تاریخ : Sun 12 Mar 2023 - 00:00
کد خبر : 78695
سرویس خبری : نقد روز

آیا تو چنان که می‌نمایی هستی؟

گزارشی تحقیقی درباره سخنان و کنش‌های عبدالحمید اسماعیل‌زهی خطیبی که تناقض‌های بزرگی دارد

آیا تو چنان که می‌نمایی هستی؟

این روزها مولوی عبدالحمید درگیر مسائل داخلی است و برای حل مشکلات داخلی طرح و ایده می‌دهد اما کمی بیشتر از یک‌دهه پیش اوضاع اینگونه نبود...

صادق امامی، دبیر گروه بین‌الملل:ذوب در دو اتفاق در منطقه است؛ یکی تحولات سال 2011 مصر و دیگری تحولات افغانستان در 2021. اولی یک دموکراسی ناکام بود و دومی یک حکومت محافظه‌کار. به‌نظر مدل دوم بیشتر باب طبعش بوده که حتی مذاکرات صلح‌ طالبان با دولت آمریکا را «خواسته تمام مسلمانان و انسان‌های آزاده» می‌خواند. این عادت همیشگی او است. هرگاه رخدادی را می‌پسندد آن رخداد خواسته تمام «انسان‌های آزاده» می‌شود و هنگامی که نمی‌پسندد، مایه عزای همان «انسان‌های آزاده». طالبان که در افغانستان قدرت گرفت، اولین مفتی اهل‌سنت بود که برایشان «پیام تبریک» صادر کرد. می‌گوید حتی افراد نزدیکش نیز «گله‌مند هستند که به طالبان تبریک گفته‌» است اما خودش کارش را درست می‌داند چون «ملاها و روحانی‌های آنها را می‌شناسم. این علما، افراد معتدلی هستند و تندرو نیستند.» موضعی که دیگر علمای اهل‌سنت اعتقادی به آن ندارند و از همین‌رو نیز شتاب‌زده به استقبال طالبان نرفته‌اند. نمونه‌اش بیانیه «جماعت دعوت و اصلاح» یعنی تشکیلات سراسری اهل‌سنت که در آن ضمن اشاره به اظهارنظرها درباره تغییرات طالبان، حاضر به حمایت از این گروه نشد و اعلام کرد که «شایسته است عملکرد واقعی حکومت جدید برآمده از حرکت طالبان را رصد نمود.»
چند جمعه‌ای می‌شود که مردم زاهدان به عیدگاه می‌روند و خطبه‌های متفاوتی را از تریبون نماز جمعه می‌شنوند. خطیب همان خطیب همیشگی است؛ «عبدالحمید اسماعیل‌زهی» یا همان «مولوی عبدالحمید» اما سخن‌ها جدید است؛ سخن‌هایی که مشخص نیست بر اساس کدام مبانی فقهی طرح می‌شوند؟ آنها از نماز جمعه شهری که زنان حتی آزادی حضور پرشور در نماز جمعه و نماز جماعت مساجد را ندارند، خطبه‌هایی از «ظلم» و «تبعیض» علیه زنان می‌شنوند. برای مولوی شهر مساله زنان آنقدر مهم شده است که پس از 422 روز روزه سکوت، در 13 آبان 1401 یعنی حدود 2‌ماه پس از اعتراضات پسامهسا در ایران، به یاد تحصیل زنان افغانستانی نیز می‌افتد و به طالبان انتقاد می‌کند. اگر‌چه نمی‌توان به‌سادگی از 422 روز سکوت او گذشت اما اگر همین مواضع واقعی و حاصل تحول فکری مولوی عبدالحمید باشد، می‌توان امیدوار به احقاق حقوق زنان در سیستان‌و‌بلوچستان بود. این امیدها شامگاه دوشنبه 15 اسفند در دارالعلوم زاهدان بر باد رفت؛ جایی که مراسم ازدواج آسان یکصد زوج جوان زاهدانی با حضور مولوی عبدالحمید برگزار شد اما یک فرم عکس از حضور بانوان در آن وجود ندارد. اگر کلیت این جشن همان تصاویری است که سایت سنی آنلاین منتشر کرده، باید گفت این مراسم نه با حضور یکصد زوج که در‌واقع با حضور یکصد «شاه داماد» برگزار شده است. شاید از همین رو است که سایت مولوی که تمامی اخبار مرتبط با وی را منتشر می‌کند، هیچ خبری درباره این مراسم منتشر نکرده است. 

این روزها مولوی عبدالحمید درگیر مسائل داخلی است و برای حل مشکلات داخلی طرح و ایده می‌دهد اما کمی بیشتر از یک‌دهه پیش اوضاع اینگونه نبود. برخلاف هفته‌های اخیر، مولوی تحولات در شمال آفریقا و غرب آسیا را رصد می‌کرد و کمتر هفته‌ای بود که سخنی درباره مسائل بین‌المللی و به‌ویژه آنچه مرتبط با سیاست‌خارجی ایران می‌شد، نگوید. در سال 1389 که آتش انقلاب‌های موسوم به بهار عربی گر گرفت و به جان سوریه افتاد مولوی عبدالحمید، ایده‌ منحصربه‌فردی برای حل‌مساله ارائه کرد. او در میانه صحنه‌ای که گروهک‌های سلفی یکی پس از دیگری قد می‌کشیدند، به‌قول خودش «خیرخواهانه» پیشنهاد داد برای تامین منافع ملی، ایران از اسد بخواهد قدرت را واگذار کند. تنها توجیهش برای این کار این تلقی بود که اکثر قریب‌به‌اتفاق دنیا، معارضان سوری را به‌رسمیت شناخته‌اند. 
یا در فلسطین، او در هیبت یک عالم دینی، یهودیان را منشأ تروریسم و رژیم‌صهیونیستی را «تروریسم دولتی» و محور ناآرامی‌ها در غرب آسیا می‌خواند اما با این وجود برخلاف تقریبا تمامی علما و مفتی‌های اهل‌سنت در ایران و جهان، معتقد به راهکار دو دولتی است که یک نقشه راه تحمیلی از جانب غرب به ملت فلسطین دانسته شده است. حتی با فرض چشم‌پوشی از تعارض این فتوا با مبانی اهل‌سنت، ایده دو دولتی فلسطین، مدت‌هاست از دستورکار خارج شده است. چند سال پیش دونالد ترامپ، برای همیشه ایده دو دولتی را به موزه تاریخ سپرد. با این وجود اما مولوی برای رسیدن به همان فلسطین حداقلی به فلسطینیان ایده‌های ساده‌انگارانه‌ای همچون «توبه» و «نماز دسته‌جمعی در مساجد و پارک و خیابان» را توصیه می‌کند. این توصیه‌ها حتی برای سایر علما و مفتی‌های اهل‌سنت نیز گنگ و نامفهوم است. فتاوای آنها همه بر وجوب جهاد برای آزادسازی فلسطین و حتی جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای مبارزان فلسطینی در‌برابر نظامیان صهیونیست است. 
در حوزه سیاست‌ داخلی و مسائل اجتماعی نیز دیدگاه‌های مولوی بی‌شباهت به آنچه در حوزه سیاست خارجی می‌گوید، نیست. او همان‌طور‌که در حوزه مسائل بین‌المللی سعی می‌کند با اتخاذ مواضعی متفاوت از سایر علمای اهل‌سنت (نفی جهاد و مبارزه برای آزادسازی فلسطین) خود را به سطح یک عالم دینی در جهان اسلام برساند، در مسائل داخلی نیز می‌خواهد نقش رهبری اهل‌سنت ایران را برعهده بگیرد؛ نقشی که با توجه به مواضعش برای سایر علمای اهل‌سنت مخاطره‌آمیز است. علمای اهل‌سنت بارها و بارها تلاش کرده‌اند تا بدون اشاره به مولوی عبدالحمید، مواضع او را رد کنند اما گاهی هم پیش آمده که کاسه صبرشان لبریز شده است و دست به امضای بیانیه دسته‌جمعی در نفی مواضع او زده‌اند. نمونه‌اش بیانیه 20 نفر از علما و روحانیون اهل‌سنت در انتقاد از اظهارات عبدالحمید درباره امامان جمعه و مساجد در استان کردستان است.
مولوی عبدالحمید این روزها ردای کنشگری سیاسی بر تن کرده و مطالبی را بیان می‌کند که بر‌خلاف دیدگاه‌های فقهی خودش و سایر اهل‌سنت است. در چنین وضعیتی علمای اهل‌سنت کمی تدبیر و سکوت کرده‌اند تا غبارها فرونشیند و مولوی عبدالحمید به شرایط عادی بازگردد. او در شرایط عادی قرار ندارد که اگر می‌داشت طبیعی نبود یک‌سال پس از اینکه گفته بود «شرایط زنان و دختران، با سابق بسیار متفاوت است» و «قبل از انقلاب دختران اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند» و «انتخاباتی هم در این استان نبود» و «زنان در مسائل اجتماعی و در عرصه تحصیلات و در این مسائل خیلی عقب‌ماندگی داشتند» به یکباره 180 درجه چرخش داشته باشد و بگوید: «تبعیض نسبت به زنان اکنون بیداد می‌کند و آنها تبدیل به شهروند درجه دو شده‌اند و حق و حقوق و جایگاه آنان همچون اقوام و مذاهب با تبعیض گسترده روبه‌رو شده است.»این تضادهای گفتاری آن‌هم در کمتر از یک‌سال نشان می‌دهد او نه براساس فقه و دین که براساس امیال شخصی‌اش در چند ماه اخیر سخن گفته است. 
او در مبارزه با مواد‌مخدر نیز ایده‌های متفاوتی دارد. مولوی عبدالحمید گمان می‌کند که با برگزاری کنفرانس علما و صدور یک فتوا می‌توان به تجارت پرسود موادمخدر پایان بخشید. با چنین تصوری، از جمهوری اسلامی کمی آزرده خاطر است که چرا اجازه نداده است کنفرانسی با هزینه دولت و با مدیریت او برگزار شود و پرونده قاچاق مواد‌مخدر برای همیشه بسته شود؟ وقتی از او پرسیده می‌شود چرا پیروان متدین شما که در قاچاق فعالند، بدون کنفرانس به حرف شما عمل نمی‌کنند؟ یک پاسخ ساده می‌دهد و می‌گوید: «فتوای ما را تأویل می‌کنند و می‌گویند اینها را دولت دستور داده و تحت فشارند.»
مولوی جمعه به جمعه درباره زنان می‌گوید اما فتاوایی که تحت نظرش در حوزه زنان منتشر شده، در زمره سختگیرانه‌ترین فتاوای اسلامی است؛ فتاوایی که برخی از آنها همچون «اشکال شرعی مسافرت زنان بدون محارم» نسخه نعل به نعل فتاوای طالبان است. طالبان با همین فتوا مانع تحصیل بخشی از دختران دانشجو شد. شنیده‌های تایید نشده می‌گویند برخی از اعضای بلندپایه طالبان، شاگردان تحت تعلیم مولوی عبدالحمید بوده‌اند. به‌نظر پربیراه هم نیست؛ چرا‌که به‌روزترین و بی‌سابقه‌ترین فتوای مولوی درباره حقوق زنان، به 4 سال پیش بازمی‌گردد که خواسته بود زنان هم در نماز عیدفطر حاضر شوند. البته خیلی هم این فتوا اثر نکرده و هنوز زنان آن‌طورکه باید اجازه حضور در مساجد و نماز جمعه را ندارند. 
سخنان او درباره مسائل داخلی و به‌خصوص رخدادهای اخیر بی‌پاسخ نمانده است. به‌عنوان نمونه دادستان کل کشور و امام جمعه اهل تشیع زاهدان، او را «سراپا ظلم» خوانده و متهم به «دیکتاتوری علیه زنان» و مسائلی دیگر کرده‌اند که پرداختن به آنها به‌دلیل اینکه احتمالا حریم خصوصی وی را نقض می‌کند، خارج از رویه این نوشتار است. 
نگارنده نه در مقام انتقاد که در مقام جست‌وجوگر به بررسی بیش از 700 خطبه نماز جمعه، سخنرانی و مصاحبه مولوی عبدالحمید که در دسترس همگان است، پرداخته تا از دریچه دیگری دیدگاه‌های این عالم اهل‌سنت قوم بلوچ را بررسی کند. اصلی‌ترین منبع برای بررسی دیدگاه‌های مولوی عبدالحمید، پایگاه اطلاع‌رسانی او به آدرس abdolhamid.net است. در کنار آن گفت‌و‌گوهای وی با رسانه‌های داخلی و خارجی نیز مورد بررسی قرار گرفته است تا تصویری جامع را در اختیار مخاطب قرار دهد. در سایت مولوی، اخبار وی از سال 1390 در دسترس است و مطالب پیشین یا بارگذاری نشده است یا نگارنده نتوانسته به آنها دسترسی پیدا کند. 

