تاریخ : Mon 26 Dec 2022 - 00:15
کد خبر : 76647
سرویس خبری : جامعه

سدها توهم توسعه می‌دهند

آخانی استاد دانشگاه تهران در گفت‌وگو با «فرهیختگان» مطرح کرد

سدها توهم توسعه می‌دهند

در ادامه گفت‌وگوها و مصاحبه‌های تفصیلی با چهره‌های برجسته حوزه اجتماعی و محیط‌زیست، به سراغ حسین آخانی، گیاه‌شناس، بوم‌شناس، فعال و کارشناس محیط‌زیست و عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران رفتیم تا در ارتباط با آخرین مسائل روز در حوزه محیط‌زیست با ایشان گفت‌وگو داشته باشیم

ابوالقاسم رحمانی، دبیر گروه جامعه:در ادامه گفت‌وگوها و مصاحبه‌های تفصیلی با چهره‌های برجسته حوزه اجتماعی و محیط‌زیست، به سراغ حسین آخانی، گیاه‌شناس، بوم‌شناس، فعال و کارشناس محیط‌زیست و عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران رفتیم تا در ارتباط با آخرین مسائل روز در حوزه محیط‌زیست با ایشان گفت‌وگو داشته باشیم و مشخصا درباره ماجرای سد چم‌شیر که اخیرا حواشی زیادی در پی داشته است صحبت کنیم. این پژوهشگر محیط‌‌‌زیست و استاد گیاه‌شناسی دانشگاه تهران از منتقدین آبگیری این سد است. 

اگر اجازه دهید برای ورود به بحث ابتدا درباره مساله آلودگی هوا با شما صحبت کنیم، بعد سراغ ماجرای آب و سد چم‌شیر برویم. می‌توان گفت از دهه 30 درگیر آلودگی هوا هستیم. چرا هوای تهران به این شکل است؟
اگر هوای تهران، اراک، اصفهان و تبریز آلوده است، به این دلیل است که هوای مدیریت ما آلوده است. تا زمانی که مدیرانی نداشته باشیم که به دانش اعتقاد داشته باشند؛ مدیرانی که دنیادیده باشند و در حل مسائل علایق جناحی و سیاسی را درنظر نگیرند، تا چنین مدیرانی نداشته باشیم انتظار اینکه هوای شهر پاک شود، واقع‌بینانه نیست. سال‌های زیادی است که درباره آلودگی هوا می‌نویسم، من متولد اراک هستم که از آلوده‌ترین شهرهای کشور است، با وجود اینکه جمعیت کمی دارد به‌خاطر صنایعی که در آنجا وجود دارند و به‌طور مشخص در زمستان‌ها به‌دلیل نیروگاهی که آنجا هست و مازوتی که در آن نیروگاه می‌سوزانند، این آلودگی وجود دارد. من با پوست و گوشت و استخوان خود مساله آلودگی را احساس کرده‌ام و در عین حال سال‌های زیادی را در خارج از کشور، در اروپا و آمریکا زندگی کرده‌ام، تقریبا می‌توانم بگویم حل مساله آلودگی در شهرهای ما از ساده‌ترین مسائل کشور است، مگر اینکه مدیریت کشور ما قادر نباشد یا نخواهد مساله آلودگی را حل کند، تا این مساله را حل نکنند باقی مسائل کشور مثل مساله آب را قادر نخواهند بود، حل کنند. 

طبق آمار و اعدادی که می‌دهند وسایل نقلیه عمومی را به‌عنوان عامل اصلی آلودگی هوا معرفی می‌کنند و سراغ باقی مسائل اعم از نیروگاه‌ها و پتروشیمی و... می‌روند. اگر بخواهیم در فضای ارائه راهکار برویم، برای عبور از این وضعیت به‌صورت اورژانسی، کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت چه راهکاری می‌توان ارائه داد؟ سیستم مدیریتی برفرض اینکه عاقل باشد و بخواهد تصمیم بگیرد راهکار چیست؟ 
من زیست‌شناس هستم. انتظار نداشته باشید برای شما مسائل فنی ترافیک را تشریح کنم اما خیلی ساده بیان کنم که هر خودرو در اتحادیه اروپا به‌طور متوسط در سال 11 هزار کیلومتر راه می‌رود، درصورتی‌که در ایران 20 هزار کیلومتر راه می‌رود یعنی تقریبا هر خودروی ما دوبرابر یک خودروی اروپایی حرکت می‌کند. ممکن است خودروی ما از نظر کیفیت پایین‌تر باشد، اگر استاندارد خودروهای ما نصف استاندارد خودروهایی باشد که در اروپا حرکت می‌کنند به این معناست که به‌طور اتوماتیک با یک حساب سرانگشتی 75 درصد میزان آلودگی هوای ما بیشتر از شهرهای اروپائی است. ما باید چه کنیم؟ باید این میزان حرکت را کاهش دهیم. من هم دوچرخه‌سواری می‌کنم و هم خودرو دارم. من کلا 41 هزار کیلومتر با خودروی خودم رفته‌ام. یعنی سالی هشت‌هزار کیلومتر رفته‌ام و این میزان را در شهر هم تردد نکردم. خیلی‌کم در شهر تردد داشتم و معمولا در سفرهایی که به شهرستان می‌روم یا با خانواده مسافرت می‌روم از ماشین استفاده می‌کنم. اروپایی‌ها همین کاری را انجام می‌دهند که من کردم، چون شش‌سال در آلمان زندگی کرده‌ام، اوضاع آمریکا را بیان نمی‌کنم، چون کاملا متفاوت است. کشور ما در استفاده از وسایل حمل‌ونقل شخصی الگویی آمریکایی دارد. در اروپا این‌طور نیست؛ کسانی که خودرو دارند تقریبا به‌اندازه من از خودروی شخصی خود استفاده می‌کنند، یعنی داخل شهر استفاده از خودرو را به حداقل می‌رسانند، به‌ این دلیل که حمل‌ونقل عمومی در آنجا کاملا فراهم است، حمل‌ونقل عمومی که سه ویژگی اصلی دارد؛ کاراست، سرعت بالا و قیمت مناسبی دارد. وقتی این ویژگی‌ها را داشته باشد، دیگر دلیلی ندارد فرد از ماشین شخصی‌اش استفاده کند. در کشور ما به‌دلایل متعدد -که فکر می‌کنم عمدی هم هست- مدیران نمی‌خواهند مردم از حمل‌ونقل عمومی استفاده کنند و کلا با حمل‌ونقل عمومی و با وسایل نقلیه پاک مثل دوچرخه مشکل دارند. علت این امر را نمی‌دانم. 
