تاریخ : Sat 08 Apr 2023 - 00:41
کد خبر : 79130
سرویس خبری : فرهنگ و هنر


پای ایران ایستادم

مسجد حوزه هنری نقطه شروع همیشگی شب عزیز نیمه رمضان است. از همیشه مسجد شلوغ‌تر است. کارت‌ها همه با عکس و مهر ویژه! قبل‌تر‌ها فقط شعرخوانی‌ها ویژه بود. هرساله هم در حیاط صندلی و میز چیده می‌شود و ما می‌رویم سوار اتوبوس می‌شویم. هیچ‌وقت نفهمیدم چه‌کسی روی آن صندلی‌ها می‌نشیند! 

سعید تاج‌محمدی، شاعر: مسجد حوزه هنری نقطه شروع همیشگی شب عزیز نیمه رمضان است. از همیشه مسجد شلوغ‌تر است. کارت‌ها همه با عکس و مهر ویژه! قبل‌تر‌ها فقط شعرخوانی‌ها ویژه بود. هرساله هم در حیاط صندلی و میز چیده می‌شود و ما می‌رویم سوار اتوبوس می‌شویم. هیچ‌وقت نفهمیدم چه‌کسی روی آن صندلی‌ها می‌نشیند! 
دیدار دل انگیزی که سه سال است برگزار نشده، عجیب نیست که مثل قبل نباشد. جمعیت خیلی بیشتر از سال‌های قبل است. اصل ماجرا که قبل از نماز در حیاط بیت رقم می‌خورد امسال در برنامه نیست و این شاید اصلی‌ترین تغییر دلنخواه دیدار باشد.
وقت نماز قرار می‌شود کتاب اهدا شود و شاعران حرفی بزنند با رهبری، اما به یمن شعرخوانی خارج از برنامه برخی شاعران، این وقت هم گرفته می‌شود. شعرخوانی‌های بی‌برنامه‌ای که همه را عصبانی کرده تا جایی که رهبری به قزوه آرام می‌گویند مدیر جلسه شما هستی؟! و قزوه می‌گوید نه آقا!
حتی بین دو نماز در‌حال تسبیحاتیم که شاعر دیگری شروع می‌کند به شعر خواندن. به‌خاطر احتمال کرونا توفیق دیدار چهره‌به‌چهره و فرد‌به‌فرد با رهبری از همه گرفته می‌شود. بعد افطار شاعران اهل سوره دخان می‌روند و در تنها اتاق سیگار بیت رهبری با ذوق مشغول شارژ خود هستند. چیزی که جز در دیدار شاعران در بیت رهبری هرگز تصور هم نمی‌شود کرد. 
مراسم شروع می‌شود. رهبری می‌خواهند که صندلی‌شان را از روی سکو بیاورند پایین و روبه‌روی شاعران می‌نشینند. خیلی پیام داشت یکی‌یکی با شاعران شناخته‌شده احوالپرسی می‌کنند. با میرشکاک خیلی جذاب‌تر. میرشکاک هم زمین را می‌بوسد و وارد می‌شود و روی صندلی می‌نشیند‌. امیری اسفندقه مثل دوره قبل، مجری برنامه است و از شاعران بیشتر شعر می‌خواند.
رهبر انقلاب در همان اوایل جلسه را نجات می‌دهند و به شوخی می‌گویند‌: «یکی از گرفتاری‌های این جلسه حافظه خوب آقای اسفندقه است! همین‌طور هی می‌خواند!» همین شوخی دقیق کافی است تا جلسه روی ریل شعرخوانی بیفتد. شعرخوانی‌ها هم زیاد است و هم در برخی موارد ضعیف. نقدها همیشه به این دیدار زیاد بوده و هست. شعر خوب هم کم نبود در بین شعرخوانی‌ها. به‌نظرم متولیان جلسه برای سال‌های بعد بهتر است بیشتر برای شعر عاشقانه و غیرموضوعی وقت بگذارند.
از من هم خواسته شده بود شعری که برای مدافعان سلامت دارم بخوانم. راستش هرچند آن شعر را دوست دارم و شعر بدی هم نیست اما اگر اختیار با خودم بود شعر دیگری را انتخاب می‌کردم. تا لحظه‌ای که مجری اسمم را نخواند هیچ مطلع نبودم که واقعا قرار است شعر بخوانم. اما به‌هرحال رسید لحظه‌ای که سالیان سال منتظرش بودم. سالی که گذشت کتابم، دقایق، هم نامزد قلم زرین شده بود هم بین 5 کتاب نهایی جشنواره فجر رفته بود. در این سال‌ها هر‌تلاشی می‌شد برای رسیدن به این لحظه کرد، کرده بودم.
شعر‌خوانی در مقابل امین شعر انقلاب، واقعا کار آسانی نیست. اول استرس گرفتم. کم‌کم با سلام و یکی دوجمله به خود مسلط شدم. تجربه شیرینی بود. رهبری عنایت داشتند به شعر. بالاخره شعرخوانی‌ها که بیشتر از هرسال بود تمام شد و رهبر انقلاب در بیاناتی از اهمیت رسانه شعر گفتند. از اینکه شعر در هجوم مغول هم زنده بود مثل الان که مغول‌های کت و شلواری و اتوکشیده در‌حال هجومند. 
دیدار تمام شد. مثل همیشه بعد از دیدار شاعران گروه گروه ایستاده‌اند به نقد دیدار. از حسینیه امام خارج می‌شوم. این درست لحظه تحقق یک آرزوی دیرین بود برای من. حالت خاصی داشتم. نمی‌شد گفت خوشحالی. بیشتر به فکر فرورفته بودم. از ته دل آرزو می‌کنم رسیدن به لحظه تحقق آرزو برای همه کسانی که دلبسته این دیدارند محقق شود. 

شعری که در محضر رهبری خواندم: 
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم

بر تنم رخت سپیدی چون لباس رزم مانده
خاکریز اینجاست، جان بر کف به میدان ایستادم

خورده‌ام سوگند باید مرهم هر درد باشم
قول دادم، پای سوگندم به قرآن ایستادم

پای تخت هر مریضی پای سجاده‌ست گویا
در نماز عشق با چشمان گریان ایستادم

اشک‌هایم را نبیند هیچ‌کس، باید بخندم
من که دور از خانه، دلتنگ عزیزان ایستادم

از پرستار بزرگ کربلا یاری گرفتم
با صبوری ـ‌گرچه غمگین و پریشان‌ـ ایستادم

سرفه خشک و گلوی خشک و تب... لرزید پایم
زیر لب گفتم سلام ای شاه عطشان! ایستادم

جمع ما بوی شهادت می‌دهد این روز و شب‌ها
بین همکاران خود بین شهیدان ایستادم

ایستادم در دل موج بلا... دنیا بداند
تا شوم بر دفتر غم، مُهر پایان ایستادم

شاخه سبز دعا، رخت سپید و دیده خون
من به پای مردم خود، پای ایران ایستادم