هومن جعفری، خبرنگار:1. شوخی بامزهای است که ما نویسندگان سینمایی – نمیگویم منتقدها که یکوقت برای خودم نوشابه باز نکرده باشم – با خودمان انجام میدهیم، اینکه از همدیگر میپرسیم: فلان فیلم را دیدهای یا میخواهی عین فراستی ندیده درموردش بنویسی!
خب امروز این شوخی قرار است جامه عمل بپوشد. من قرار است درمورد فیلمی بنویسم که حتی دانلودش هم نکردهام! بالاخره 22 سال در مطبوعات نوشتهایم. وقتش نرسیده که یک بار هم به شیوه استاد پیش برویم؟
2. اولین برخورد من با برادران لیلا، در یکی از مراکز خرید معروف تهران رقم خورد. با همسرجان رفته بودیم برای گشتوگذار و من دیدم که آنجا جماعتی مشغول فیلمبرداری هستند. بهانه خوبی بود تا معطلی اعصاب خرابکن آقایان برای خرید خانمها را بپیچانم و ببینم چه خبر است. از یکی از عوامل پرسیدم ماجرا چیست؟ گفتند فیلمبرداری فیلم برادران لیلاست! ما هم یک چند دقیقهای مثل بقیه مردم صبر کردیم ببینیم آنجا چه خبر است که خبری نبود! نمیدانم گرفته بودند یا میخواستند دوباره بگیرند!
همان صحنه معروف پیاده شدن «چهارداف خسته» از ماشین شاسیبلند و رد و بدل کردن کلی عشوه با برادران لیلا خانم که البته در محل حضور نداشت وگرنه گیسی دست این دافها میداد که دیگر برای برادرانش چشم و ابرو نیایند!
یادم نیست ما این صحنهها را دیدیم یا نه و اینکه در لوکیشن دقیقا چه گذشت! تصاویر محو و فرارند و اصل قصه اینکه من هم دنبال پیچاندن انتظار تمامنشدنی برای خرید و زدن یک قهوه فوری بر بدن بودم که به لطف آن فیلمبرداری حاصل شد. گذشت! بعدا در فضای مجازی و اپلیکیشن نامرد و ضاله اینستاگرام بود که صحنه پیاده شدن «دافات» و چشمچرانی برادران و لبخند ملیح یکی از پیادهشوندگان را دیدم و یادم آمد که ای دل غافل! این همان صحنهای بود که مرا به یک قهوه فوری رساند!
3. بحث کیفیت فنی و سینمایی فیلم برادران لیلا و اینکه فیلمش خوب است یا بد، از همان دست بحثهای خستهکننده همیشگی است که پیرامون پدیدههای خاصی شاهدش هستیم! من طبیعتا فیلم را ندیدهام و در موردش نظر فنی نمیدهم. در طول مدتی که فیلم به بیرون قاچاق شده، نظرات دهها نفر از منتقدان برجسته حوزه سینما و همچنین شخصیتهای مختلف پیرامون فیلم را دیدهام. هرکسی بر ظن خود، یار کارگردان شده و هرکسی یکی از سکانسهای فیلم را به مثابه نظرات شخصیاش پیرامون وضعیت سیاسی اجتماعی کشور برداشته! یک عده میگویند فیلم چرند است و یک عده میگویند فیلم شاهکار است! یک عده میگویند فیلم زیرلایههای سیاسیانتقادی بسیار سنگین دارد و یک عده هم میگویند فیلم را تا نصف بیشتر نمیتوان تحمل کرد!
یک عده، متاثر از فضای سیاسی شش ماهه اخیر کشور، میکوشند تا در فیلم پیامهای مخفی پیدا کنند و از متن نیتخوانی کنند که صحنه سیلی زدن لیلا به گوش پدر، تعابیر سیاسی ضد کشور پیدا کنند. من حتی دیدهام آدمهای این سمتی را که اشاره کردهاند چون فیلم به شرایط اقتصادی و تحریمها در زندگی مردم اشاره کرده، اتفاقا جزء گفتمان انقلاب است!
