تاریخ : Sat 11 Mar 2023 - 00:00
کد خبر : 78654
سرویس خبری : نقد روز

دو راهی اصلاحات بعد از چریک پیر

بهزاد نبوی که بود و چرا خداحافظی او مهم است

دو راهی اصلاحات بعد از چریک پیر

هفته پیش بود که بهزاد نبوی خبر داد که دیگر دوره دوساله ریاستش بر جبهه اصلاحات تمام شده و به‌خاطر بیماری هم توانایی حضور در جبهه را ندارد.

زهرا طیبی، خبرنگار:هفته پیش بود که بهزاد نبوی خبر داد که دیگر دوره دوساله ریاستش بر جبهه اصلاحات تمام شده و به‌خاطر بیماری هم توانایی حضور در جبهه را ندارد. اما خوب به نظر نمی‌رسید که استعفای نبوی بی‌دلیل باشد کمااینکه تحلیل‌های زیادی هم در پس این استعفا از زبان اصلاح‌طلبان مطرح شد. کهولت سن، برخی رفتارهای چهره‌های رادیکال اصلاح‌طلبی و اختلاف نظرها، دلایلی بود که عموما از سمت اصلاحاتی‌ها گفته می‌شد. برخی هم البته می‌گفتند این صحبت‌ها به معنی استعفای نبوی نیست. نبوی پیش‌تر درباره ناآرامی‌های پاییز اظهاراتی را مطرح کرده بود. حالا اما مشخص نیست استعفای او را می‌توان به مواضع اخیر اصلاح‌طلبان در این رابطه مرتبط دانست یا خیر؟ پیش از اینکه بخواهیم دلایل احتمالی استعفای بهزاد نبوی را بررسی کنیم بهتر است نگاهی به فعالیت‌های سیاسی او در دوران انقلاب بیندازیم. 

چریک مبارز چپ 
نبوی از آن مبارزهایی بود که پیش از انقلاب، عملیات مسلحانه انجام می‌داد. یک گروه هم راه انداخته بود به اسم جبهه دموکراتیک ملی که بعد از مدتی، با مجاهدین خلق ارتباطاتی پیدا کرد. وقتی هم که بازداشت شد یک سیانور در دهانش گذاشت اما سیانور فاسد بود و عمل نکرد. در زندان با محمدعلی رجایی آشنا شد و دوستان صمیمی شدند. شاید همین دوستی و آشنایی هم باعث شد که نبوی در دولت رجایی حضور موثری داشته باشد. بعد از انقلاب به دستور امام، سازمانی با نام سازمان مجاهدین انقلاب تشکیل می‌شود. شباهت نام این سازمان به مجاهدین خلق اتفاقی نبود. اعضای آن هم عموما افرادی بودند که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده بودند. بهزاد نبوی که بعد از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق از آنها فاصله گرفته بود، در همان زندان گروهی به نام امت واحده تشکیل داد، آن گروه هم متمرکز بر عملیات مسلحانه بود. امت واحد به همراه 6 گروه مذهبی دیگر سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند؛ خط امامی‌هایی که با سازمان مجاهدین خلق مخالف بودند و در فعالیت‌های مسلحانه به سپاه و کمیته کمک می‌کردند. 
 نبوی هم عضو شورای مرکزی این سازمان بود. اعضای سازمان اگرچه در مخالفت با مجاهدین خلق و قبول ولایت امام خمینی هم‌نظر بودند اما اختلاف نظرهای زیادی داشتند. اولین اختلاف‌ها وقتی خودش را نشان داد که برخی از اعضای سازمان که نبوی هم جزوشان بود می‌خواستند برای روز کارگر اعلامیه منتشر کنند، برخی دیگر از اعضا مخالف این اقدام بودند و معتقد بودند این کارها برای افرادی است که تفکرات چپ کمونیستی دارند. نبوی اما بالاخره در روز کارگر بیانیه را منتشر می‌کند. اختلاف دیگری که میان اعضای سازمان اتفاق می‌افتد درباره بزرگداشت شریعتی بود. بازهم عده‌ای مخالف این کار بودند و نبوی و دوستان هم‌فکرش می‌خواستند این کار را انجام دهند. این بار برای اینکه تصمیم بگیرند، پیش امام می‌روند و امام هم انجام این کار را فعلا مصلحت نمی‌داند. اختلاف نظرها به شکلی پیش می‌رود که اعضا به نظرشان می‌رسد نماینده‌ای از امام در سازمان حضور داشته باشد تا هم اختلافات به‌نحوی کمتر شود هم برای پرسیدن سوالات‌شان مدام به امام مراجعه نکنند. آیت‌الله راستی‌کاشانی به‌عنوان نماینده امام در سازمان انتخاب می‌شود. اما اختلاف‌ها کم نمی‌شود. دعوای بین چپ‌ها و راست‌ها از سازمان مجاهدین انقلاب شروع می‌شود. چپ‌هایی که معتقد به اقتصاد بسته و دولتی بودند و راست‌هایی که با دولتی کردن تمام اقتصاد مخالف بودند. کم‌کم سازمان به سه دسته تقسیم می‌شود. چپ‌هایی که مشخصا همه نظرات راستی‌کاشانی را قبول نداشتند، دسته دیگری که موافق نظرات نماینده امام بودند و گروه دیگری که معتقد بودند باید وحدت حفظ شده و اختلاف‌ها را کنار گذاشت. اختلاف‌ها که ادامه‌دار می‌شود، بهزاد نبوی پیش امام می‌رود و می‌خواهد که آیت‌الله راستی‌کاشانی را عوض کند، امام اما این کار را نمی‌کند. نبوی می‌گفت اگر آقای راستی‌کاشانی فقیهی مجتهد است، ما هم در امور سیاسی مجتهدیم. با این منطق بود که خیلی حرف‌های راستی‌کاشانی را نمی‌پذیرفتند. بالاخره چپ‌های سازمان ازجمله بهزاد نبوی، تاج‌زاده، سعید حجاریان و بقیه همفکران در سال 61 استعفا می‌دهند و از سازمان خارج می‌شوند بعد از آن هم سازمان از شکل عملیاتی خارج می‌شود و به یک تشکیلات سیاسی مذهبی تبدیل می‌شود، تا سال 65 که با استعفای آیت‌الله راستی‌کاشانی سازمان مجاهدین انقلاب هم منحل می‌شود. 