شاهدید که مبلمان شهری تهران را طوری برنامه‌ریزی می‌کنند که امکان استفاده از دوچرخه برای شما میسر نشود، حتی استفاده از حمل‌ونقل عمومی تا حدی ناممکن است با اینکه هزینه‌های خیلی‌خوبی هم در شهر تهران برایش شده است. به‌عنوان مثال ما الان در منطقه گیشا ساکن هستیم. دو خط متروی 6 و 7 از کنار منزل ما عبور می‌کنند، ولی امکان استفاده از این مترو برای ساکنان منطقه گیشا اصلا وجود ندارد، به این دلیل که ایستگاه‌ها را طوری طراحی کرده‌اند که ساکنان گیشا نتوانند استفاده کنند! این عناد است یا بی‌دانشی؟ آن‌طور که شنیده‌ام برای برخی ایستگاه‌ها تا 100 میلیارد تومان هزینه می‌شود، حال تصور کنید ایستگاهی را در پارک گفت‌وگو برای مترو احداث کنید و هیچ کسی نتواند از این ایستگاه استفاده کند. از یک‌سو پارک را بسته‌اند تا کسی از طریق پارک وارد نشود و از سوی دیگر ایستگاهی درست کرده‌اند که در آن کلا دونفر سوار هر قطار می‌شوند.
به یاد دارم در جلسه‌ای بودم، این مساله را با مدیران ارشد شهرداری مطرح کردم، یکی از مشاوران مهم حمل‌ونقل شهرداری آنجا حضور داشت که با آن فرد مشاجره کردم. وی اخیرا به‌عنوان سرپرست وزارت راه و مسکن انتخاب شده بود. من تعجب کردم مدیری که الان در سطح کلان مملکت است و اخیرا در معاونت مسکن و راه بوده، تا این حد با مساله‌ای که بیان می‌کردم ناآشناست. 
وقتی در خیابان‌های برلین راه می‌روم، این مشکلات را نمی‌بینم. وقتی در مونیخ راه می‌روم، اینها را نمی‌بینم. من نمی‌بینم آنجا این میزان پیچیدگی وجود داشته باشد. درنظر بگیرید چهارطبقه در ایستگاه مترو پارک گفت‌وگو باید پایین برویم. من حساب کردم وقتی بخواهم چهارطبقه پایین بروم می‌توانم از بالای گیشا تا پایین گیشا پیاده بروم. متاسفانه در بدنه مدیریتی کشور کسانی را داریم که دوست دارند برای کشور خرج‌تراشی کنند ولی مشکلی را حل نکنند. من معتقدم در یک مدیریت درست شاید با نصف هزینه‌ای -که شهرداری به انحای مختلف خرج می‌کند- می‌شد شهری را ساخت که انسان‌محورتر باشد و گرفتاری‌های کمتری داشته باشد. اگر بنده بخواهم به طریق معمول از خانه به دانشگاه بروم به‌دلیل همین پیچیدگی‌هایی که در مسیرم ایجادشده -که به اعتقاد من به قصد ایجاد هزینه است، نه به قصد رفاه مردم- راهم را دوبرابر می‌کند. اصلی داریم که به آن اصل پارسیمونی گفته می‌شود، این اصل توسط فیلسوف و ریاضیدانی انگلیسی در قرن 14 میلادی به نام ویلیام اوکام معرفی شده که در حل مسائل مدیریتی استفاده می‌شود. می‌گوید اگر می‌خواهید مساله‌ای را حل کنید همیشه درست‌ترین راه‌حل کوتاه‌ترین راه‌حل است. کافی است با هر وسیله‌ای، چه پیاده، چه با دوچرخه، چه با خودرو، چه با امکانات حمل‌ونقل عمومی در شهر حرکت کنید، در کجا می‌بینید که برای رسیدن به مقصد کوتاه‌ترین راه انتخاب شده است؟ همیشه پیچیده‌ترین راه‌ها را انتخاب کرده‌ایم. به نظرم هر چقدر راه‌ها پیچیده‌تر شوند، آنهایی که می‌خواهند منافعی داشته باشند، منافع بیشتری کسب می‌کنند. 

