تاریخ : Thu 01 Jan 1970 - 03:30
کد خبر : 78172
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

هنرمندان موسیقی با تلویزیون قهر کردند

پیمان بزرگ‌نیا، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران:

هنرمندان موسیقی با تلویزیون قهر کردند

پیمان بزرگ‌نیا، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران و همچنین نوازنده سازهای ایرانی، دانش‌آموخته رشته موسیقی است، از سن 8 سالگی موسیقی را شروع کرده است و همچنان سعی می‌کند با وجود همه موانعی که وجود دارد کارش را در زمینه موسیقی ادامه دهد.

عاطفه جعفری، خبرنگار:پیمان بزرگ‌نیا، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران و همچنین نوازنده سازهای ایرانی، دانش‌آموخته رشته موسیقی است، از سن 8 سالگی موسیقی را شروع کرده است و همچنان سعی می‌کند با وجود همه موانعی که وجود دارد کارش را در زمینه موسیقی ادامه دهد، او می‌گوید:«چون بختیاری هستم و در منطقه‌ای بزرگ شدم که در آن منطقه موسیقی جریان داشت، موسیقی بخشی از زندگی ما بود. از بدو تولد با صدای لالایی مادرانه آشنا شدیم ولی بعد از این چون علاقه‌مند به ساز نی بودم موسیقی ردیفی را نزد استادانی چون استاد کسرایی شروع کردم. اتفاقی باعث شد من با ایشان مسیرم به این سمت برود و بعدا از محضر استادانی همچون استاد کیانی‌نژاد بهره گرفتم. در دانشگاه هم توانستم در این زمینه آموزش‌هایی ببینیم و در نتیجه الان جایی ایستاده‌ام که بسیار به آن علاقه دارم.»
با بزرگ‌نیا در مورد این روزهای موسیقی نواحی و مشکلاتی که برای این حوزه هنر شکل گرفته، صحبت کردیم. 

برای سوال اول از اوضاع و احوال موسیقی نواحی در این روزها بگویید؟
از چهار پنج سال پیش، خصوصا بعد از کرونا یکی از منتقدین این بخش هستم و سعی می‌کنم از هر طریقی صدای خود را به مسئولان برسانم. خیلی تلاش کردم بتوانم این موضوع را جا بیندازم، نه‌تنها بنده، بلکه دوستان و اساتید من، همکارانم همیشه به مسئولان گوشزد می‌کردند که پرداختن به اصالت‌ها پرداختن به ریشه‌هاست. دوره‌های ارزشمندی در مناطق مختلف ایران داریم که هر یک برای خود گنجینه‌ای هستند. چون ایران به لحاظ تکثر قومیتی واقعا بی‌بدیل است و این یکی از حسن‌های مملکت ماست که هیچ جای دنیا مثل ایران نیست. من به خیلی از کشورها سفر کردم و با موسیقی آن مناطق آشنا شدم ولی به لحاظ تنوع و حتی به لحاظ پوشش قومی این تنوع را هیچ جایی به اندازه ایران ندارد و امروزه موسیقی نواحی در اصل موسیقی مناطق خود هستند، گنجینه‌هایی که یکی یکی از دست می‌روند و با گله و بغض داشته‌های خود را زیرخاک می‌برند. 