یعنی باور کنید صحنه به صحنه فیلم، آدمهایی را برمیانگیزد که از دستشویی رفتن مردم هم تحلیلهای سیاسیاجتماعی دارند و میگویند معنای این صحنه و سکانسها این بوده یا آن بوده! حقیقتا یاد آدمهایی افتادم که تاکید داشتند اسم اصلی فیلم مسعود کیمیایی، «گوزنها» نبوده و چیزی شبیه به این بوده که نوشتنش کمی بیادبی است اما خودتان میدانید منظورم کدام است! نسل این آدمها، یعنی آدمهایی که با استعارهها و نمادهای آشکار یک فیلم راضی نمیشوند و حتما خودشان باید نمادسازی کنند، مشخصا در دهههای اخیر بسیار تکثیر شده! من چون فیلم را ندیدهام نمیدانم در هیچکدام از صحنههای فیلم کسی ماستی چیزی میخورد یا میریزد که اگر این صحنه هم باشد، میشود ربطش داد به ماستریزان ایام عید و اتفاقات بعدش ولی اگر از مسئولان تبلیغ فیلم کسی این نوشته را میخواند، دنبال یک سطل ماست در فیلم بگردید و بعد هم ویدئویش را بدهید بیرون که ما این را هم پیشبینی کرده بودیم! تبلیغ خوبی میشود!
4. مهمترین نکتهای که باید به آن فکر کرد این است که این فیلم باید اکران میشد و مردم به صورت قانونی تماشایش میکردند. شاید تماشای همین فیلم روی پرده نقرهای، تحلیلهای طرفداران و منتقدان فیلم را برعکس میکرد! به عبارت دیگر، شاید آنها که با دیدن صحنه سیلیخوران پدر در یک فیلم ممنوعه، یک تعبیر داشتند، با تماشای همین صحنه روی پرده نقرهای یک فیلم تایید شده و مجوزدار، تحلیل دیگری به ذهنشان میرسید. من یادداشت منتقدان بسیار برجسته و بسیار محترم و متعهدی را خواندهام که فیلم را بسیار نقد کردهاند و نقدشان هم صد البته دلیلی نداشته غیر از مسائل سینمایی! اینکه سناریو بیش از حد سنگین شده و اینکه داستان آنگونه که باید پیش نمیرود و اینکه کارگردان فیلم جای ساختن فیلم میکوشد تا شعار بدهد. نقدهایی که نشان میدهد فیلم واقعا بیایراد نیست و میشود به آن نقد غیرسیاسی و کاملا سینمایی جدی داشت! بر این باورم که بخشی از همهمه و داغ شدن فیلم در فضای مجازی به ممنوعیت پخش کار برمیگردد. کار شاید اگر پخش میشد اینقدر نمیگرفت!
5. بخش زیادی از آدمهایی که فیلم را ندیدهاند، منتظر نشانه مثبتی برای دیدن فیلمند! به اندازه کافی بدبختی و بیچارگی و گرفتاری در زندگی همه ما هست و تماشا کردن زندگی خانواده بدبخت دیگری که غرق در تصمیمات دیکتاتورگونه پدر و مشکلات اقتصادی است، شاید برای ایام عید چندان برای ما تصمیم مفیدی نباشد! دست کم نه در تعطیلات عید! بگذاریم چند وقت دیگر ببینیمش!
این جماعت فیلم را ندیده، صد البته در عیدی که خیلی عید پر از خوشی و خندهای نبود، طبیعتا در شبکههای اجتماعی با تبلیغهای پوستی و زیرپوستی فیلم بمباران میشدند!
خیلیها – از جمله خود من – میخواهند فیلم را ببینند اما نه درست در همان زمانی که برای فرار از مشکلات و خستگی سال سنگین 1401، نیاز به استراحت و فرار از هرگونه برنامههای سنگین و روی اعصاب دیگر دارند. تماشا کردن سریالهای تکراری دهه 80، انتخاب هوشمندانهتری برای تعطیلات عید است تا فیلم سعید روستایی. چون با آنها میخندی و یاد نوستالوژیت میافتی و با این یکی باید حرص بخوری و یاد زندگی امروزت باشی! فکر میکنم اکران نشدن فیلم در عید اتفاق خوبی بود چون فیلم تا جایی که میدانم قابلیت تلختر کردن عید نهچندان شیرینی که پشتسر گذاشتیم را هم داشت!
6. بر این باورم که لایههای نهانی فیلم – یکی شرایط اقتصادی و دومی دخالتهای ویرانکننده والدین در زندگی فرزندان – هر دو از موارد مهمی هستند که در جامعه ایرانی اثرگذاری سنگین و سهمگینی داشتهاند.
اینکه سعید روستایی فیلمش را خوب ساخته یا نه، بحث دیگری است. این هم که توانسته طوفان سهمگین اتفاقات سیاسی جامعه را از پیش حدس بزند هم بحثی است که واردش نمیشم. هر فیلمی که همین دو مورد یعنی فشار اقتصادی روی طبقه متوسط و پایین و همچنین دخالتهای والدین را بهعنوان سوژه خود درنظر بگیرد، کاری بحثبرانگیز ساخته که میتوان از تکتک سکانسهایش، پیشبینی آینده را دید! مهم نیست فیلم به کدام سمت برود. هر سکانسش یک پیشبینی است!