در ارتباط با مبلمان شهری یا ساخت شهر همیشه انتقاد می‌کردیم چرا اتوبان می‌سازند و چرا اتوبان ساختن و تونل ساختن افتخار محسوب می‌شود، ولی دوچرخه و حمل‌ونقل عمومی و پاک این میزان مورد توجه نیست اما ما را به ضدتوسعه بودن متهم می‌کردند. توسعه را به‌معنای اتوبان و تونل ساختن می‌دانستند و یکی از سوالات همین است که آیا واقعا توسعه و محیط‌زیست در تقابل با یکدیگر هستند؟
به نظرم کسانی که این حرف‌ها را بیان می‌کنند، نمی‌دانند توسعه به چه معناست. توسعه به عقیده من یعنی راحت‌تر زندگی کنم، آرامش بیشتری داشته باشم و از سلامت بیشتری برخوردار باشم. الان حتی در کشورهای غربی و به‌خصوص اروپایی که تکنولوژی در بالاترین سطح خود وجود دارد به این نتیجه رسیده‌اند که اگر محیط‌زیست را نداشته باشیم رفاه و آرامش نداریم. زندگی ما صبح که بیدار می‌شویم تا شب که به خانه برمی‌گردیم چه میزان تنش دارد؟ اینها توسعه است؟ وقتی در خیابان صدای بوق ماشین است و تردد موتورها این حد آزار دهنده‌اند این زندگی نیست. کسانی که این نوع نگاه را دارند هرگز فرصت این را نداشتند که در جایی آرامش را تجربه کنند. این آدم‌ها هرگز نتوانستند لذت پیاده‌روی در خیابان را درک کنند، هرگز نتوانستند لذت استنشاق هوای پاک را در زندگی خود درک کنند، بنابراین کسانی که این مسیر را انتخاب کرده‌اند به مسیر توسعه نرفته‌اند. شهر لندن که یکی از شهرهای بزرگ اروپاست و جمعیت آن از تهران بیشتر است، زمانی یکی از شهرهای آلوده دنیا بود، دودهای لندن معروف بود، در لندن اتوبان‌سازی کردند که مشکل حل شد؟ خیر. من در لندن زندگی کرده‌ام، در لندن هنوز همان اتوبوس‌های قدیمی که ما در زمان قبل از انقلاب و اوایل انقلاب داشتیم، استفاده می‌شود. هنوز این شهر را با این اتوبوس‌ها می‌شناسند. همان اتوبوس‌های دوطبقه‌ای که البته الان مدرن شده‌اند و آلودگی ندارند ولی تغییر نکردند و هنوز همان اتوبوس‌ها مردم را جابه‌جا می‌کند. شما در لندن نمی‌توانید خودرو خود را در فرودگاه پارک کنید، مثل فرودگاه امام یا فرودگاه مهرآباد که وقتی سفر می‌رویم ماشین را در فرودگاه پارک می‌کنیم، درصورتی‌که در لندن اگر ماشین خود را در فرودگاه پارک کنید، باید شبانه‌روز 80 پوند پول پرداخت کنید. 80 پوند خیلی است! درصورتی‌که من حساب کردم اگر ماشینم را در فرودگاه مهرآباد پارک کنم پولی که برای پارکینگ می‌پردازم از پول اسنپ کمتر است. من حساب می‌کنم ماشینم را دو شب در فرودگاه مهرآباد می‌گذارم و راحت می‌روم و برمی‌گردم برای تاکسی هم خرج نمی‌کنم. اما آنجا هزینه‌های استفاده از خودروی شخصی را به‌شدت بالا برده‌اند. 
حمل‌ونقل عمومی ما ناکارآمد است. اگر مسیر دوچرخه را درست کنیم که مسیری مناسب و ایمن باشد خیلی‌ها از دوچرخه استفاده می‌کنند ولی سیستم این کار را نمی‌کند. دلیل این امر را نمی‌دانم. هنوز این برای من سوال است و خیلی روی این مساله مطالعه کردم، پرس‌وجو کردم. حداقل در دوره قبلی مدیریت شهرداری تهران که ارتباط خیلی نزدیک با مدیریت و شورای شهر داشتم، آنها نیز تلاش‌های زیادی کردند ولی در مدیریت جدید شهرداری تهران تلاش کردیم حداقل جلسه‌ای داشته باشیم که هرگز اتفاق نیفتاد. چندین‌بار پیام دادم یا به‌صورت خصوصی از یکی از اعضای شورای شهر که دشمن دوچرخه است، علیه دوچرخه صحبت کرده بودند و حامی موتور است، خواهش کردم، دعوت کردم و پیام فرستادم که تنها یک روز با هم در شهر قدم بزنیم اما قبول نکردند، جناب آقای سید محمد آقامیری. درصورتی که خیلی از مدیران و حتی وزرای کابینه‌ها در کشورهای اروپائی با دوچرخه به محل کار خود می‌روند. تا زمانی‌که مدیران ما این سبک زندگی را تمرین نکنند، هرگز نمی‌توانند آن را اجرا کنند. 

