تاریخ : Mon 16 Jan 2023 - 00:00
کد خبر : 77175
سرویس خبری : دانشگاه


رسانه‌محوری عامل شکست در جهاد تبیین

آنچه چه بسیاری «مساله رسانه» می‌خوانندش، در‌حقیقت یک «مساله اجتماعی» است و از هویت و اخلاق اجتماعی جامعه مذهبی ما بر‌می‌خیزد؛ در این میان رسانه دشمن تنها یک جودوکار ماهر است که از توان و انرژی خود ما بر زمین‌مان می‌زند. اگر می‌خواهیم از «بحران تبیین» عبور کنیم بایستی نسبت هویتی خویش با بقیه جامعه را تغییر داده و افق مشترکی میان خود و آنها بجوییم و به‌واقع بدان پایبند باشیم.

محمد مسرور، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه:در هفته‌های اخیر مقام‌معظم‌رهبری چندباری نسبت به احتمال شکست نهضت درصورت موفق نشدن در فریضه «جهاد تبیین» هشدار داده‌اند؛ به حقیقت این هشدارها نگران‌کننده و جدی است اما مساله اینجاست که به‌نظر می‌رسد بسیاری این امر مهم را آنجا که بایست بر زمین تدبیر نمی‌نشانند. آنچه در این مجال بدان پرداخته می‌شود البته که حرف نویی نیست و بارها از سوی دلسوزان این نهضت به اشکال متفاوت تکرار شده است اما یادآوری آن در این هنگامه ضرورتی دوچندان دارد که اگر باز هم بدان توجه نشود، بی‌تردید شکست‌های دیگری را در این عرصه تجربه خواهیم کرد؛ این مقاله در دو فریم و از طریق دو استعاره سخن خود را سامان می‌دهد.

 فریم اول: حریف جودوکار است
اولین مساله‌ای که درباره وضعیت این روزهای نهضت بایستی بر آن دست گذاشت نسبت جبهه انقلاب با دشمن است. در‌حالی‌که جبهه انقلاب همانند یک بوکسور تنومند وارد رینگ مبارزه شده‌ اما متاسفانه حریف وی جودوکار است و هنرش در استفاده از انرژی و نیروی خود او برای ضربه فنی کردن اوست. در میانه رینگ، بوکسور ما هر‌ضربه سنگینی که روانه دشمن خویش می‌کند، در آنی تبدیل به چرخشی در بدن خودش شده و به‌سرعت به زمین کوفته می‌شود. دشمن خشم بوکسور ما را تبدیل به قدرت خود می‌کند، قدرت او را تبدیل به نیروی خود می‌کند و هر آنچه او هست را برای خود برمی‌دارد و بر ضدش استفاده می‌کند. در این شرایط نتیجه‌ چیزی جز ضربه فنی شدن بوکسور ما نیست. ما ایرانی‌ها کشتی‌گیران ماهری داریم و همیشه تکرار می‌کنیم که ورزش اول کشور ما کشتی است، اما متاسفانه در این مبارزه کشتی‌گیران هم نمی‌توانند موفق شوند؛ چرا‌که باز فلسفه کشتی مبتنی بر مبارزه جسورانه، هوشمندانه و چابکی است، اما فلسفه جودو مبتنی‌بر آرامش و استفاده از نیروی حریف بوده و لذا شما هر‌چه بیشتر در مقابل یک جودوکار راستین تلاش و تقلا کنید، تنها احتمال شکست خود را افزایش می‌دهید. (البته تذکر می‌دهم که برای درک مفهوم جودو به مسابقات جهانی جودو مراجعه نکنید. به سراغ فیلم‌های قدیمی بروید.)
لذا آنچه ما در این شرایط بیش از هر چیزی نیازمند آن هستیم، «کنترل خویشتن» است؛ این نه به معنای کنترل نفس در سنت عرفانی ما بلکه به‌معنای دلالت میان تهی در سنت ذن بوده و لازمه آن یک کنش وجودی است و نه یک استراتژی موقعیتی؛ دشواری داستان از اینجا آغاز می‌شود. در چنین مبارزه‌ای، جنگجو بایستی در هر لحظه هویت خویش را بازتعریف کند؛ چرا‌که نبرد اساسا در توانایی ارتباط برقرار کردن در یک افق وجودی متفاوت است و هم افقی وجودی مبنای جنگ ماست و نه روایت چیزها و رخدادها، نه جنگ روایت‌ها و رسانه‌ها. باری دشوارترین کار این است که در عین تهی بودن، خود نیز بود و خویشتن خویش را گم نکرد. آنچه از آن به‌عنوان یک کارزار رسانه‌ای یاد می‌شود که جبهه انقلاب در آن شکست خورده، به واقع یک «مبارزه هویتی» و وجودی است. لذا بزرگ‌ترین خطای استراتژیک که منجر به وقوع بحران‌های متعدد از‌جمله بحران اخیر شد، فقدان جایابی دقیق و درست مساله است.