بخشی از این مشکلات به کرونا و مشکلاتی که به‌وجود آورد برمی‌گردد، بخش دیگر به عدم توجه مسئولان، به نظر می‌رسد همچنان در سیاستگذاری‌های فرهنگی موسیقی جنبه ثانویه را دارد؟
از همان بدو تشکیل جشنواره‌هایی مثل جشنواره موسیقی حماسی، موسیقی نواحی و... همیشه حضور داشتم. چه در هیبت نوجوان در جشنواره نوجوان بخش جوان و نوجوان شرکت می‌کردم، چه بعدها که به‌عنوان محقق شرکت می‌کردم. وقتی پای صحبت اساتید موسیقی نواحی می‌نشینید می‌بینید واقعا مهجور ماندند. در کشور ما، بخشی از نگاه به مرکز بوده، هم در زمینه موسیقی و هم تئاتر، سینما و... 
خیلی‌ها از هنرمندان موسیقی نواحی، در استان‌های خود به‌عنوان یک سلبریتی محسوب می‌شوند، جایگاه ویژه‌ای دارند ولی در سطح ملی نگاهی است که هیچ‌گاه درست نشد. هنرمند موسیقی نواحی وقتی لباس قومی خود را می‌پوشد جور دیگری به او نگاه می‌کنند و این خیلی هنرمندان را آزرده می‌کرد. به‌عنوان مثال ارکستر موسیقی نواحی ایران داشتیم که از کل اقوام ایران بودند. هدف من از این کنسرت، ایران یکصداست و نگاه خاصی به یک منطقه نداریم. موسیقی ایران از شمال تا جنوب یک زنجیره به هم پیوسته است یعنی ریشه خود اقوام هم در ایران به‌هم گره خورده است و این پیوند ناگسستنی در بین اقوام ایران است. وقتی می‌خواهیم با این ارکستر به صحنه برویم و تمرین کنیم؛ برخورد اطرافیان خیلی جالب است، برای خواننده پاپی که سن نوه یکی از اساتید ارزشمند موسیقی نواحی را هم ندارد، ساعت‌ها وقت می‌گذاشتند ولی برای ارکستر نواحی، برای گذاشتن میکروفن هم به زور کار انجام می‌دادند. مثلا یک نگاه تبعیض‌آمیزی نسبت به هنرمندان نواحی وجود داشت که چون هنرمند از ده و روستا آمده، یا از بخش عشایری آمده است، کارهای او را جدی نمی‌گرفتند. در‌صورتی‌که شاهد بودیم هر زمان فستیوالی در جهان بوده، این هنرمندان نواحی بودند که برای ایران خوش درخشیدند. افرادی مثل حاج قربان سلیمانی، غلامعلی نی‌نواز و... که اگر بخواهم اسم آنها را بیان کنم زیاد هستند. 
یادم می‌آید در مراسمی در روسیه بسیاری از این اساتید را بردیم و خیلی‌ها نقد کردند که پیرمردان را برای چه می‌برید، چند هنرمند جوان موسیقی و چهره ببرید. در‌حالی‌که می‌دانستم، چهره‌ها آنجا مورد توجه نیستند اما موسیقی نواحی اعتبار دارد. چون پشتوانه فرهنگی دارد، این هنرمند نواحی سینه به سینه داشته‌های ارزشمندی دارد و وقتی اجرا می‌کند تنها راوی یک بخش موسیقی نیست، بخشی از تاریخ ایران را روایت می‌کند. این هنر از هزارتوی تاریخ عبور کرده تا امروز روی صحنه آمده است. همین می‌شود که بعد از اجرا همه بزرگان موسیقی جهان که در آن مراسم حضور دارند، یک ساعت به افتخار این اساتید ایرانی بلند می‌شوند و دست می‌زنند و سر تعظیم فرود می‌آورند. 
حالا حساب کنید کل هنرمندان نواحی ایران حتی شاید 200 تن از اساتید بزرگ امروز گیر ابتدائی‌ترین وضعیت معیشتی خود هستند. ما از هیچ‌جایی حمایت نشدیم اما موسیقی نواحی سینه به سینه به نسل امروز رسیده است. سهراب محمدی که یکی از بخشی‌های بزرگ موسیقی خراسان بود می‌گفت این سینه را بشکافید صدها کتاب نهفته است، یک تاریخ است ولی امروز بغض شده است چون این هیچ وقت باز نشد و این کتاب‌ها هیچ‌وقت مطالعه نشد و این داشته‌ها هیچ‌وقت ترغیب نشد و هیچ‌گاه بدان بها داده نشد. جز چند جشنواره سفارشی مثل جشنواره نواحی برگزار می‌شود و چند تنی دعوت می‌شوند یک هدیه‌ای هم می‌دهند و خیلی ناچیز است که دیده نمی‌شود و تمام می‌شود. این برای هنرمندی که این میزان جایگاه ویژه دارد کافی است؟ و همین می‌شود که می‌بینیم این هنرمندان سرخورده شدند. به او یک درجه هنری می‌دهند که دلش را خوش کند که هیچ بار معنوی برای هنرمند ندارد، حتی برای فرزند او ندارد. درجه یک معادل دکتراست. مگر این استاد می‌خواهد در دانشگاه تدریس کند؟ این درجه برای او نان و آب نمی‌شود. این گستردگی فرهنگی و بخش فرهنگی به‌خصوص در موسیقی نواحی در کشور دیگری بود، مثلا با فرانسه مقایسه نمی‌کنیم ولی به‌طور مثال با قزاقستان در سفری که داشتم با خیلی از اینها گفت‌وگو می‌کردم با اینکه به اندازه ایران گستردگی فرهنگی ندارند. یک هنرمند درجه سه موسیقی محلی آنها از اداره فرهنگ آنجا حقوق داشت، یک جایگاه ویژه داشت و مورد احترام بود. وزیر فرهنگ قزاقستان تمجید می‌کرد و برای هنرمند احترام قائل بود ولی ما هر جا نیاز بود هنرمندان نواحی ایران با لباس‌های محلی حضور داشتند، به خاطر بهره‌برداری سیاسی بوده و حمایت کردند که استاد فلانی آمده و بعد تمام شده است. نماینده مجلسی می‌خواسته وارد مجلس شود از این هنرمندان استفاده کرده چون این هنرمندان مورد قبول ایل یا فرهنگ خود هستند. 
جشنواره‌ها برگزار می‌شود و تمام می‌شود و فراموش می‌شوند. تفاوتی که هنرمند نواحی گنجینه‌ای دارد که باید به‌عنوان میراث ناملموس بدان نگاه کرد. سازمان میراث فرهنگی به این هنرمند باید به‌عنوان گنجینه نگاه کند. وقتی شیء زیرخاکی پیدا می‌کنیم برای آن قیمت‌ها می‌گذاریم و کلی نگهداری می‌شود. این هنرمند نواحی هم دانسته‌ها و بخش ناملموسی که دارد اعم از داستان‌های خنیایی، بخشی از تاریخ است. واژگانی که در ابیات و موسیقی کلامی دارند، در شعرها بیان می‌کنند برخی از واژه‌ها از بین رفته و کلا منسوخ شده است. می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که چقدر هنرمندان نواحی اهمیت دارند و جز فعالیت محققان هیچ‌کاری در این زمینه انجام نشده است. باید افسوس خورد به‌خاطر اینکه اکثر اینها به دلیل کهولت سن از دست می‌روند و هر ماه شاهد فوت یکی از این اساتید هستیم. نسلی نیست که جایگزین این اساتید شود، اگر فرزند استادی در این مسیر رفته به سمت کیبورد و ارگ رفته است، چون یک عروسی را با یک کیبورد پیش می‌برند و درآمد خوبی هم دارند.
 