از مساله آلودگی هوا که عبور کنیم به ماجرای آب می‌رسیم. اخیرا می‌شنویم کمبود آب به رودبار، همدان، شهرکرد و گیلان رسیده که اگر به من می‌گفتند ده شهر بنویسید که فکر می‌کنید قرار است با تنش آبی مواجه شوند اصلا اسم یکی از اینها را نمی‌نوشتم. این هم قطعا علت مدیریتی دارد. چه بلایی سر منابع آبی کشور آمده است؟ آیا دچار کم‌بارشی شده‌ایم؟ یا گیر کار در جای دیگری است؟
مساله آب خیلی پیچیده است. انتظار نداشته باشید امروز پاسخ سوال را از من بگیرید. من روستازاده هستم، کشاورززاده هستم و از کودکی با آب، قنات و چاه سروکار داشتم. از خانه قدیمی ما یک جویی عبور می‌کرد و همیشه از آب قناتی که قنات معروف منطقه سنجان اراک بود، استفاده می‌کردیم حتی آب شرب ما نیز از این جوی تامین می‌شد که بعدا بهداشتی‌تر شد. یکی از اتفاقاتی که برای ما کودکان و نوزادان می‌افتاد این بود که در جوی آب می‌افتادیم، از زیر تونل رد می‌شدیم و کسانی‌که آن‌ور تونل ظرف و لباس می‌شستند ما را می‌گرفتند. زمانی‌که انقلاب شد 13 ساله بودم. همان زمان درگیر مسائل آب بودم. به یاد دارم همان زمان مهم‌ترین دغدغه‌ای که ما داشتیم مساله قنات‌ها بود. در 15 سالگی اولین مقاله خود را تحت عنوان «قنات‌ها در معرض خطر هستند» در هفته‌نامه سروش استان مرکزی سال 1359 منتشر کردم. با اینکه گیاه‌شناس و بوم‌شناس شدم، همیشه کارم روی رودخانه‌ها و تالاب‌های شور بود، اکوسیستم‌های آب را بررسی می‌کردم و با چشمان خود اضمحلال این اکوسیستم‌ها را دیده‌ام، گونه‌های گیاهی که در تالاب میقان اراک کشف کردم در مدت کوتاه فعالیت حرفه‌ای خود شاهد انقراض آنها بودم که به دلیل مشکلات هیدرولوژی اتفاق افتاد. این را برای شما بیان کردم که بدانید سرعت اتفاقات آبی که در کشور رخ می‌دهد بسیار بالاست. شاید جمعیت ما از بعد انقلاب کمی بیش از دو برابر شده است، ما حدود 85 میلیون جمعیت داریم و در زمان انقلاب 35 میلیون جمعیت داشتیم که قدری بیش از دو برابر شده است ولی آن چیزی که الان می‌بینیم فراتر است. در زمان انقلاب نسبت شهرنشین ما به روستانشین 30 به 70 بود. الان به مدد همان توسعه‌ای که دوستان از آن دفاع می‌کنند 73 درصد شهرنشین و 27 درصد روستانشین داریم. شهرنشین شدن برابر با بالا رفتن مصرف آب است یعنی شاید اینها را نتوان با عدد و رقم توصیف کرد ولی من که هم روستانشین بودم و هم شهرنشین، این را راحت‌تر می‌توانم درک کنم، می‌توانم راحت‌تر پارامترهایی که مصرف آب را بالا ببرد را محاسبه کنم. اصولا هر‌چقدر شهرنشین‌تر شوید ردپای اکولوژیکی شما بیشتر می‌شود، اکولوژیکال فودپرینت شما بیشتر می‌شود، یعنی میزان هکتار زمینی که مورد نیاز است تا زندگی یک فرد را تامین کند. کسانی‌که در شهر زندگی می‌کنند ردپای اکولوژیکی بیشتری نسبت به کسانی دارند که در روستا زندگی می‌کنند. این یک سوی ماجراست و سوی دیگر مساله تغییر سبک زندگی است. 
