تاریخ : Sat 06 May 2023 - 00:40
کد خبر : 79709
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

این مسیر بن‌بست نیست

این مسیر بن‌بست نیست

جنبش می‌تو ایرانی که به‌دلیل تناقضات زیاد در بعضی از روایت‌ها و اختلافاتی که بین اعضای اصلی آن پدید آمده بود، در میانه‌های تابستان ۱۴۰۱ رو به فروپاشی گذاشت، در اواخر شهریور همان سال و پس از اتفاقاتی به‌واسطه فوت مهسا امینی رخ داد، کلا به حاشیه رفت.

جنبش می‌تو ایرانی که به‌دلیل تناقضات زیاد در بعضی از روایت‌ها و اختلافاتی که بین اعضای اصلی آن پدید آمده بود، در میانه‌های تابستان ۱۴۰۱ رو به فروپاشی گذاشت، در اواخر شهریور همان سال و پس از اتفاقاتی به‌واسطه فوت مهسا امینی رخ داد، کلا به حاشیه رفت. دیگر بهره‌برداری از زنان ایرانی برای وارد آوردن فشار به حاکمیت در فاز دیگری می‌رفت و می‌تو که قبلا نشان داده بود با این دست‌فرمان می‌تواند در ایران موفقیت چندانی داشته باشد، از دستورکار خارج شد. در اتفاقات پسامهسا موضع‌گیری‌های بسیار تند و تیزی از سمت بسیاری از بازیگران سینما روانه دستگاه حاکمیت شد و حتی بعضی از آنها به یکی از لیدرهای اعتراضات تبدیل شدند. ازجمله معدود بازیگرانی که تقریبا هیچ حرکتی در این زمینه انجام ندادند، حبیب رضایی و فرهاد اصلانی بودند و از میان هنرپیشه‌هایی که فعالیت‌های این‌چنینی بسیار پررنگی داشتند، می‌توان به ترانه علیدوستی و شبنم فرشادجو اشاره کرد. بالاخره در اردیبهشت ۱۴۰۲ زمان صدور حکم قضایی درباره شکایت کوشکی و رضایی از فرشادجو و علیدوستی رسید.
شامگاه سیزدهم اردیبهشت‌ماه بود که شبنم فرشادجو با انتشار پستی در اینستاگرامش نوشت: «ما بردیم. درپی شکایت حبیب رضایی و مهدی کوشکی علیه اینجانب شبنم فرشادجو، ترانه علیدوستی و بابک کریمی به‌همراه چند تن دیگر به اتهام افتراء توهین و نشر اکاذیب به شعبه ۴ بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شدم. موضوع شکایت مربوط به پستی از من با موضوع عدم حمایت از شخص متهم به خشونت و آزارگری جنسی بود که منتشر کرده بودم و سایر دوستان آن را بازنشر کردند. بازپرس همه ما را احضار کرد هرچند به‌دلیل عدم حضور در ایران نتوانستم شخصا دلایلم را شرح دهم اما خوشبختانه سایر دوستان در دادسرا حاضر شده و به تفصیل دلایل و شهود خود را ارائه کردند و بازپرس نیز تحقیقات مفصلی را انجام داده که منجر به صدور قرار منع تعقیب شد. البته شاکیان با هم به قرار صادره اعتراض کردند. اما قرار صادره در دادگاه نیز به‌نفع ما تایید شد و هم از اتهام افترا و توهین تبرئه شدیم. به‌عبارت دیگر ما امر غیرواقعی و کذبی را به حبیب رضایی و مهدی کوشکی منتسب نکرده و تنها حقیقت را بیان کردیم.»
نمی‌توان از روی همین یک حکم عدالت تام دستگاه قضا را در تمام موارد نتیجه گرفت و بروز بعضی خطاها و رخ دادن یک‌سری از مفاسد را نفی کرد اما این نشان می‌دهد که همه امیدها قطع نشده‌اند و این امیدواری حتی برای کسانی از قبیل ترانه علیدوستی و شبنم فرشادجو بیهوده نیست. کلیدواژه‌ای که در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ درونمایه بسیاری از لیدرهای اعتراضات قرار گرفت، «بن‌بست» بود. آنها سعی داشتند چنین القا کنند که برای از میان برداشتن بعضی از مواردی که نسبت به آن اعتراض دارند، باید ابتداحکومت را عوض کنند و فراگیر شدن این تلقی چیزی نبود جز ابزاری برای کاسبی عده‌ای به‌خصوص؛ عده‌ای که خودشان نسبت به سقوط حاکمیت ایران از همه ناامیدتر بودند اما دمیدن در این تنور را راهی برای کسب درآمد می‌دانستند. سیستمی که در قضاوت میان دو سلبریتی آرام مثل حبیب رضایی و مهدی کوشکی از این سو و دو نفر از معترضان مثل ترانه علیدوستی و شبنم فرشادجو لااقل در این فراز از رسیدگی به پرونده، طرف معترضان را می‌گیرد و عقبه سیاسی آنها را در صدور حکم دخیل نمی‌کند، هرچند ممکن است از معایب متعددی رنج ببرد اما هنوز راهی است که با همت و امیدواری می‌توان از طریق آن به بسیاری از مطالبات عمومی رسید. اگر از کاسبان اعتراض بگذریم و آنهایی را که به‌واسطه شرایط خاص روحی و روانی، در این مقطع از تحولات اجتماعی ایران تندروی کردند هم کنار بگذاریم، به افرادی می‌رسیم که خواسته‌های مشخصی دارند و سوای هر بحثی راجع‌به درستی یا نادرستی این خواسته‌ها حداقل به راه‌های مشروع و معقول برای نیل به آنها نیازمندند. چنین مسیری هرچند با موانعی مواجه است که این چیزی طبیعی به‌نظر می‌رسد، اما به‌هرحال کاملا محو نشده و از بین نرفته است.