  مجذوب انقلاب مصر
حدود یک‌دهه پیش تحولات موسوم به بهار عربی در غرب آسیا و شمال آفریقا، تبدیل به اصلی‌ترین موضوع مورد توجه افکار عمومی در ایران و جهان بود. برای عبدالحمید نیز وضع اینگونه بود. هر‌چند آتش انقلاب‌های عربی از تونس زبانه کشید اما هیچ انقلابی به اندازه انقلاب مردم مصر مورد توجهش قرار نگرفت و برای او جذاب و دلنشین نبود. 
برای خیلی از کسانی که صحنه را می‌دیدند یکی از دلایل این اهمیت، سرنگونی نظام دیکتاتوری و روی کار آمدن یک حکومت مبتنی‌بر دموکراسی بود اما اگر قرار بود مولوی بر همین اساس به رویدادهای مصر خوش‌بین باشد، به‌عبارتی اگر در نگاه مولوی «دموکراسی» و «رأی مردم» اهمیت می‌‌داشت، هنگام روی کار آمدن مجدد حکومت محافظه‌کار طالبان در افغانستان که عملا در تعارض با دموکراسی و رأی مردم بود، چندین و چند‌بار سخنرانی نمی‌کرد و اوضاع جدید را فرخنده نمی‌شمرد. این تناقض یعنی حمایت از یک دموکراسی در مصر و یک حکومت محافظه‌کار در افغانستان را تنها با یک عنوان می‌توان توجیه کرد؛ «قدرت گرفتن حکومت‌هایی تندرو در منطقه.»
مولوی عبدالحمید 9 تیرماه سال 91 در خطبه‌های نماز جمعه پس از پیروزی «محمد مرسی» در انتخابات ریاست‌جمهوری مصر گفت که سخنان و دیدگاه‌های او را بررسی کرده و معتقد است «در نگاه ایشان همه احزاب، گروه‌ها و اقشار مختلف ملت مصر در برابر قانون یکسان هستند.» او این نکته را «بسیار مهم و قابل تأمل» خواند. در آن سال‌ها قبله آمال او قاهره بود و از همین‌رو با ذره‌بین به‌دنبال یافتن دستاورد برای حکومت نوپای مرسی بود. او در سفر به چابهار، بالاخره یکی از دستاوردهای حکومت مرسی را پیدا می‌کند: «اینکه امروز در کشور مصر، برای اولین‌بار زنان می‌توانند با روسری در تلویزیون کشور ظاهر شوند و محور اصلی قانون اساسی در این کشور قوانین شریعت قرار می‌گیرد، مایه خرسندی است.» او این را هم گفت که در قوانین اسلامی «دموکراسی» و «آزادی کامل» وجود دارد. سخن گفتن عبدالحمید درباره حجاب یک مجری تلویزیون، نشان‌دهنده اهمیت شریعت در‌نظر عبدالحمید است. 
مهرماه سال‌جاری او در خطبه‌های نماز جمعه‌ گفت که وقتی مرسی در مصر به پیروزی رسید، به او نامه نوشته و توصیه کرده است «در حکومت‌تان شیعیان و مسیحیان و حتی لائیک‌ها را به‌کار بگیرید.»هیچ ابزاری وجود ندارد که درستی این ادعا را تایید یا رد کند. نه مرسی زنده است که این موضوع را تایید کند و نه اینکه حکومت فعلی مصر حاضر به بررسی صحت این نامه است. اما شاید بتوان آن را با رفتارهای وی راستی‌آزمایی کرد. به‌عنوان نمونه او می‌توانست حدود یک‌سال بعد از حکومت مرسی که جنایتی هولناک علیه «حسن شحاته» یکی از اساتید اهل‌سنت مستبصر الازهر افتاد، فورا واکنش نشان ‌دهد؛ چرا‌که عملا این رفتار، رادیکال‌ترین رخدادی بود که در‌برابر توصیه‌ عبدالحمید خودنمایی کرد. با این حال هیچ واکنشی به این جنایت که حاصل افراط‌گرایی مذهبی در بستر حکومت مرسی بود، از زاهدان مخابره نشد. دو هفته بعد محمد البرادعی، رهبر حزب «الدستور» مصر و از رهبران جبهه نجات ملی مصر که رهبری جریان سرنگونی محمد مرسی، رئیس‌جمهور مصر را برعهده داشت، به رویترز گفت: «خون شهید علامه شیخ حسن شحاته و یاران شیعه‌اش که در مصر ریخته شد، باعث سرنگونی رژیم مرسی و جماعت اخوان‌المسلمین شده است.» او شهادت شحاته را همچون «زلزله‌ای» خواند که «زمین زیر پای اخوان‌المسلمین و مرسی را به لرزه درآورد» و آنها را «سرنگون کرد».
سکوت عبدالحمید درباره این جنایت ادامه داشت تا اینکه نظامیان در مصر کودتا کردند و امیدهای وی را به‌دست باد سپردند. او 24 مرداد 92 با صدور بیانیه‌ای قتل‌عام مردم مصر توسط نظامیان را «فاجعه انسانی بی‌سابقه» خواند و «از مجامع بین‌المللی»، «دولت‏های منطقه» و «تمام انسان‏های آزاده» خواست درجهت «توقف فوری این جنایت وحشیانه» اقدام کنند. او در خطبه‌های نماز جمعه اول شهریور 92 برای دومین‌بار به این موضوع پرداخت و گفت: «حمله خونین ارتش مصر به اسلام‌‌گرایانی که در اعتراض به کودتای نظامی مصر تجمع کرده بودند، همه ملت‌های آزاده دنیا را عزادار کرد.» 
حکومت مرسی سقوط کرد و کودتاگرایان در تدارک یک انتخابات بودند. اردیبهشت سال 93 عبدالحمید در خطبه‌های نماز جمعه، به السیسی که گفته بود اگر رئیس‌جمهور شود اخوان‌المسلمین را ریشه‌کن می‌کند، تاخت و گفت که السیسی با «کودتا علیه حکومت دموکراسی» روی کار آمده است. چند سال بعد در 28 خرداد 98، پس از درگذشت محمد المرسی در زندان، پیامی سوزناک نوشت و در آن چند باری از کلمه «مظلومانه» استفاده کرد. او درگذشت و سرنوشت مرسی را «مظلومانه» خواند و به سیاست یک بام و دو هوای مدعیان حقوق بشر تاخت که چگونه در دنیایی که ادعای تمدن و دموکراسی دارد، «رئیس‌جمهور قانونی و منتخب مردم مصر» با «یک کودتای نظامی برکنار و یک فرد دست‌نشانده جای او را می‌گیرد.» او از «مظلومانه» شتافتن مرسی به دیدار پروردگارش همچون برخی از ائمه و بزرگان سلف در حین حبس، گفت و نوشت: «این لکه ننگ برای همیشه بر پیشانی کودتاچیانی که دست به این توطئه و جنایت زدند خواهد ماند و تاریخ نیز این ظلم بزرگ را هرگز فراموش نخواهد کرد.»