 بعد از انقلاب خیلی از مدیران کشور ما روستازاده بودند، البته این افتخار است من هم روستایی بودم و به این افتخار می‌کنم اما در جامعه ما روستایی بودن برابر با دهاتی بودن بود و همین مساله باعث شد که مدیران روستانشین ما همیشه فکر کنند مردم آنها را دهاتی می‌دانند و به همین دلیل به تغییر روستای خود به شهر اقدام کردند. اگر دقت کنید بسیاری از روستاهای ما شهر شدند، چراکه مدیرانی که از آنجا بلند شدند نمی‌خواستند روستایی باشند من‌جمله محل تولد من هم یک روستا بود اما الان اگر بگویم آنجا روستاست هم‌محلی‌ها با من بد برخورد می‌کنند و می‌گویند شهری هستیم! جاده‌ای در روستای ما هست که من تعداد ماشینی که در دقیقه آنجا حرکت می‌کند را با اتوبان‌هایی که در اسپانیا و ترکیه هستند مقایسه کردم، تعداد خودروهایی که از آن جاده روستایی عبور می‌کنند چندین برابر تعداد خودروهایی است که در اتوبان‌های آنکارا و اسپانیا تردد می‌کنند، این به چه معناست؟ یعنی ما سبکی از زندگی برای مردم خود تعریف کرده‌ایم که یکی از افراطی‌ترین سبک‌های زندگی آمریکای است. من معتقد هستم این سبک زندگی مردم را وابسته به خودروهای شخصی کرد و سبک زندگی روستایی را از آنها گرفت و با دادن بنزین ارزان و تشویق مردم یا ترغیب مردم یا مجبور کردن مردم به خرید خوردوهای تولید داخل باعث شد ردپای اکولوژیکی ما افزایش یابد. این امر برابر با مصرف آب و انرژی زیاد است. هر سالنی که می‌روم تعداد لامپ‌ها را نگاه می‌کنم در سالنی در اسپانیا سخنرانی داشتم، تعداد لامپ‌ها را که می‌شمردم 6-5 عدد بود ولی در سالن‌های تهران تعداد لامپ‌ها گاهی مواقع تا ده برابر است. در ترکیه اصلا در خیابان چراغ‌های مردم را روشن نمی‌بینید. معمولا افراد در خانه یک لامپ دارند ولی ما در خانه‌های خود تالار درست می‌کنیم. لوستر و لامپ‌های زیادی مصرف می‌کنیم، تازه می‌گویند LED استفاده می‌کنیم. مگر LED هوا مصرف می‌کند؟ 
مشکل انرژی و آب از یک جا نشات می‌گیرند. یک تفکر در وزارت نیرو وجود دارد. متاسفانه همان وزارت نیرویی که اینطور درمورد حیف و میل کردن انرژی برنامه مشخصی تعیین نمی‌کند به همان اندازه در زمینه آب متوجه نیست و نمی‌داند وضعیت چطور است. ایران کشور خشکی است و در طول تاریخ همواره این‌چنین بوده است. این نقل‌قول معروف داریوش را همه می‌دانند که می‌گفت خداوند ما را از دشمن، دروغ و خشکسالی در امان نگه دارد. ما همیشه با مساله خشکی درگیر بوده‌ایم گرچه در دهه‌های اخیر به‌دلیل افزایش گرمای جهانی مساله خشکی در ایران تشدید شده است و گرچه ما در جایی از جغرافیای کره زمین قرار گرفتیم که اثر گرمایش کره زمین تقریبا دو برابر اروپا ما را تهدید می‌کند، اما الان بیشتر به مرز بحران رسیده‌ایم. 
تمام پارادایم سیستم و وزارت نیرو برای حل مشکل آب، سدسازی است. بی‌شمار سد می‌سازد. درست یا غلط آبی که در کشور خشک باید در زیر‌زمین نگهداری شود روی زمین و پشت سد می‌آورد و در معرض تبخیر قرار می‌دهد، در معرض شور شدن قرار می‌دهد و از همه مهم‌تر توهم پرآبی ایجاد می‌کنند. هر‌جا که سد ساخته شد در کنار آن شهر گسترش یافت، روستایی‌ها به شهر آمدند و این باعث شد جلوی تغذیه سفره‌های زیرزمینی گرفته شود وقتی هم روستاهایی‌ها آبی در قنات نداشته باشند مهاجرت می‌کنند. 

آنچه از سد چم‌شیر گفته می‌شود و تصویرسازی‌هایی که توسط مقامات درباره آن صورت می‌گیرد با واقعیتی که ما دیدیم بسیار متفاوت است. سدی سال 88 مجوز می‌گیرد، سال 93 کار اجرایی آن شروع می‌شود، و الان به‌طور حیثیتی و پرسرعت کار آن پیش می‌رود. چند روز پیش آنجا بنر زده بودند از ابتدای دی‌ماه قرار است آبگیری شروع شود. اینکه چقدر واقعی باشد یا نباشد را تنها خدا می‌داند. این چندمین تاریخی است که بیان می‌شود. حرف مدیران این است که انتقاداتی که می‌شود نارواست و فعالان محیط‌زیست در انتقادات اشتباه کردند، مجوز اخذ شده و پاسخ انتقادات داده شده، همچنین 235 به علاوه 55 میلیون دلار هزینه شده است.
