
هومن جعفری، خبرنگار:قبل از آغاز فیلم، جو بسیار بدی علیه آن در سالن سینما وجود داشت. خیلیها میگفتند فیلمش خوب نیست و وسطش بلند میشوند و میآیند بیرون و من هم کمی با همین ذهنیت وارد سالن شدم. گفتم لابد این جماعت چیزی شنیدهاند که من نه و چیزی میدانند که من نه و از چیزی خبر دارند که من نه و در نتیجه رفتم روی صندلی ابتدایی یکی از ردیفها نشستم. دستکم برای اینکه اگر خواستم بروم بیرون، مزاحم کسی نباشم و نخواهم از وسط یک ردیف آدمها، ببخشیدگویان خودم را بکشم و ببرم بیرون. با این همه، این اصلا چیزی نبود که اتفاق افتاد. روی پرده بزرگ سینما، من صف بزرگی از زندانیان را دیدم که با کتک سوار قطار میشدند تا به پشت جبهه اعزام شوند. فیلم برای بهتصویر کشیدن نمای جنگ، تصاویر قبلی و آرشیوی فیلمهای جنگی و دفاعمقدسی قبل را کنار گذاشته بود و صاف به بازسازی تصاویر ذهنی از فیلمهای جنگجهانیدوم میپرداخت. صف اسیران سوار بر قطار و تلاش مداوم یک زندانی برای فرار کردن. اینجا دیگر مساله اصلی نه جنگ بود نه دفاع مقدس، نه عراقیها که آدمهای بدی بودند، نه اعضای سازمان مجاهدین که آزادانه بین زندانها حرکت میکردند و میکوشیدند تا عضوگیری کنند و نه هیچ چیز دیگری. اینجا بحث فرار از زندان مطرح بود و آن هم نه یک داستان تخیلی. آنچه روی پرده سینما در حال پخش بود، بازسازی خاطرات واقعی یک اسیر جنگی بود که واقعا این کار را انجام داده بود و حالا ما روی پرده مشغول تماشا کردن زندگیاش بودیم. فیلم خوب پیش میرفت و مشخصا عمده قواعد ژانر فرار از زندان و همچنین ژانر تریلر یا تعلیق را رعایت میکرد. قهرمان مصمم برای فرار... تیم پشتیبانی یا نقشهای فرعی سمت قهرمان... نقش منفی دوگانه... رئیس زندان عراقیها و دکتر که مسئول عضوگیری از زندانیها برای سازمان بود. اضافه شدن عنصر بمب زمانیکه باعث میشد تا تصمیم قهرمان برای فرار حیاتیتر شود یعنی اعدام اسیرانی که اسمشان به صلیبسرخ اعلام نشده بود. مهمتر از همه اینها، ایجاد ابهام اصلی و سوال بزرگ یعنی هویت اصلی قهرمان فیلم که همه را به شک و تردید انداخته. اینکه شماره 10 بالاخره کیست؟ یک فرمانده ارشد سپاه است که زندانی شده؟ همانطور که خودش میگوید یک جوشکار حرفهای زیرآب است؟ یا مطابق آنچه رئیس زندان میگوید جنسش با بقیه فرق دارد؟ «شماره 10» فیلمنامه خوبی دارد. داستانش را درست تعریف میکند و به اصطلاح کارتهایش را به موقع رو میکند. فیلم شعارهای جنگی ندارد. مطلقا دفاع مقدسی نیست. فیلم تصمیم گرفته فیلم ژانر باشد و فیلم ژانر بماند و تقریبا هم روی خط باریک و طولانی ژانر درست حرکت میکند. مجید صالحی مدتهاست روی پرده سینما و سریالهای نمایش خانگی مشغول آتش زدن خودش است بلکه دیده شود و جدی بگیرندش و کارش حرف ندارد. او قصدش این است که دوگانه طنز و جدی را با هم داشته باشد و عضو باشگاهی باشد که اعضایش توان درآوردن نقشهای جدی و طنز را به بهترین شکل ممکن دارند. جز تحسین برای مجید صالحی چیزی ندارم و در جشنواره ندیدمش که شخصا از او تقدیر کنم. اگر این نوشته را بخواند، خوشحال میشوم که از ستایش صادقانه من بهعنوان یک علاقهمند صنعت سینما آگاه شود. درنهایت شماره 10، یک بار دیگر یک حقیقت آشکار را به همه ما نشان داد. اینکه هنوز هم میشود در رابطه با جنگ فیلمهای خوبی ساخت اگر دنبال داستان درست باشیم. فیلمهای حاجی و سید را همه میتوانند بسازند و بودجهاش را هم بگیرند و در مراسم نمایشش هم سردارها بیایند و بروند و همه چیز برایشان خوب پیش برود. فیلم جنگی خوب و داستانگو تعریف کردن اما هنری است که همه ندارند و من این هنر را نزد سازندگان شماره 10 دیدم. خیلیها ندیدند. دوستانی بودند که به وعده خود عمل کردند و فیلم را نیمهکاره رها کردند و خب به نظر من این حق را دارند که پیرامون چیزی که میبینند و دوست ندارند، سطرهایی بنویسند. درست مثل من که از تماشا کردن چیزی که دیدم لذت بردم.