 فریم دوم: محاصره اجتماعی 
اعتراضات پاییز امسال در شرایطی رخ داد که قشر مذهبی و انقلابی جامعه ما حداقل از سال 88 به این سو در یک محاصره اجتماعی قرار دارد. صحنه‌های نبرد تروا را به یاد آورید که سپاه آگاممنون پس از یک دهه مبارزه و محاصره بالاخره با طراحی یک «اسب تروا» وارد شهر شده و از دیوارهای بلند شهر به آسانی عبور کردند. آنچه در این روزها می‌گذرد حاصل ورود یک اسب تروا به لایه‌های بیرونی قلعه ماست، اما حقیقت آن است که پیش از این و در طول 13 سال گذشته بایستی از آن محاصره طولانی‌مدت و سنگین اجتماعی بیرون می‌آمدیم و آن را چاره می‌کردیم؛ دشمن و جریان اجتماعی وابسته به آن، در طول بیش از یک دهه گذشته اقدام به محاصره اجتماعی قشر مذهبی کرده و خطی پر‌رنگ میان مذهبیون- انقلابیون جامعه با اقشار سنتی و معمولی -‌عامه مردم- جامعه کشیده‌اند.
این مساله برای بسیاری از اهل نظر بدیهی و آشناست، اما پرداختن بیشتر به آن خالی از لطف نیست. قشر مذهبی درون خود ازدواج می‌کند، شغل‌ها و مهارت‌های مخصوص به خود دارد، مراسم و مناسبت‌های خاص خود را دارد که بسیاری از اقشار سنتی جامعه نیز در آن مشارکت نمی‌کنند؛ جشنواره‌های خاص خودش را دارد و... . چند سال پیش کسی مطلبی نوشته بود که چرا حزب‌اللهی‌ها درمقابل هر چیز که عمومی جامعه است یک امر درونی برای خود دارند؟ مثلا، جشنواره فیلم عمار، درمقابل جشنواره فیلم فجر. لاجرم همین منطق است که اکثریت جامعه را به اقلیت تبدیل می‌کند و لاجرم نبایستی از شورش اهالی جشنواره فجر بر اهالی جشنواره عمار خرده گرفت. «بحران تبیین» دقیقا از میانه همین شکاف اجتماعی برخاسته است.
آن روزی که این فرقه‌گرایی‌ها در جامعه مذهبی مد می‌شد، این روزهای سخت برای اهل‌خرد روشن و آشکار بود که چطور بخش قابل‌توجهی از بدنه جامعه را از ما جدا می‌کنند. مذهبیون را به امید خالص شدن، از مردم و عموم جامعه که از قضا در برخی خصوصیات -‌مانند حسن‌خلق، قناعت، تواضع و...- از آنها دیندارتر هم بودند، بریدند. ما مذهبیون ماندیم و انحصار امتیاز دینداری. اما محاصره‌شده در یک جامعه که زمانی از دین حداقلی خود لذت می‌برده اما به‌دلیل تولید نفرت در جامعه اکنون هم هویت خویش را از دست داده است و هم نسبت به دینداران بی‌اعتماد، بدبین و نفرت زده است.

 سخن آخر: به بیراهه نرویم!
سخن آن است که آنچه بسیاری «مساله رسانه» می‌خوانندش، در‌حقیقت یک «مساله اجتماعی» است و از هویت و اخلاق اجتماعی جامعه مذهبی ما بر‌می‌خیزد؛ در این میان رسانه دشمن تنها یک جودوکار ماهر است که از توان و انرژی خود ما بر زمین‌مان می‌زند. اگر می‌خواهیم از «بحران تبیین» عبور کنیم بایستی نسبت هویتی خویش با بقیه جامعه را تغییر داده و افق مشترکی میان خود و آنها بجوییم و به‌واقع بدان پایبند باشیم. این سخن به‌معنای عدول از دینداری و سایش گوشه‌های آن نیست، بلکه صحبت از این است که به شیوه‌ای علوی‌‌پسندتر دیندار باشیم. چنان‌که امیرالمومنین(ع) در سپاه خویش هم از قاتلان عثمان و هم از خون‌خواهان عثمان استفاده می‌کردند. باشد که در سپاه حضرت باشیم و نظم سپاه را به‌واسطه کج‌اندیشی خویش برهم نزنیم.
جامعه سابقا طیفی و تدریجی ما امروز تفکیک شده و مرزهای پررنگی میان مذهبیون و بقیه کشیده شده است. بدنه مذهبی ما بایستی درک کند که شکست در جهاد تبیین حاصل یک فرآیند بلندمدت اجتماعی است که باعث شده بخشی از مردم نخواهند حتی حرف ما را بشنوند. بی‌تردید گفتارهای خلاقانه و زیرکانه ما نیز برای آنها لطفی ندارد؛ چرا‌که در طول سالیان متمادی تنها قاضی «نفرت» بین ما و آنها داوری کرده است. «بحران تبیین» تنها هنگامی حل می‌شود که ما در هویت جدیدی این فاصله بین ما و آنها را از بین ببریم و یک «ما»ی میانی، متعادل و حق‌گرا شکل بگیرد. باید از خود برون شد و «ما»یی نو ساخت که جامع‌تر، بنیادین‌تر و فراگیرتر باشد. جبهه انقلاب در جنگ روایت‌ها شکست نخورد، بلکه در تالیف قلوب مغلوب گشت؛ بایستی از برج عاج انحصار دینداری به پایین آمد و دینداری مردمان به ظاهر غیر ما را نیز دید. باید از خود برون شد... .