توافق با آمریکایی‌ها
بهزاد نبوی در دولتی که رجایی نخست‌وزیرش بود وزیر مشاور در امور اجرایی بود و در دوران ریاست‌جمهوری او سخنگوی دولت بود. بعد از اشغال سفارت آمریکا، قرار می‌شود تا برای آزادی گروگان‌های تسخیر سفارت با آمریکایی‌ها مذاکره بشود. بهزاد نبوی به‌عنوان مسئول تیم مذاکره‌کننده انتخاب می‌شود و مذاکرات به‌صورت غیرمستقیم با الجزایر آغاز می‌شود. نبوی حقوقدان نبود، از پیچیدگی‌های روابط دیپلماتیک هم اطلاع نداشت. اما برخی هم این نقد را مطرح می‌کردند که نبوی به حرف حقوقدان‌ها گوش نمی‌داد. خودش می‌گفت از آن دست افرادی بود که اعتقاد داشت گروگان‌های آمریکایی باید مجازات شوند و همین امر هم باعث نگرانی بقیه افراد شده بود که نکند نبوی در به نتیجه رسیدن مذاکرات تعلل کند. با این حال بیانیه الجزایر در29 دی 59 توسط ایران و آمریکا به امضا می‌رسد و قرار می‌شود ایران، گروگان‌های آمریکایی را آزاد کند و به ازای آن، آمریکا متعهد شد در امور داخلی ایران دخالت نکند، تحریم‌ها را لغو کند و پول‌های بلوکه‌شده ایران را برگرداند. وقتی مذاکرات شروع شد اواخر دوران ریاست‌جمهوری کارتر بود و وقتی توافق امضا شد ریاست‌جمهوری او تمام شده بود. نبوی روایت می‌کند: «بعدازظهر امضای بیانیه‌های الجزای، من که چند شب نخوابیده بودم در منزل خوابیده بودم. مرحوم بن‌یحیی، وزیر امور خارجه الجزایر زنگ زد و گفت کارتر می‌گوید؛ اگر ما همین الان پول‌هایی را که می‌توانیم، فوری به حساب ایران منتقل کنیم، نبوی قول می‌دهد که گروگان‌ها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم آزاد کند؟ با توجه به اینکه اگر انتقال وجوه به دوران ریگان می‌کشید، ممکن بود توأم با ریسک و خطر باشد، در حالت خواب و بیداری!! پاسخ مثبت دادم و بلافاصله دست به کار آزادی اتباع آمریکایی شدم و همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم، خودم هم در آنجا حضور یافتم. در واقع عصر روز امضای بیانیه‌ها، آنها پول را واریز کردند و ما هم اتباع آمریکایی را سوار هواپیما کردیم و فرستادیم و رفتند. هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آنها از ایران که پرواز کردند و به آلمان رسیدند اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود.» یک روز بعد از توافق همه گروگان‌های آمریکایی آزاد شدند اما مدتی طول کشید تا همه تعهدات مالی آمریکا انجام شود. قرار بود حدود 13.5میلیارد دلار از دارایی‌های ایران برگردد که آمریکا در دونوبت 10 میلیارد دلار را پرداخت کرد اما از پرداخت نوبت سوم خبری نبود، علاوه ‌بر اینکه آمریکا هیچ تحریمی علیه ایران را لغو نکرد. با این حال نبوی معتقد بود که توافق خوبی صورت گرفته و آمریکا به همه تعهداتش عمل کرده. 