به این اشاره کردید که موسیقی نواحی جزو میراث ناملموس ایران است و به اهمیت ظهور و بروز آن در فضای امروز اجتماع تاکید داشتید. اما چقدر این جنس موسیقی نواحی یا موسیقی سنتی خودش را در معرض امروز جامعه ایران قرار می‌دهد؟ چقدر توانسته این جنس آثار به لایه‌های مختلف مخاطبان ایرانی رسوخ کند. آیا موانعی پیش‌روی شماست یا اینکه اشکال از جانب جنس موسیقی شماست؟
سوال خوبی است. باید در پاسخ شما بگویم که ما باید دو نوع نگاه به موسیقی نواحی داشته باشیم. یک موسیقی که راوی اصالت‌ها، مبنا و شاخص یک بخش فرهنگی در منطقه خود است. به‌عنوان مثال در سریال پایتخت صدای استاد اسحاقی را می‌شنویم که یک هنرمند خنیاگر در مازندران است و فقط صنم را می‌خواند. کاری که آقای عظیمی‌نژاد انجام داده یک کار ترکیبی و با سازهای الکترونیک است. اگر این کار روی تصویر نبود مورد استقبال قرار می‌گرفت؟ یعنی صدای آقای اسحاقی جداگانه منتشر می‌شد به نظر شما مورد استقبال قرار می‌گرفت؟ یک بخشی است که ما نمی‌توانیم زیاد از عناصر و امکانات موسیقی غربی استفاده کنیم. 

