تاریخ : Wed 05 Apr 2023 - 23:00
کد خبر : 79099
سرویس خبری : ایده حکمرانی

تکوین «زن، زندگی، آزادی»  از میانه «جمهوری اسلامی»

نگاهی تاریخی به خواست زندگی در ایران

تکوین «زن، زندگی، آزادی» از میانه «جمهوری اسلامی»

22 بهمن 57 و در لحظه‌ای که انقلاب مردم ایران به ثمر نشست، بر وِرد زبان‌هایشان و روی پلاکاردهایشان شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» حک شده بود. این سه کلمه مضبوط در این شعار، بیش از آنکه بیانگر سه خواسته از میان خواسته‌های اجابت‌نشده مردم در رژیم سابق باشد که به اتفاق در این شعار مجاور شده‌اند، نشان می‌داد مردم ایران از پیِ این انقلاب، چه به دست آورده‌اند.

محمدجواد خضرایی، پژوهشگرعلوم اجتماعی:22 بهمن 57 و در لحظه‌ای که انقلاب مردم ایران به ثمر نشست، بر وِرد زبان‌هایشان و روی پلاکاردهایشان شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» حک شده بود. این سه کلمه مضبوط در این شعار، بیش از آنکه بیانگر سه خواسته از میان خواسته‌های اجابت‌نشده مردم در رژیم سابق باشد که به اتفاق در این شعار مجاور شده‌اند، نشان می‌داد مردم ایران از پیِ این انقلاب، چه به دست آورده‌اند. اما چرا مردم ایران که زخم‌خورده کشمکش‌های جانفرسا در طول لااقل سه چهار قرن گذشته بوده‌اند، درست زمانی که پس از تحمل تمام این مرارت‌ها می‌خواستند پیروزی خود را جشن بگیرند، این شعار را به‌عنوان دستاورد خود اعلام کردند؟
مساله‌ای که در بهمن 57 پاسخ یافت، قرن‌ها قبل و در زهدان دولت صفوی آبستن شده بود، درست زمانی که شاه‌اسماعیل صفوی در امتداد کشاکش‌های سنگینی که از میانه‌های قرن دوم هجری در میان ایرانیان درگرفت و با میراث‌بری از جریانات ادبی، عرفانی و فقهی پیش از خود، با تحولی که در تصوف به وجود آورد موفق شد تشیع را به‌عنوان دین ایرانیان کشف کند و بدین‌وسیله ایران را پس از یک دوره طولانی، از تشتت و پراکندگی رها سازد و آن را به یک کشور واحد تبدیل کند. 
این خصلت یگانه و منحصربه‌فرد تاریخ ایران است که دین و دولت همواره همزاد هم بوده و در پیوستگی با هم شکل پیدا کرده‌اند. پیش از صفویه نیز آخرین باری که ایران توانست وحدت پیدا کند، در زمان ساسانیان و به‌واسطه ابتکار اردشیر بابکان و بر محور دین زرتشت بود. همزادی دین و دولت موضوعی ا‌ست که در سراسر تاریخ ایران، حتی از زمان پیش از اسلام مورد توجه بوده است، چنانکه به‌عنوان نمونه در اندرز اردشیر به پسرش شاپور که مسعودی در «مروج‌الذهب» آورده، می‌خوانیم: «بدان دین و شاهی برادرانی توأمان هستند و بی‌تخت شاهی، دین نمی‌پاید و شهریاری بی‌دین نمی‌ماند» و هر بار که این همزادی ممکن شده، ایران نیز وحدت پیدا کرده است. 
