واجب و ضروری است، خصوصا در زمینه منطق و فلسفه که مادر علوم هستند، امروزه بسیاری از روشهای تحقیق در علوم مختلف از فلسفه نشأت گرفته است.
به یاد این جمله داریوش شایگان میافتم که گویی به تعطیلات تاریخی رفتهایم، ما را چه شده است؟! کجاست آن تمدن ایران باستان و کجا رفت آن تمدن اسلامی ایرانی، کجاست فارابی، کجاست ابن سینا، کجاست خواجه نصیر؟ چه بلایی سر ما آمده است؟ ما اصلا نمیدانیم در کجای تاریخ ایستادهایم و وظیفه و نقش تاریخی ما چیست؟ به فکر دوران کوتاهمدت و درگیر معیشت روزانهایم، گویی خواب طولانیای بر ما چیره شده است؟
5-جای خالی تفکر: ما هنوز قدرت تفکر نداریم، حتی نمیتوانیم مسائل، مشکلات و معضلات خود را شناسایی کنیم. ابتدا باید مسائل خود را بشناسیم، تا بعدا به فکر حل آن باشیم. ما اصولا در نظام آموزشی یاد نگرفتیم که مسائل خود را شناسایی کنیم، همواره با احساس خود با موضوعات برخورد کردیم. راه نقد را بر خود بستهایم، اهل گفتوگو نیستیم، اهل تفکر نقاد نیستیم. چیزهایی را برای خود چنان بزرگ و حتی مقدس کردیم که نمیتوانیم در مورد نقد آنها فکر کنیم، شاید حتی بتوان گفت هنوز فکر کردن بلد نیستیم. منظورم فکر آکادمیک و علمی است. روش منطقی و نتیجهگیری از مقدمات و مشاهدات، نه این فکر که در خیابان و در مترو و اتوبوس و تاکسی، هر کسی به خود اجازه میدهد در مورد هر چیزی نظر دهد، در چند دقیقه وضعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکت را نقد میکنند و راهحل ارائه میدهند. این چیزها که فکر کردن نیست.
بههرحال نکته پایانی اینکه نظام آموزشی و معلمان ما، تفکر و تأمل را به ما نیاموختهاند و در این راه کمبودهای زیادی داریم، شیوه و مهارتهای زندگی را به ما آموزش ندادند. به نظرم دانشآموزان آیندهساز کشور نیستند، این معلمها هستند که آیندهساز واقعی کشور هستند. آنها دانشآموزان را تربیت میکنند و به او میآموزند. پس در درجه اول خود باید مسلح به علم روز باشند و شیوههای جدید آموزش و تدریس را بدانند. به امید روزی که بتوانیم مشکلات را تشخیص دهیم و راهحلی بیابیم و تمدن بزرگی را بسازیم که از باد و باران نیابد گزند.