ابوالقاسم رحمانی، دبیر گروه جامعه :فکر میکنم من جزء آخرین نفراتی بودم که خبر هولناک و ناراحتکننده دو روز پیش سانحه هلیکوپتر وزیر ورزش را شنیدم. علت هم عدم دسترسی به اینترنت درستودرمان و کانالهای خبری تلگرام بود. اما به محض شنیدن خبر تا همین الان که در ارتباط با آن مینویسم، پیگیر آخرین اتفاقات و تغییرات در احوال بازماندگان سانحه بودم. این سانحه تا الان یک فوتی داشته و آن هم اسماعیل احمدی مدیرکل حوزه ریاست وزارت ورزش و جوانان بود. نامی آشنا خصوصا برای اهالی رسانه و از آن احتمالا آشناتر برای فعالان کارهای جهادی در کشور. اتفاقا آگهیها و پیامهای تسلیتی که بعد از این اتفاق منتشر شد، خیلیها در معرفی مرحوم احمدی، به فعالیتهای جهادی او اشاره میکردند و همین هم برای من خیلی مهمتر از مسئولیت دیگری بود که برعهده داشت. به همین خاطر بیشتر از این منظر پیگیر شدم و با نام گروه جهادی منتظران خورشید آشنا شدم. گروهی که مرحوم احمدی مدیر آن بود و سالهای سال خدمات زیادی به مردم کشور خصوصا مردم دهستان احمدفداله در شهرستان دزفول میکرد. نام این دهستان را که جستوجو میکنیم، اولین عبارت پس و پیش از نام آن در تمامی اخبار، محرومیت آن است. جایی که شاید نامش هم به گوش خیلی از ما نخورده باشد چه برسد به اینکه پا در این منطقه صعبالعبور گذاشته باشیم.
جبهه جهادی منتظران خورشید با حضور در منطقه صعبالعبور احمدفداله استان خوزستان خدمات متنوعی را در حوزههای بهداشت و درمان، فرهنگی، ورزشی، هنری ارائه کردند. منتظرانیها از نوروز ۹۴ با ورود به اینمنطقه بسیار محروم با جذب دهها میلیارد تومان از منابع دولتی و خیرین، اقدامات بیبدیلی در راهسازی، برقرسانی، مخابرات، آبرسانی و احداث مدارس خانههای بهداشت و... را آغاز کردهاند. البته این گروه فقط در این منطقه فعالیت نداشتند. منتظرانیها با سابقه 20 ساله در اقدامات جهادی، از سال ۱۳۸۱ فعالیت جهادی را با حضور تعدادی از دانشآموزان و دانشجویان در عرصههای مختلف آغاز کرده و طی نوروز ۱۴۰۱ نیز در بیستمین سال تاسیس، به خدمترسانی در روستاهای فنوج سیستانوبلوچستان پرداخت. طی زمانی کمتر از ۱۴۰ روز، احداث یا مرمت ۷۱ باب خانه و ساخت یک باب حسینیه در روستاهای دور افتاده و صعبالعبور شهرستان فنوج استان سیستانوبلوچستان بخشی دیگر از اقدامات این گروه جهادی است.
حنان سالمی در خبرگزاری فارس در روایتی از اسماعیل احمدی اینطور مینویسد: «من هم اولین بار تعریف حاج اسماعیل را از مردم احمدفداله دزفول شنیدم. برای نوشتن روایتی از آداب عشایر رفته بودم که به روایت حاج اسماعیل رسیدم. با همان لهجه و فارسی دستوپا شکستهشان، روی چمنها و میان سنگهای کوهستان را نشانم دادند و گفتند «حاج اسماعیل همین جا بیهوش شد!» گفتم «بیهوش؟» گفتند «بله. آنقدر یکنفس برایمان کار کرد که از شدت خستگی همینجا افتاد و خوابش برد» بعد هم که بیدارش کردند لباسهای خاکی بسیجیاش را تکاند و دوباره کیلومترها از این طرف رودخانه تا آن طرفش را توی خاک و گل و شل و سیل رفت تا با راهحل برگردد.»
خلاصه اینکه حاج اسماعیل احمدی، در همان روزی که مزار حاج قاسم را زیارت کرد و احتمالا با روحیهای که داشت، طلب شهادتی هم زمزمه کرده بود، از بین ما رفت. روحش قرین رحمت الهی انشاءالله.