چرا نمی‌توانید؟ بخاطر اینکه اصالت و هویت خودش را از دست می‌دهد؟
بحث اصالت را کنار بگذاریم گوش نسل جدید از طریق رسانه‌ها با این نوع کار آشنا شده است. یعنی شما موسیقی پاپی که گوش می‌دهید یا حتی وقتی نوحه‌ها در بخش موسیقی مذهبی را می‌شنوید، می‌بینید که سلیقه‌ها به این سمت رفته است. مثلا صنمی که آقای اسحاق می‌خواند اگر به همان شکل و شمایل بومی اجرا شود، این بخش پژوهشی باید در آرشیو بماند و برای همین یکسری فضاسازی برای این کار انجام می‌دهند. اما آیا درست است با سازهای الکترونیکی یکسری فضاسازی کنیم آن هم به این دلیل که در فضای مدرن احساس می‌کند به این سمت رفته است؟ این به نظر من کج‌سلیقگی است. می‌توانیم از امکانات موسیقی ایرانی و سازهای خود مناطق استفاده کنیم. کاری که یک زمانی آقای محسن‌پور کرد. چقدر این کارها شنیده شد؟ برای چه این کارها شنیده نشد؟ چون می‌دانیم صداوسیما سیاست‌های خاص خود را دارد. سیاست‌ها به این سمت است که دنبال مخاطب است و برای آن مهم نیست فرهنگسازی یک بخش چطور اتفاق افتد. این را دیدیم و حتی قواعد موسیقی ما قواعد غربی است. 
می‌توان گفت تعزیه یکی از بهترین شیوه‌های نمایشی است و در دنیا به لحاظ فرم اجرا بی‌نظیر است. در بخش موسیقی نواحی هم از عناصر بومی و موسیقی ایرانی باید استفاده کرد که کم این کار را نکردند. خیلی کارها می‌توان انجام داد، کارهای تلفیقی است و خیلی از گروه‌ها از گیتاربیس استفاده می‌کنند ولی تافته جدا بافته است. در لرستان خیلی از گروه‌ها بودند که در دوره‌ای ترکیبی گیتار بیس آوردند و سازهای ویولون سل استفاده کردند، بعد جمع کردند چون دیدند با آن فضا مناسب نیست. جمع کردند و از سازهای ایرانی استفاده کردند، از تار و سنتور در کنار کمانچه لری استفاده کردند. این بخش دلنشین‌تر است چون موسیقی حسی است. 

می‌بینیم که مصرف محصول فرهنگی مخصوصا موسیقی بین نوجوانان بیشتر است. مثلا می‌بینیم که بین برخی از نوجوان‌ها موسیقی کی‌پاپ مخاطب خاص خودش را دارد. حتی دنبال این می‌روند که زبان کره‌ای یاد بگیرند تا بفهمند مثلا خوانندگان بی‌تی‌اس چه می‌گویند. موسیقی ما دچار یک ازخودبیگانگی درون خود است و فضای رسانه‌ای ما این امر را هم تقویت می‌کند در‌صورتی‌که تنوع فرهنگی وسیعی داریم. چطور می‌توانیم نوجوانان امروز را درگیر این موسیقی کرد بدون اینکه آن اصالتی که شما هم برای این موسیقی قائلید دستکاری شود؟
اجازه د‌هید با یک مثال پاسخ دهم. یک همسایه‌ای داشتیم که پسر او متال‌باز بود و اصلا نمی‌توانست 5 دقیقه حتی آثار برجسته‌ موسیقی ایرانی را گوش دهد؛ حتی پاپ ایرانی هم گوش نمی‌داد. خاطرم است که کنسرتی با ارکستر سازینه داشتیم و برای خودم جذاب بود دنبال جوانان بروم تا به سوالات خودم پاسخ دهم. تقریبا 40 جوان از طرق مختلف را دعوت کردم تا اجراهای ما را ببینند. ابتدای کار هم یک‌سری غلو کردم که فلان چهره مشهوری هم می‌آید تا آنها را به سالن اجرا بکشانم. برای من جالب بود بعد از اجرای و بعد از اینکه گستردگی فرهنگ را دیدند آنچنان جذب موسیقی نواحی شدند که الان 4-3 نفر از آنها به‌صورت حرفه‌ای در این زمینه فعالیت می‌کنند. 
اواخر دهه 70 خیلی از هنرمندان کنار کشیدند و به‌دلیل عدم حمایت کار نکردند. از آن طرف هم سراغ کسانی نرفتند که در کار خودشان توانمند هستند. خیلی این مساله مهمی است. متن نمایش را به چند نوازنده بدهید تا اجرا کنند، همه مثل هم اجرا می‌کنند؟ هملت را چندین گروه با شیوه‌های مختلف کار کردند اما کدام اجرا دیدنی بود. کار را باید دست کاردان داد. آن هنرمندی که باید اجرا کند اهمیت دارد و اینکه چطور می‌خواهد این فرهنگ را ارائه دهد. میراث فرهنگی برنامه دارد و می‌خواهد فرهنگ اقوام ایرانی را معرفی کند، می‌دهد دست دلال و سراغ گروه‌های گران نمی‌رود. گروه خوب دستمزد دارد و دستمزد خوب باید بدهید. اما چون هزینه دارد برای اینکه موسیقی نواحی را معرفی کنند می‌روند گروهی می‌آورند که لباس محلی پوشیده است، کنار چادری به‌هم‌ریخته، چهارنفر می‌آیند رقص محلی می‌کنند و در کنارش آش دوغی هم میل می‌کنند، وقتی مخاطب این را می‌بیند تصورش از موسیقی محلی همین می‌شود. اما وقتی اجرای خوب در بخش حرکات آیینی از گروه فاروق کیانی در خراسان می‌بیند مجذوب می‌شود. مساله این است که از دهه 70 گروه‌های اصلی نیامدند. هنرمندان هم حمایت نشدند. 

