سیده آزاده امامی، خبرنگار:این روزها در هیاهوی ماجرای مسمومیت سریالی دانشآموزان و در میان انبوه شایعات و تحریفها و اخبار کذب و مغرضانهای که پیرامون این موضوع شکل گرفته، پرسشی معقول نیز مطرح است که اگر از ابتدا بهنحوی اصولی به آن پرداخته شده بود چهبسا مجالی برای جولان هیچ شایعه و تحریف و خبر مغرضانهای از آن قسم که امروز شاهد آن هستیم باقی نمیگذاشت و آن سوال از چرایی ورود دیرهنگام دستگاههای امنیتی و اطلاعرسانی برای کشف علل واقعه و آگاهیبخشی بهموقع به جامعه و کنترل فضای خبری و رسانهای درخصوص این ماجراست.
علیرغم آنکه بیش از 3 ماه از گزارش نخستین موارد مسمومیت جمعی دختران دانشآموز در قم میگذرد، اما متاسفانه حتی پس از مشاهده موارد مکرر حساسیت چندانی درخصوص پیگیری علت حادثه شکل نگرفت و آنقدر در پیگیری این موضوع تعلل شد که هم عاملان و مسببان این جنایت بزرگ گستاختر شده و بر گستره عملیاتشان افزودند، هم رسانههای معاند طبق معمول فرصتطلبانه به میدان آمده نهایت سوءاستفاده و البته استفاده در راستای اهداف خود را از آن برده و در غیاب یک توضیح روشن و قابلقبول از جانب حاکمیت برای افکار عمومی با موجسواریهای بیامان به مسموم کردن فضای فکری جامعه و وحشتآفرینی در میان مردم بهخصوص اولیای دانشآموزان پرداختند. رشته کار که از دست رفت و جوسازی رسانههای مذکور که تاثیر خود را گذاشت، تازه دستگاههای امنیتی و رسانههای رسمی به صرافت این افتادند که علل واقعه را کشف و درخصوص آن اطلاعرسانی کنند! شرح روایتهای متعدد و بعضا متناقض نیز بماند، که خود مجال مستقلی برای پرداختن میطلبد!
گرچه حقیقت تلخی است اما متاسفانه باید اذعان کرد که شیوه مواجهه بخشی از حکمرانی با موضوعاتی که درنهایت چالشی شده و هزینههای گزافی به نظام تحمیل کرده است، الگویی شبیه مساله اخیر بوده و علیرغم تجربه مکرر نتایج آن، تغییری در این رویکرد صورت نگرفته است.
«ورود دیرهنگام به موضوع»، «سکوت»، «عدم اطلاعرسانی بهموقع»، و «فقدان یک تبیین قابلقبول از جانب حکمرانی رسانهای»، چهارستون بنای شایعه و تحریف و روایتسازی کذبند که در عصر اطلاعات و امپراتوری رسانه که کارزار رسانهای تعیینکنندهترین نبرد آن است فرصت و زمین بازی مدیریت افکار عمومی جامعه را از دست یک سیستم سیاسی خارج کرده و عنان آن را به «دیگری» خواهد سپرد و اگر آن «دیگری» دشمنی دیرینه باشد، این امر به چالشی اساسی فراروی آن نظام بدل خواهد شد. کمااینکه به کرات شاهد آن بودهایم.
شوربختانه باید اعتراف کرد که در سطحی از حکمرانی مواجهه با رسانه همواره به رویکردهای حذفی و انفعالی فروکاسته شده و به جز مواردی که موضوع ربطی به رهبری داشته و ایشان هوشمندانه ابتکار عمل را در مدیریت فضا به دست گرفتهاند، نقطه عزیمت نظام در اغلب موارد حرکت از «پله دوم» و رویکرد «پاسخگویی» بوده که نتیجهای جز سلب اعتماد طیفی از مردم و متعاقب آن از دست رفتن مرجعیت رسانهای در بر نداشته است. رویکردی که ریشه آن را باید در غلبه باور نادرستی در میان برخی مدیران دهههای آغازین انقلاب جست که میپنداشتند اگر فیالمثل کاستی و نابسامانی پدیدهای در فلان نقطه از کشور، یا قصور و تقصیری از عملکرد یک فرد یا نهاد مسئول در رسانههای رسمی حکومت بازتاب داشته باشد سبب تضعیف انقلاب و ریزش بدنه مردمی نظام خواهد شد، از اینرو بنا را بر سکوت و عدم انعکاس برخی واقعیتها گذاشت.
