علی عسگری، خبرنگار:التهابات ۱۴۰۱ کشور ما از حیث کثرت نظریهپردازی و صورتبندی مسائل آن از سوی جامعهشناسان تقریبا کمنظیر بوده است. دهها گفتار و طرح نظری که هریک بهنحوی این موضوع را معنادار میکردند شکل گرفت، بهگونهای که انتظار میرفت دیالوگ گستردهای در میان اهل دانش پیرامون آن ایجاد شود، اما بهجای دیالوگ فضای گفتمانی کشور بیشتر بهسمت مونولوگ رفت. بهعبارت دیگر کثرت این توجه به مساله خاص تا حدودی بهگونهای پیش میرفت که بهدنبال آن، نظریهپرداز طرح نظری خود را در فضای گفتمانی پرتاب کرده تا گویی انجام وظیفه کرده باشد، لذا کمتر به انتقادها و ابهامات که پیرامون صورتبندیها وجود داشت، توجه میشد. نکته مهم دیگر آنکه بسیاری از صورتبندیهای ارائهشده فاقد هرگونه مطالعه و بررسی متن این حوادث بودند، بهگونهای که اگر این اتفاقات در هر زمانی دیگر و با مختصات متفاوتی به نسبت آنچه الان میبینیم رخ میداد، باز هم این تفاسیر و صورتبندیها درخصوص آنان شکل میگرفت. دلیل این موضوع نیز بهنظر آن است که عمده جامعهشناسان به درکی نظری از جامعه ایران واصل آمده و در هر حادثهای اقدام به تطبیق این درک خود بهحقیقت صحنه میکنند. در این بخش تلاش داریم گفتاری را که از سوی دکتر محمد فاضلی در این زمینه تولید شده، بررسی کنیم؛ گفتاری که بهنظر دچار دو اشکال پیشگفته شده و تنها تلاشی است برای تطبیق یک درک از جامعه ایرانی بر وقایع اخیر، بهگونهای که اگر چنین مسائلی نیز رخ نمیداد و از وی برای توضیح جامعه ایرانی در یک برنامه دعوت بهعمل میآمد مجدد شاهد چنین سخنانی بودیم. قطعا نویسنده این سطور به جایگاه خود بهعنوان یک دانشجوی خرد جامعهشناسی واقف است، لذا متن پیش رو را تنها تحتعنوان تاملاتی بر صورتبندی شکلگرفته تقدیم داشته تا از این طریق تلاشی برای رفع ابهامهای شکلگرفته و ایجاد گفتوگو کرده باشد.
ایران؛ جامعه مسائل حلنشده
پیش از بررسی صورتبندی نظری محمد فاضلی از التهابات اخیر لازم است طرح کلی وی از جامعه ایرانی را توضیحی اجمالی دهیم. در دو کتاب «ایران بر لبه تیغ» و «دغدغه ایران» است که میتوان بیشتر پیرامون طرح کلی وی از جامعه ایرانی نکاتی را بهدست آورد. فاضلی از آن دست جامعهشناسانی است که کمتر طرحی کلی از جامعه ایرانی را بهدست میدهد. وی به اذعان خود در کتاب دغدغه ایران، علاقهمند به ارائه نظریهای درخصوص جامعه ایرانی است که بتوان به سه پرسش وضع فعلی او، خاستگاه این وضع و راهحل برونرفت از آن بهنحو منسجم پاسخ دهد؛ اما هرچه بیشتر در این زمینه تلاش کرده ناامیدتر شده، لذا پژوهشهای خود را بهسمت بررسی پراکنده مسائل جامعه سوق داده است تا درنهایت بتواند از طریق برهم نشست آنها طرحی کلی بهدست دهد. فاضلی در این دو اثر ظاهرا مسائل مختلفی از جامعه ایرانی را مورد مطالعه قرار میدهد، اما وجه مشترک تمام مطالعاتش، ارائه تصویری است که جامعه ایرانی در آن چهرهای مشوش دارد. درواقع تکتک یادداشتهای این دو اثر را اگر همانند قطعات پازل لحاظ کنیم، تصویر بهدستآمده از جامعه همان چیزی است که خود وی در لابهلای کلماتش با عنوان «جامعه رو به اتمام»، «همآیندی مشکلات در جامعه ایرانی» «جامعه رو به افول» و... از آنها یاد میکند. این تصویر کلی از جامعه ایرانی که در ذهن فاضلی نقش بسته، ارتباطی نیز به التهابات ۱۴۰۱ ندارد، بلکه بهواسطه این تصویر میتوان او را بیشتر نه یک جامعهشناس، بلکه یک بحرانشناس! و آسیبشناس جامعه ایرانی لقب داد. احتمالا اگر شما مخاطب همیشگی سخنرانیهای فاضلی باشید، از آن دست انسانها خواهید بود که مدام منتظرید حادثهای در همین نزدیکیها رخ دهد و کلیت جامعه ایرانی را دگرگون سازد. این موضوع حتی در نامگذاری آثار و نوشتههای محمد فاضلی نمایان است. از نظر وی جامعه ایرانی با این وضع نمیتواند زیاد ادامه داشته باشد، لذا تغییر اساسی یا باید از ناحیه حکومت و دولت آغاز شود یا جامعه خود این تغییر را شروع خواهد کرد.