موسیقی نواحی شکل ویترینی برای مسئولان و برنامه‌های فرهنگی پیدا کرده است. 
حتی در سطح بین‌الملل این‌طور است. برخی مواقع از طریق فرهنگ و ارتباطات در فستیوال و جشنواره‌ای در خارج از کشور مثلا اسپانیا می‌رفتیم. خیلی از این گروه‌های پاپ و سنتی هم می‌آمدند، چرا موسیقی نواحی که برگزار می‌شد همه مجذوب آن می‌شدند؟ اولا نوع پوشش و لباس محلی جذاب است و همچنین نوع موسیقی که اجرا می‌کند زندگی در آن جریان دارد. زندگی در موسیقی نواحی ایران جریان دارد. مسئولان فرهنگی ما هیچ‌گاه متوجه این نشدند و امروز به این روز افتاد که این فرهنگ در‌حال نابودی است. 

یکی از مواردی که هنرمندان موسیقی در مورد آن گله دارند این است که بیشتر دستگاه‌های فرهنگی ما برای تولید محتوای موسیقایی و کارکرد آن همچنان بلاتکلیف هستند. وقتی بلاتکلیف هستند چطور می‌توانند درباره آن سیاستگذاری کنند و برنامه‌ریزی داشته باشند. دستگاه‌های فرهنگی و در راس آن وزارت ارشاد و صداوسیما چگونه می‌توانند موسیقی نواحی را به بهترین شکل ممکن در معرض شنیدار مخاطب ایران قرار دهند تا ارزش‌ این آثار حس شود؟
از خیلی وقت پیش قهری بین هنرمندان موسیقی با صداوسیما به‌وجود آمده است. دلایلی هم دارد که یکی نشان ندادن‌ ساز است. ساز همه‌جا موجود است و تصویر آن هر‌جایی موجود است، فروشگاه‌ها هم می‌فروشند اما چرا در صداوسیما نمایش داده نمی‌شود؟ اگر بد است پس چرا صدای آن را پخش می‌کنید؟
اگر نباید باشد، پس کلا جمع شود و صدای آن هم نباشد و سرود ملی هم نباید پخش شود. از صداوسیما به هنرمند زنگ می‌زنند و می‌گویند گروهی برای اجرا بیایند و ما پول نمی‌گیریم و شما را معروف می‌کنیم. این چه ادبیاتی است؟ هنرمند وقتی برای کار هنری خود می‌آید باید پول بگیرد چون زندگی او از این راه می‌گذرد. این باعث می‌شود هنرمندی که برای خودش شأن و جایگاهی دارد، نمی‌آید به تلویزیون. آن هم تلویزیونی که ساز او را هم نشان نمی‌دهد. 
چندین‌بار به تلویزیون دعوت شدم و شرطم این بود که اگر ساز من پخش نمی‌شود من نمی‌آیم. ساز من نی بود و مشکلی با آن نداشتند، پخش هم شد. ولی هنرمندان دیگر نمی‌آیند. تازه می‌گویند هنرمند بیاید ما پولی از شما نمی‌گیریم. بسیار پیش آمده که به من زنگ زدند 4 گروه محلی می‌خواهیم و پولی از آنها نمی‌گیریم. یا مثلا به موسیقی به شکل اجرایی مناسبتی نگاه می‌کنند. یا اینکه به‌صورت موضوعی سراغش می‌روند و در موردش حرف می‌زنند. در‌حالی‌که وقتی جشنی است باید شادمانه‌ها اجرا شود و موسیقی نشاط‌آور به گوش مردم برسد، نه اینکه در موضوع موسیقی کار کنند. یک مورد دیگر هم درخصوص صدای زن است. در موسیقی نواحی راوی زن‌ها بودند. موسیقی در گذشته و لطافت آن در گذشته برعهده بانوان بود. از لالایی‌ها تا موسیقی کاروان‌ها تا موسیقی سوگ و حتی برای ترانه جشن و سرود، راوی زن‌ها بودند. ما الان در دانشگاه برای بانوان رشته موسیقی داریم و زن‌ها لیسانس موسیقی می‌گیرند ولی اجازه ندارند روی صحنه ساز بزنند. همین می‌شود که در داخل کشور یاد می‌گیرند و به خارج می‌روند. 