 به قول معروف زمین خورده‌اند و تا انتها سینه‌خیز می‌خواهند بروند و زیر بار اشتباهی که کردند نمی‌روند. از نظر شما این سد چه آسیبی در چه حوزه‌های محیط‌زیستی فی‌الحال وارد کرده است و در آینده به اهدافی که برای آن ترسیم شده خواهد رسید؟ 
این سد پنجمین سد بزرگ کشور است که از نظر مهندسی نیز ویژگی‌های خاصی مثل غلتکی بتنی بودن دارد که در تنگه چم‌شیرساخته شده. کسانی هم که این سد را ساخته‌اند حداقل در اسنادی که در اختیار ما بوده و دیده‌ایم، قصدشان این بوده که طبق گزارش ارزیابی محیط‌زیستی به 4 هدف تعریف شده برای ساخت این سد برسند. اولین هدف تامین آب شرب است، آب شرب شهر‌های بین دیلم تا بوشهر. دومین هدف تامین آب مورد نیاز در کشاورزی برای دشت لیراوی است. سومین و چهارمین هدف به‌نوعی هدفی بی‌معنی به نظر می‌رسند. گفته شده تامین آب جنوب استان خوزستان که نمی‌تواند جزء اهداف ساخت این سد باشد؛ چراکه فعلا از طریق همین رودخانه درحال تامین است. تامین حقابه زیست‌محیطی هم که گفته شده، نمی‌تواند از اهداف ساخت سد باشد چراکه این حقابه به‌طور طبیعی در جریان است. اگر بخواهیم براساس همین سندی که دوستان می‌گویند مجوزش را گرفته‌اند صحبت کنیم، این سد برای دو هدف مشخص اول تعریف شده و گویا وزارت نیرو و وزارت جهادکشاورزی نیز برنامه مشخصی برای زمین‌هایی که قرار است در دشت لیراوی آبیاری شوند، دارند. مساله جالب اینجاست که وقتی شما به این سد انتقاد کرده و مشکلاتش را بیان می‌کنی، مدیران سد و وزارت نیرو می‌گویند که این سد برای تعدیل شوری آب بنا شده است. خب مشخص است بعد از اینکه این دوستان مورد انتقاد واقع شده‌اند و گرفتار شده‌اند به‌نوعی این حرف را تراشیده‌اند. 
از زمانی که مطالعات احداث این سد انجام شده و پروژه ساخت شروع شده است، به‌نوعی می‌توان گفت در اکثر مطالعات به مشکلات این سد اشاره شده بود. هم مساله شوری آب را می‌دانستند، هم مساله نمک را می‌دانستند و هم مسائلی نظیر وجود گسل‌های بسیار در آن منطقه و وجود مشکل فرار آب به‌خاطر سازند انحلالی آنجا. همین کارشناسان تلاش بسیار زیادی کردند که جلوی احداث این سد گرفته شود. در خود وزارت نیرو و شرکت‌هایی که مشاور پروژه بودند، اما به هر صورت معیشت شرکت‌های مشاور این پروژه‌ها به احداث سد گره خورده است. تصور بر این بود که می‌توان با گفت‌وگوی درون سازمانی مساله را حل کرد اما نشد و نتوانستند و به‌طور غیر عادی در سال 92 و 93 که همزمان با مساله سد گتوند بود، ساخت این سد به صورت چراغ‌خاموش شروع شده بود، علی‌رغم اینکه اسناد کافی برای وجود این مشکلات موجود بود. اگر دقت کنید خود شرکت آب‌نیور که پیمانکار این سد است، از زمانی که عملیات ساخت این سد را شروع کرده است، مرتب از دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی خواسته است که درباره مساله شوری آب مطالعه انجام دهند. به‌خصوص دوستان ما در دانشگاه‌های تهران و شیراز خیلی از این مطالعات را روی کیفیت آب انجام داده‌اند. سوال اینکه چرا الان این مطالعات انجام شده است؟ تقریبا همه تاکید کرده‌اند که آب این منطقه شور است اما دوستان دنبال توجیه کردن پروژه هستند. در صورتی که بنده ‌EC آب رودخانه زهره در مخزن سد را به شخصه در فصول مختلف اندازه‌گیری کرده‌ام. شوری این آب بین 2 هزار تا 2400 میکروزیمنس بر سانتی‌متر است، این یعنی آب نه به درد مصرف شرب می‌خورد و نه به درد کشاورزی. البته اگر خود این آب مستقیم استفاده شود می‌توان با آن کشاورزی کرد اما مساله اینجاست که از سد چم‌شیر تا محل اتصال رودخانه زهره به رودخانه خیرآباد، منطقه‌ای داریم که در آنجا مرتب به شوری آب اضافه می‌شود تا آنجا که آب به 7 هزار ‌EC می‌رسد، حالا ما در محلی سد احداث کرده‌ایم که دو عامل کاملا طبیعی افزایش شوری را به آب اضافه کرده‌ایم! بنابراین احداث این سد با آن اهدافی که از ساختنش تعریف شده و مورد نظر بود همخوانی ندارد. توجیهاتی هم که به‌عنوان تعدیل آب دارد صورت می‌گیرد کاملا غیرعلمی است به این دلیل که سد کوثر فاصله اندکی با سد چم‌شیر دارد اما آبی که وارد سد کوثر می‌شود یک آب کاملا شیرین با EC 800 است. اما همین سد وقتی که آب وارد آن می‌شود، EC اش به 1800 می‌رسد، رقمی که هفته قبل خودم اندازه‌گیری کردم. به عبارتی این رقم 3 برابر شده، این درحالی است که دوستان مدعی‌اند می‌خواهند EC آبی را که حدودا 2400 است، کم کنند! اگر کسانی که که این سد را ساخته‌اند می‌توانند ‌EC رودخانه شور زهره را کم کنند، به نظرم باید به آنها جایزه نوبل داد! نمک را که نمی‌توان از آب گرفت، نمک در آب وجود دارد. یا باید نمک را به‌نحوی در آنجا ذخیره کرد یا معجزه کرد. شاید هم منبع آب شیرینی آنجا وجود دارد و ما نمی‌دانیم و این دوستان می‌خواهند ما را سورپرایز کنند! چنین اقدامی عملا امکان‌پذیر نیست چراکه ما با سازندی مواجه‌ایم که عملا 60 درصد مخزنش سازند گچساران است، آن هم در بخش‌های 4، 5 و 6 سازند که بخش‌های نمک‌دار آن هستند و در همین روزی که ما داریم باهم صحبت می‌کنیم، می‌توانید این خبر را اعلام کنید که رخنمون نمکی در نزدیکی مخزن سد چم‌شیر توسط زمین‌شناسان یافت شده است. چهارشنبه گزارش رسمی آن نیز منتشر می‌شود، البته این رخ‌مون جدید نیست و در مطالعات قبلی سد هم دیده شده بود اما دوستان سعی کردند نادیده بگیرند و بگویند ان‌شاءالله گربه است!