  سقوط ایران با ایده خیرخواهانه درباره سوریه
به موازات انقلاب‌های عربی، در سوریه نیز اعتراضات از 6 بهمن 1389 جان گرفت اما این اعتراضات، در دی 1390 به درگیری‌های نظامی تبدیل شد و ائتلافی از معارضان سوری، از‌جمله ارتش آزاد سوریه، جبهه النصره، اخوان‌المسلمین و چند گروه جهادگرای سلفی دیگر، دست به سلاح بردند و عملا جنگ در این کشور آغاز شد. کار آنقدر بیخ پیدا کرد که بخشی از جنبش حماس نیز به حمایت از معارضان سوری پرداخت تا روابطش با تهران تیره و تار شود. 
در بهار سال 1390 پس از ایجاد و گسترش جبهه‌النصره، گروه متحد القاعده در سوریه، نوار صوتی‌ای از رهبر جدید دولت اسلامی عراق منتشر شد که در آن جبهه‌النصره را امتداد جریان خود در سوریه معرفی و اعلام کرد که از این به بعد با انضمام این گروه (جبهه‌النصره) به جمع خود نامش را به «دولت اسلامی در عراق و شام» تغییر داده است. القاعده با این کار مخالفت کرد اما به موازات گسترش درگیری‌ها در سوریه، سلفی‌ها از کشورهای گوناگون راهی سوریه شدند تا در‌نهایت در ابتدای آذر سال 1391، دولت اسلامی عراق و شام اعلام موجودیت کرد.
بازیگران اصلی البته در بیرون زمین سوریه مشغول بودند. 13 آبان 1396 شیخ حمد بن‌جاسم در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی رسمی قطر با اشاره به دوستی قطر با سوریه گفت که «همه ما از سوی عربستان‌سعودی بنا به توصیه آمریکا انتخاب شدیم تا نوک حمله جنگ باشیم.» او به سفرش به ریاض و دیدارش با ملک عبدالله در ابتدای بحران سوریه اشاره کرد: «در ابتدای بحران سوریه من به عربستان‌سعودی رفتم و به ملک عبدالله شرح وقایع را گفتم، گفت ما با شما هستیم، شما موضوع را پیگیری کنید، ما با شما هماهنگ هستیم اما زمام امور در دست شما باشد. از اردوغان خواسته شد مرزهایش را با سوریه بگشاید و ترکیه با موافقت آمریکا این کار را کرد تا مرزهای ترکیه گذرگاه عبور سلاح و پول و نیروهای مسلح به سوریه باشد. هرچه می‌خواست به سوریه برود اول به ترکیه می‌رفت، با نیروهای آمریکایی هماهنگ می‌شد بعد به سوریه می‌رفت. هرچه می‌خواست در سوریه توزیع شود از طریق نیروهای آمریکایی و ترکیه‌ای و ما و برادران عربستانی انجام می‌شد.»
این عملیات پیچیده با همکاری کشورهای عربی منطقه طراحی شده بود تا سوریه به‌عنوان اصلی‌ترین متحد ایران، زمین‌گیر شود. در میانه چنین شرایط پیچیده و خطرناکی، مولوی عبدالحمید در خطبه‌های نماز جمعه 24 آذر 1391، توصیه عجیبی به جمهوری اسلامی می‌کند. او با اشاره به‌رسمیت یافتن مخالفان رژیم بشار اسد از سوی اکثر کشورهای جهان، از مقامات جمهوری اسلامی می‌خواهد تا در زمینه کناره‌گیری بشار اسد پادرمیانی کند؛ «بنده از این تریبون مختصر توصیه خیرخواهانه‌ای داشتم و آن اینکه با توجه به اینکه بخش اعظم خاک سوریه در کنترل مخالفان بوده و اکثریت قریب‌به‌اتفاق دنیا مخالفان آقای بشار اسد را به‌رسمیت شناخته‌اند... مقامات جمهوری اسلامی... پادرمیانی کرده و خواستار کناره‌گیری آقای بشار اسد... شوند.» او این اقدام را موجب «رضامندی الله تعالی» و تامین‌کننده «منافع ملی» ایران خواند: «ملت ایران در دمشق و سرزمین شام منافعی دارد و برای جلوگیری از ضربه خوردن منافع ملی ما در دمشق، این اقدام می‌تواند مفید واقع شود.» 
صرف‌نظر از میل عبدالحمید به روی کار آمدن یک حکومت سلفی دیگر در منطقه، توصیه او هیچ‌گاه خیرخواهانه نبوده است. این توصیه نه‌تنها منافع ملی ایران را تامین نمی‌کرد که به ضرر کلیت امت اسلامی نیز بود. اگر طبق توصیه «خیرخواهانه» عبدالحمید، ایران خواهان کناره‌گیری اسد می‌شد و مخالفان اسد یا به عبارت دقیق‌تر شاخه سوری القاعده و سلفی‌های اخوان‌المسلمین را به رسمیت می‌شناخت، نگارنده هیچ‌گاه فرصت نوشتن این گزارش را پیدا نمی‌کرد؛ چراکه ایران بخشی از ولایت خراسان داعش شده بود. خوشبختانه ایران به این توصیه توجهی نکرد و مانع از موفقیت پروژه‌ای شد که توسط غرب و کشورهای مرتجع منطقه طراحی شده بود. 
از آن روزها یک دهه گذشته است و بشاراسد همچنان در قدرت است و همان کشورهایی که مخالفان را به رسمیت شناخته بودند و برای سرنگونی حکومت اسد سلاح و پول روانه سوریه می‌کردند، یک‌به‌یک راهی دمشق می‌شوند. ظرف یک ماه و نیم گذشته وزرای خارجه امارات، اردن و مصر و روسای مجالس عراق، عمان، امارات، تشکیلات خودگردان فلسطین، لیبی، مصر و لبنان از دمشق دیدن کرده‌اند و بشاراسد به دعوت پادشاه عمان به این کشور سفر کرده است. 
در سال 1401 کاملا مشخص است که سخنان عبدالحمید نه‌تنها با منافع ملی ایران همخوانی نداشته که عمل به آن، امنیت و تمامیت ارضی کشور را نیز به مخاطره می‌انداخت. البته نمی‌توان عبدالحمید را نکوهش کرد که چرا درک عمیقی از تحولاتی که در آینده قرار است اتفاق بیفتد نداشته است. اما نمی‌توان به‌سادگی نیز از کنار این تحلیل اشتباه عبور کرد. تحولات سوریه درواقع عیار مولوی را در تحلیل مسائل بین‌المللی عیان ساخت. 
آیا واقعا تحلیل تحولات سوریه تا این اندازه سخت بوده است که او نتواند منافع ملی را تشخیص دهد؟ پاسخ «خیر» است. برخلاف دیدگاه مولوی، دستگاه محاسباتی جمهوری اسلامی ایران، به رسمیت شناخته شدن مخالفان اسد توسط «اکثریت قریب به اتفاق دنیا» را به معنای درست بودن اقدام و تامین منافع ملی کشور نمی‌دانست. علاوه‌بر این، حمایت از برکناری رئیس‌جمهوری قانونی برای روی کار آمدن گروه تروریستی القاعده، بیش از آنکه تدبیر باشد، بی‌خردی است. فارغ از این دو، مداخله نظامی ناتو در لیبی در اسفند 1389نشان می‌داد که تلاش برای کنار زدن دولت قانونی، سوریه و منطقه را درگیر یک بحران ادامه‌دار خواهد کرد. فارغ از همه اینها برای چندین دهه غرب در تلاش بود تا سوریه را از محور مقاومت خارج کند. حتی در دولت اوباما رایزنی‌های گسترده ولی در پشت پرده‌ای شده بود تا در ازای بازگرداندن بلندی‌های جولان به سوریه از سوی رژیم‌صهیونیستی، دمشق با تهران قطع رابطه کند. عبدالحمید البته دو سال بعد که پی به اشتباهش برد سعی کرد به شکلی غیرمستقیم آن را اصلاح کند. او در خطبه نمازجمعه 4 مهر 1393 «تامین امنیت اسرائیل» را دلیل اصلی ناامنی‌های منطقه عنوان کرد: «دلیل بسیاری از ناامنی‌ها در عراق، سوریه، مصر، لبنان و همچنین انحراف بیداری اسلامی و کشاندن آن به جنگ و خشونت، علاوه بر اهداف سیاسی دیگر در رأس همه آنها تامین امنیت اسرائیل است.» 

  خشونت مقدس و خشونت تقبیح‌شده
از دی ماه 1390 منطقه غرب آسیا اشکال مختلفی از خشونت را تجربه کرده است. در مصر شهادت غریبانه محمد شحاته توسط عناصر افراطی، در سوریه شکل‌گیری گروه‌های تروریستی و تکفیری و در افغانستان عملیات‌های گروهک طالبان با استفاده از نیروهای انتحاری، همه و همه از خشونتی بی‌پایان حکایت می‌کرد. اوج این خشونت خود را در دوم تیرماه سال 1392 نشان داد که «حسن شحاته» از رهبران شیعیان مصر در شامگاه جشن میلاد امام‌زمان(عج) به‌طرز فجیعی به شهادت رسید. او در یک دموکراسی توسط جمعیت سه‌هزارنفره سلفی‌ها محاصره و سر از بدنش جدا شد. سلفی‌ها تعدادی دیگر از همراهانش را سنگ‌باران کردند و به شهادت رساندند و جسدشان را با کشیدن روی زمین در شهر چرخاندند. این جنایت در ایران و عراق سروصدای زیادی به راه انداخت. آیات عظام لطف‌الله صافی‌گلپایگانی، حکیم، ناصر مکام‌شیرازی، حسین نوری‌همدانی، سیدعبدالکریم موسوی‌اردبیلی، جعفر سبحانی، روحانی، علوی‌گرگانی و شیرازی در پیام‌هایی مجازات عاملان این عمل را از حکومت مصر خواستار شدند. همچنین مراسم ختمی در تهران برگزار شد که محمد گلپایگانی رئیس دفتر مقام‌معظم‌رهبری نیز در آن حضور پیدا کرد. 
در این بین دانشگاه الازهر مصر این حرکت قرون وسطایی را محکوم کرده و در بیانیه‌ای با اعلام اینکه این ماجرا را با نگرانی پیگیری می‌کند، اعلام کرده است «این عمل جنایتکارانه، از گناهان کبیره و از بزرگ‌ترین منکراتی بود که از طرف شرع حکیم تحریم شده است.» حتی رئیس‌جمهور مصر که بسیاری مسئولیت غیرمستقیم این قضایا را به جهت همراهی وی با جریان سلفی برعهده او می‌دانستند هم بیانیه‌ای صادر کرد و این قضیه را به‌شدت محکوم کرد اما مولوی عبدالحمید که به هر فعل و انفعالی در مصر واکنش نشان می‌داد، ترجیح داد دربرابر این جنایت هولناک سکوت کند. موضع او سکوت بود اما سایت‌های حامی امام‌جمعه اهل‌سنت بلوچ زاهدان از تعابیر بسیار زشتی درباره شهادت این عالم دینی بهره می‌بردند. سایت سنی‌نیوز این جنایت را با این تیتر پوشش داد: «حسن شحاته، دشمن صحابه و اهل‌بیت در مصر به هلاکت رسید.» 
در خطبه‌های نمازجمعه هر هفته زاهدان، مولوی عبدالحمید بیش از ده‌ها بار خشونت را نفی کرده است اما در عمل، هیچ‌گاه به‌صورت مصداقی خشونت‌ را تقبیح نکرد. حتی آبان 92 که با شبکه پرس‌تی وی پیرامون «افراط‌گرایی و تکفیر» مصاحبه‌ای انجام داد، فورا از طریق دفترش، تکذیبیه‌ای صادر کرد که در آن مولوی هیچ اشاره‌ای به مخالفان بشار اسد نکرده است: «در این مصاحبه فقط به نکوهش مطلق افراط‌گرایی و تکفیر پرداخته شده است و هیچ‌گونه اشاره‌ای به مخالفان مسلح بشاراسد نشده است.» گاهی هم پیش آمده که مولوی خشونت را نیم‌بند تقبیح کرده و حاضر نشده به مخاطبانش بگوید که خشونتی که آن را «تکان‌دهنده» می‌خواند، در کجا اتفاق افتاده است. نمونه‌اش اعدام 81 نفر در یک روز در عربستان‌سعودی است. او 27 اسفندماه 1400، در مراسم نمازجمعه نیکشهر، از «اعدام‌های گسترده در یکی از کشورهای اسلامی»، انتقاد کرد، آن را «تکان‌دهنده» خواند و سران کشورهای اسلامی را به «رعایت اعتدال» و «اتباع از رأفت و رحمت رسول اکرم» توصیه کرد. 