وزارت در دولت موسوی
نبوی در دولت موسوی وزیر صنایع سنگین بود. در جریان انتخاب نخست‌وزیر، نبوی از جمله افرادی بود که با پیشنهاد انتخاب علی‌اکبر ولایتی به‌عنوان نخست‌وزیر مخالف بود اما هاشمی‌رفسنجانی، موافق انتخاب ولایتی بود. او در خاطراتش درباره جلسه با بهزاد نبوی این‌طور نوشته: «نه آنها قانع شدند و نه من. آنها می‌گویند (ولایتی) ضعیف است، چهره نیست یا سابقه افتخارآمیز مبارزه ندارد و من می‌گویم دینامیک و پرکار (است) و پشتکار دارد و متقی و مکتبی است. (آنها) بیشتر روی پرورش و مهندس موسوی تکیه دارند.» ولایتی اما در مجلس رای نیاورد. بعد از او هم غرضی به‌عنوان نخست‌وزیر پیشنهادی مطرح شد و نبوی به فاصله سه روز دوباره به دیدار هاشمی رفت تا مخالفت خود و دوستانش را از انتخاب غرضی، بگوید. غرضی هم در مجلس رای نیاورد و این میرحسین موسوی بود که در جایگاه نخست‌وزیری قرار گرفت. دعوای چپ‌ها و راست‌ها که در سازمان مجاهدین شروع شده بود پایش به دولت هم باز شد. عمده اختلاف‌ها درباره سیاست‌های اقتصادی دولت بود. چپ‌ها معتقد بودند که اقتصاد باید دولتی باشد اما راست‌ها معتقد بودند که نباید اقتصاد را کاملا دولتی کرد. این اختلاف‌ها هم منجر به استعفای برخی از از اعضای کابینه شد. مثلا حبیب‌الله عسگراولادی به‌خاطر اختلافاتش با بهزاد نبوی و موسوی استعفا داد و احمد توکلی هم نفر بعدی بود که از دولت استعفا داد. 