ما درست در وسط این مخزن چشمه‌های شور داریم، توجیهاتی هم که برایش می‌آروند توجیهات کاملا فضایی و ساینس‌فیکشن است تا علمی! می‌گویند این یک آب فسیلی است که در اعماق زمین وجود دارد و به بیرون می‌آید، یا اینکه در اثر فشار‌هایی که در آنجا وجود دارد، گچی که درحال تبدیل به انیدرید است، باعث می‌شود که آب آزاد شود. البته بخش‌هایی از این گزاره‌ها می‌تواند درست باشد و در علم نمی‌توان نظر قطعی داد اما مساله این است که ما همین الان در رودخانه زهره قبل و بعد از سد چم‌شیر کاهش آب داریم و در ثانیه حدودا 900 لیتر آب کم شده و بعد اضافه می‌شود. خب این آب کجا کم شده و کجا اضافه می‌شود؟ اتفاقا نویسنده این مقاله معاون آب منطقه‌ای کهگیلویه‌وبویراحمد است، یعنی کسی که خودش الان مدیر آنجاست درمورد رودخانه زهره تحقیق کرده و این مشکل را شناسایی و مقاله کرده است اما دوستان می‌گویند این مشکلات وجود ندارد. واقعیت این است که دلیل دیده نشدن نمک‌ها با چشم این است که نمک‌ها طی هزاران سال شسته می‌شوند اما درست کمی پایین‌تر از سد لایه‌های نمکی وجود دارد که با آبگیری این سد، این نمک‌ها حل خواهند شد. حال مسائل و مشکلات دیگری مثل گسل‌ها، فرار آب و فروچاله‌هایی که در آنجا وجود دارد همه و همه مشکلاتی‌اند که احداث این سد را زیر سوال می‌برند. 

به‌عنوان نکته پایانی چه شان و نقشی می‌توانیم برای سازمان محیط‌زیست در یک چنین وضعیتی قائل باشیم؟ وقتی آقای سلاجقه بعد از دوران عجیب آقای کلانتری انتخاب شد امیدوار شدیم اوضاع بهتر از گذشته خواهد بود. سر ماجرای میان‌کاله امیدواری‌ها بیشتر شد ولی سر ماجرای چم‌شیر فکر می‌کنم سازمان حفاظت از محیط‌زیست کوتاه آمده است که شاید به‌خاطر همان مجوزی باشد که سال 88 داده‌اند. با این اوصاف نقش این سازمان را در اتفاقاتی مذکور چطور ارزیابی می‌کنید؟
من یک محیط‌زیستی بودم و در این سازمان کارکرده‌ام. از سال 66 تا حدود 1370 در سازمان حفاظت از محیط‌زیست همکاری می‌کردم و خیلی خوب با این سازمان آشنا هستم. دوران مدیران مختلف را تجربه کردم. در زمان خانم ابتکار هم 6 ماهی در یکی از معاونت‌ها مشاور بودم. تقریبا با بدنه سازمان آشنا هستم. واقعیت این است که سازمان حفاظت از محیط‌زیست علی‌رغم آن ریشه‌های خیلی قوی که دارد و این ریشه‌ها مدیون بنیان‌گذار این سازمان شادوران اسکندر فیروز است، ولی واقعیت این است شرایط این سازمان طی چهار دهه اخیر فاجعه‌آمیز بوده است. آیا تاکنون حتی یک‌بار دیده‌اید مدیر سازمان حفاظت از فعالان خود محیط‌زیست باشد؟ یعنی در 43 سال سازمان حفاظت از محیط‌زیست نتوانسته است یک نفر در بدنه خود تربیت کند یا رشد دهد که دولت او را به ریاست سازمان بگمارد؟ به نظر من مهم‌ترین مشکل این سازمان این است اما مساله دیگر اینکه بودجه سد چم‌شیر را با بودجه سالانه سازمان حفاظت از محیط‌زیست مقایسه کنید. یک سدی که این میزان مساله دارد بودجه‌ای حدود 10 هزار میلیارد تومان، 12 هزار میلیارد تومان، 16 هزار میلیارد تومان، 20 هزار میلیارد تومان و حتی دو میلیارد دلار هم شنیدم اما فرض می‌کنیم رقم همان 300 میلیون دلار است. حال سازمان حفاظت از محیط‌زیست کلا بودجه سالانه‌اش دو هزار میلیارد تومان است یعنی یک‌ششم یک سد این مملکت بودجه دارد. نقل قول از آقای محمد حقانی، عضو قدیم شورای شهر می‌کنم که می‌گفت شش هزار میلیارد تومان در زمانی که دلار سه هزار تومان بود خرج پل صدر شد. سازمان حفاظت از محیط‌زیست در مقابل وزارت نفت، وزارت نیرو، شهرداری تهران، شرکت‌های خودروسازی و... مورچه‌ای در برابر فیل است؛ قدرت ندارد که در مقابل اینها ایستادگی کند اگرچه اختیارات قانونی دارد. اما برای اعمال اختیارات قانونی خود باید پول این را داشته باشید که وکیل بگیرید. سازمان حفاظت از محیط‌زیست پول این را ندارد که بنزین ماشین‌های خود  را که در  این مناطق هستند و از حیات وحش محافظت می‌کنند تامین کند؛ پول ندارد که به کارشناس خود بدهد تا گزارش ارزیابی سد چم‌شیر را بخواند وگرنه مطمئن هستم اگر گزارش هزار و 300 صفحه‌ای سد چم‌شیر یک‌بار توسط یک کارشناس رده‌متوسط سازمان هم مطالعه شده بود، اشکالات آن پیدا می‌شد. 

