نیما کرمی، منتقد سینما:«یادگار جنوب» متشکل از ابهام و حقیقت و تاوان است. ابهامش با جنون یک احمق، حقیقتش با عصیان یک ابله و تاوانش با خون همراه است. فیلم اغراقآمیز است و دور از شرایط جامعه اما مساله اصلی پاسخ به چرایی جایگاه و اعتبار شخصیتهای داستان نیست و فقط نتیجه جنگ را از لحظه کشف حقیقت تا پایان داستان طلب میکند. یادگار جنوب سوغات وارداتی از فرنگ است که ثمره آن انحطاط اخلاقی است، زوال عقل و ویرانی. فیلم با فلشبک و فلشفورواردهای ناآشنا آغاز میشود. آنقدر ناآشنا که کمتر در سینما دیدهایم. مخاطب گیج و پر است از پرسش تا حدودا نیمه نخست فیلم. یک فلشبک به تمامی سوالات ذهن کنجکاو حدودا 60 دقیقهای بیننده پاسخ میدهد؛ کشف حقیقت و حالا ادامه ماجرا. فیلم از فیملنامهای نسبتا خوب بهرهمند است. زمینهای سوررئالیستی دارد و اغراقآمیز. گرههای داستانی را نسبتا در جای مناسب یکی پس از دیگری باز میکند. نورپردازی درست در موقیعتهای متفاوت از نکات قابل اشاره است. فیلم تعداد زیادی بازیگر پر اسم و رسم را یدک میکشد. اما هرکدام تقریبا به اندازه و در قامت خود ظاهر شدهاند. بازی وحید رهبانی، الناز شاکردوست و صابر ابر با گریم متفاوت باعث لذت دوچندان تماشای فیلم شده است. دیالوگ هجو کم دارد. درمجموع مخاطب راضی است از تماشای ویرانی که اگر در مسیر ویرانی قدم بردارد نتیجهای جز شکست نخواهد داشت که اگر کینه کند و به کینهورزی ادامه دهد نابودی با آغوشی باز استقبال میکند اما شخصیت وحید رهبانی کمی باورپذیر نیست. غوطهور در پول اما دل در گرو دختری در کما و بعد با حالاتی سادیستی تبدیل کردن دختر به ظاهر بدکاره به معشوقه ازدسترفته. فیلم نه در سبک زندگی و الگوهای رفتاری بلکه در صفات نیک و بد قابل پذیرش است و دنبال کردن است. اما بیرون از فضای فیلم ذکر نکتهای مهم ضروری است. داستانهای تکخطی سینمای ایران سالهای زیادی است که بر مخاطب رنگ باخته و همان ذائقه ساختگی سینماگران بر عامه مردم را تحتتاثیر قرار نمیدهد. موضوعی که یادگار جنوب از آن فرار کرده و بهسراغ داستانی غیرخطی رفته و روایت قصهای چندلایه رفته و مضمونی پرتعلیق را برای خود برگزیده است. یادگار جنوب به فهم و شعور مخاطب احترام میگذارد، بیننده را در چهارچوبهای خودخواهانه پشت دوربین فیملساز قرار نمیدهد و ذهن تماشاگر را به شیوهای درست برای تصمیمگیری سوق میدهد.