علی مزروعی، خبرنگار:طبق روال هر روز، چهارشنبه هفته قبل 26 بهمن مشغول آماده کردن محتوای صفحه بودم که سردبیر روزنامه خطاب به من گفت خودم را برای حضور و روایت دیدار رهبر انقلاب با مسئولان نظام و جمعی از سفرای کشورهای اسلامی که قرار است روز شنبه مصادف با عید مبعث برگزار شود، آماده کنم. از آخرین بار و تنها باری که فرصت پیدا کرده بودم در حسینیه امام خمینی(ره) رودررو و مستقیم مستمع رهنمودهای رهبری باشم، چهارسال و 9 ماه میگذشت. ماه رمضان سال 97 بهعنوان دانشجو حضور در دیداری پرشور را تجربه کرده بودم؛ دیداری سرشار از مطالبات دانشجویی و انتقادات صریح دانشجویان. حال حدود پنجسال بعد از آن فضای پرشور و پرمطالبه باید روایتگر فضایی باشم که احتمالا روی دیگر سکه است؛ رسمی و سنگین. تمام آخر هفته فکرم درگیر روز شنبه است. هم زمان با اینکه حاشیهنگاریهای افراد مختلف در اینترنت از دیدارها را میخوانم، این سوال را در ذهنم تکرار میکنم که یک دیدار رسمی اصلا چقدر حاشیه دارد که بشود آن را روایت کرد؟ چارهای ندارم باید دقتم را بیشتر کنم و کوچکترین رخ دادها را هم ثبت کنم. یادم میآید که سال 97 حتی اجازه وارد کردن خودکار و مداد را هم به داخل حسینیه نداشتیم. به صادق امامی، همکارم که یکبار تجربه حاشیه نگاری دیدار را داشته زنگ میزنم؛ چراکه داخل خود حسینیه خودکار و کاغذ وجود دارد تا اگر فردی از حاضران خواست چیزی بنویسد بتواند. روز شنبه از خانه بیرون میزنم تا مطابق برنامه خودم را به محل برسانم. کمی که از خانه فاصله میگیرم متوجه میشوم کیف کارتهایم را که کارت ملی نیز در آن قرار دارد داخل خانه جا گذاشتهام و برای ورود نیز کارت ملی الزامی است. ناگزیر به خانه برمیگردم با اینکه سرمایی هستم برای رسیدن به برنامه بهناچار در هوای سرد از اسنپ تقاضای موتور میکنم به هر ترتیبی که هست راس ساعت خودم را به محل قرار میرسانم و بعد از طی مراحلی وارد حسینیه میشویم. در همان لحظه اول نگاهم را متوجه کتیبه نصبشده روی دیوار روبهرو میکنم. روایتی است از امامصادق(ع): «همانا خداوند محمد(ص) را به مهر و رحمت مبعوث کرد.» مهر و رحمت عبارتی است که این روزها و پس پاییز هزاررنگ خیلی نیاز به آن پیدا کردهایم و رهبر انقلاب چقدر حکیمانه فرمان عفو گسترده را امضا کردند و چقدر پدرانه در جشن فرشتهها دست نوازش بر سر دختران انقلاب کشیدند تا درک کنیم که امروز رفتار عطوفانه با یکدیگر نه یک لطف که یک امر ولایی است؛ امری که میتواند کشتی ملت ایران را از دریایی پرتلاطم عبور دهد و در مقابل دیدگان بدخواهان به سر منزل مقصود برساند.
به غیر کادر رسانه که مشغول فراهمسازی تجهیزات فیلمبرداری و عکسبرداری هستند تعدادی نیروهای اورژانس در اطراف حسینیه بهصورت پراکنده نشستهاند و چند خانم هم در ردیفهای جلو سمت راست نشستهاند. بقیه حسینیه خالی است . بلافاصله به گوشه حسینیه میروم و یک خودکار و چند برگ کاغذ برمیدارم. به جلو حسینیه میروم که متوجه میشوم عوامل اجرایی درحال چسباندن نام میهمانان روی صندلیهای ردیف جلویی هستند. مشغول چسباندن نام سردار سلامی هستند که سرم را به سمت راست ردیف کج میکنم تا بقیه نامها را بخوانم. نام روحانی را که میخوانم کمی توجهم بیشتر جلب میشود. بعد از پایان ریاستجمهوری فعالیت سیاسی روحانی صرفا به حضور در چنین جلساتی خلاصه