بازگشت چپ‌ها به سازمان مجاهدین انقلاب
«وقتی آقای هاشمی رئیس‌جمهور شد و فعالیت‌های اجرایی سطح بالای من هم با اتمام وزارت و استعفا از معاونت لجستیک ستاد فرماندهی کل قوا تمام شد، یک روز برای خداحافظی و تشکر از زحماتی که در دوره مجلس در رابطه با وزارت صنایع سنگین کشیده بودند به دیدار آقای هاشمی رفتم. ایشان از من پرسیدند پس از خروج از دولت برنامه‌ات چیست؟ نمی‌دانم شرح این دیدار در خاطرات ایشان هست یا خیر اما پاسخ دادم بنا دارم کار سیاسی و تشکیلاتی کنم. آن زمان هنوز سازمان مجاهدین جدید (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران) مجوز نگرفته بود و به دنبال مجوز بودیم. ایشان به من هشدار داد و گفت پرونده‌های زیادی برای تو درست کرده‌اند و می‌دانی قوه‌قضائیه و بخش‌هایی از دولت در اختیار من نیست و اگر مسئولیت بالایی نداشته باشی، این پرونده‌ها را علیه تو به جریان می‌اندازند.» بهزاد نبوی بعد از پایان دوران وزارتش با دیگر دوستانش که در سال 61 از سازمان، استعفا داده بودند، در دهه 70 دوباره سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند. این بار سازمان مجاهدین انقلاب یکپارچه بود و موفقیت‌های زیادی هم در انتخابات‌های آن سال داشت. وقتی هاشمی رئیس‌جمهور شد دعوای چپ‌ها هم با او شروع شد. نشریه «عصر ما» که نشریه سازمان مجاهدین انقلاب بود در دوران ریاست‌جمهوری رفسنجانی در کنار روزنامه «سلام» و دیگر چپ‌ها نقدهای زیادی به هاشمی وارد کردند. اختلافات چپ‌ها با هاشمی فقط به نقد در روزنامه محدود نبود. بعد از اعلام نتایج افراد تایید‌ صلاحیت‌‌شده انتخابات مجلس چهارم و رد صلاحیت شدن برخی از چهره‌های شاخص چپ مثل بهزاد نبوی، عاتقه رجایی و صادق خلخالی، آنها به نتایج اعتراض کردند و خواهان اعلام علت رد صلاحیت خود شدند. ائتلاف نیروهای خط امام هم اعلام کرد که به‌خاطر بی‌عدالتی بقیه اعضایشان از شرکت در انتخابات انصراف می‌دهند. اما بالاخره در روزهای نزدیک به انتخابات، مجمع روحانیون مبارز لیستی منتشر کرد که خط امامی‌ها و سازمان مجاهدین انقلاب هم از آن حمایت کردند. بعد از اعلام نتایج و عدم موفقیت چپ‌ها در به دست آوردن اکثر کرسی‌های مجلس، رئیس‌جمهور در کنایه‌ای به جناح چپ گفت: «بعضی‌ها فکر می‌کردند با طرح کمبودها و مشکلات می‌توانند دل مردم را به دست آورند و این به یک حربه انتخاباتی تبدیل شده بود که معلوم شد مردم آگاهند و از این برخوردها خوش‌شان نمی‌آید.» چپ‌ها در سال 76 هم مقابل هاشمی قرار داشتند، آنها از خاتمی حمایت کردند و ناطق‌نوری که نامزد مورد حمایت هاشمی بود انتخابات را به جبهه دوم خردادی‌ها باخت. این تقابل تا سال 84 هم ادامه داشت. درباره علت این تقابل چپ‌ها با هاشمی دلایل متفاوتی مطرح می‌شود. بهزاد نبوی در این رابطه گفت: «ما (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) در حوزه‌های مختلف جزء منتقدان دولت هاشمی محسوب می‌شدیم. البته هیچ‌گاه منتقد بداخلاق نبودیم. تهمت نزدیم و توهین هم نکردیم و امروز معتقدم که بعضی از انتقادهایمان درست و بعضی نادرست بود. ما در مورد سیاست‌های تعدیل اقتصادی ایشان انتقاد داشتیم و استنباط‌مان این بود که آقای هاشمی می‌خواهد توسعه اقتصادی را بدون توجه به عدالت اجتماعی پیش ببرد که دیدیم خود آقای هاشمی هم سال ۷۴ آن مشی را متوقف و در واقع سیاست تعدیل را تعدیل کرد. با افزایش گرانی ایشان فشار را بر توده‌های مردم احساس کرد. محور اصلی انتقاد ما به سیاست تعدیل اقتصادی همین موضوع بود و برای انتقادات‌مان مثال‌هایی هم می‌آوردیم.» نبوی می‌گفت نقدهای آنان به هاشمی به خاطر سیاست‌های اقتصای‌اش بوده. سیدمحمود علیزاده‌طباطبایی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران اما علت مخالفت چپ‌ها با هاشمی را حذف شدن آنها از قدرت می‌داند و می‌گوید: «علت مخالفت چپ‌ها این بود که در زمان امام قدرت انحصاری دست چپ‌ها بود. رئیس مجلس سوم بعد از دوره کوتاهی که آقای هاشمی بود، کروبی شد و آقای هاشمی رئیس‌جمهور شدند و در آن مقطع مجلس دربست در دست چپ بود و از آنجا که در مجلس چهارم مقصر حذف خودشان را آقای هاشمی می‌دانستند می‌گفتند او [هاشمی‌رفسنجانی] از ما حمایت نکرد ولی آقای هاشمی با توجه به مقدوراتی که داشت اقدام می‌کرد.»
 