  رویای خوش طالبان
پس از سرنگونی حکومت مرسی در مصر، دیگر تحولات منطقه آنچنان که باید مورد توجه مولوی عبدالحمید قرار نگرفت تا بهمن‌ماه سال 1397 که طالبان برای دومین بار به حکومت بر افغانستان نزدیک شد. او دوباره سرخوش از تحولات شد و از همین رو 12 بهمن 1397 در نمازجمعه زاهدان از «پیروزی طالبان» در مذاکرات صلح ابراز «خوشحالی» کرد و مثل همیشه به این مذاکرات که مورد تایید خودش بود، برچسب «خواسته تمام مسلمانان و انسان‌های آزاده» زد. او خروج نیروهای اشغالگر از افغانستان را «مژده‌ای بزرگ» دانست و گفت «در سفر اخیری که برای ادای مناسک حج رفته بودم افرادی از برادران افغانستانی نزد بنده آمدند و تقاضا داشتند که برای آینده افغانستان دعا بشود. الحمدلله الله تعالی هم دعای بندگان را پذیرفت و هم کسانی که برای مقابله با نیروهای اشغالگر مجاهده کردند و قربانی دادند به آرزویشان رسیدند.» 
یک سال بعد در 12 اسفند 98 عبدالحمید برای دومین بار به مساله طالبان اشاره کرد و امضای توافقنامه صلح بین حرکت طالبان و دولت آمریکا را باز هم «باعث خرسندی و خوشحالی همه اهل حق و انسان‌های آزاده جهان» خواند. او دستیابی به این توافق را «نتیجه جهاد در راه الله تعالی، مقاومت، صبر، شهادت و دعا و تضرع» و نشان‌دهنده «تحقق وعده‌های الهی و مصداق واضح پیروزی حق بر باطل» دانست. 
مولوی 26 مرداد 1400 که آمریکا از افغانستان خارج شد و یک ماه پیش از آنکه طالبان دستور تعطیلی دبیرستان‌های دخترانه را بدهد، پیام تبریکی صادر کرد و در آن نوشت که «این پیروزی از فضل پروردگار، حمایت مردمی، آه و ناله مظلومان و خانواده شهدا و رنج‌دیدگان حاصل شده است.» او در این پیام جهانیان را نیز مورد مخاطب قرار داد و مدعی شد که شناختش نسبت به طالبان «از بسیاری از مردم دنیا بیشتر است» و بر همین اساس نوشت که «به جهانیان اطمینان می‌دهم که طالبان امروز، طالبان 20 سال قبل نیستند، آنها تجربه کسب کرده‌اند و تغییراتی در دیدگاه‌هایشان به وجود آمده است.» 
دیگر طالبان محبوب‌ترین حکومت در نظر مولوی عبدالحمید شده بود. او پیش‌تر دل در مدل اخوانی مصر بسته بود اما آن مدل حتی یک سال نیز دوام نیاورد و با کودتا سرنگون شد. طالبان اما 20 سالی جنگیده بود و برای خود یک ارتش مسلح با چندصد عامل انتحاری و موتِر بمب (ماشین انتحاری) ساخته بود. مولوی چند روز قبل از این پیام در خطبه‌های نمازجمعه در 22 مرداد 1400، هدف طالبان را «آن‌گونه که خودشان مطرح می‌کنند»، «اجرای شریعت اسلام و سیره حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وسلم» و حکم «بما أنزل الله» خواند. 
حمایت ویژه عبدالحمید از طالبان و مدل حکومتش، در نقطه مقابل تمام آن چیزی بود که او در مصر مرسی حامی آن بود. شاید تنها نقطه اشتراک این دو حکومت که به مذاق مولوی خوش آمده بود، قدرت گرفتن یک قرائت افراطی از دین بود. او با تاکید بر شناختش از طالبان، عملا طالبان را تایید می‌کرد و حتی در ایران کسانی که منتقد طالبان بودند را متهم به «تندروی» می‌کرد. در آن زمان حتی بسیاری از اهل‌سنت نیز چندان به طالبان و حکومتش خوشبین نبودند. به‌عنوان نمونه «جماعت دعوت و اصلاح» یعنی تشکیلات سراسری اهل‌سنت با انتقاد از آمریکا به دلیل ترک افغانستان «پیش از شکل‌گیری چهارچوب یک نظم جایگزین مرضی‌الاطراف»، «پیشینه و عملکرد» طالبان را در «تفوق رویکرد رادیکال در تفسیر و تطبیق دین» و «هژمون قومیت پشتون» غیرقابل دفاع خواند و ضمن اشاره به اظهارنظرهای درباره تغییرات این گروه، حاضر به حمایت از طالبان نشد و در بیانیه‌اش اعلام کرد که «شایسته است عملکرد واقعی حکومت جدید برآمده از حرکت طالبان را رصد کرد.» 
با وجود اختلاف عمیق علمای اهل‌سنت با عبدالحمید، او حتی برای یکبار هم نه‌تنها خشونت‌های طالبان در افغانستان را نکوهش نکرد که از «نصرت خدا» بر آنان سخن گفت. اینکه او جنایات طالبان در به شهادت رساندن زنان و کودکان با «موتِر بمب» (خودروی انتحاری) را «نصرت خدا» می‌خواند، نشان می‌دهد در نگاه مولوی عبدالحمید، خشونت دو صورت دارد؛ خشونت مقدس و خشونت تقبیح‌شده. از همین رو او هیچ‌گاه حاضر نشد خشونت طالبان در مسیر قدرت گرفتن و حتی پس از آن را تقبیح کند. همان‌طور که در آبان سال 1392 نخواست خشونت گروهک‌های تروریستی در سوریه را محکوم کند و پیش‌تر هم نخواست خشونت عریان در به شهادت رساندن حسن شحاته در مصر را محکوم کند. 
همین تناقض‌ها باعث شد تا کانون موسوم به «مدافعان حقوق بشر» که در سال 1393جایزه تلاشگر حقوق بشر را به‌خاطر تلاش «برای برقراری روابط آشتی‌جویانه بین اقوام و گرایش‌های مختلف مذهبی در استان سیستان‌وبلوچستان» به عبدالحمید اهدا کرده بود، به دنبال حمایت او از طالبان افغانستان در اوت ۲۰۲۱، جایزه‌اش را از او پس بگیرد و در بیانیه‌ای اعلام کند که به دلیل دیدگاه و موضع‌گیری‌های اخیر مولوی عبدالحمید به‌ویژه درباره «گروه تروریستی طالبان» که با حقوق بشر و صلح پایدار جهانی مغایرت دارد، جایزه‌اش را پس می‌گیرد. 
عبدالحمید گفته است طالبان به دنبال «اجرای شریعت اسلام و سیره حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وسلم» و حکم «بما أنزل الله» بوده است اما مشخص نیست که او چگونه با درک این موضوع، مدعی است به آنها توصیه کرده در حکومت «حتی از لائیک‌ها» استفاده کند. او در خطبه‌های نمازجمعه 12 مهر ماه 1401 گفت که «در زمانی که محمد مرسی در مصر به پیروزی رسید، نامه‌ای به او نوشتم و گفتم که در حکومت‌تان شیعیان و مسیحیان و حتی لائیک‌ها را به کار بگیرید و در افغانستان به طالبان هم همین را توصیه کردم.» 

  استفاده ابزاری؛ حتی از زنان افغانستان
طالبان چه پیش از سقوط دولت و چه پس از آن رفتاری نکرده بود که بیانگر تغییر این حکومت باشد. «ذبیح‌الله مجاهد»، سخنگوی این گروهک در یک نشست مجازی تنها تفاوت طالبان 2021 با طالبان 2001 را «پختگی» دانسته بود: «در ابتدا این گروه متشکل از افراد جوان 30ساله بوده ولی اکنون بعد از گذشت 20سال همه مسئولان طالبان، تجربه کسب کردند و پخته شدند.» اگر بپذیریم رهبران طالبان در طول این دو دهه پخته‌تر شده‌اند اما واقعیت این است که ایدئولوژی آنها تغییری پیدا نکرده است و بر همین اساس نیز از نخستین اقدامات این گروه، همان‌طور که حدس زده می‌شد، تشدید اقدامات زن‌ستیزانه همچون تعطیلی مدارس بود. مولوی عبدالحمید که مدعی شناخت دقیق طالبان بود به نقل از طالبان می‌گفت: «اینها پذیرفتند که زن‌ها دانشگاه بروند و تحصیلات عالیه داشته باشند. دختران به مدارس بروند و پذیرفته‌اند که زنان هم در عرصه‌های اجتماعی حضور داشته باشند و آنها هم در ادارات استخدام بشوند.»اما از شهریور سال 1400، طالبان مدارس دولتی دخترانه به‌ویژه دبیرستان‌ها را تعطیل کرد تا دانش‌آموزان دختر مجاز باشند تنها در مقطع ابتدایی تحصیل کنند. با وجود انتقادات گسترده بین‌المللی نسبت به این اقدام، طالبان حاضر به بازگشایی مدارس نشد. آنها شهریور امسال، تعدادی از مدارس دخترانه متوسطه که در برخی نواحی با وساطت ریش‌سفیدان و مدیران مدارس بازگشایی شده بودند را نیز تعطیل کردند. این اتفاقات درست در روزهایی به وقوع پیوست که در ایران، ماجرای مهسا امینی اعتراضاتی را سامان داده بود. 
مولوی عبدالحمید که بابت حمایت تمام‌قدش از طالبان تحت فشار بود، نخستین واکنش به ممنوعیت تحصیل دختران در افغانستان را در 13 آبان 1401 یعنی 2 ماه پس از آغاز اعتراضات ایران و 422 روز پس از تعطیلی مدارس در کابل نشان داد. گویا مولوی پس از 14 ماه به‌یکباره متوجه این اتفاق شده است و از همین رو تقریبا هر ماه و به بهانه‌های مختلف در این باره سخن گفته است. او یک بار 13 آبان 1401 به طالبان حمله کرد که «با کدام مجوز شرعی جلوی تحصیل دختران را گرفته‌اند؟» او البته تلویحا چرایی اشاره‌اش به این مساله را بیان می‌کند و آن را ناشی از انتقادات نسبت به حمایتش از طالبان دانسته است: «به من اعتراض هم شده است که گفته‌ام این طالبان، طالبان ۲۰ سال قبل نیستند و تغییر کرده‌اند.» دومین بار 2 دی او درحالی‌که تعطیلی دبیرستان‌های دخترانه برای دومین سال ادامه داشت، از طالبان بابت «ممنوعیت تحصیل دانشگاهی زنان افغانستانی» انتقاد کرد و از «رهبری امارت اسلامی افغانستان» خواست «زمینه تحصیل زنان را در تحصیلات عالیه فراهم کنند.» سومین باری که عبدالحمید درباره تحصیل زنان سخن گفت، 28 بهمن‌ماه بود. او این بار کمی لحن سابق را اصلاح کرد و گفت که طالبان به دنبال شرایط مساعد برای تحصیل زنان است! «من می‌دانم که طالبان در فکر هستند که تعلیم زنان و دختران آزاد باشد اما می‌خواهند شرایط را مساعد کنند.»
با نگاه منطقی 422 روز سکوت عبدالحمید در برابر تعطیلی مدارس در افغانستان و درمقابل، 3 سخنرانی در کمتر از 4 ماه علیه این تصمیم، تلاشی عوام‌فریبانه برای ارائه تصویری غیرواقعی از مدیر مدرسه عالی دارالعلوم زاهدان است. با نگاهی خوشبینانه می‌توان کمی امیدوار به اصلاح نگاه فقهی مولوی نسبت به زنان بود. از این منظر باید این موضوع را به فال نیک گرفت؛ چراکه علی‌رغم تلاش‌های جمهوری اسلامی و هزینه‌های سنگین در زمینه‌های فرهنگی و آموزشی، مخالفت مولوی عبدالحمید و شبکه وابسته به او با آزادی زنان در چهارچوب شرع، تبعات جبران‌ناپذیری را برای زنان سیستان‌وبلوچستان به دنبال داشته و باعث شده مرگ‌ومیر زنان این منطقه سه برابر میزان میانگین کشوری باشد؛ شاخصه‌ای که نمایانگر نرخ پایین امید به زندگی در میان زنان و کیفیت نازل حیات آنان در این استان است. 

