تاریخ : Fri 14 Apr 2023 - 23:00
کد خبر : 79275
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

وکیل خودخوانده مدعی‌العموم

وکیل خودخوانده مدعی‌العموم

عجیب است که عادل فردوسی‌پور بعد از این همه سال کار رسانه‌ای، هنوز هوشمندی و موقعیت‌شناسی لازم برای مواجهه با وضعیت ملتهب جامعه را ندارد و از ترس بخشی از جامعه حرفی می‌زند که بخش‌های دیگر را عصبانی می‌کند.

میلاد جلیل زاده، خبرنگار:عجیب است که عادل فردوسی‌پور بعد از این همه سال کار رسانه‌ای، هنوز هوشمندی و موقعیت‌شناسی لازم برای مواجهه با وضعیت ملتهب جامعه را ندارد و از ترس بخشی از جامعه حرفی می‌زند که بخش‌های دیگر را عصبانی می‌کند. این البته فقط فردوسی‌پور نبود که در شرایط اخیر، از پس درک موقعیت برنیامد و بد بازی کرد. بسیاری از افراد مشهور را در دو سر ماجرا می‌شد دچار همین وضعیت دید. تا پیش از این عادل فردوسی‌پور از خودش تصویر یک مجری و خبرنگار سمج را جا انداخته بود که از موقعیت یا شهرت مصاحبه‌شونده‌اش نمی‌ترسد و به‌علاوه، آنقدر به موضوع مورد بحث اشراف دارد که نتوانند او را در گفت‌وگو بپیچانند. چنین تیپ و کاراکتری بیشتر به درد این می‌خورد که دل مخاطب را خنک کند. او در هر مصاحبه، دادگاهی تشکیل می‌داد که آدم‌های غیرپاسخگو و عموما متفرعن و اصطلاحا پررو را به‌چالش می‌کشید و مخاطب از اینکه آن مصاحبه‌شونده خاطی اما از خودمتشکر، لااقل گفت‌وگو را ببازد، احساس خوبی پیدا می‌کرد. این کاراکتر و این میز و این میزانسن، شاید به‌درد ایام آرام و عادی کشور می‌خورد اما در دوران ویژه و قطعا موقتی که روکم‌کنی از سر و روی جامعه می‌بارد و خیلی از افراد در دو سر ماجرا حتی مواضع درست‌شان را به‌شکلی گزنده و برای له کردن طرف مقابل بیان می‌کنند، نتیجه دیگری خواهد داد. فضای جامعه به‌شدت جدلی شده و در این جدال‌ها، سفسطه و مغلطه از سر و روی هر موضع‌گیری و احتجاجی می‌بارد. حتی راست و دروغ اخبار و تحلیل‌ها برای خیلی‌ها چندان مهم نیست و همسو بودن یا نبودن آن اخبار با مواضع‌شان مهم‌تر شده است. فضای اجتماع به‌شدت قرمز و آبی شده و مهارت کل‌کل و نیروی ناتمام کینه‌جویی، مهم‌تر از قدرت تحلیل و اراده معطوف به اصلاح و بهروزی شده‌اند. 
فردوسی‌پور در فضای متعادل اجتماعی مقداری از هیجان دنیای فوتبال را به زندگی عادی می‌آورد، مثل ریگی که به پهنه یک مرداب ساکن پرت شود. اما وقتی همه‌چیز متلاطم است، او یا باید نقش خودش را بازتعریف می‌کرد یا به همین سرنوشتی دچار می‌شد که حالا شد. وقتی فضا به‌شدت قطبی شده است، طرف هرکدام از دو سر ماجرا را که بگیرید، صدای آن‌طرفی‌ها در می‌آید. اگر هم هیچ نگویید، به سکوت مزورانه و وسط‌بازی و این‌جور برچسب‌ها متصف می‌شوید. هنر می‌خواهد که کسی بداند باید در چنین وضعیتی چه کند. عادل فردوسی‌پور نشان داد که فراست و هوشمندی لازم برای مواجهه با این موقعیت را ندارد. او بعد از چندماه سکوت، ضبط برنامه اینترنتی «فوتبال ۳۶۰» را با مصاحبه‌ای که یک‌طرف آن کاپیتان تیم ملی بود، کلید زد و در پلاتوی ابتدایی برنامه، همین سکوت چندماهه را به‌عنوان یک ژست مبارزاتی به مخاطبانش فروخت. نکته ظریف ماجرا اینجاست؛ کاری که فردوسی‌پور کرد، هرچند ممکن است خودش هم در دل ناراحت باشد، اعلام دلخوری و ناراحتی خودش نبود، بلکه اعلام همدلی با معترضان یا به‌تعبیر دقیق‌تر باج‌دهی به آنها بود. او به‌طور طبیعی توقع نداشت که با این باج دادن اندک، برای معترضان تبدیل به قهرمان شود، اما لااقل می‌خواست به این شکل خصومت احتمالی آنها را نسبت به خودش از بین ببرد. فردوسی‌پور بالاخره می‌خواست برنامه اینترنتی‌اش را مجددا روانه‌ بازار کند و قصد نداشت تا ابد منتظر بماند اما چطور باید این کار را می‌کرد که به سفیدشویی وضع و عادی‌سازی شرایط و امثال این برچسب‌ها که اخیرا مد شده‌اند، متهم نشود؟ او بلد نبود چه کند. به یک‌طرف ماجرا باج داد و در خیال خودش هم باور کرد که همه مردم فقط همان‌ها هستند. نتیجه این نگرش ناقص آن شد که کاپیتان تیم ملی فوتبال مقابل عادل فردوسی‌پور نشست و فردوسی‌پور به‌عنوان وکیل خودخوانده مدعی‌العموم، مرتب از جایگاه «مردم»، آقای کاپیتان را به‌چالش کشید. 