تحصن در مجلس و استعفا
نبوی با ورود به مجلس ششم دوباره به عرصه قدرت سیاسی برگشت و نایب‌رئیس مجلس ششم شد. اختلاف‌ها با هاشمی در مجلس ششم هم ادامه داشت، وی در انتخابات شرکت کرد اما نفر سی‌ام در تهران شد. بعد از بازبینی آرا، هاشمی به نفر بیستم در تهران رسید که این موضوع با اعتراض اصلاح‌طلبان مواجه شد. وی درنهایت از حضور در مجلس انصراف داد. اواخر مجلس ششم بود که نماینده‌های مجلس در اعتراض به ردصلاحیت برخی نمایندگان مجلس برای انتخابات مجلس هفتم تحصن کردند. اگرچه کروبی رئیس مجلس با متحصنین همراهی نکرد اما بهزاد نبوی در تحصن نمایندگان مجلس حضور داشت. خواسته نمایندگان این بود که دولت خاتمی هم در اعتراض به این ردصلاحیت‌ها انتخابات را برگزار نکند. وقتی برخی وزرای دولت برای شنیدن حرف‌های نبوی رفته بودند، گفته بود که مسئول این اتفاقات آنهایی هستند که ردصلاحیت کرده‌اند. بعد از اعلام نتایج نهایی، صلاحیت بهزاد نبوی و برخی دیگر از نمایندگان مجلس ششم تایید نشد. نمایندگان مجلس و در راس آنها نبوی هم استعفا دادند. 

انتخابات سال 84 و تحریم انتخابات
اصلاح‌طلب‌ها که انتخابات مجلس هفتم را از دست دادند، این بار برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 وارد شدند. اما انگار اختلاف‌ها خودش را در معرفی نمایندگان نشان داد. کروبی، مهرعلیزاده و معین به‌عنوان نماینده اصلاحات در انتخابات ریاست‌جمهوری حضور داشتند. هاشمی هم در انتخابات 84 شرکت کرده بود. سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکتی‌ها همه توان‌شان را برای حمایت از معین گذاشتند اما وقتی نتایج تایید صلاحیت‌شدگان انتخابات منتشر شد، نام او در میان کاندیداها نبود. بعد از آن بود که اصلاح‌طلبان به این موضوع واکنش نشان دادند و از تحریم انتخابات صحبت کردند. بهزاد نبوی هم اگرچه از اقدام قانونی برای حل این موضوع صحبت کرد اما درنهایت گفت: «درصورت عدم تایید صلاحیت معین پس از اعتراضات ما، عدم مشارکت کف اقدامی است که انجام خواهیم داد.» درنهایت معین با نامه‌ای که حدادعادل به رهبری می‌نویسد تایید صلاحیت می‌شود. وقتی او در دور اول انتخابات رای نمی‌آورد، نبوی سراغ حامیان اصلی معین یعنی اعضای سازمان و مشارکتی‌ها می‌رود تا در دور دوم انتخابات از هاشمی حمایت کنند. بالاخره اصلاح‌طلبان در دور دوم انتخابات 84 وقتی در یک قدمی باخت بودند سراغ هاشمی می‌روند اما انتخابات 84 را هم از دست می‌دهند. نبوی بعدها گفت که با انتخاب معین موافق نبوده و خواهان معرفی نجفی به‌عنوان کاندیدای اصلاحات بوده اما به‌نظر حزب احترام گذاشته: «در انتخابات ۸۴ با نظر حزبم موافق نبودم با اینکه ارادت مخلصانه به آقای معین دارم و دکتر شخصی من بوده است و تعصب خاصی داشتم ولی در آن انتخابات معتقد نبودم که ایشان را کاندیدا می‌کردیم. مجموعه من انتخاب کرد و من حتی مسئولیتی در ستاد ایشان قبول کردم. آن زمان من دو، سه‌ماه بود که عمل قلب باز کرده بودم ولی در قم برای سخنرانی رفتم و آنجا کتک شدید خوردم و من را در جوی آب انداختند و لت‌وپار شدم.» 

