میلاد جلیل زاده، خبرنگار:«ما ماندهایم و یکدنیا افسوس و البته که طنین یک هشدار، هشداری که گویی با این فقدان، اینبار رساتر از همیشه به گوش جان میرسد: ما را چه شده است که هنرمندانمان اینطور و با بهای جان خود، پیام ناخرسندی خود را به گوش ما میرسانند؟ در کجای زمان ایستادهایم و تا چه اندازه مراقب و متوجه دشواریها، تیرگیها و چالشهای برناگذشتنی پیش رویمان و تصویری که از آینده برایمان ترسیم شده است هستیم؟ چقدر با خودمان و عزیزانمان مهربان هستیم و به آنها مهر میورزیم؟»
این بخشی از بیانیه فرهنگستان هنر به مناسبت درگذشت مرحوم کیومرث پوراحمد است. از همان روزی که طریقه درگذشت این کارگردان قدیمی سینما معلوم شد کنایههای بودار و معنادار از این سو و آن سو به راه افتادند. با توجه به اتفاقاتی که در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ رخ دادند، حتی اگر برگ از درختی میافتاد، عدهای تلاش داشتند از آن ابزاری نمادین برای حمله به حاکمیت بسازند و درگذشت کیومرث پوراحمد هم از این قاعده مستثنی نماند. آنجا اما مساله آن بود که کنایه را یک نهاد حاکمیتی زیرنظر دولت زده بود؛ فرهنگستان هنر؛ جایی که مدیر آن از چند سال پیش بهمن نامورمطلق بوده است. یکی از منصوبان دولت قبل. بهطور طبیعی با تغییر رئیس قوه مجریه، مدیران بخشهای مختلف دولت هم تغییر کردند اما کسی سراغ فرهنگستان هنر نیامده بود. چرا؟ چون که غیر از معماری ساختمان آن در منطقهای مهم و پررفتوآمد از شهر که کمابیش به چشم میآمد و غیر از نامهای پرطمطراقی که از سیاسیون مهم سابق تا هنرمندان شاخص، بهعنوان اعضای وابسته و پیوسته فرهنگستان معرفی شدهاند، چه عملی از این نهاد صادر میشود و چه چیزی از آن بیرون میآید؟ کسی کاری به کار اینجا نداشت تا اینکه آن بیانیه صادر شد و بهانهای برای تغییرات مدیریتی در این نهاد خاموش دستوپا کرد. حالا شنیدهها حاکی هستند که قرار است مدیر فرهنگستان تغییر کند و زمزمههایی که وثوقشان کم هم نیست، میگویند مجید شاهحسینی به جای بهمن نامورمطلق میآید. ظاهرا قرار نیست تغییری در خود فرهنگستان ایجاد شود و از دودکش این خانه متروک بخاری بیرون بزند. اگر فرهنگستان هنر نهاد فعالی بود، ممکن بود انتصاب مجید شاهحسینی یا هرکس دیگری بهجای نامورمطلق محل کلی بحث و مجادله شود اما این خبر چندان کسی را نمیگزد، چون توقع تاثیر خاصی از این نهاد وجود ندارد. از آنسو اما سوال اینجاست که اساسا فرهنگستان هنر چه میکند و چرا باید تا این اندازه بیتاثیر باشد؟ اگر قرار است مدیریت این نهاد عوض شود، آیا بهترین گزینه کسی نیست که با حضور او به توان به احیا و توانمندسازیاش امید بست؟ لااقل درمورد گزینهای مثل مجید شاهحسینی گمان نمیرود که بتواند ساختار فرهنگی و هنری کشور را معماری کند و ایده اجرایی قابلتوجهی در آن در بیندازد. از او قبلا فعالیت اجرایی هم دیده شده است؛ هم مدیریت بنیاد سینمایی فارابی و هم برگزاری جشنواره فیلم فجر. چه موافق تفکرات شاهحسینی در عرصه فرهنگ و هنر باشیم و چه نه، این دیگر یک بحث منطقی و غیرسلیقهای است که او در اجرایی کردن این تفکرات درست یا غلط، بههیچوجه موفق نبود. شاهحسینی در دوران ثروتمندترین دولت پس از انقلاب، یعنی دوران محمود احمدینژاد که درآمد نفت سرسام آور شد، مدیریت اجرایی را برعهده گرفت و حتی با هنرمندان خوشسابقهای مثل شهریار بحرانی و محمد بزرگنیا نتوانست پروژههای موفقی را به سرانجام برساند.
