تاریخ : Sat 14 Jan 2023 - 00:00
کد خبر : 77126
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

زنده‌باد امید و وحدت

درباره یک هشدار و یک توصیه رهبرانقلاب

زنده‌باد امید و وحدت

«ما هم خودمان حواس‌مان باشد! مغرور نشویم، از میدان عقب نرویم. بدانیم آن چیزی که ملت را نگه می‌دارد امید است و وحدت.

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:«ما هم خودمان حواس‌مان باشد! مغرور نشویم، از میدان عقب نرویم. بدانیم آن چیزی که ملت را نگه می‌دارد امید است و وحدت. بله، سلایق مختلفی وجود دارد، اختلافات‌نظر در مسائل گوناگون وجود دارد، اما درباره‌ اسلام، درباره‌ نظام، درباره‌ انقلاب، وحدت‌نظر بین مردم هست؛ نگذاریم این وحدت‌نظر از بین برود. به اختلافات کمک نکنیم؛ اختلافات قومی، اختلافات مذهبی، تحریک احساسات یک گروهی علیه یک گروه دیگر. هرکس در زمینه‌ خدشه‌ به اتحاد ملت حرکتی انجام بدهد، برای دشمن کار کرده، در نقشه‌ دشمن کار کرده، در زمین دشمن بازی کرده؛ این را همه توجه داشته باشند. منبری باشد، مداح باشد، روحانی باشد، دانشگاهی باشد، نویسنده باشد، شاعر باشد؛ هرکسی باشد. دشمن را دست‌کم نگیریم.»
در این جملات و آنچه قبل از آن آمده، نه تعارفات و کلی‌گویی‌هایی را که بین سیاستمداران رایج هستند می‌بینیم، نه عقب‌نشینی‌هایی که به دشمنان نشان بدهد وقت سرازیر کردن حملات بیشتر است و نه غضب و تندی و تهدید. این حرف‌ها کاملا تاکتیکی و حساب‌شده بیان می‌شوند و جایی برای چون‌وچرا یا تفسیرهایی برای فرار از معنای نهایی‌شان باقی نمی‌گذارند، حتی اگر حیات سیاسی و اجتماعی شما به وجود دوقطبی وابسته است، در مقطعی هستیم که نمی‌شود قطبی شدن هر حوزه‌ای از اجتماع و سیاست را به چشم وضعیتی سرگرم‌کننده دید. حالا خطر در کمین است. دشمن مترصد سوءاستفاده است. فاشیسم فضا را قطبی می‌کند برای حذف دیگری، نه برای رسیدن به یک سنتز. دوقطبی فاشیستی نمی‌تواند جنبه سرگرمی داشته باشد. دشمن شما وقتی نتواند جایی را فتح کند، دست به عملیات ایذایی خواهد زد تا پس از ضعیف کردن‌تان، فرصتی برای حمله مجدد و فتح مواضع به‌دست بیاورد. 
فراموش نکنیم سیدعلی خامنه‌ای حداقل 70 سال فعالیت سیاسی جدی داشته است. از زندان و مبارزه گرفته تا اوایل انقلاب و جنگ و آرایش‌های سیاسی-اجتماعی بعد از آن، همه را تجربه کرده است. این حرف را از یک سیاستمدار پخته و زبده بشنویم که با صبوری و دقت، توانست از دل طوفان‌های مختلف به سلامت بیرون بیاید. به یکرنگی او بعد از 70 سال کار سیاسی و باقی ماندنش بر همان آرمان‌های اولیه، به اینکه آیینه فکرش رنگ تعلق به هیچ‌کدام از اسباب این ایام و دوره‌های مختلف قبل را نگرفت، اعتماد کنیم. این سخن نه از سر استیصال است، نه خشم و نه تعارف. جان کلام این است؛ دوقطبی‌سازی یعنی قرار گرفتن در پازل دشمن، یعنی پس از اینکه دشمنان ایران نتوانستند در مرحله اول کارشان را پیش ببرند، در مراحل بعدی به آنها کمک کنیم تا موفق شوند. حالا نباید بگذاریم پروژه‌ای به موفقیت برسد که در آن هم ما بازنده نهایی خواهیم بود، هم قطبی که درمقابل خودمان ایجاد کرده‌ایم. لازم نیست حتما از همه خوش‌مان بیاید، لازم نیست با افکار همه موافق باشیم، حتی لازم نیست تا ابد همدیگر را نقد نکنیم و گاهی لحن انتقادات‌مان تند نشود، ولی الان وقتش نیست. «روزی که شما آنقدر قوی بشوید که دشمن مایوس بشود، آن روز می‌توانید یک آسودگی و آسایش خاطری پیدا کنید.»