شاید در آن سالهای ابتدایی که هنوز رسانههای جمعی فراگیری چندانی نداشت و شبکههای تلویزیونی منحصر به دو شبکه بود و روزنامهها و مطبوعات هم مخاطب محدود و خاصی داشت، این سیاست چالش قابلتوجهی ایجاد نمیکرد، اما بهمرور که رسانهها به لحاظ کمی و کیفی توسعه یافته و در گونههای مختلف در دسترس شهروندان قرار گرفتند این رویکرد کارکردی واژگونه پیدا کرد و تبعات نامبارک آن رفتهرفته سر برآورد و تبدیل به یک معضل اساسی برای نظام شد؛ آن هم افزایش توجه مردم به رسانههای برونمرزی و کسب خبر و تحلیل از شبکههای معاند. با اینحال اما تجدیدنظری در آن باور معیوب ابتدایی صورت نمیگرفت و برای برخی مسئولان در بر همان پاشنه دهه 60 میچرخید! هرچه رسانههای جدیدتر و فراگیرتری ظهور میکردند و اخبار با سرعت و کثرت بیشتری در اختیار مردم قرار میگرفت، اصرار متعصبانه بر سیاست غلط مذکور نیز بیشتر میشد تا اینکه درنهایت مرجعیت رسانههای رسمی لااقل برای بخشی از مردم از دست رفت و شاهد آن بودیم که بهویژه در سالهای اخیر رسانههای معاند عملا راهبری و جهتدهی طیفهای مسالهدار را به دست گرفته و در مقاطعی حتی اوضاع کشور را به اغتشاش کشاندند.
بلی! من هم خوب میدانم که ایجاد و گسترش سرطانی شبکههای معاند را بایستی اولا و بالذات در منظومه جنگ تمامعیار نظام سلطه با نظام اسلامی ارزیابی کرد، ولی واقعیت آن است که بذل توجه مردم به رسانههای معاند به سبب عزل توجه آنان از رسانههای خودی شکل گرفت که عمدهترین دلیل آن هم شنیدن و دیدن اخبار وقایعی در آن رسانهها بود که در رسانههای رسمی نظام صحبتی از آنها به میان نمیآمد و تنها بعد از آنکه رسانههای بیگانه به آن موارد میپرداختند، رسانههای رسمی حاکمیت به آنها واکنش نشان میدادند. این ابدا مساله پیچیده و غامضی نیست که نیاز به تحلیل و کالبدشکافی آنچنانی داشته باشد؛ در روزگاری که رسانه بیتردید مهمترین پدیده آن است و وقایع مهم را گریزی از بازتاب در رسانه نیست، این تصور که بتوان با «سکوت»، «کتمان» و «انکار» واقعیتها از رویارویی با چالشهایی که ممکن است علنی شدن این وقایع در پی داشته باشد برحذر ماند، تصوری عبث و بهغایت نادرست است که تنها و تنها نشان از ناآگاهی معتقدان به این باور معیوب با واقعیات زمانهی حاضر دارد و البته نتیجه نامبارکی نیز بهمثابه پیامد بدیهی این رویکرد، که همان سلب اعتمادبخشی از مردم از رسانههای رسمی و از دست رفتن مرجعیت رسانههای رسمی است.
در سالهای اخیر و بهویژه پس از نقشآفرینی رسانههای معاند در وقایع آبان 98 و اغتشاشات پاییز امسال و انتشار اخبار کذب و ایجاد هیجان و برانگیختن عواطف ملت و جهتدهی اغتشاشگران توسط این رسانهها، بارها شاهد آن بودهایم که از ضرورت فراگیری «سواد رسانه» برای مردم سخن به میان آمده و کارشناسان و مسئولان مردم را به کسب مهارت مواجهه با رسانه که یکی از امکانهای آن تولید و نشر اخبار دروغ و تحلیلهای جهتدار در راستای منافع نظام سلطه است، فراخواندهاند. اما اجازه بدهید بدون تعارف متذکر شویم که این ضرورت برای مسئولان نیز اگر نه بیشتر، کم از مردم نیست و آشنایی با رسانه و اقتضائات آن و نحوه مواجهه با آن خصوصا در شیوه انتشار اخبار و چند و چون روایت و موضعگیری در مورد وقایع مهم از ضرورتهای مدیریت در دنیای امروز است. اصل بدیهی و خدشهناپذیر عرصه رسانه و خبر که «روایت هژمون، روایت نخست است»، ایجاب میکند مسئولان بدانند «انکار» و حتی «سکوت» پیرامون رویدادی که مرکز توجه رسانههاست، همان خطای استراتژیکی است که صرفا زمان طلایی ارائه «روایت نخست» را از کف ایشان خواهد ربود و درعوض میدان فراخی فراروی رسانههای معاند برای ارائه روایت مطلوب خود از واقعه و غالب کردن تحلیل مدنظر آنها خواهد گشود. حالا بعد از آن هرچه رسانه ملی با انگیزه روشنگری و تحریفزدایی نریشن بخواند که «و اما واقعیت ماجرا...» یکچندم تاثیری را که بازوهای رسانهای دشمن در القای روایت مطلوب خود با بهرهگیری از امتیاز ارائه «روایت نخست» بر ذهن ملت به جا گذاشتند، نخواهد داشت.