  عالم دینی یا چهره‌ای سیاسی
در عالم سیاست کم نیستند مردانی که نان را به نرخ روز می‌خورند و مواضع‌شان را متناسب با شرایط و با نیم‌نگاهی به کسب قدرت یا شهرت تنظیم می‌کنند. هرچند در همان عالم سیاست نیز این امر نکوهیده است اما با این حال بوده‌اند افرادی که اینچنین چند صباحی در قدرت لولیده‌اند اما درنهایت با بی‌اعتباری کنار زده شده‌اند. در دین اما اگر عالم و مرجعی بخواهد براساس شرایط، مواضعش را سر و سامان بدهد و چیزی را بگوید که نه در زندگی شخصی و نه در فقه به آن اعتقاد ندارد، دیگر عالم دینی نخواهد بود و باید ردای دین را با سیاست عوض کند و در قامت یک کنشگر سیاسی نقش‌آفرینی کند. البته این بدان معنا نیست که گاهی مقتضیات زمانه می‌تواند یافته‌های جدیدی را در اختیار عالمان بگذارد و منجر به تغییر مبانی فقهی آنان شود اما در چنین شرایطی این تغییرات می‌بایستی از پشت تریبون نمازجمعه به کتب فقهی و دینی نیز راه پیدا کند. در چند ماه گذشته، مولوی عبدالحمید مواضعی حداقل در حوزه آزادی زنان گرفته است که هیچ کدام ذره‌ای شباهت با دیدگاه فقهی وی نداشته و ندارد. 
او سال 1397 در گفت‌و‌گویی با حسین دهباشی در برنامه «خشت خام» گفته بود که «ما در برخی مسائل درباره زن نسبت به قم جلوتریم.» مولوی در این گفت‌و‌گو از 2 ظلم بر اسلام گفت: «یکی آنهایی که تحت تاثیر اروپا و آزادی‌های بی‌قید و بند غرب هستند و می‌خواهند اسلام را تاویل کنند و همان آزادی‌ها را در اسلام قالب کنند و یکی هم بعضی که فرهنگ‌های سختگیری محلی دارند، اینها هم می‌خواهند اسلام را سخت جلوه بدهند.» 
مولوی سپس به این نکته اشاره می‌کند که گفته در هیات دولت جای زنان خالی است، بنابراین «ما خیلی جاها از زنان دفاع می‌کنیم.» تحلیل این گفته‌ها آن هم از یک عالم دینی، نشانه‌ای از دید روشن او نسبت به مسائل زنان است اما برای درک اینکه چقدر این مواضع با اندیشه‌های آن فرد هماهنگی دارد، چندان راه سختی در پیش‌رو نداریم. اولین و ساده‌ترین راه، بررسی دیدگاه‌های فقهی او و دومین موضوع نیز بررسی رفتار او در این‌باره است. ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی از مولوی عبدالحمید منتشر شده است که او در آن سفر زن بدون محرم را دارای اشکال شرعی می‌داند. او می‌گوید: «زنان از نظر اسلامی نباید آنقدر لباس تنگ بپوشند که اعضای بدن بیرون دیده شود. غربی‌ها و مردم دنیا و فرهنگ‌های مختلف برای اینکه زن‌ها را نگاه کنند و استفاده ابزاری کنند و به وسیله آنها تجارت‌شان را، رستوران‌شان را، هتل‌هاشون را رونق ببخشند، زنان را بهانه کردند؛ کم‌لباس کردند و بی‌حجاب آوردند در کارها تا جذب بکنه مشتری را. تا جذب بکند مردم را و استفاده مالی ببرند. برای زنان جایز نیست مسافرت کردن با نامحرم ولو اینکه جمع زن باشند و بالاخره محرم همراه نباشد از لحاظ شرعی اشکال دارد و این جایز نیست. و‌لهذا نباید زن وقتی بیرون می‌رود، آرایش کند. بعضی زن‌ها ماتیک می‌زنند؛ بعضی آرایش می‌کنند و بیرون می‌روند. این صحیح نیست. این درست نیست.» طالبان ماه‌ها سفر زنان بدون محرم شرعی را ممنوع اعلام کرده بود. در ادامه این ممنوعیت، اول دی ماه سال جاری، آقای «ندا محمد ندیم»، وزیر تحصیلات طالبان در مصاحبه با تلویزیون ملی طالبان گفت که «از نظر شرعی حضور دختران در خوابگاه‌ها، دوری‌شان از خانواده و سفر دانشجویان دختر بدون محرم جواز شرعی ندارد. زنان به خاطر تحصیل از یک ولایت به ولایت دیگر بدون محرم شرعی سفر می‌کنند و این مساله نیز «جواز شرعی ندارد.»
اخیرا ویدئوی دیگری در شبکه‌های مجازی منتشر شده است که در آن، به کتاب «محمود الفتاوی» که زیر نظر مولوی عبدالحمید به رشته تحریر درآمده، استناد شده است. براساس این کتاب، در فقه حنفی «حجاب شرعی پوشانیدن بدن با لباس‌های دراز و گشاد که تمام بدن و دست‌ها را بپوشاند» معنا پیدا می‌کند. البته در کتاب آمده است که طبق فتاوای متاخرین احناف (حنفی‌ها) چهره زن «عورت بوده و کشف آن حرام است». و برای همین نیز «زن می‌تواند با حفظ حجاب اسلامی با آویختن برقع که فقط هر دو چشم یا یک چشم او مستور یا هر دو چشم او باز بوده، از خانه بیرون رود.» این ترکیب دقیقا همانی است که طالبان در افغانستان آن را پیاده‌سازی کرده است. اما در باب آموزش و علم‌آموزی زنان در این کتاب بخشی به‌عنوان «تعلیم زنان بدون پرده» وجود دارد که در ذیل آن این پرسش مطرح شده است که «آیا [زن] می‌تواند بدون اذن شوهر پیش عالمی برود بدون پرده تعلیم گیرد یا خیر؟» در پاسخ به وی آمده است که «برای آموزش زنان علما گفته‌اند که با پرده و حجاب باشد و در خلوت نباشد.» 
در باب تحصیل دختر دانشجو نیز، این کتاب یک مرحله از آنچه طالبان در حال اجرای آن است بالاتر آمده و پذیرفته که «زنان نیز حق دارند که در مسائل و فنون مربوط به خود، خودکفا گردیده» اما برای آن شرایطی در نظر گرفته شده است که «داشتن این حق مستلزم این مطلب نیست که به‌صورت اختلاطی یکجا و بدون حشمت و حیا نشسته تمام آداب و اصول انسانی و اخلاقی را زیر پا گذاشته تحت عنوان آموزش و تحصیل دوشادوش مردان با وضع مبتذلی در کلاس‌ها و محافل آموزش حاضر شوند. با حفظ حجاب شرعی بدون اینکه برایشان از جانب مردان مزاحمتی ایجاد شود، در محافل آموزشی شرکت کنند برای هر صنف زن و مرد جای مشخصی درنظر گرفته شود در آن‌صورت استاد مرد هم می‌تواند به تدریس آنها مشغول شود.» براساس فقه حنفی، کلاس‌ می‌بایست «جداگانه و به دور از اختلاط زن و مرد» باشد. آموزش از پشت پرده درصورت امکان، استفاده زنان از نقاب در کلاس و استفاده از شیشه یک‌طرف دید که استاد نتواند زنان را ببیند، بخش دیگری از ملزوماتی است که مولوی عبدالحمید برای تحصیل دختران بدان معتقد است. این دقیقا نعل به نعل همان دستوراتی است که طالبان پیش از تعطیل کردن دانشگاه‌ها در افغانستان پیاده‌سازی کرده بود. مشخص نیست که در کتاب مذکور درباره تدریس زنان به دانشجویان مرد چه آمده است اما مولوی عبدالحمید و سایر علمای حنفی، سخنرانی زن برای مرد را جایز نمی‌دانند: «صدای زن که به وسیله رادیو تلویزیون یا ضبط صوت پخش می‌شود چون‌که دارای خوش‌آوازی و باریک نمودن صدا و از حالت عادی و فطری خارج می‌باشد و دارای جذابیت است و از نظر شرع نیازی به گوش فرادادن به صدای تلاوت و قرائت زن نیست، لذا گوش دادن تلاوت، قرائت و سخنرانی زن بدون ضرورت برای مردان جایز نمی‌باشد و باید اجتناب ورزید.» 
اساتید عبدالحمید نیز دیدگاه‌هایی از همین دست داشته‌اند. به‌عنوان نمونه در جلد دوم کتاب فتاوای منبع‌العلوم کوه ون نوشته علامه محمد عمر سربازی، استفتایی درمورد جواز تحصیل علوم جدید طرح شده است. در این کتاب پرسش فردی درباره تحصیل زنان آمده است: «40 سال است اکثر علمای دین انسان‌ها را فقط به کسب علم دین دعوت می‌نمایند. به علت 40 سال تبلیغ علم دین در بلوچستان زنان و مردان بلوچ حتی از سواد خواندن و نوشتن محروم هستند. آیا نمی‌شود شما کتابی بنویسید و مردم را تشویق فرمایید که ضمن کسب علم دین در سایر علم‌ها کوشا بوده و مردم با‌سواد شوند؟» در پاسخ به این سوال آمده است: «طبق سنت صحابه و تابعین و بنا‌به قول ائمه مجتهدین صحیح این است که هر فرد شخصا مسئولیت انتظام و تعلیم زن‌های محارم خویش را به عهده گیرد و اگر امکان ندارد از غیر محرم و به میزان درک و فهم فرض و واجب تحصیل حاصل کند. با این شرط که از پشت پرده باشد. بنابراین تعلیم زنان سافرات الوجوه به‌جز از محارم‌شان توسط هیچ‌کس جایز نیست.»
جدا از تعارض اظهارات چند ماه اخیر مولوی عبدالحمید با مبانی مذهب حنفی که او طبعا می‌بایست بدان پایبند باشد، اظهارات فعلی وی با آنچه یکسال پیش بیان می‌کرده نیز فاصله بسیار زیادی دارد. او در چند ماه اخیر بارها بر نادیده گرفته شدن حقوق زنان و اقوام و مذاهب در جمهوری اسلامی تاکید کرده و از «بیداد» تبعیض نسبت به زنان و تبدیل شدن آنان به «شهروند درجه دو» سخن گفته است. مولوی جایگاه اهل‌سنت را هم «نه شهروند درجه دو که درجه سه» دانسته است. اگر این گفته‌ها، باور این عالم اهل‌سنت است و در آن عناد و لجاجت وجود ندارد، چگونه می‌توان حرف‌های یک‌سال پیشش که در تضاد کامل با یافته‌های امروز اوست را توجیه کرد. او درباره وضعیت زنان در سیستان و بلوچستان گفته بود: «درباره شرایط زنان و دختران، این شرایط با سابق بسیار متفاوت است. اینجا قبل از انقلاب دختران اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند و فقط خانواده‌های خاصی دختران‌شان را برای تحصیل می‌فرستادند. آن زمان انتخاباتی هم در این استان نبود و فقط انتخابات برای نمایندگان مجلس بود که آن نیز فرمایشی، سمبلیک و غیرواقعی بود. شناسنامه‌های افراد را جمع می‌کردند و خودشان رای می‌نوشتند و زنان در مسائل اجتماعی و در عرصه تحصیلات و در این مسائل خیلی عقب‌ماندگی داشتند.» او به انقلاب و باز شدن فضا برای نقش‌آفرینی زنان اشاره می‌کند اما با زیرکی آن را به پای علما می‌نویسد: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علما به این نتیجه رسیدند که زنان را مقداری وارد صحنه کنند و فتوا داده شد که زنان پای صندوق‌های رای بیایند و رای بدهند و همین‌طور زنان به دانشگاه بروند و درس بخوانند. به هر حال زن‌ها راه پیدا کردند به دانشگاه. الحمدلله شرایط الان نسبت به سابق خیلی متفاوت است و زنان بیش از مردان در انتخابات شرکت می‌کنند و در فعالیت‌های اجتماعی حضور دارند.»شکاف و تناقض بین نگاه فقهی عبدالحمید با آنچه در رسانه‌ها و خطبه‌های نمازجمعه در گذشته گفته و آنچه امروز می‌گوید، آنقدر عمیق است که نمی‌توان آن را با هیچ وصله و پینه‌ای جفت و جور کرد. 
در حوزه عمل هم اوضاع چندان متفاوت نیست. نگارنده در سفر به یکی از شهرستان‌های استان سیستان‌و‌بلوچستان، نماز مغرب و عشا را در مسجدی اقامه کردم که سال‌ها قبل رهبر‌معظم‌انقلاب در آنجا سخنرانی داشتند. در مسجد از کودک تا پیرمردانی با ریش‌های سفید بلند حضور داشتند اما اثری از زنان نبود. نه پرده‌ای در مسجد کشیده شده بود که زنان آن‌سوی آن نماز بخوانند و نه طبقه دومی در کار بود که از آنجا به امام جماعت اقتدا کنند. در شهر هم یافتن یک زن، نیاز به چندین دقیقه جست‌وجو داشت. 
نه‌تنها در مساجد و سطح شهر که در نمازهای جمعه هم جایی برای زنان وجود ندارد. این را هم شنیده‌ها تایید می‌کند و هم گفت‌وگوی نگارنده با جواد شیخ‌الاسلامی و زینب رجایی خبرنگاران خبرگزاری مهر که پس از اعتراضات اخیر در دو نوبت به زاهدان سفر کرده‌اند. روایت زینب رجایی نشان می‌دهد که حتی نمازجمعه زاهدان، تقریبا یک نماز کاملا مردانه است و مثل سایر نمازها، زنان اهل‌سنت جایگاهی در آن ندارند. یافته‌های او نشان می‌دهد که به‌طور میانگین و معدل، در زاهدان رسم نیست خانم‌ها در مسجد حضور پیدا کنند. او نیز که برای نمازجمعه به سمت عیدگاه می‌رود، با ممانعت انتظامات مسجد مکی، نمی‌تواند به نماز جمعه برود و به ناچار مسیرش را تغییر می‌دهد. مشاهدات میدانی این دو خبرنگار یک پرسش بزرگ را به وجود آورده است. زنان بدون لهجه‌ای که صدایشان در ویدئوهای منتشرشده از تظاهرات پس از نمازجمعه زاهدان شنیده می‌شود، از کجا می‌آیند؟ آنها کیستند و چگونه خود را به نمازجمعه‌ای که غالبا برای زنان نیست، می‌رسانند؟ اساسا آنها در چه مرحله‌ای وارد میدان می‌شوند و بدون لهجه شعار می‌دهند؟
در زاهدان و نماز عیدگاه، زنان هنوز نمی‌توانند آزادانه برای نماز جمعه به عیدگاه بروند. سنت‌شکنانه‌ترین فتوا یا اظهارنظر عبدالحمید درباره زنان به سال 1397 هم اثری نداشته است. او در جریان نماز عید فطر اهل‌سنت، خواستار آن شد که زنان اهل‌سنت نیز در نماز عید فطر حضور پیدا کنند: «در زمان حضرت‌(محمد) حتی زنانی که معذور بودند و نمی‌توانستند نماز بخوانند، برای دعای عید فطر شرکت می‌کردند.» اما هنوز این قفل در زاهدان شکسته نشده است. 