از زمان فروپاشی ساسانیان، قرن‌ها طول کشید که ایرانیان دگربار بتوانند به یک کشور واحد تبدیل شوند و این مهم ممکن نشد مگر با نوآوری شاه‌اسماعیل در دین؛ اما این اتفاق بسیار دیر روی داد، چراکه ایرانیان پس از این ماجرا به‌سرعت در آستانه رویارویی با مساله جدیدی قرار گرفتند. لحن تحقیرآمیزی که در روایت کتب تاریخی از شکست شاه‌اسماعیل در جنگ چالدران توسط توپ‌های قوای عثمانی نهفته است، با تبدیل توپ به یک عنصر نمادین، به شکست ایران از غرب از خلال دولت مسلمان عثمانی اشاره می‌کند، درحالی‌که تاریخ گواه آن است که صفویان نه‌تنها با توپ آشنا بوده‌اند، بلکه از آن در موضوعات غیرنظامی و حتی نظامی بهره می‌برده‌اند و همچنین این شکست نه‌تنها به فروپاشی دولت صفوی نینجامید، بلکه حتی به خاطر شرایط جغرافیایی، به‌سرعت منجر به عقب‌نشینی سلطان سلیم از مناطق اشغالی شد، اما آنچه از خاطره این جنگ در برگ‌برگ تاریخ ایران برجای ماند، «توپ»هایی بود که به نماد عقب‌ماندگی ایران از غرب مدرن بدل شد. 
اگرچه این مورخان و روشنفکرانی که شکست دولت صفوی از قوای عثمانی را روایت می‌کردند، به فراست زودتر از هر گروه دیگری دریافته بودند که دین و دولت صفوی کفایت لازم را برای دوران جدید ندارد، و بالطبع از کسانی که در پستوی خود، محیط امنی را برای خویش فراهم آورده بودند، گوش شنواتری داشتند، اما با غفلت از بحران مهلک این مساله، به دنبال راه‌حل‌های در دسترسی برای آن گشتند که عموما هم این راه‌حل‌ها به درافتادن با داشته‌های خود منتهی می‌شد، لذا علی‌رغم تمام فداکاری‌هایشان، روزبه‌روز بر تفرقه و تشتت در ایران افزودند. در طول این چند سده نیز، پادشاهان، علما و روشنفکران زیاد دیگری، ضمن مناقشاتی که با یکدیگر داشتند، هرکدام در این زمینه نیروی خود را محک زدند، اما درنهایت هیچ‌کدام توفیق نهایی را کسب نکردند. 
دقت نظر در این مناقشه بسیار طولانی تاریخی، اهمیت شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» مردم ایران در سال 57 به‌عنوان هدف نهایی پیروزی را بیش‌ازپیش روشن می‌کند. درواقع همان‌طور که تا پیش از صفویه، افراد و جریانات زیادی، بسیار بیشتر از شاه‌اسماعیل، مدعی ایران بودند، ولی نهایتا این شاه‌اسماعیل بود که توانست با ارائه تفسیری از اسلام، ایران را یکپارچه و متحد کند، آنچنان‌که برخی از شرق‌شناسان همچون ریچارد فرای بر این گمان رفتند که اساسا شیعه نه مذهبی اسلامی، بلکه دینی ایرانی باشد؛ پیش از سال 57 نیز، افراد و جریانات زیادی، بسیار بیشتر از امام(ره) مدعی آزادی و استقلال و دموکراسی بودند، اما نهایتا این خمینی بود که با تغییر مهمی که در ماهیت تشیع به وجود آورد، توانست آزادی، استقلال و دموکراسی را در طرحی که از جمهوری اسلامی پیش گذاشت، احراز کند و بار دیگر به ایران وحدت بخشد. 
آزادی، استقلال و دموکراسی در بدو امر عناصری وارداتی به حساب می‌آمدند و به‌صورت طبیعی ربطی به سنت و تاریخ این سرزمین نداشتند، اما با تغییری که در ماهیت تشیع به وجود آمد، هم‌هنگام ماهیت خود این عناصر نیز دستخوش تغییر قرار گرفت، به‌نحوی که ایران می‌توانست مدعی باشد که نه‌تنها مصرف‌کننده صرف این عناصر نیست، بلکه به ترکیب جدیدی از آنها دست یافته که می‌تواند ایران را به یکی از مدعیان این عناصر در جهان بدل کند، آن‌هم در شرایطی که پایه‌گذاران جهانی این عناصر در اواخر قرن بیستم و همزمان با انقلاب مردم ایران، خود از جنگ، از پوچی و از نظم بروکراتیک رنج می‌بردند و این مصائب را گردن همان آزادی و استقلال و دموکراسی‌ای می‌انداختند که پیش از این مروجش بودند. با این وجود و در این شرایط در ایران افرادی پیدا شده بودند که با ایمان محکم‌تری، آن استقلال و آن آزادی و آن دموکراسی را آن‌هم از خلال دین دنبال می‌کردند. 