انتخابات88 و تغییر رویکرد نبوی
نبوی در انتخابات سال 88 در ستاد انتخاباتی موسوی حضور داشت. یک روز بعد از اعلام نتایج بازداشت و تا سال 93 در زندان بود. دوران بعد آزادی نبوی را شاید بتوان دوره متفاوتی از زندگی او دانست. نماینده مجلسی که به‌خاطر ردصلاحیت‌ها تحصن کرد و در اعتراض به آن استعفا داد و در انتخابات 84 از تحریم انتخابات صحبت کرد، حالا چیزهای دیگری می‌گفت. از تحریم انتخابات دیگر دفاع نمی‌کرد و حتی حضور اصلاح‌طلبان با یک نامزد میانه‌رو را هم در نوع خود خوب می‌دانست و می‌گفت ردصلاحیت‌ها نباید باعث عدم حضور در انتخابات شود. وقتی در انتخابات مجلس در سال98 به‌خاطر ردصلاحیت‌ها صحبت از تحریم انتخابات به میان آمد، بهزاد نبوی مشخصا مقابل این نظر ایستاد و گفت: «تا وقتی امکان برگزاری و حضور در انتخابات وجود دارد اصلاح‌طلبی به بن‌بست نمی‌رود، بنابراین کماکان تنها راه اصلاح‌طلبان حضور در صحنه است. باید با تمام قوا تلاش کنیم انتخابات پرشور در کشور برگزار شود.» او حالا تنها راه اصلاح‌طلبی را حضور پای صندوق رای می‌دانست و در واکنش به صحبت‌های سعید حجاریان که می‌گفت ما باید به‌صورت مشروط در انتخابات شرکت کنیم، یعنی اگر شروط ما در انتخابات پذیرفته نشد انتخابات را تحریم کنیم، گفته بود: «من جزء افرادی هستم که به حضور بی‌قیدوشرط و پرشور در انتخابات معتقدم. کسانی که می‌گویند شرکت نمی‌کنیم اصلاح‌طلبی را جوری دیگر می‌فهمند و معتقدان به مشارکت مشروط این شرط را برای چه کسی می‌گذارند؟» نبوی بعد از انتخابات 1400 هم معتقد است که اصلاح‌طلبان باید همچنان حضور در انتخابات داشته باشند ولو اینکه از یک شخصیت میانه‌رو حمایت کنند. 
وی حتی نسبت به مواضع تندی که در گذشته داشت، صحبت کرد و این‌طور گفت: «من خودم جزء کسانی بودم که در آن حرکت (تحصن و استعفا در مجلس ششم) حضور داشتم. به‌جرات می‌گویم آن حرکت هیچ نتیجه عینی و ملموسی نداشت؛ حتی همفکران ما که برای مجلس هفتم کاندیدا شده و ردصلاحیت هم نشدند، در انتخاباتی که اداره آن برعهده دولت اصلاحات بود، رای نیاوردند. این نشان می‌دهد مردم الزاما به تندترین حرف‌ها رای نمی‌‌دهند.» نبوی شاید بعد از مدت‌ها فعالیت سیاسی متوجه این موضوع شده بود که تندروی اصلاح‌طلبان راهی نیست که دنبال کردن آن نتیجه مطلوب داشته باشد. او حالا مدافع حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات است و مخالف هرگونه تحریم و قهر با صندوق رای است. 