شاید آن روز دوباره بتوانیم سر بعضی از بحث‌ها را باز کنیم اما امروز هر دوقطبی ساده‌ای می‌تواند خطرناک باشد. می‌تواند شروع گسلی باشد که درنهایت قاره‌ها را از هم جدا می‌کند. در شرایطی هستیم که دشمن با گفتمان و ایده فاشیستی می‌خواهد یک نوع «دیگری‌ستیزی» و «تکفیر» را در فضای جامعه ما رواج دهد. در این شرایط قطبی شدن به آن معنا نیست که دو یا چند گروه به رقابت فکری و سلیقه‌ای بپردازند و باعث رشد همدیگر شوند. وقتی شرایط ذهنی جامعه در دام تکفیر بیفتد، اگر قطبی شویم، هر قطب می‌خواهد دیگری را حذف کند، نابود کند. 
روندی که دشمنان ما ایجاد کرده‌اند، حتی اگر نهایتا نتواند در سرنگونی حکومت ایران به موفقیت برسد، ممکن است به پیوستگی اجتماعی ایران صدماتی وارد کند. این روند ممکن است منجر به تکه‌تکه شدن اجتماعی (Fragmentation) شود. اصطلاحی در جامعه‌شناسی که یک هاله معنایی هشدارآمیز دارد. 
در دهه ۱۹۶۰ میلادی، بسیاری از جوانان آرمان‌گرا و خوشبین آمریکایی این اتهام جان اف‌ کندی را شنیدند که «نپرسید که کشور شما چه کاری می‌تواند برای شما انجام دهد، بلکه شما چه کاری می‌توانید برای کشور خود انجام دهید؟» در آن ایام از جامعه آمریکا به‌دلیل همگنی شدید انتقاد می‌شد و می‌گفتند نوعی یک‌دستی توده‌ای در آن وجود دارد. 
میل به شنیده شدن صداهای خاص که ذاتا میل مشروعی است، ابتدا فقط به ابراز وجود تمایل داشت، به اینکه نشان بدهد و اعلام کند که این نگاه متفاوت غیرتوده‌ای هم در جامعه آمریکا وجود دارد، مثلا جنبش فمینیستی، متوجه شد که همه‌چیز را تابه‌حال از چشم‌انداز زن سفیدپوست دیده است و عناصر دیگری که هویت یک زن را تشکیل می‌دهند، مثل نژاد، زبان خانوادگی، طبقه اجتماعی، تحصیلات، فرهنگ و امثال آنها نادیده گرفته شده‌اند. هرکس در جامعه جرات پیدا کرد که- هرچند عجیب و نامتعارف- عقایدش را بیان کند. گروه‌های فکری و اجتماعی متعددی مرتبا ایجاد می‌شدند و با تقسیم و انشعاب بین آنها، باز هم به تعدادشان افزوده می‌شد. گروه‌های فکری و اجتماعی به‌نوعی تولیدمثل دست زدند که شبیه باکتری‌ها از تقسیم شدن به‌وجود می‌آمد، نه شبیه سایر موجودات از ترکیب دو هورمون ناهمجنس. این اصطلاح کم‌کم به جامعه‌شناسی هم سرایت کرد. قالب‌های فکری و گروه‌های اجتماعی جدید، بر اثر تکه‌تکه شدن پدید آمدند، نه سنتز و آمیزش فکرهای ناهمجنس. همین قضیه جامعه آمریکا را به‌سمت اتمیزه شدن برد، فردگرایی را افزایش داد و کم‌کم مفاهیم ملی را تحت‌الشعاع قرار داد. بعضی از عناصر فرهنگی که به تکه‌تکه شدن جامعه کمک می‌کنند، در ایران سال‌های اخیر هم وجود داشته‌اند و زمینه‌هایی را برای قطبی‌شدن آن فراهم کرده‌اند. آنچه در آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا رخ داد، نتیجه انباشت همین روند اتمیزه شدن جامعه است. هرکس از هر گوشه‌ای برای خودش پرچمی بلند می‌کند، چون هنجار واحدی وجود ندارد، چون دیگر برای همه، آمریکای یکسانی قابل‌شناسایی نیست. افراد به‌صورت جدا جدا و هرکدام در آمریکای خودشان زندگی می‌کنند. ما نباید اجازه بدهیم جامعه ما بیشتر از این در چنین دامی بیفتد که دیگران افتاده‌اند. جامعه‌ای که روند پلاریزه شدن آن متوقف نشود و هیچ هنجار واحدی را نپذیرد، به آنجا خواهد رسید که مدعیان تخت بودن زمین هم برای خودشان انجمن و سازمان راه بیندازند و بعد در انتخابات حامی کسی مثل ترامپ شوند که خل‌وضعی متناسب با احوال آنها را دارد و در ادامه به فرمان او برای دفع خطر کرونا وایتکس بنوشند و بعد از انتخابات به کنگره بریزند، در آنجا مدفوع کنند و به در و دیوار بمالند. اتفاقا فردگرایی بیش از حد و اتمیزه شدن جامعه است که با کشتن هنجارهای معقول و فراگیر بستر را برای ظهور چنین فاشیسم هار و عقب‌مانده‌ای فراهم می‌کند. آنها می‌خواهند ما را هم به همان دردی مبتلا کنند که خودشان دچارش هستند و ما باید اجازه ندهیم که دشمن در این زمینه بتواند با ما به بالانس برسد.