البته نکات دیگری هم مطرح است که میتواند محل جنجالهای رسانهای برای چنین انتصابی باشد. شاهحسینی هیچ عضویتی بهصورت پیوسته یا حتی وابسته در این فرهنگستان نداشته است. درحالیکه مطابق اساسنامه فرهنگستان هنر، رئیس این فرهنگستان باید از میان اعضا با پیشنهاد و حکم رئیسجمهور و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی برای یک دوره چهارساله انتخاب شود. بااینحال دولت قبل راه را برای این مدل انتصاب باز کرده است و بهمن نامورمطلق رئیس فعلی فرهنگستان در اسفندماه ۱۳۹۹ در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی ابتدا به عضویت پیوسته فرهنگستان هنر درآمد و بعد به مدت چهارسال به ریاست این فرهنگستان منصوب شد. فرآیندی که احتمالا برای انتخاب ریاست بعدی فرهنگستان هنر، تکرار خواهد شد. اینکه فرهنگستان هنر در منظومه سیاستگذاری امروز فرهنگ و هنر کشور چه جایگاهی دارد و چرا انتصاب مجید شاهحسینی برای ریاست بر آن عجیب مینماید، از این جهت هم قابلتوجه است که اگر فرآیند قانونی انتصابها در آن درست طی نشود، نمیتوان به جزئیات بعدی رسید و دربارهاش بحث کرد. بهعبارتی اگر در این خصوص قانون بهدرستی و دقت رعایت نشود، فقط میتوانیم بر سر تطابق یا عدم تطابق سلیقه منصوبکنندگان مدیریتی با خودمان بحث کنیم که رویهای علمی نیست و نتیجهای هم درپی ندارد.
درحالحاضر هم به توانمندسازی فرهنگستان هنر نیاز داریم و هم به مدیریتی که بتواند آن نهاد را پس از رسیدن به حداکثر ظرفیت تاثیرگذاری، به ایجاد تاثیرات درست و مثبت هدایت کند.
فرهنگستان چه میکند؟
فرهنگستان هنر اعلام کرده که سیاستپردازی، آیندهپژوهی، مباحث تاریخی و هویت هنری منشا بسیاری از فعالیتهای آن در یک سال اخیر بوده است. به گفته رئیس فرهنگستان هنر، در سال گذشته اقدامات این فرهنگستان در راستای سیاستپردازی هنری بوده است و بیانیهها و پیوستهای پژوهشی که بهعنوان اسناد بالادستی به ریاستجمهوری، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر دستگاههای اجرایی هنری ارسال شده، ازجمله این اقدامات بوده است. البته جزئیاتی برای این پژوهشها منتشر نشده است که مشخص باشد این اسناد بالادستی چه چیزهایی بودهاند.
معاونت پژوهشی و هنری این فرهنگستان، فعالیتهای سال جدیدشان را در حوزههای سیاستپردازی در سطح کلان، مباحث آموزش و فرارشتهای از دورهابتدایی تا دانشگاه، آیندهپژوهی هنر و فراپژوهش و دیگر مباحث عنوان کردهاند و به گفته منیژه کنگرانی، معاون پژوهشی و هنری فرهنگستان توجه به کتابهای تالیفی، ترجمهای، ترجمه معکوس، توجه به هنر شرق، تاریخ شفاهی و... ازجمله اقدامات این فرهنگستان در سال جدید است.
خلاقیت هنری در زمینه تئاتر و نمایش؛ فراهم آوردن بستری علمی و پژوهشی برای جوانان و نسلهای آینده در حوزه ادبیات نمایشی، فرآیند تولید منابع مکتوب هنری و استفاده بیشتر از خبرگان هنری برای ارتقای این عرصه، توجه به هویت تاریخی و آثار هنری از دیگر فعالیتهایی است که فرهنگستان اعلام میکند در سال جدید انجام داده است.
قضاوت درباره اینکه چنین فهرست بلندبالایی از فعالیتها آیا بهواقع عملی شدهاند و تاثیرگذار بودهاند، بحث مستوفای جداگانهای میطلبد.