با این توضیح از نگاه فاضلی نسبت به کلیت جامعه ایرانی، وارد بررسی تحلیل وی از این حوادث میشویم.
مردم میانمایگی میخواهند!
دو خط تحلیلی مهم در کلام محمد فاضلی را میتوان در صورتبندی نظری وی از اتفاقات ۱۴۰۱ دنبال کرد.۱ نخست آنکه جامعه ایران ۱۴۰۱، بهلحاظ سنخ فرهنگی، اجتماعی، دینی و... با جامعه ۱۳۵۷ متفاوت است. فاضلی در ابتدای کلام خود در برنامه «شیوه» اینگونه شروع میکند که ۱۴ درصد از جامعه امروز کسانی هستند که انقلاب را بهثمر رساندند. وی درکنار بیان این نکته میافزاید جامعه امروز رشد کرده و بالغ شده است. فاضلی نشانههای این رشد را گسترش اطلاعات ناشی از اتصال به بستر فضای مجازی و اطلاع از آگاهیهای مدرن، گسترش نشر کتاب، روزنامه و... میداند. وی مشخصه این جامعه تحولیافته نسبت به ابتدای انقلاب را تمایل به زندگی میداند. از نظر وی این جامعه میل به میانمایگی دارد! میل به زندگی دارد، این جامعه نمیخواهد قهرمان باشد، بلکه میخواهد زندگی کند و از آنجا که جمهوری اسلامی امکان زندگی عادی وی را مخدوش ساخته چنین ملتهب شده است.
شنیدن این سخنان از زبان فاضلی تداعیگر طرح آگوست کنتی از تاریخ در ذهن میشود. کنت در طرح تاریخی خود سه مرتبه عصر طفولیت (دین)، عصر نوجوانی (فلسفه) و عصر بلوغ (علم) را برای بشر لحاظ کرده و اروپای مدرن را در عصر بلوغ و تکامل معرفی میکند وگذار از دین به عصر علم را امری ضروری میبیند. فاضلی نیز هنگامی که جامعه امروز را جامعهای بالغ و کامل معرفی میکند- آن هم به اعتبار سواد و افزایش آگاهیهای جهانی و مدرن- این تصویر به ذهن تداعی میشود که گویی جامعهای که انقلاب اسلامی را در سال ۱۳۵۷ رقم زد، جامعهای نابالغ و طفل بوده که براساس باورهای دینی چنین عملی را رقم زده بود.
جدای از این خط تحلیلی، رویکرد دیگر فاضلی در سخنانش، توجه به نقش گسترده دولت در شکلگیری بحرانهای کنونی است. از نظر وی جمهوری اسلامی بهواسطه سیاستهای 40 ساله خود در مردمداری و توجه دادن به مردم، بهجای توجه به اصناف، احزاب و... نماینده و نمایاننده تمام اعضا و گروههای جامعه نیست، خصوصا این موضوع با توجه به تحولات جامعه فعلی نسبت به جامعه عهد انقلاب جدیتر بهنظر میآید. فاضلی حاصل این سیاست را اتمیزه کردن مردم، ساختارزدایی و تبدیل مردم به توده میداند و حاصل آن چنین میشود که در التهابات، نظام نمیداند با چه کسی باید سخن بگوید! از این رو که گروههای مردم دارای نماینده در ساختار حاکمیت نیستند و چیزهایی با عنوان حزب، صنف، نهادهای مردمبنیاد و... که بتواند نمایندگی مردم را کند وجود ندارد.
