علی صولتی، منتقد سینما:آخرین فیلم پخششده در چهلویکمین جشنواره فجر اثری نبود جز تازهترین دستپخت محمدعلی باشهآهنگر یعنی «سینما متروپل». آیا میتوان آن را حسنختامی برای جشنواره چهلویکم دانست؟ پاسخ به این سوال نیازمند یک جمعبندی با درنظر گرفتن ابعاد مختلف فیلم است؛ چراکه با اثری پیچیده مواجهیم. داستانی که ریشه در واقعیت دارد اما واقعی نیست. هم نمادگرایانه است و هم نیست، تاریخی است و در عین حال مستقیما به یکی از وقایع 1401 پیوند میخورد. زمانش به چشم خیلی از مخاطبان طولانی است اما کارگردان احتمال طولانیتر شدنش را هم میدهد. همه این دوگانهها باعث شده قضاوت درباره سینما متروپل کار سادهای نباشد؛ هرچند که ما نیز در جایگاه قضاوت نیستیم و آنچه مینویسیم تنها توصیفی است از اثری که مخاطبش بودهایم. با چنین مقدمهای اجمالا به بررسی جوانبی از فیلم خواهیم پرداخت.
سینما متروپل پازلی از قصهها و پیرنگهای متعدد است که قطعات آن به خوبی در کنار یکدیگر قرار گرفته، به هم چفت میشوند و هر یک نسبتی با قصه اصلی برقرار میکنند. قصه اصلی روایتی است از عملیات احیای سینمایی قدیمی در دل آبادان تحت محاصره زمان جنگ، عملیاتی که به دست دو جوان عشق سینما انجام میشود که هر یک ماجراهای خود را دارند و فیلمساز کودکی این کاراکترها را نیز تصویر میکند. قصهای در کانتکس خاص آن دوران و محدوده زمانی نسبتا طولانی که روایتگر درام اصلی، ماجراهای فرعی، چالشها، غافلگیریها، جنگ، صلح، عشق و نفرت است. همین تعدد خرده پیرنگهایی که درنهایت هیچیک بیرون از پازل قصه اصلی فیلم نمیمانند، علت وجودیشان نامعلوم و بیمناسبت نیست و بلاتکلیف رها نمیشوند، خود گواهی است بر موفقیت فیلمساز؛ چراکه در یکی از مهمترین آزمونهای این فیلم پیچیده و طولانی نمره قبولی گرفته است.
طولانی بودن فیلم درست به علت مذکور، ایراد بزرگی به شمار نمیرود و نمیتواند نقطه ضعف بزرگی برای اثر محسوب شود و چهبسا همانطور که کارگردان مدعی است فیلم در نسخه نهایی خود طولانیتر هم بشود. بُعد دیگر اثر که بدون شک در طول پخش فیلم و انتهای آن مورد سوال بسیاری از مخاطبان قرار میگیرد، واقعی بودن یا نبودن قصه است. کارگردان در این مورد میگوید جزئیات داستان دقیقا منطبق بر واقعیت نیست اما کلیت آن نهتنها واقعی است بلکه برای خود وی اتفاق افتاده و به نوعی تجربه زیسته فیلمساز به شمار میرود. حتی اگر این اظهارنظر باشهآهنگر وجود نداشت، عناصر عینی و نوستالژیک، المانهای ملموس، طراحی صحنه و دکورهای حساب شده و همچنین نسبت ماجراهای فیلم با واقعیت نیز همگی میتوانستند بر ریشه داشتن این اثر در واقعیت شهادت دهند. گذشته از این، برداشتهای نمادگرایانه مخاطبان از المانهای موجود در فیلم نیز خللی به روند واقعی قصه وارد نمیکند و فیلم اسیر آسیبهای بزرگ آثار نمادگرایانه همچون کاریکاتوری شدن کاراکترها و غیرواقعی شدن داستان نمیشود. با این اوصاف فیلم خالی از ایراد نیست اما اغلب ایرادات متوجه جزئیات فنی نسخه پخش شده در جشنوارهاند که در نسخههای بعدی به راحتی قابل رفع هستند. جزئیاتی مانند افکتهای صوتی، موشنها و زمانبندی پلانها که نشانگر تعجیل بسیار تیم تدوین در آمادهسازی این نسخه است. ضمن اینکه میدانیم با وجود پخش سینما متروپل در آخرین روز جشنواره، گمانهزنیهایی وجود داشت که شاید فیلم به همین نوبت هم نرسیده و آماده اکران نشود. گفتنی است این چالش به قدری جدی بود که به ادعای تدوینگر اثر، نسخه جشنواره تنها طی 10 روز تدوین و آماده پخش شده است. زمانی که برای فیلمی با این سطح از پیچیدگی بسیار محدود به شمار میرود. یکی از مصادیق این پیچیدگی بهجز عناصر یادشده، ارجاع به آثار و فیلمهای ماندگار سینمای ایران و جهان است، جایی که کارگردان ناچار است در یک قاب، هم سینما متروپل را تصویر کند و هم آثاری مثل پدرخوانده و قیصر را که بهتر است خود به تماشای این لحظات خاص بنشینید.
پس از مرور این ابعاد اما نهایتا به مهمترین محورهای سینما متروپل میرسیم. مسالهای که با هدف فیلمساز از ساخت فیلم پیوندی محکم دارد و حواشی پیرامون اثر را نیز میتوان نشاتگرفته از آن دانست. پیوند مستقیم سینما متروپل آبادان بهعنوان نمادی تاریخی با نوادهاش در زمان حال، یعنی برجهای دوقلوی فروریخته متروپل در همین شهر که از قضا دقیقا در محل مخروبه سینما متروپل ساخته شده و یکی از تراژیکترین اتفاقات سال 1401 را برای ایران رقم زدند. مقصران این حادثه چه کسانی هستند و چه ارتباطی با نابودکنندگان سینما متروپل دارند؟ آیا سازه برجهای عبدالباقی به سبب قرار گرفتن روی مخروبه سینما، فرهنگ و هنر ایران از ابتدا محکوم به ریزش بوده؟ به نظر میرسد فیلمساز ایده و حرف تازهای در این مورد داشته باشد که درک آن ارزش تماشای این اثر طولانی را داشته باشد.