این موضوع مورد توجه فیلسوف و جامعه‌شناس بزرگ فرانسوی معاصر انقلاب، یعنی «میشل فوکو» نیز قرار گرفت. او که در عبارتی مشهور از انقلاب ایران به «روح جهان بی‌روح» یاد کرد و به این واسطه از طرف جامعه روشنفکری فرانسه به‌شدت مورد فشار قرار گرفت و متهم به حمایت از بنیادگرایی شد در یکی از مصاحبه‌هایش، اسلامی که در انقلاب جریان داشت را «سنت، شکل آگاهی ملی، ابزار مبارزه و اصل قیام» ایرانیان بر شمرد. فوکو که نسبت به وجود انواع استقلال‌طلبی‌ها، آزادیخواهی‌ها، دموکراسی‌طلبی‌ها و حتی اسلام‌گرایی‌ها در جهان آگاه بود، به‌اجمال دریافت این اتفاقی که در ایران رخ داد از جنس هیچ‌کدام از اینها نیست، بلکه ایرانیان به طرحی نو از آزادی و استقلال و دموکراسی و همچنین به طرحی نو از اسلام دست یافته‌اند. درواقع تا پیش از انقلاب، مسلمانان زیادی در اقصی‌نقاط جهان و من‌جمله در ایران در فرآیندهای دموکراتیک شرکت می‌کردند، و چه‌بسا از مواهب این ابزار برای مقابله با استبداد حاکم بر کشور‌هایشان نیز بهره می‌بردند، اما این موضوع اساسا با آنچه در ایران رخ داد تفاوتی بنیادین داشت. قلب ماهیتی که در مفهوم دموکراسی در ایران رخ داد نه‌تنها موجب شد قانون وضع‌شده توسط نمایندگان برآمده از فرآیند انتخابات، به‌عنوان حکم الهی مورد پذیرش قرار گیرد، بلکه شرکت در انتخابات را نیز به یک تکلیف شرعی تبدیل کند؛ همین‌طور در موضوعات دیگری همچون استقلال و آزادی نیز روند مشابهی تکرار شد. 
با این تفاسیر بهتر روشن می‌شود که مردم ایران در سال 57 به چه امر محالی دست یافتند و چطور شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به تمامه از این اتفاق نمایندگی می‌کرد، اما علی‌رغم تمام ارزشمندی‌های این دستاورد به‌عنوان نقطه‌ای ویژه در طول تاریخ دیرین و پرفرازونشیب ایران، چنانچه این اتفاق به همین صورت باقی می‌ماند می‌توانست به نقطه‌ای تبدیل شود که خود، به عامل اصلی مشکلات مردم ایران بدل شود. ردپای این خطر را می‌توان در خود شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» پیگیری کرد و با تحقیق در این شعار، به تهدیدی که در بطن آن نهفته است پی برد. این شعار حکایت از آن دارد که مردم ایران پس از تحمل سده‌ها رنج و سختی، در سال 57 به «استقلال» که وجهی از «آزادی» است و در «جمهوری اسلامی» نمود پیدا می‌کند، دست یافته بودند، اما این وجه از آزادی ممکن است «زندگی» که وجه دیگری از «آزادی» است و در «زن» نمود پیدا می‌کند را نابود سازد. به تعبیر دیگر میان یک وجه از آزادی که همانا استقلال باشد و وجه دیگری از آزادی که همانا زندگی باشد، تقابلی نهفته وجود دارد و ممکن است رسیدن به استقلال، به بهای از بین رفتن خود زندگی حاصل شود. درواقع تامین استقلال که هدفش بهبود شرایط زندگی برای یک ملت است می‌تواند به نقطه‌ای برسد که جز از طریق فدا کردن زندگی به دست نیاید. این موضوع مطلقا ارتباطی به توجه هرچه بیشتر به زندگی در جامعه و همچنین رشد و توسعه ابزارهای زندگی‌ساز همچون تکنولوژی و رفاه ندارد؛ چراکه ممکن است برای رسیدن به استقلال، از این ابزارها نیز بهره برده شود، اما همان‌طور که پیش از انقلاب نیز مسلمانان زیادی از ابزار دموکراسی برای مقابله با استبداد بهره می‌بردند اما هیچ‌گاه نتوانستند به خود جمهوری به‌مثابه امری اسلامی و نه ابزاری در اختیار مسلمانان نزدیک شوند، ممکن است بهره‌بردن از ظواهر زندگی و استفاده از دستگاه‌های زندگی‌ساز نیز نتواند به جای دست‌یافتن به زندگی به‌مثابه امری درونی و دینی بنشیند و چنانچه چنین دستیابی‌ای حاصل نشود، همچنان خواست زندگی، به‌عنوان یک خواست اجابت‌نشده‌ای که مانع اصلی‌اش استقلال است، در جامعه باقی خواهد ماند. 