ماجرای یک خداحافظی
اسفند 99 که شورای هماهنگی اصلاحات منحل شد، جبهه اصلاحات ایران تشکیل شد و بهزاد نبوی هم رئیس جبهه اصلاحات شد. اسفند 1400 اما در نامه‌ای به اعضای عمومی جبهه نامه می‌نویسد که به‌خاطر کهولت سن تمایل به حضور در جبهه ندارد و بهتر است از افراد جوان‌تر استفاده شود. اما با اصرار اعضای جبهه، نبوی یک‌سال دیگر هم رئیس جبهه اصلاحات باقی ماند تا اسفند امسال که خبر داد دوره دوساله ریاستش بر جبهه تمام شده و دیگر تمایل به حضور ندارد. چند نکته درباره علت استعفای نبوی می‌شود مطرح کرد؛ جوان‌گرایی نکته‌ای بود که نبوی در نامه سال گذشته به اعضای عمومی جبهه آن را مطرح کرد. نکته‌ای که مدتی می‌شود از جانب دیگر اصلاح‌طلبان هم گفته می‌شود و به‌اصطلاح نیاز به پوست‌اندازی در اصلاحات احساس می‌شود، اگر این‌طور درنظر بگیریم که خداحافظی نبوی آغازی است بر این پوست‌اندازی و حضور چهره‌های جوان‌تر در مسند ریاست، شاید بتوان استعفای نبوی را آغاز دوره‌ای مثبت برای اصلاحات دانست. 
در ماجرای ناآرامی‌های پاییز، نبوی نسبت به اتفاقات واکنش نشان داد و گفت: «ما اصلاح‌طلبان قطعا نمی‌توانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه می‌دهند، همسو شویم. بحث محافظه‌کاری نیست، ما شعارهای آنان را قبول نداریم و می‌خواهیم در چهارچوب نظام، نظام را اصلاح کنیم. نمی‌خواهیم دینامیت زیرساختمان نظام بگذاریم، بلکه می‌خواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم که البته می‌دانیم کار بسیار مشکل و پرهزینه‌ای است. با چنین مواضعی چون این‌کاره نیستیم، برای همین نه می‌توانیم با کسانی که شعارهای براندازانه می‌دهند، همراهی کنیم و نه وضعیت حاکم را قبول کنیم.» صحبت‌هایی که با انتقادهای افرادی در اصلاحات مواجه شد که معتقد بودند راه گفت‌وگو بسته است و دیگر فایده‌ای ندارد. چند وقت بعد از صحبت‌های نبوی، موسوی در بیانیه‌ای مشخصا از تغییر قانون اساسی و برگزاری رفراندوم صحبت کرد. بعد از او اما خاتمی بیانیه‌ای منتشر و از اصلاح و تغییر در چهارچوب قانون اساسی صحبت کرد. اگر بخواهیم براساس این دو بیانیه مواضع اصلاح‌طلبان را بررسی کنیم، احتمالا عده‌ای از آنان موافق نظر موسوی هستند و عده‌ای دیگر با خاتمی هم‌نظرند؛ نکته‌ای را که خاتمی در بیانیه‌اش مطرح کرده، نبوی هم گفته بود. حالا اما بعد از این موضع‌گیری‌ها در میان اصلاح‌طلبان، می‌شود این سوال را مطرح کرد که خداحافظی نبوی به این اظهارات ارتباطی داشته؟ آیا اصلاح‌طلبان می‌خواهند دوباره پای در مسیر رادیکال شدن بگذارند و نبوی که از راه رفته با آنها صحبت می‌کرده نتوانسته با آنها به نتیجه برسد و خداحافظی را ترجیح داده؟ اگر از این جهت استعفای نبوی را تحلیل کنیم، به‌نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان بعد از استعفای نبوی پای در مسیر تازه‌ای خواهند گذاشت که تلخی بی‌نتیجه بودن آن را بهزاد نبوی احساس کرده بود. خداحافظی نبوی -چهره‌ای که زمانی یکی از تندترین شخصیت‌های اصلاح‌طلب بود و چندسالی می‌شود که در مسیر میانه روی حرکت می‌کند- به این معنی خواهد بود که اصلاح‌طلبان در دوراهی اصلاح در چهارچوب یا حرکت در مسیر بیانیه موسوی، راه دوم را انتخاب خواهند کرد؟