تاملی در ابهامات و اشکالات صورتبندیهای ارائهشده
در این بخش در مقام نقد تفصیلی سخنان دکتر فاضلی درخصوص التهابات ۱۴۰۱ و تصویر وی از جامعه ایران نیستیم، اما نکاتی را ذیل مباحث نظری وی چه درخصوص کلیت جامعه ایرانی و چه درخصوص التهابات ۱۴۰۱ طرح میکنیم.
نخستین نکته آنکه از اساس دولت در نظرگاه دکتر فاضلی امر بسیار مهم و دارای اثرات فراوان است. از همین رو است که خود داغ و ننگ حضور در عرصه سیاست و قدرت را پذیرفته و ترجیح داده روشنفکری درون دستگاه حاکمیت باشد و به دیگر روشنفکران نیز توصیه میکند به اصلاحگری از کانال دولت توجه کنند. با این مقدمه راز اینکه فاضلی تمام مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به نظام نسبت میدهد و وی را فاعل آن میداند، اما بلوغ و بهاصطلاح رشد جامعه را به فاعلی نامشخص (احتمالا مدرنیته و غرب یا شاید هم سیر جبری زندگی انسان) نسبت میدهد، چیست؟ آیا خود دولت و جمهوری اسلامی عامل اصلی رشد آگاهی، سواد، رسانه، گسترش چاپ و تیراژ کتابها و... نبوده است؟ اگر اینها همگی از الزامات و الطاف مدرنیته به ایران بوده است، چرا پس در جوامعی همانند همسایگان ما (افغانستان و عراق) این بهاصطلاح بلوغ رخ نداده است؟ چنین جدا کردن ناشیانه خوبها و بدها و نسبت دادن تمام مشکلات به سیاستگذاریهای نظام و مجهول و مبهم ساختن فاعل به بلوغ و آگاهی رساندن جامعه ناشی از چه چیز میتواند باشد؟
نکته دوم درخصوص مساله بالغ شدن اجتماع فعلی بهواسطه دسترسی به اینترنت، شبکههای اجتماعی و بهاصطلاح رسوخ آگاهیهای مدرن درون آن است! اکنون اصلا در مقام این نیستیم که مقایسهای میان رشد عقلانیت در جامعه داشته باشیم، بلکه اشکالاتی چند بهلحاظ روششناسی نسبت به طرح ذهنی دکتر فاضلی وارد میدانیم. بررسی میزان عقلانیت یک جامعه یا بهاصطلاح فاکتورهای بلوغ وی، بهنظر امری پیچیده و نیاز به بررسیهای گسترده دارد. این انگاره که جوان امروزی بهواسطه سواد حاصل از مدرسه و استفاده از شبکههای مجازی با انبوهی از اطلاعات مواجه است، امری درست بوده، اما آیا این اطلاعات منجر به گسترش عقلانیت در وی شده است؟ یا آنگونه که اساتید علوم ارتباطات، از ظهور رسانههای جمعی به «مرگ دموکراسی» یاد کردهاند، دچار یک جهل بسطیافته و مهندسی ادراکات است؟ همانطور که گفتیم اکنون ما در مقام قضاوت در این خصوص نیستیم، اما مسیری که فاضلی بهلحاظ روشی میپیماید از نظر علمی قابلتوجیه نیست. این سخنان اگر در محافل غیرعلمی یا بهاصطلاح عموم در درون تاکسی گفته شود حرجی بر آن نیست، اما اگر در مقام یکجامعهشناس برجسته بخواهیم سخنی علمی طرح کنیم، لازم است دقتهای فراوانی داشته باشیم.
نکته سوم را بهعنوان ملاحظه در ذیل نگاه محمد فاضلی نسبت به ساختزدایی از جامعه طرح خواهیم کرد.