  فتوای سازشکارانه درباره فلسطین
در قرن اخیر هیچ پرونده‌ای در جهان اسلام به اندازه فلسطین دارای قداست و اهمیت نبوده است. در چندین دهه اشغال فلسطین، حجم جنایات رژیم‌صهیونیستی به اندازه‌ای بوده است که حتی کشورهای غیراسلامی نیز ناچار به موضع‌گیری علیه رژیم‌صهیونیستی شده‌اند. در ایران امام خمینی‌(ره) پیشروترین مرجع دینی در جهان اسلام در مواجهه با رژیم‌صهیونیستی بودند و تنها راه آزادسازی فلسطین را مبارزه با صهیونیست‌های غاصب می‌دانستند. این موضع امام خمینی، طرح رهبران سیاسی کشورهای اسلامی را که به دنبال طرح‌های سازشکارانه با رژیم‌صهیونیستی بودند به محاق برد. تاکید امام بر مبارزه با رژیم‌صهیوینستی در آن زمان در شرایطی بود که فلسطینیان فاقد سلاح یا سلاح‌های پیشرفته نظامی بودند و به ناچار با سنگ در برابر صهیونیست‌های تا بن دندان مسلح مبارزه می‌کردند. حالا اما نه‌تنها مقاومت اسلامی در غزه به انواع و اقسام تجهیزات پیشرفته مجهز شده است و در هر نبردی صهیونیست‌ها را موشک‌باران می‌کند که شهرک‌نشینان کرانه باختری نیز با وجود تدابیر شدید امنیتی، مسلح شده‌اند و با اسلحه از طرف مقابل انتقام می‌گیرند. در چنین شرایطی مولوی عبدالحمید به‌عنوان یک رهبر دینی اهل‌سنت، برای مردمی اهل‌سنت راهکاری می‌دهد که امت اسلامی به‌طور کامل با آن مخالف است و تنها دیکتاتورهای فاقد پشتوانه مردمی آن را دنبال می‌کردند. ایده سازشکارانه عبدالحمید، ایجاد دو کشور مجزای فلسطین و اسرائیل براساس توافق اسلو است. او بهمن ماه در خطبه نمازجمعه، به نمایندگی از مردم ایران ادعایی عجیب طرح کرد و گفت: «مردم ایران در فلسطین هم خواهان صلح هستند و معتقدند حکومت اسرائیل و مردم فلسطین باید صلح کنند و فلسطینی‌ها به یک حکومت مستقل برسند.» متاسفانه در این موضوع نیز مولوی عبدالحمید با نگاهی ساده‌انگارانه سعی در حل مساله دارد. مواضع عبدالحمید در قضیه فلسطین مشابه مواضع او در حوزه‌های دیگر یک روند مشخص و قابل فهم را به مخاطب منتقل نمی‌کند. او در شرایطی پیشنهاد راهکار دو‌دولتی را می‌دهد که تیرماه سال 99 در جلسه اختتامیه دوره‌ تفسیر دارالعلوم زاهدان در مسجد جامع مکی زاهدان، به مکر و حیله‌های یهودیان علیه پیامبران الهی اشاره کرده و یهودیان صهیونیست را «منشأ تروریسم» دانست. او که در آبان سال 91 صهیونیست‌ها را «انسان‌هایی منحوس» خوانده بود، در شهریور 1393 اشغال فلسطین را «ریشه تروریسم» دانسته و گفته بود «ده‌ها سال است که اسرائیل سرزمین فلسطین را اشغال کرده، مردم فلسطین را می‌کشد و منازل‌شان را ویران می‌کند، حرف مردم فلسطین شنیده نشده و به حقوق آنها توجه نمی‌شود.» او اسرائیل را «کشوری صد در صد اشغالگر، متجاوز و بی‌رحم» خوانده بود که «درمقابل چشم جهانیان مردم سرزمین‏هایی را که اشغال کرده است با بدترین صورت قتل‌عام» می‌کند. راهکار امام‌جمعه اهل‌سنت زاهدان برای فلسطینیان نیز قابل توجه است. او در سفری که به جنوب استان داشته در چابهار به دیدارش با خالد مشعل در مکه اشاره کرده و برای پیروزی ملت فلسطین، نسخه‌ای جالب تجویز کرده است: «بنده در ملاقاتی که با آقای خالد مشعل در مکه مکرمه داشتم به او یادآوری کردم تنها راه نجات این ملت، توبه دسته‌جمعی به سوی الله تعالی و برگزاری نمازهای دسته‌جمعی در مساجد، پارک‌ها و خیابان‌ها است.» 
عبدالحمید 24 تیر 1401 در مراسم نمازجمعه زاهدان، با اشاره به سفر اخیر رئیس‌جمهور آمریکا به تل‌آویو و عربستان سعودی، خواسته بود تا بایدن در این سفر اسرائیلی‌ها را متقاعد کند تا «از سرزمین‌های اشغالی عقب‌نشینی کنند تا کشور مستقل فلسطین تشکیل شود و دو کشورِ مستقل با هم کار کنند.» او در ادامه تلاش کرده ننگ این پیشنهاد غیر‌دینی را با کلمه «اعتدال» بپوشاند: «ما نظر و دیدگاهی که بعضی‌ها درمورد اسرائیل دارند، نداریم و معتقدیم اعتدال خوب است.» مولوی در حالی از بایدن چنین درخواستی داشته است که 9 سال قبل در 25 آبان 92 درخواست نوری مالکی از آمریکا برای ایجاد امنیت در عراق را «نتیجه ضعف فکری» خوانده بود: «بنده در یکی از رسانه‌ها مطلبی دیدم که آقای نوری مالکی، نخست‌وزیر عراق برای ایجاد امنیت در این کشور از آمریکا کمک خواسته است. دیدن این مطلب بسیار من را تکان داد. این نتیجه ضعف فکری است که بعضی سران کشورهای اسلامی برای ایجاد امنیت در کشورهای خود از آمریکا و روسیه و اروپا کمک بخواهند.» حالا خود او نه برای تامین امنیت که برای تشکیل کشور فلسطینی که مدنظرش است، متوسل به جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا شده است. 
در‌حالی‌که تقریبا تمامی علمای اهل‌سنت هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی را «خیانت و زیر پا گذاشتن شریعت اسلامی» می‌خوانند و در ایران هیچ عالم اهل‌سنتی حاضر به فتوا درباره سازش با صهیونیست‌ها نیست، مولوی عبدالحمید آن را نیز به رسمیت شناخته است. او پیشتر در مرداد 1399 با اشاره به معامله قرن گفته بود: «هر زمان که اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی عقب‌نشینی کند و حکومت مستقل فلسطینی‌ها را به رسمیت بشناسد و صلح عادلانه برقرار شود، آن‌زمان کشورهای اسلامی با یکدیگر مشورت می‌کنند و درمورد برقراری ارتباط با اسرائیل تصمیم می‌گیرند.» 
حتی اگر ایده سازشکارانه عبدالحمید را بپذیریم، واقعیت این است که او سال‌ها از تحولات منطقه جامانده است. اساسا محوریت آنچه در سال‌های اخیر اتفاق افتاده، محو سرزمین فلسطین بوده است و دیگر روی میز، پرونده‌ای به نام «دولت مستقل فلسطین» وجود ندارد که کسی بخواهد به آن سر و شکل بدهد. 
احتمالا وی نمی‌داند در دولت جدید رژیم‌صهیونیستی، نتانیاهو دو صهیونیست به‌شدت افراطی را در کابینه دارد و اختیاراتی خاص به یکی از آنها داده است تا بتوانند پروژه شهرک‌سازی در کرانه باختری یعنی همان زمین‌هایی که به تعبیر مولوی عبدالحمید قرار است در آن دولت مستقل فلسطین برپا شود را دنبال کنند. در همین راستا اخیرا کابینه رژیم‌صهیونیستی 9 شهرک غیرقانونی در کرانه باختری را قانونی اعلام کرد. در چنین شرایطی به جای جهاد و مقابله با دشمن صهیونیست که مورد تاکید اسلام و علمای شیعه و سنی آن است، فلسطینیان طبق توصیه آقای عبدالحمید، به نماز جماعت در پارک‌ها روی بیاورند تا بلکه رژیم‌صهیونیستی که به دنبال چپاول تمام فلسطین است، به آنها فرصت زندگی و تنفس بدهد. اینها نشان می‌دهد او درک دقیقی از تحولات منطقه ندارد و نه حتی براساس نگاه دینی و فقهی که براساس احساسات موضع‌گیری می‌کند والا کیست که نداند صهیونیست‌های آدمکش با نماز خواندن در پارک‌ها ریگی از فلسطین را واگذار نخواهند کرد. 
این ساده‌انگاری البته یک روی دیگر نیز دارد. در‌حالی‌که تمام علمای کشورهای اسلامی، تحلیلگران و کارشناسان مسائل بین‌الملل معتقدند این انقلاب اسلامی بوده است که به آرمان فلسطین جان دوباره‌ای بخشیده است، مولوی عبدالحمید، مدعی است که انقلاب ایران متاثر از فلسطین است. او در خطبه نمازجمعه 28 مرداد 1391 ادعا کرده بود که «اگر مقداری فکر کنیم می‌بینیم که پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دیگر انقلاب‌ها، مرهون مقاومت ملت فلسطین است». او حتی «انقلاب ملت‌های مصر، لیبی، یمن و قیام مردم در سوریه و دیگر کشورها» را هم به «موضوع اشغال فلسطین و بیت‌المقدس» گره زد و سند این گزاره را هم این دانست که «اشغال فلسطین باعث شد تا به غیرت مسلمانان ضربه وارد شود و از رژیم‏های سرسپرده و حاکمان وابسته و مستبد خسته شوند.» احتمالا او به خاطر ندارد که پس از تشکیل رژیم‌صهیوینستی، ارتش‌های عربی چندین جنگ با صهیونیست‌ها داشتند اما در این جنگ‌ها شکست خوردند و این مساله باعث شد تا آنها به ناچار گزینه جنگ را برای همیشه کنار بگذارند. 