به قول آقای محمد درویش ما نمی‌دانیم چه می‌کنند و ابزاری هم نداریم بفهمیم مسئولان مربوطه کجای این مملکت چه کاری انجام می‌دهند، مگر اینکه خود آنها به مشکلی بربخورند، یکی رسانه‌ای کند تا به گوش ما برسد. 
می‌دانید من از کجا فهمیدم چم‌شیر شور است و مشکل دارد؟ دو سال پیش یک آقایی پشت در اتاق من آمد و گفت می‌شود دنبال چم‌شیر بروید؟ گفتم چم‌شیر چیست؟ گفت سد چم‌شیر! گفتم من نمی‌دانم سد چم‌شیر چیست و کجاست و نمی‌توانم دنبالش بروم، وقت و پول ندارم. گفت از شما خواهش می‌کنم این سد یک گتوند دوم است. گفتم شما چه کسی هستید؟ اسم خود را نگفت. گفت من کارشناسی بودم که در شرکت‌های مشاور این سد کار می‌کردم و می‌دانم آنجا چه مشکلی دارد. ایشان رفت، چون مدرکی به من نداد من کاری نتوانستم انجام دهم. از او مدرک خواستم گفت نمی‌توانم و جرات ندارم. حتی جرات نداشت خود را معرفی کند. من به خارج از کشور برای فرصت مطالعاتی رفتم و برگشتم، در دوران کرونا یک روز دیگر این بنده خدا پشت در اتاق من نشسته بود و به من گفت درباره چم‌شیر چه کردید؟ گفتم هیچ کاری! گفت چرا کاری نمی‌کنید؟ گفتم من چرا کار کنم؟ شما که می‌گویید در شرکت مشاوره‌ای کار می‌کنید وظیفه شماست کار کنید نه وظیفه من به‌عنوان گیاه‌شناس! گفت من نمی‌توانم، من مطالعه کرده‌ام ولی نمی‌توانم بیان کنم و اگر بگویم برای من هزینه دارد. گفتم شما مدرک هم به من نمی‌دهید. گفت تحقیق کنید. گفتم پول ندارم. من به‌عنوان گیاه‌شناس برای اینکه به قم بروم و گیاه جمع کنم دولت به من پول نمی‌دهد، آن هم در دوران کرونا که همه چیز تعطیل است انتظار دارید درباره سد چم‌شیر تحقیق کنم؟ گفتم دو مدرک به من بدهید، دو سه برگه آورد و گفت اینها چشمه‌های شور پایین‌دست سد است. من همانجا دوستی در وزارت نیرو داشتم و با او تماس گرفتم. گفتم آقایی اینجا آمده و می‌گوید اسناد و مدارک دارم، گفت از او بگیرید و به من بدهید که پیگیری کنم. گفتم به من نمی‌دهد چون جرات ندارد و می‌گوید اگر سندها را بدهم متوجه می‌شوند من چه کسی هستم. به همین دلیل این اسناد را نداد. من دوست دیگری در وزارت نیرو داشتم. به او گفتم درباره سد چم‌شیر چیزی می‌دانید؟ ایشان فرد دیگری را به من معرفی کرد که آن فرد اسناد مطالعات این سد را در اختیار من قرار داد. وقتی این اسناد را نگاه کردم و دیدم چه فاجعه‌ای است و چه پنهان‌کاری‌هایی اینجا وجود دارد، اولین کاری که کردم خودم به چم‌شیر رفتم علی‌رغم اینکه پول نداشتم. آنجا را دیدم و وقتی دیدم شروع به رسانه‌ای کردن این ماجرا کردم، داستان افشای چم‌شیر هم شروع شد. چرا کسانی که در شرکت‌های مشاور کار می‌کنند آنقدر باید شرایط‌شان امنیتی باشد که مساله شوری آب رودخانه را جرات ندارند بیان کنند؟ و چنین فردی باید به من متوسل شود که گیاه‌شناس هستم؟ باقی پروژه‌ها نیز همین است. تصمیم‌گیری‌ها غیرشفاف است. اگر شفاف باشد، روزی که گزارش ارزیابی زیست‌محیطی تهیه می‌شود همان روز در اختیار متخصصان قرار گیرد، این فجایع اتفاق نمی‌افتد.