چنانچه به روندی که امروز در کشور جاری است نگاهی بیندازیم تا حدودی همین مطلب را مشاهده می‌کنیم، به این معنی که تقریبا پرداختن به تمام جنبه‌های زندگی در ایران از هنر و فرهنگ گرفته تا تکنولوژی و رفاه تا سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی همگی ریشه در تفسیری از مفهوم استقلال و مقاومت در برابر سلطه جهانی دارد که توسعه ابزاری ظواهر زندگی برای حفظ استقلال کشور را به جای خواست اساسی زندگی در ایران فرض می‌گیرد. این خود علاوه‌بر اینکه به زندگی واقعی در کشور نمی‌انجامد، فساد و نارضایتی نیز تولید می‌کند و چرخه معیوبی را در کشور به وجود می‌آورد. به‌عنوان نمونه مثلا در موضوعی همچون فضای مجازی مشاهده می‌کنیم از آنجا که این حوزه به‌صورت طبیعی حوزه‌ای نیست که بتوان انتظار داشت جمهوری اسلامی مبدع یا حتی موافق با آن باشد، اما به‌ناچار و برای مقابله با تهدیدات یا لااقل به‌منظور عقب‌نماندن از کشورهای دیگر، در کشور گسترش پیدا می‌کند و با سرفصل‌هایی همچون کنترل این فضا، ناخودآگاه در اختیار عده‌ای رانت قرار می‌دهد که خودبه‌خود به فساد منجر می‌شود و در عین حال فرصت استفاده واقعی از فضای مجازی را از مردم سلب می‌کند و لذا نارضایتی مضاعف می‌آفریند. به تعبیر دیگر عامل اصلی گسترش فضای مجازی در کشور، ممانعت از دست‌اندازی بیگانگان بر کشور است، نه اعتقاد واقعی به اینکه فضای مجازی زندگی بهتری را برای مردم فراهم می‌کند و لذا پرداختن به فضای مجازی، شکلی خاص در ایران پیدا می‌کند و تبعات خاص خودش را دارد. همین روند را در موضوعات دیگری همچون توسعه علوم‌انسانی، خودروسازی، وضعیت زن در جامعه، نظام پولی و بانکی، سینما، سیاست‌های منطقه‌ای و... نیز می‌توان پیگیری کرد و تناقضات و فسادها و ناکارآمدی‌های مشترک در تمام این حوزه‌ها را در این نقطه جویا شد. 