  بهانه برای تسویه‌حساب 
پس از مسمومیت‌های با منبع ناشناخته در برخی مدارس در قم، صفحه توییتر مولوی عبدالحمید در توییتی ادعا کرد که این مسمومیت‌ها «انتقام از خیزش زنان» است: «مسموم کردن دانش‌آموزان دختر در قم و بروجرد عملی غیرانسانی، ضداسلامی و دشمنی با تحصیل و آموزش زنان، و انتقام از خیزش اخیر آنان است.» او هیچ دلیل و سندی برای این ادعا ارائه نداده و به این ابهام پاسخ نداده است که اگر قصدی بر انتقام بود، چرا در قم یعنی یکی از استان‌هایی که کمترین ناآرامی در کشور را تجربه کرد، این اتفاق افتاده و چرا این اتفاق از تهران، زاهدان یا کردستان آغاز نشده است؟ البته این نخستین‌باری نیست که مولوی تحت‌تاثیر شرایط قرار می‌گیرد و اخباری نادرست را با هدف تسویه‌حساب منتشر می‌کند. در اواخر سال 1398 که بسیاری از کشورها با نشانه‌هایی از کرونا مواجه شده‌ بودند، او یک فایل ویدئویی منتشر کرد تا مثلا به آسیب‌شناسی کرونا بپردازد. او در آن ویدئو که در یک منطقه نسبتا کوهستانی ضبط شده بود، مدعی شد: «ویروس کرونا از وسیله رفت‌وآمد طلاب چینی که در جامعه‌المصطفی تحصیل می‌کنند، به قم منتقل شده است.» پس از این ادعا، عبدالحمید اتهامات مختلفی را به جامعه‌المصطفی زد. به‌عبارت ساده‌تر کرونا بهانه‌ای شده بود تا او بتواند به این موسسه حمله کند. این موضوع بلافاصله با واکنش جامعه‌المصطفی مواجه شد که در اطلاعیه‌ای با طرح این پرسش که «آیا تاکنون هیچ مقام رسمی چنین ادعایی را تایید کرده و آیا مدرک و مستندی در این زمینه ارائه‌ شده؟» از عبدالحمید به‌عنوان یک عالم دینی خواست «در بیان مطالب خود دقت بیشتری داشته باشد.»
پس از این واکنش، عبدالحمید نامه‌ای به آیت‌الله اعرافی نوشت و در آن عنوان کرد که استناد ادعایش «سخنان رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد» است: «در رابطه با منشأ شیوع کرونا، مدرک ما سخنان رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد بود و در این خصوص به بررسی و آسیب‌شناسی توصیه شد.» به‌عبارت دیگر او مدت‌ها منتظر بیان دیدگاه‌های افراطی‌اش درباره جامعه‌المصطفی و طرح ادعاهای بی‌پایه بوده است اما فرصت آن پیدا نشد تا اینکه یک اظهارنظر بی‌سند درباره طلاب چینی جامعه‌المصطفی طرح می‌شود و مولوی نیز دنبال آن را می‌گیرد تا اتهاماتی را به این موسسه بزند. 

  اهل‌سنت مسجد ندارد؟
مولوی عبدالحمید در نمازجمعه درباره مسجد اهل‌سنت در تهران به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که مستمعانش گمان کنند تبعیض ناروایی علیه اهل‌سنت در ایران اتفاق افتاده است. او در یکی از خطبه‌های نمازجمعه می‌گوید: «این انتظار که ما در شهرهای کشورمان مسجد داشته باشیم... انتظار بیجایی نیست.»او در ادامه این خطبه برای تثبیت این تبعیض به قیاس برمی‌خیزد و می‌گوید: «در اروپا و آمریکا نیز علی‌رغم آنکه ما با بعضی موارد آن از قبیل فساد، بی‌حجابی و خوی استکباری و اشغالگری حکومتگران آن مخالف هستیم، اما ساخت مسجد و اقامه نماز در آنجا آزاد است.» عبدالحمید آذر سال 95 در نشست جمعی از علمای اهل‌سنت کشور با حسن روحانی رئیس‌جمهور وقت، یکی از خواسته‌ها و انتظاراتش را «پیگیری مسجد اهل‌سنت تهران» خواند. مولوی حتی برای مظلومیت بیشتر در گفت‌و‌گو با برنامه «خشت خام» گفته بود که در تهران به ما مسجد اجاره بدهند تا اهل‌سنت نماز عید را در آن مسجد بخوانند. 
او در یکی از خطبه‌ها که حداکثر متعلق به 3 یا 4 سال پیش است، با حالتی استغاثه‌گونه خواهان مسجدی برای اهل‌سنت می‌شود: «40 سال از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد. 40 سال است که اهل‌سنت مسجدی را در تهران درخواست می‌کنند و هنوز این مساله حل نمی‌شود؛ مسجدی که آنجا اهل‌سنت عبادت کنند. مگر شیعه و سنی برادر نیستند؟ مگر همه ما مسلمان نیستیم؟ اهل‌سنت برادران و خواهران شما هستند.»
برآیند این اظهارات نشان می‌دهد که داشتن مسجد برای اهل‌سنت در تهران خط قرمزی در حاکمیت تلقی می‌شود و به هر شکل ممکن از ساخت مساجد اهل‌سنت جلوگیری شده است. بررسی‌ها اما این ادعاها را رد می‌کند. اسفند سال 99، شورای مدارس اهل‌سنت در پاسخ به نامه‌ای که عبدالحمید خطاب به رهبری نوشته بود، نوشت «با رویکرد امت‌محور و تمدن‌ساز نظام اسلامی قریب به ۱۷ هزار مسجد، مصلی و نمازخانه اهل‌سنت در کشور با همت علما، مردم و همیاری نظام اسلامی فعال و صدها مدرسه علوم دینی اهل‌سنت نیز به تعلیم‌وتربیت طلاب و دانش‌پژوهان اهل‌سنت همت می‌گمارند.» خرداد سال‌گذشته نیز فارس در گزارشی آماری نوشت که اهل‌سنت تنها در تهران و اطراف آن، 9 مسجد اختصاصی دارند. این مساجد 1- مسجد صادقیه در فلکه‌ دوم صادقیه، 2- مسجد تهرانپارس در خیابان دلاوران، ٣ـ مسجد شهرقدس در کیلومتر ٢٠ جاده‌ قدیم، ۴ـ مسجد خلیج‌فارس در بزرگراه فتح، ۵ـ مسجد النبی در شهرک دانش، ۶ـ مسجد هفت‌جوب در جاده ملارد، ٧ـ مسجد وحیدیه در شهریار، ٨ـ مسجد نسیم‌‌شهر در اکبرآباد و ٩ـ مسجد رضی‌آباد، در سه ‌راه شهریار هستند. 
آبان سال 1396 سیدحامد علم‌الهدی، معاون مجمع جهانی تقریب مذاهب به ایرنا گفته بود «اهل‌سنت حدود 18 نمازخانه در استان تهران دارند که به اقامه نماز جماعت و جمعه می‌پردازند.» او دلیل این را که از تعبیر «نمازخانه» استفاده می‌کند، اینچنین عنوان کرد: «برخی از این مکان‌ها درحال ساختند و هنوز تکمیل نشده‌اند و برخی از آنها نیز استیجاری هستند که گاهی جابه‌جا می‌شوند.» به‌گفته وی اهل‌سنت در هر محله‌ای از تهران که اجتماع‌شان به «150 نفر» برسد، می‌توانند مجوز بگیرند و نمازخانه بسازند.
ماموستا عزیز بابایی، امام‌جمعه اهل‌سنت مسجد صادقیه تهران سال 95 در گفت‌وگو با خبرگزاری جهان اسلام گفته بود که «تنها در تهران بیش از ۱۰۰ باب مساجد [و نمازخانه‌های] اهل‌سنت فعالیت می‌کنند.» او افزوده بود که «مسجد صادقیه واقع در فلکه دوم صادقیه از سال ۱۳۸۲ فعالیت خود را آغاز کرده است.» آن‌طور که ماموستا گفته در نماز عیدفطر مسجد صادقیه «حدود 7 هزار نفر» شرکت می‌کنند. اینها همه نشان می‌دهد برخلاف آنچه مولوی می‌گوید، اهل‌سنت در تهران چندین محل برای اقامه نماز دارد. اگر دغدغه مولوی عبدالحمید ایجاد مکانی برای نماز و عبادت اهل‌سنت در تهران است، این مساجد یا حتی نمازخانه‌ها که تنها یکی از آنها گنجایش 7 هزار نفر نمازگزار را دارد، برای این کار کفایت می‌کند اما اگر دغدغه وی چیز دیگری است و اهداف دیگری را قرار است در قالب مسجد دنبال کند، باید صریح‌تر درباره آنها سخن بگوید. 