چیزی که امروزه فاضلی از آن با عنوان ساختارزدایی از جامعه به انقلاب اسلامی نسبت میدهد، درحقیقت ممانعت از ظهور و بروز تقسیمبندیهای اجتماعی غربی به داخل جامعه است؛ چیزی که غرب در فرآیند بهاصطلاح دموکراتیک شدن سراغ آن رفت، تلاش برای ظهور و بروز سندیکاهای کارگری، اصناف و... بود که هریک نماینده جریان و گروهی از اجتماع بودند. این نحوه ساختیابی جامعه تنها مختص به خود غرب بوده و امروزه نیز ناکارآمدی آن اثبات شده است. اگر این ساختیابی در مهار التهابات و رشد جامعه موثر بود، امروزه در غرب شاهد رشد قارچگونه جنبشهای مردمی و بروز صدها و هزاران اعتراض نبودیم، از طرف دیگر امروزه و در عصر گسترش فضای مجازی، از اساس ماهیت طبقاتی و صنفی جنبشهای اجتماعی دگرگون شده است. برای مثال در همین التهابات اخیر کشور، بانی اصلی اعتراضها چه کسانی هستند؟ دانشجویان؟ کارگران؟ معلمان؟ زنان؟ و... درحقیقت این التهابها هیچ گاه ماهیت طبقاتی و صنفی نداشته و ولو آنکه جامعه ایران، ساختیابی غربی خود را نیز پیدا کرده و هر صنفی دارای تشکیلات و نماینده بود، قطعا در این التهابات بیاثر میشد. همه این اظهارنظرها در شرایطی صورت میگیرد که جامعه ایرانی در طول تاریخ ساختیابی خاص خود را داشته و در دهههای اخیر نیز مساجد، هیاتها، محافل دینی، انجمنها، گروههای مختلف بازاری و... درکنار ساختارهای فامیلی، خانوادگی، قومی و... ساخت مختص به جامعه ایرانی را ایجاد کردهاند. انقلاب اسلامی با فهم و ریشهای که در این ساختارهای بومی اجتماعی ایران داشت توانست حرکتی را بیافریند که همگان، از بازاریان شهرهای بزرگ تا روستاییان فراموش شده یک سخن را تکرار کنند.
گذشته از مطلب پیشین اما درخصوص طرح فاضلی از کلیت جامعه ایرانی نیز نکاتی قابلطرح است. اجزائی که فاضلی برای تحلیل جامعه درکنار هم قرار میدهد شاید همگی درست باشد اما فاقد حیثیت روایی نسبت به کلیت جامعه ایرانی است؛ جامعهای که رو به افول باشد، جامعهای که درحال تمام شدن باشد، جامعهای که دچار بحران هویت، معنا و دچار ازهمگسیختگی باشد، نمیتواند حماسههایی نظیر آنچه را که در اربعین حسینی یا در تشییع پیکر سردار سلیمانی شاهد بودیم، خلق کند. این جامعه در چنین حوادثی نشان میدهد هنوز نیروی عظیمی را در دل خود حمل میکند که توان اصلاح، همبستگی و بالندگی را از آن نگرفته است. لذا با مطالعه این نیروی جامعه ایرانی، باید تصویری واقعنما (نه تماما سیاه و نه تماما سفید) از جامعه ایرانی عرضه کنیم. مشتاقانه علاقهمندیم درکنار تحلیلهایی که دکتر فاضلی تاکنون از جامعه ایرانی ارائه دادهاند، تحلیل مسائلی نظیر امدادرسانی حماسی مردم در زلزله کرمانشاه، سیل خوزستان و شمال کشور، تشییع پیکر سردار سلیمانی و همچنین حضور گسترده مردم در مراسم سالگرد ایشان بر سر مزارشان و دهها مساله دیگر از این دست را بشنویم تا بدانیم وجه جمع این حرکتها با تصویر مشوشی که فاضلی از جامعه ایرانی ارائه میکند، چیست.
پینوشت
1- فاضلی ازجمله نظریهپردازان بسیار پرکار روزهای اخیر بوده است. منبع استفادهشده در استخراج نظریات وی، شامل گفتوگو و شرکت در برنامه شیوه از شبکه چهار، گفتوگو با روزنامه اعتماد، در تاریخ دوم مهرماه ۱۴۰۱ و همچنین شبکههای اجتماعی وی شامل توییتر و تلگرام است.