شده است. دوباره به اول ردیف توجه میکنم که متوجه میشوم برخی اسامی پشت صندلیها تغییر کرده و یکی از افراد حاضر درحال تغییر نام تعداد دیگری از جایگاههاست. میدانم در ادامه جلسه نمیتوانم در ردیفهای جلویی حضور پیدا کنم و آنطور که بهنظر میرسد برای تشخیص اینکه چه کسانی حضور پیدا میکنند به این کاغذها نیز نمیشود خیلی اعتماد کرد؛ چراکه هر آن ممکن است از روی صندلی کنده شود و نام دیگری جایگزین آن شود که این هم امری طبیعی است؛ چراکه با تاخیر یا غیبت برخی مسئولان در بین جمعیت چندصد نفری حاضر فرد دیگری پیدا میشود که صندلی را خالی نگذارد. بههرحال اسامی نوشتهشده روی کاغذها را یادداشت میکنم اما میدانم درنهایت برای حضور و غیاب چهرهها باید به عکسهایی که از مراسم منتشر میشود رجوع کنم. هنوز یکساعتی به شروع مراسم مانده است و تعداد بیشتری از میهمانان حضور یافتهاند. بازار تبریک عید و بگو بخند میهمانان هم کمکم رونق میگیرد. درمقابل در ورودی چندنفری که بهنظر میرسد کادر تشریفات باشند مسئول تشریفات دفتر رهبر انقلاب را دوره و از او تقاضای عیدی میکنند که توفیق حاصل میشود و با همان شوخی و خنده او را دست به جیب میکنند. با پر شدن ردیفبهردیف صندلیها من نیز ناچار گامبهگام بهسمت انتهای محوطه حسینیه میروم تا چهره حاضران را مرور کنم. از اعضای دولت پیشین سعید نمکی، اسحاق جهانگیری، آذری جهرمی ، علی ربیعی و محمود واعظی را میتوانم در جمعیت ببینم. کمی جلوتر از واعظی نیز علی عسکری، رئیس سابق صداوسیما نشسته است. هنوز یکساعت به شروع مراسم مانده و بسیاری از وزرا و شخصیتها نیامدهاند. در همین بین تعدادی از قاریان قرآن -که از دیگر کشورها دعوت شدهاند- وارد جلسه شده و بهسمت محل نشستن خود در پنج ردیف جلویی هدایت میشوند. در بین قاریان یک نفر با بارانی آبی که کلاهش را بر سرش کشیده، توجهم را جلب میکند. قاری بارانیپوشی که از اول تا آخر جلسه راضی نمیشود حتی کلاه را از سر خود بردارد. شاید او هم مثل من سرمایی است و تحمل سرما البته برای او که چهره سبزهگونش نشان میدهد از کشوری گرمسیری آمده حتما سختتر است. بهمرور که سالن پر میشود من نیز به عقب میروم و در پشت صندلیهای ردیف آخر نگاهم به در ورودی است و پیش خودم میگویم این انتهای سالن دیگر چهرهای را نمیشود یافت که ناگهان نگاهم متوجه زلفیگل وزیر علوم میشود که کمی جلوتر از در ورودی کنار عیسی زارعپور وزیر ارتباطات نشسته است. تعجب میکنم که چرا در انتهای مجلس نشستهاند و تعجبم زمانی بیشتر می شود که میبینم زاکانی روی دومین صندلی مجاور من نشسته است. جواب این چرایی را زمانی میفهمم که نگاهم به صندلیها پر از جمعیت سالن میافتد. حالا فقط چند ردیف پایانی خالی مانده و وزرا و شخصیتهایی که دیرتر میرسند بهناچار باید همین انتها بنشینند و این یعنی من در یکی از کلیدیترین نقاط مشرف بر چندین امیر و وزیر هستم. اسماعیلی، وزیر فرهنگ درکنار آخرین ستون سمت چپ حسینیه نشسته است؛ ستونی که مانع شده بتواند جایگاه را ببیند و همین هم تا حدودی کلافهاش میکند. کمی آنطرفتر فاطمیامین و پسر خردسالش نشستهاند. علی لاریجانی که توقع داشتم در ردیف اول بنشیند و حتی نامش نیز روی صندلی بود، الان در چند ردیف آخر نشسته است. در همین لحظه که دارم در جمعیت سر میگردانم میرکاظمی با گفتن این جمله که «همینجا