  تبعیض چیست؟
همچون نداشتن مسجد برای اقامه نماز و عبادت اهل‌سنت در تهران، تبعیض علیه اهل‌سنت نیز یکی از کلیدواژه‌های پرتکرار مولوی عبدالحمید است. اما تبعیضی که وی از آن سخن می‌گوید، چیست؟ او دی‌ماه 1390 در خطبه‌های نمازجمعه از خدمات دولت تقدیر کرده و گفته بود: «دولت در پروژه‌های عمرانی و آبادانی استان فرقی میان شیعه و سنی قائل نیست و در مناطق شیعه‌نشین و سنی‌نشین نگاه یکسانی دارد. در سال‌های اخیر نیز اقدامات بسیار ارزنده‌ای در زمینه توسعه راه‌ها، راه‌آهن و رساندن گاز به این منطقه صورت گرفته است.» مولوی به‌دنبال این جملات، تبعیضی را که مدنظرش است محدود به «مسائل اجتماعی» و «استخدام‌ها» دانست و این روند را باعث «بی‌انگیزه» شدن نیروهای شایسته اهل‌سنت خواند. در جریان سفر آبان‌ماه هیات اعزامی رهبر انقلاب به سیستان‌وبلوچستان، مولوی عبدالحمید در دیدار علی‌اکبری مجددا منظورش از تبعیض را بیان و آن را محدود به حوزه استخدام کرد. علی‌اکبری این ماجرا را این‌گونه روایت کرده است: «ازجمله نکته‌هایی که ایشان [مولوی عبدالحمید] مطرح کردند ــ که بعدا دیدم اینها در خطبه و قبل و بعد خطبه دائما به آن می‌پردازند ــ مساله تبعیضی است که ایشان گفتند راجع به اهل‌سنت وجود دارد و ما در مسئولیت‌ها و مقامات نیستیم و نمی‌توانیم باشیم و از این قبیل حرف‌ها.» با این حال او تحت‌تاثیر وقایع اخیر و بازتاب اظهاراتش در رسانه‌های ضدایران، در خطبه‌های 21 بهمن‌ماه یکباره مدعی شد که «اهل‌سنت نه شهروند درجه 2 که درجه 3 قلمداد شدند.» اگرچه مولوی عبدالحمید نماینده تمامی اهل‌سنت نیست و بارها علمای اهل‌سنت در سایر استان‌ها، مواضع وی در این باره را برنتابیدند اما براساس گزارشی که خبرگزاری مهر منتشر کرده در سیستان‌وبلوچستان که فتاوای علمای حنفی و تعصبات قومی بزرگ‌ترین موانع پیشرفت و رشد زنان بوده است، «پس از روی کار آمدن دولت یازدهم بیش از ۲۳۵ زن نخبه عهده‌دار مناصب مدیریتی در استان سیستان‌وبلوچستان شدند، این تعداد شامل معاون استاندار، فرماندار (۲ زن شیعه و سنی)، یک معاون فرماندار، ۶ مدیرکل، ۴۱ معاون مدیرکل، سه نفر رئیس دانشگاه، ۱۲ مشاور مدیرکل، ۴۱ مشاور فرماندار، ۴۱ رئیس اداره، ۲ نفر شهردار، سه بخشدار و ۴۳۱ دهیار می‌شود.» جدای از این، برخی انتصاب‌های اخیر واقعیت تبعیضی را که مولوی عبدالحمید به آن اشاره می‌کند، زیرسوال می‌برد. براساس یادداشتی که متین نیازی، فعال اجتماعی و پژوهشگر مسائل حقوقی مرداد سال‌گذشته در پایگاه خبری ترکمن‌سسی نوشته است برخی از شایستگان اهل‌سنت به‌عنوان «سفیر، معاون وزیر، معاون استاندار و...» مشغول به فعالیت هستند. او می‌نویسد: «انتصاب دریادار شهرام ایرانی به‌عنوان فرمانده جدید ارتش از سوی مقام‌معظم‌رهبری را باید به‌عنوان مسیری جدید درخصوص انتصاب و انتخاب مقامات اجرایی در کشور از شایستگان اهل‌سنت دانست.» 
 هرچند میزان به کارگیری نخبگان اهل‌سنت در مناصب کلیدی می‌تواند از این نیز بیشتر شود اما نباید این را نیز از نظر دور داشت که طبق آمار رسمی، اهل‌سنت حدود ۸ تا ۱۰ درصد از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند. وقایع‌نگار جهانی سازمان سیا نیز آمار اهل‌سنت ایران را بین ۵ تا۱۰ درصد از جمعیت کل ایران برآورد کرده است. البته مولوی عبدالحمید معتقد است که جمعیت اهل‌سنت ۲۰ درصد از کل جمعیت ایران و نزدیک به 20 میلیون نفر است؛ آماری که هیچ سندی برای آن وجود ندارد و به‌جز خود او، هیچ کس آن را تایید نمی‌کند. شاید بر همین اساس نیز وی از کلمه «تبعیض» استفاده می‌کند. 

  مبارزه با مواد مخدر با یک‌فتوا
گزارش‌های سازمان ملل متحد حکایت از آن دارد که ایران در سه‌دهه گذشته در 41 هزار عملیات، ١٢ هزار تن مواد مخدر را کشف و ضبط کرده است. این مقدار معادل سه‌چهارم کل تریاک و یک‌چهارم هروئین و مورفین ضبط‌شده در دنیاست؛ آماری درباره میزان قاچاق مواد مخدر وجود ندارد اما سال 97 یک کارشناس حوزه اعتیاد رقم تجارت مواد مخدر در ایران را 80 هزار میلیارد تومان دانست. با قیمت دلار آن زمان، این تجارت بیش از 6 میلیارد و 153 میلیون دلار ارزش داشته است. با قیمت دلار در سال 1401، این رقم معادل 295 هزار میلیارد تومان می‌شود. تا امروز هیچ راهکار بازدارنده‌ای برای جلوگیری از این تجارت پرسود پیشنهاد نشده است. مولوی عبدالحمید که در مسائل دیگر نیز درگیر ساده‌سازی مسائل است، مدعی است می‌تواند با یک کنفرانس، قاچاق مواد مخدر را «70 تا 80 درصد» کاهش دهد. او در برنامه خشت خام درباره این ایده چنین توضیح می‌دهد: «گفتم شما اجازه بدهید و اعتماد کنید من علمای مشهور جهان اسلام را دعوت کنم و یک کنفرانس غیردولتی بگیرم. گفتند بررسی می‌کنم ولی تهران موافقت نکردند و بعضی گفتند خودش را می‌خواهد مطرح کند. شکی نیست که اگر جلوی مواد مخدر گرفته می‌شد، ممکن است ما مطرح می‌شدیم ولی جلوی مواد مخدر را می‌گرفتیم ولی این را تحمل نکردند. اگر اجازه می‌دادند ما 70 تا 80 درصد جلوی مواد مخدر را می‌گرفتیم.» 
او در پاسخ به این سوال که اگر این کنفرانس برگزار می‌شد، با چه مکانیسمی جلوی 80 درصد قاچاق مواد مخدر را می‌گرفتید؟ این‌گونه توضیح می‌دهد: «علمای مشهور دنیا را جمع می‌کردیم و با هم می‌نشستیم و یک‌ فتوا صادر می‌کردیم. اگر دولت هزارتا فتوای این‌طوری صادر کند یا ما بدهیم، جلویش گرفته نمی‌شود ولی ما کسانی را دعوت می‌کردیم که مطرحند در جهان اسلام. آن فتوایی که ما می‌گرفتیم یک فتوای بین‌المللی بود.» مولوی با این فرض که «خیلی از مردم که مواد می‌فروشند، دیانت دارند» چنین نتیجه گرفته که با این فتوا مساله‌ای به عظمت کارتل‌های قاچاق مواد مخدر تقریبا حل خواهد شد. وقتی از او سوال می‌شود در سیستان‌وبلوچستان پیروان متدین شما که احیانا کار قاچاق می‌کنند بدون برگزاری کنفرانس به حرف شما عمل نمی‌کنند، می‌گوید: «قبول نمی‌کنند. توجیه می‌کنند که برای دارو می‌برند. فتواهایی را که ما می‌دهیم تاویل می‌کنند. می‌گویند اینها را دولت دستور داده تحت فشارند، درحالی‌که ما تاکید می‌کنیم هیچ کسی ما را نگفته. اونوقت ما تنها نمی‌شدیم و می‌توانستیم تمام علمای مطرح جهان اسلام را بیاوریم. الان ما را توجیه کنند ولی آنها را چه توجیهی می‌کردند؟» او البته سال 95، ایده متفاوت‌تری برای حل این معضل داشته اما معتقد است به او اجازه طرح این ایده را نداده‌اند: «بنده چندسال قبل در جلسه‌ای که با حضور سفرای کشورهای اروپایی در هتل استقلال زاهدان برگزار شد و در آن جلسه درمورد مواد مخدر صحبت شد، حضور داشتم. اگر در این جلسه به بنده فرصت سخنرانی داده می‌شد، قصد داشتم به سفرای کشورهای اروپایی بگویم که با توجه به امکانات و سرمایه‌ای که در اختیار دارند، می‌توانند در استان سیستان‌وبلوچستان و همچنین در قسمت‌هایی از کشور افغانستان که مواد مخدر تولید می‌شود، ایجاد شغل کنند و مردم این مناطق را به کارهایی که بیش از مواد مخدر درآمدزا باشند، مشغول کنند.» اینکه چرا کشورهای اروپایی به‌جای سرمایه‌گذاری در نقطه آغاز تولید و توزیع مواد مخدر، یعنی افغانستان، در سیستان‌وبلوچستان سرمایه‌گذاری کنند، سوالی است که مولوی به آن پاسخی نداده است. طبیعتا اگر قرار بر سرمایه‌گذاری باشد باید در افغانستان این سرمایه‌گذاری انجام شود تا خشخاشی کاشته نشود که لازم باشد از طریق ایران قاچاق شود. 

مولوی عبدالحمید اگر با ساده‌سازی مفاهیم در تحلیل‌ها به بیراهه می‌رود و این را حداقل درباره تحولات منطقه به‌کرات نشان داده است. او که هنوز فکر کردن به ایده یک‌دهه پیشش برای کنار رفتن اسد، غرب آسیا و به‌ویژه ایران را به نابودی می‌کشاند، در آخرین خطبه نمازجمعه‌اش گفته است که «با سیاست‌های داخلی و خارجی که تا حالا پیش آمده‌ایم، با بن‌بست مواجه شده‌ایم.» البته مولوی عبدالحمید با دانش خود نسبت به مسائل بین‌الملل و داخلی، به چنین جمع‌بندی‌ای رسیده است. اما واقعیت‌های منطقه، متفاوت از آن چیزی است که مدیر مدرسه دارالعلوم زاهدان بیان می‌کند. نادرستی این تحلیل را دقایقی بعد، توافق روز جمعه ایران و عربستان برای ازسر‌گیری روابط عیان ساخت. به‌نظر نمی‌رسد مولوی عبدالحمید آنقدر خام باشد که نداند حاصل رادیکالیسمی که در پیش گرفته است، چیست. او اگرچه مورد وثوق بخشی از جریان اهل‌سنت ایران است اما با مواضع غیراصولی و رادیکال اخیرش و مواضع پر از خطا و اشتباهش درباره تحولات حداقل یک‌دهه اخیر در منطقه، باید آرامشش را حفظ کند و از مشاوران آگاه‌تری برای بیان مسائل استفاده کند. اکنون با فرارسیدن سال نو و تعطیلات در کشور، شاید وقت آن رسیده باشد که مولوی عبدالحمید یک بازنگری عمیق در مواضعش داشته باشد و به این سوال پاسخ بدهد که تمایل دارد یک عالم دینی باشد یا یک کنشگر سیاسی؟ پس از این انتخاب، می‌توان با او صریح‌تر و جدی‌تر سخن گفت. 

  پی‌نوشت
منابع در روزنامه فرهیختگان موجود است.