این مساله، مشکلی بود که از همان آغازین روزهای انقلاب وجود داشت، اما شرایط خاص اواخر دهه 80، یعنی به دست آوردن پیروزی‌هایی بر محور ارزش‌های انقلاب همچون تقویت نیروهای مقاومت در جهان، کاهش محرومیت و فساد و تبعیض در داخل، خودکفایی در دانش‌های دفاعی و استراتژیک و... که با اعمال تحریم‌های فلج‌کننده، تشدید بحران بین ارزش‌های طبقه متوسط و حاکمیت و همچنین ظهور شبکه‌های اجتماعی نیز همراه شد، بر این بحران دامن زد. چنین وضعیتی به‌صورت طبیعی کشور را برای حفظ استقلال و ارزش‌های انقلاب، در تنگنا قرار می‌داد و تمام فعالیت‌ها در زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاست خارجی و سلامت و... را به‌نحوی تبدیل به برنامه‌هایی برای کنترل فضا و دادن پاسخی فوری به خواست زندگی در جامعه تبدیل می‌کرد، اما به جهت اصیل نبودن این فعالیت‌ها، بالطبع نتیجه مطلوبی به بار نمی‌آورد و نارضایتی مضاعف تولید می‌کرد. مسائل به‌وجود‌آمده در دهه 90 من‌جمله اعتراضات خشن و کور در سطح کشور، تورم افسارگسیخته، افزایش سیل مهاجرت و به وجود آمدن شکاف‌های عمیق اجتماعی را از این منظر می‌توان مورد توجه قرار داد. 
به نظر می‌رسد شعار «زن، زندگی، آزادی» که در اولین سال قرن جدید در کشور ایران بر زبان آمد نیز دقیقا از خلال این کاستی رشد کرد و نمایانگر امتداد همین بحران بود. متاسفانه نمایندگان این شعار، دقیقا همان اشتباه جریان روشنفکری پیش از انقلاب را مرتکب شدند و با یک تصور متداول از زندگی، راه‌حل‌هایی دم‌دستی برای برپایی زندگی در ایران پیشنهاد دادند که عموم این راه‌حل‌ها نیز به مخالفت با داشته‌های خود و در رأس همه آنها انقلاب مردم ایران در سال 57 منتهی می‌شد. چنین پرداختی به موضوع و بی‌توجهی به بحران نهفته در آن، نه‌تنها زندگی را بهبود نمی‌بخشید، بلکه بر تشتت و تفرقه می‌افزود و زمینه را برای مداخله بیگانگان فراهم می‌کرد، کمااینکه روشنفکران ایرانی پیش از انقلاب نیز علی‌رغم میل باطنی‌شان، هر کدام به شکلی دست یکی از بیگانگان را برای مداخله در امور داخلی باز گذاشتند. اما اشتباه این نمایندگان، از اهمیت مساله و ضرورت پرداخت به آن نمی‌کاهد و بلکه به‌روشنی خلأ امروز جامعه ایران را گوشزد می‌کند. 
حل چنین بحرانی بالطبع با انجام اقدامات اصلاحی ممکن نخواهد شد، بلکه به تحولی اساسی در ساخت کلان سیاسی و نحوه اداره کشور نیاز است. به حسب شرایط ذکر شده، امروز کشور به هوای ارزش‌های انقلاب 57، در یک غفلت و چه‌بسا در یک مخالفت با زندگی، شکل گرفته و سازمان‌ها و روال‌های موجودش بر این اساس به وجود آمده و تمام ایده‌ها و برنامه‌هایش حول این محور پیشنهاد یا اجرا شده‌اند و ایده‌های جایگزینش نیز در بهترین حالت مخالفت با چهارچوب موجود و پیروی از نسخه‌های بیرونی بوده‌اند. همچنین برنامه‌های جدیدی که در کشور مطرح است تجربه دوباره شکل‌های جدیدی از همان برنامه‌های سابق حول ارزش‌هایی چون رفع محرومیت، مبارزه با فساد، ایستادگی در برابر سلطه جهانی، حفظ شرایع مذهبی و رشد صنعتی است که همگی در همان چهارچوب قبلی تعریف می‌شوند، اما بحرانی که به‌تازگی سر باز کرده ضرورت بازنگری در کلیت فضای شکل‌گرفته در کشور را بیش‌ازپیش نمایان کرده و لزوم ابداع زایا و مولد برآمده از خود انقلاب در زمینه‌های مرتبط با زندگی همچون رفاه، تفریح، هنر، ارتباطات و فضای مجازی، مد، تکنولوژی، تجارت، تنوع و... را ناگزیر کرده است.