کوتاه درباره گزینه احتمالی ریاست فرهنگستان هنر
مجید شاهحسینی، دانشآموخته پزشکی عمومی از دانشگاه علومپزشکی شهید بهشتی است. شاهحسینی اگرچه پزشک است اما عمده شهرتش به خاطر پژوهشگری و مدیریت در تلویزیون است. او در دولت محمود احمدینژاد مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی بود و دبیری جشنواره فیلم فجر در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ را برعهده داشت. اگرچه شیوه مدیریت او در بنیاد سینمایی فارابی با انتقادات زیاد در بدنه هنری همراه بود، خودش درباره آن دوره گفته است: «زمانی که توفیق داشتم در بنیاد سینمایی فارابی خدمت کنم، کوشیدم طرحهای بزرگی را پیگیری کنم که این نور (نور جمال و جلال خدایی) را به جامعه میتاباند و احساس در محضر رب بودن را در مخاطب تقویت میکند. در آن زمان، فیلمی که قرار بود برای گیشه ساخته شود، مزد خود را از گیشه میگرفت و فیلمی که قرار بود در راستای تابش این نور به باطن جامعه ساخته شود، حمایت میشد.»
اصطلاح فیلم فاخر در دوره مدیریت شاهحسینی بر بنیاد سینمایی فارابی، وارد ادبیات سینمایی کشور شد. پروژههای اصطلاحا فاخر در نیمه دوم دهه 80 در مرحله تولید قرار گرفتند؛ از جمله «ملک سلیمان» و «راه آبی ابریشم» که نتوانستند آثار ماندگاری در سینمای ایران شوند و علیرغم حمایتهای بخش توزیع و اکران توفیقات چندانی به لحاظ بازگشت سرمایه به دست نیاوردند. با این حال اصطلاحی که تحت عنوان تولید سینمایی فاخر در دوره شاهحسینی شکل گرفت، برای شمایلی جدید از تولید فیلم در سینمای ایران ریلگذاری کرد، بهگونهای که عنوان فیلمهای فاخر به مرور زمان با پروژههای میلیاردی مترادف شد؛ فیلمهایی که میلیاردی ساخته میشدند و در گیشه تماشاگران محدودی داشتند؛ پروژههایی همچون «استرداد» ساخته علی غفاری، «فرزند چهارم» وحید موساییان، «برلین منفی هفت» به کارگردانی رامتین لوافی، «عقاب صحرا» ساخته مهرداد خوشبخت و البته «لاله» ساخته جنجالی اسدالله نیکنژاد ماحصل همان سینمای فاخر دولت احمدینژاد است.
حسن عباسی که از دوستان مجید شاهحسینی است مانند او نسبت به وضعیت فعلی سینمای ایران، نقدهای تند و تیزی داشته و دارد. با این حال او از دوره مدیریت شاهحسینی بر فارابی با افتخار یاد میکند و در این باره گفته است: «در دوره مدیریت شاهحسینی بر بنیاد فارابی، توجه ویژهای به آثار سینمایی با تولید سنگین شد. «مُلک سلیمان نبی» و «راه آبی ابریشم»، نمونههای خوب این دوران بودند اما مساله این است که سینمای کوچک و فقیر و «کَن»پسندِ ایران، یکباره با بیگپروداکشن ملک سلیمان و راه آبی ابریشم روبهرو شد.» اگرچه نظرات سینمایی حسن عباسی در دولت احمدینژاد شکلی راهبردی پیدا کرده بود اما مجاورت شاهحسینی با حسن عباسی بیش از آنکه متاثر از یکدیگر باشند ناشی از نزدیکی نظراتشان بود. مثلا اگر شاه حسینی در ساحت اجرایی، متولی ساخت «ملک سلیمان» بهعنوان اولین فیلم استراتژیک سینمای ایران است، میتوان نمونههای مشابه این جنس نگاه به سینما را در نظرات حسن عباسی هم دید وقتی میگوید: «سینمای استراتژیک ایران در سینمای دینی و سینمای دفاع مقدس خلاصه میشود و الا سینمای عمومی ایران امروز به اذعان سینماگران ایرانی، یک سینمای ابزورد است. ابزورد یعنی مهمل! هیچگاه سینمای ابزورد، نهتنها سینمای استراتژیک نیست، بلکه سینمای ملی هم نیست، زیرا اساسا هنر ابزورد یک هنر ضد رویای ملی است.»