یعنی زن‌ها در آموزشکده‌های داخلی آموزش می‌بینند و بعد از کشور خارج می‌شوند. 
بله. به خارج از کشور می‌رود و مخالف می‌شود. این طرف هم موسیقی سلبریتی‌پرور می‌شود، روی شخصی که صدا ندارد هزینه می‌کند و صداوسیما در اختیار آن است و بیلبوردها در اختیار آن است. چهره می‌شود و علیه ایران کار می‌کند، علیه منافع ملی ایران کار می‌کند. از شهرتش علیه ایران و نظام ایران استفاده می‌شود. 

موسیقی‌ای که این فرد هم تولید می‌کند فاصله زیادی با فرهنگ ما دارد. 
اصلا جزئی از فرهنگ ایران نیست. برخی هستند که خود را متعلق به این فرهنگ نمی‌دانند ولی در موسیقی نواحی نمونه‌هایی داریم که در دنیا مطرح هستند. در همین ساز سرنا تحول ایجاد کرده است ولی اینجا بهایی به او داده نمی‌شود و حتی برخورد زننده‌ای هم با آنها دارند. هنرمندانی داریم که از آنها خواستند که به کنسرواتوآر برلین یا حتی اتریش بروند اما چون خود را متعلق به فرهنگ این آب و خاک می‌داند، می‌گوید باید بمانم و با هر سختی‌ای شده شاگرد تربیت کنم. 