بغل دکتر مینشینم» صندلی بین من و زاکانی را پر میکند و با هم خوشوبش میکنند. صدای صلوات جمعیت بلند میشود. فکر میکنم رهبر انقلاب وارد سالن شدهاند. سر که برمیگردانم متوجه حضور رئیسی و قالیباف میشوم. حواسم به جمعیت است که چند دقیقه بعد اژهای رئیس قوه قضائیه و صادق آملیلاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز روی جایگاه حاضر میبینم. هنوز به غیر از صندلی رهبر انقلاب یک صندلی دیگر نیز خالی است که جمعیت صلواتی میفرستد و به شعار برمیخیزد؛ «دست خدا بر سر ماست/ خامنهای رهبر ماست، ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، حسین حسین شعار ماست/ شهادت افتخار ماست» جمعیت حاضر این سه شعار را هرکدام سهبار تکرار میکنند و مینشیند. رهبر انقلاب از پلههای جایگاه بالا آمدهاند و هنوز یک صندلی خالی است. صندلیای که قرار است چند دقیقه بعد احمد جنتی رئیس مجلس خبرگان رهبری روی آن بنشیند. جلسه با قرائت قرآن آغاز میشود و با صحبتهای رئیسی ادامه پیدا میکند. در قسمتی از صحبتها رئیس جمهور یک وعده مهم برای کنترل تورم میدهد:« با مشارکت مردم هیچ مشکلی غیرقابل حل نیست و به رهبری و مردم عزیز کشورمان عرض میکنیم که وضع تورمی فعلی را بیتردید کنترل خواهیم کرد.» جمعیت به نشانه تایید شروع به تکبیر گفتن میکند. تعداد شعاردهندگانی را که همزمان مشت گرهکرده بلند کردهاند، میشود با چشم شمرد و این یعنی بههیچوجه قرار نیست خبری از شور و شوق دیدارهایی باشد که رهبری با دانشجویان دارند. من که در ردیف یکی مانده به آخر و کمی با فاصله از درِ ورودی نشستهام از جایم برمیخیزم تا برای دیدن بهتر جمعیت و همچنین رهبر انقلاب به انتهای حسینیه بروم که متوجه میشوم سرتیپ آراسته، جانشین سابق فرمانده کل نیروهای مسلح روی زمین نشسته و به دیوار انتهایی تکیه داده است. از او خواهش میکنم بهجای من روی صندلی بنشیند. وقتی میبیند بنایی به نشستن ندارم قانع میشود. رهبر انقلاب صحبتشان را با تبریک عید مبعث شروع میکنند و در همان ابتدا یک جمله کلیدی میگویند: «اگر ندای بعثت به گوش دل حقطلبان عالم برسد، قطعا مجذوب آن خواهند بود.» و مگر تمدن اسلامی جز از طریق دل میتواند در عالم گسترش پیدا کند. رهبر انقلاب در این دیدار ضمن برشمردن گنجینههای بعثت پیامبر(ص) ازجمله تزکیه، تعلیم، عدالت و غیرقابلنفوذ بودن دربرابر کفار بیان داشتند: «ما میتوانیم با رجوع به این گنجینههای هدیهشده از سوی بعثت به خودمان، ضعفهای دنیای اسلام را برطرف کنیم.» زمانی که دیداری با حضور میهمانانی از کشورهای اسلامی برگزار میشود حتما باید منتظر شنیدن از فلسطین نیز بود. رهبر انقلاب بعد از آنکه فلسطین را یکی از مسائل مهم برشمردند و ملت فلسطین را در قبضه انسانهای وحشی و خبیث توصیف کردند، خطر رها کردن فلسطین برای سایر ملتهای مسلمان را در شعری متذکر شدند و به نقل از شاعری عربزبان بیان داشتند: «لئن أضعتم فلسطینا فعیشکمُ/ طول الحیاة مضاضاتٌ و آلام راست گفته؛ اگر فلسطین را رها کنید، خودتان درطول زمانه دچار آلام و رنجها و مانند اینها خواهید بود.» صحبتهای رهبر انقلاب بعد از 20 دقیقه پایان یافت و جلسه نیز با همان «والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته» همیشگی تمام میشود و جمعیت برای تکمیل بازدیدهای عیدانه کمکم از محوطه خارج میشوند.