این مصاحبه به شدت شکل بازجویی پیدا کرد و در فضای عمومی هم به همین صفت معروف شد. حالاست که هم فردوسی‌پور و هم باقی کسانی که از پرسپکتیو او فضای جامعه را می‌بینند، باید در معنا و محدوده شمول واژه مردم بازنگری کنند و با درک شرایط ویژه جامعه متوجه شوند برچسب‌هایی که باید از آنها ترسید، فقط سفیدشویی و وسط‌بازی و امثال اینها نیستند؛ فرصت‌طلبی و توهم و بازجوصفتی هم هستند. مشکل بزرگ فردوسی‌پور این بود که از طرف کل مردم حرف زد و همین کافی بود تا خشم بخش دیگری از جامعه که نادیده گرفته شده بودند، برانگیخته شود. این روزها خیلی از چهره‌های گمنام و مشهور در دام همین تلقی و محاسبه غلط می‌افتند. اصولا خاصیت قطبی شدن جامعه این است که هر بخشی خودش را کل جامعه یا صاحب تمام حق می‌داند. اگر کسی به آنان باج بدهد، خشم طرف مقابل را برانگیخته است. بدون پرنسیپ و اصول مشخص، اساسا هرکس وارد گود شود، خیلی زود این فضا دستش را رو خواهد کرد. به‌عبارت دقیق‌تر، فضای اجتماعی موجود یک چهره و ظاهر مشخص ندارد که خیلی راحت بتوان حفظ ظاهر کرد و غیر از تکیه دادن روی اصولی مشخص و منطقی، روش دیگری برای برون‌رفت از دوره فعلی وجود ندارد. 
شادی بعضی از ایرانی‌ها بعد از باخت تیم فوتبال کشورشان مقابل آمریکا و انگلستان در جام‌جهانی، سوای تاثیر عینی بر ساختار سیاسی و اقتصادی و امنیتی کشور که عملا هیچ بود، از لحاظ روحی بر بخش بزرگ‌تر جامعه، حتی آنها که منتقد حاکمیت یا رفتارهایش بودند تاثیر بسیار ناراحت‌کننده‌‌ای گذاشت. این رفتار شنیع که فقط در فضای قرمز و آبی می‌شود نمونه‌هایش را دید، از جانب بخش بزرگ‌تر جامعه هیچ‌گاه بخشیده نخواهد شد. فردوسی‌پور با این میزی که برای مصاحبه با کاپیتان تیم ملی چید، از مهسا امینی و افرادی مثل او خونخواهی نکرد، بلکه خواسته یا ناخواسته، عملا طرف آن اتومبیل شاسی‌بلندی را گرفت که بعد از باخت ایران مقابل آمریکا، نیمه‌شب به خیابان آمد و با ریتم مسلسلی بوق زد و شادی کرد. وکیل خودخوانده مدعی‌العموم، آن اتومبیل شاسی‌بلند نفرت‌انگیز را معادل کل جامعه ایران گرفت و از جانب او به کاپیتان تیم ملی تاخت. همه این اتفاقات درحالی رخ داد که صغیر و کبیر جامعه می‌دانستند عادل فردوسی‌پور طی تمام این هفت‌ماه در شبکه ورزش تهیه‌کننده یک برنامه بوده است. مسلم است که در این شرایط ملتهب و پر از کل‌کل و رو کم‌ کنی، آن بخشی از مردم که فردوسی‌پور آنها را جزء مردم حساب نکرده بود، از کنار این نقطه‌ضعف‌ها و تناقضات و سوتی‌ها به‌راحتی نمی‌گذرند و همین هم شد. این تقسیم‌بندی ساده و کوته‌نظرانه جامعه به دوطیف مردم و دیگران، مبنای اکثر محاسبات غلط در بین چهره‌های مشهور و تاثیرگذار این ایام بود و حتی در بعضی از موارد باعث شد خیلی از آنها پل‌های پشت سرشان را خراب کنند. حالا خیلی از کسانی که چندسال پیش مخالف تعطیلی برنامه 90 بودند یا لااقل با آن موافقت نمی‌کردند هم علیه فردوسی‌پور موضع بگیرند. از اینجا می‌شود فهمید که به‌واقع این مخاطبان برنامه 90 بودند که می‌شد آنها را بخش فوتبال‌دوست کل مردم ایران دانست، نه آنها که مخاطبان دلجویی‌ و باج دادن‌های فردوسی‌پور در فوتبال ۳۶۰ قرار گرفتند. ظاهرا فردوسی‌پور این تفاوت‌ها را درک نکرده یا چنین تغییراتی بدجور او را گیج کرده‌اند.