این گفت‌وگو که منتشر بشود احتمالا به‌دست مسئولان فرهنگی برسد. برای برون‌رفت از وضعیت فعلی چه پیشنهادهایی و راهکارهایی دارید؟
مسئولان فرهنگی ما برای برنامه‌هایی هزینه می‌کنند که شاید ربطی به فرهنگ ما ندارد. آنها باید تکلیف خود را مشخص کنند که برای ایران و فرهنگ ایران می‌خواهند کار کنند یا برای تبلیغات خودشان کار می‌کنند. اگر برای فرهنگ ایران کار می‌کنند فکر می‌کنم الان دیر شده است. از صنف‌های خود ما اجرایی برای هنرمندان نواحی می‌خواستند برگزار کنند، هیچ هنرمندی رغبت نمی‌کند بیاید. 
می‌گویند این همه آمدیم چه شد؟ الان بیاییم چه می‌شود؟ به‌نظر من باید خیلی کار انجام دهند. یک معذرت‌خواهی نسبت به هنرمندان کل نواحی و هنرمندان پیشکسوت بدهکار هستند. همچنین بگویند چه کار کردند. حتی مسئولان قبلی برای فرهنگ این مملکت چه کار کردند؟ من یک نوازنده هستم، کارشناسی موسیقی دارم و از سال 73 پدیده جشنواره و برگزیده بودم. پژوهش کردم و چندین اثر دارم. سال 84 به من پیشنهاد شد که در دانشگاه سوربن کار کنم و چندین مسئول فرهنگی کشور همراه ما بودند و می‌دانند. من گفتم باید برگردم و ابتدا از ایل خودم شروع به کار فرهنگی کنم. چند سالی است که روی یکپارچگی ایران کار می‌کنم. شما که بحث تجزیه‌طلبی می‌کنید، ایران یکپارچه است و من با این ارکستر خواستم بگویم ایران یکپارچه است. ولی شما به‌عنوان مسئول چه حمایتی کردید؟ 
دلجویی از هنرمندان امروز کار مهمی است که به‌نظر من خیلی دیر شده است، ولی واقعا هر‌چه توصیه بود تاکنون بیان شد. لااقل تنها کاری که مسئولان فرهنگی کشور می‌توانند امروز انجام دهند خصوصا وزیر میراث فرهنگی و وزیر فرهنگ و ارشاد این است که 200 تن استاد برجسته در مناطق ایران داریم، که به‌علاوه جوانانی هستند که بالقوه و تاثیرگذارند، اگر می‌توانند این 200 تن را حمایت کنند به‌خاطر ایران! حمایت کنند از یک‌سری آثاری که باید برای جوانان امروز تولید شود. مطمئن هستم و تضمین می‌کنم این کارها معرفی و منتشر شود، خیلی از جوانان به‌سمت آن خواهند آمد. 
من تجربه چندین کنسرت در حوزه موسیقی نواحی ایران را دارم. موسسه‌ای بود که در حوزه موسیقی نواحی ایران کنسرت برگزار می‌کرد. در چندین جشنواره فجر، مسئول موسیقی نواحی بودم. اولین سال دو موسیقی نواحی ایران را داشتیم. چه کسی گفته مردم حمایت نمی‌کنند؟ موسیقی نواحی نیست والا مردم مخاطب موسیقی نواحی ایران هستند. مگر می‌شود مردم این فرهنگ را دوست نداشته باشند؟ مردم واقعا موسیقی نواحی ایران را دوست دارند حتی شاهد بودیم گروه‌هایی مثل رستاک براساس موسیقی نواحی ایران کار کردند مردم چقدر دوست داشتند به‌خاطر اینکه زندگی در آن جریان دارد و راوی زندگی مردم است. در همین شهر تهران فکر می‌کنید چند درصد تهرانی اصیل هستند؟ بخش مهمی از جمعیت این شهر وابسته به یکی از این فرهنگ‌های ایرانی هستند. چه‌کسی می‌تواند اصل خود را فراموش کند؟ واقعا باید از این هنرمندان دلجویی کرد، نه با دادن چند مدرک و آوردن آنها و تقدیر کردن از آنها، یا گفتن اینکه این از ماست و آن از ما نیست. این غربی‌گری را کنار بگذارند و از 200 تن از هنرمندان موسیقی نواحی حمایت کنند. خیلی به‌نفع مسئولان است. در این شرایط بحرانی کمک خواهد کرد. من سیاسی نیستم ولی به وضع موجود در صنف خودم معترض هستم.باید پای حرف این هنرمندان بنشینید تا ببینید که چقدر نسبت به وضع معیشت یا حتی هزینه‌های خود گلایه دارند. مسئول فرهنگی باید خجالت بکشد که استاد بزرگ در یک منطقه که به‌عنوان میراث ناملموس است و در فلان فستیوال در خارج از کشور، وزیر فرهنگ آن کشور در مقابل آن تعظیم کرده است، امروز به‌خاطر نسخه درمان خودش به کسی دیگر رو بزند. عزت نفس این هنرمندان بالاست و جلوی کسی دست دراز نمی‌کنند وگرنه در ایل آنها خیلی کسان هستند که حمایت ‌کنند. یک اشاره کنند همان ایل حمایت می‌کند ولی این وظیفه بخش دولتی است که از فروش نفت این مملکت و از منابع این مملکت به فرهنگ این مملکت بپردازد.