اطلاعرسانی دیرهنگام درخصوص ماجرای هواپیمای اوکراینی شاید گویاترین مصداق این ماجراست؛ چند روز خلأ اطلاعات ضربه مهلکی به اعتبار رسانههای رسمی وارد ساخت و افسران و سربازان رسانهای نظام که در همه حال طی این سالها بار مبارزه بیامان با بنگاههای دروغپراکنی و تحریف علیه نظام را به دوش کشیده و در تبیین و روشنگری افکار عمومی کوشیدهاند را خلع سلاح کرد! شرایطی که هم سبب شد امپراتوری رسانهای نظام سلطه فرصت را غنیمت شمرده و ماهی خود را از این آب گلآلود صید کند و وقیحانه اتهام عمدی بودن حادثه را متوجه کشور کرده و با هیاهوی غوغاسالار خویش به این ادعای کذب ضریب بدهد، هم مرجعیت رسانههای رسمی را تا حد زیادی مخدوش ساخت و چالشهایی فراروی کشور ایجاد کرد که شرح آن یکی قصه دارد پرآب چشم!
آنچه چند ماه پیش در قضیه فوت خانم مهسا امینی رخ داد و نیز آنچه این روزها در ماجرای مسمومیت سریالی دانشآموزان در مدارس در جریان است، نمونههایی از این قبیلند؛ برای چندمینبار در یک چرخه تکراری شاهد آن هستیم که در نتیجه سکوت و عدم اطلاعرسانی بهموقع از جانب دستگاههای مسئول و مسئولان امر، رسانههای بیگانه فرصتطلبانه عنان جریان اطلاعرسانی را در اختیار گرفته و با روایتسازی تحلیل مطلوب خود را مسلط ساخته و نهایت بهره سیاسی را از ماجرا بردهاند. حال آنکه در نتیجه درکی درست و مدیریتی صحیح بهراحتی میشد مانع از رخداد بسیاری از وقایعی شد که در چند ماه گذشته شاهد آنها بودهایم.
پرواضح است که در این کارزار رسانهای قدرت ابزار و حوزه تاثیر نظام اسلامی با نظام سلطه برابری نمیکند و رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر این حقیقت صحه گذاشتهاند، اما مساله این است که با رویکرد ناصحیح سکوت و انکار و سیاست فیلترینگ و توقیف به دست خودمان تنها میدان بازی خودمان را تنگتر و از قدرت مانورمان بر افکار عمومی جامعه میکاهیم. در دنیای امروز نه سکوت و کتمان وقایع جواب میدهد، نه طفره رفتن از توضیح و تبیین رویدادها و نه بستن و توقیف فلان روزنامه و بهمان شبکه اجتماعی.
درحالیکه سکاندار حکیم انقلاب با درکی عمیق و برآمده از شناخت دقیق ماهیت دنیای امروز و ابزارهای مسلط آن یعنی رسانه و اقتضائات آن، رسالتی با عنوان «جهاد تبیین» را بهمثابه راهبرد دلدادگان نظام در این مقطع از تقابل با نظام استکبار تعیین فرموده و از ضرورت تلاشی جهادگونه در این عرصه برای تبیین و روشنگری سخن گفتهاند، رویکردهای سلبی حذف و سکوت و انکار عافیتطلبانهترین نحوه مواجهه با رسانه است که درواقع نه راهحل، بلکه صرفا پاک کردن صورتمساله و فرار از مواجهه اصولی و عقلانی با رسانه و مهار این پدیده سرکش در راستای اهداف و راهبردهای خویش است. اما درعوض اطلاعرسانی بهموقع و سخن گفتن با مردم و پاسخ صادقانه و معقول به چراهایی که پیرامون وقایع مبهم ایجاد میشوند و گاه حتی عذرخواهی و پوزش از قصورهای ناخواسته، باطلالسحری است که جادوی رسانهای دشمن را در این نبرد نرم بیاثر و اعتبار و مرجعیت را به رسانههای داخلی بازمیگرداند.
گذشته از آن در شرایطی که مدتهاست رهبری نظام بر ضرورت امیدآفرینی در جامعه تاکید دارند اگر انتظار میرود رسانه نظر به گستره تاثیری که دارد پرچمدار این جریان بوده و بار اصلی این رسالت را به دوش کشد، پیششرط این امر اقبال مردم به رسانه است که آن هم تنها در نتیجه «اعتماد» مردم به رسانه حاصل میآید. اگر اعتمادی نباشد، به طریق اولی اقبالی هم در میان نخواهد تا محتوای رسانه، هر اندازه هم امیدآفرین و انگیزهبخش تاثیری در جامعه داشته باشد. بنابراین هر حرکت، قول و فعل و رویکردی که نتیجه آن اعتمادزدایی از اعتبار رسانههای رسمی باشد از جانب هر شخص و نهادی خواسته یا ناخواسته بازی در زمین دشمن و اقدام علیه راهبردهای اساسی نظام است؛ چراکه نتیجه آن سپردن مدیریت افکار عمومی شهروندان به دشمنان نظام است.