تاریخ : Sun 25 Dec 2022 - 00:15
کد خبر : 76633
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

گیوتین فرانسوی پرکار است

در پاریس با منتقدان چطور رفتار می‌کنند؟

گیوتین فرانسوی پرکار است

دیودونه اِمبالا اِمبالا، متولد سال ۱۹۶۶ میلادی، هنرپیشه و طنزپرداز اهل فرانسه است که زندگی‌اش حواشی قابل توجهی در ارتباط با عالم سیاست داشت. این کمدین سیاه‌پوست فرانسوی را نسبت به فضای کلی گفتمانی که در غرب وجود دارد، می‌توان یک دگراندیش دانست. کسی که هواداران زیادی بین مردم و مخاطبان دارد، اما آرا و نظریاتش متفاوت است. برخورد دولت فرانسه با چنین شخصیتی به‌قدری خفقان‌آور و بی‌رحمانه بود که به‌طور قطع با تصور غالب افراد از آزادی بیان در غرب، خصوصا کشوری مثل فرانسه، همخوان نیست.

حامد قشقاوی، پژوهشگر حوزه بین‌الملل:دیودونه اِمبالا اِمبالا، متولد سال ۱۹۶۶ میلادی، هنرپیشه و طنزپرداز اهل فرانسه است که زندگی‌اش حواشی قابل توجهی در ارتباط با عالم سیاست داشت. این کمدین سیاه‌پوست فرانسوی را نسبت به فضای کلی گفتمانی که در غرب وجود دارد، می‌توان یک دگراندیش دانست. کسی که هواداران زیادی بین مردم و مخاطبان دارد، اما آرا و نظریاتش متفاوت است. برخورد دولت فرانسه با چنین شخصیتی به‌قدری خفقان‌آور و بی‌رحمانه بود که به‌طور قطع با تصور غالب افراد از آزادی بیان در غرب، خصوصا کشوری مثل فرانسه، همخوان نیست. نکته اینجاست که فرانسوی‌ها و غالب دولت‌های غربی خوب می‌دانند چطور بی‌اینکه به نقض آزادی بیان متهم شوند، قلم‌ها را بشکنند و صداها را خفه کنند و حتی همزمان دولت‌های دیگر را به نقض حقوق بشر و آزادی بیان متهم کنند. دیودونه مخالف صهیونیسم است و بارها اعلام کرده که ضدیهود نیست، اما دولت فرانسه به همین بهانه ضدیهودی بودن، مدت‌هاست که اجازه هر اجرایی را در صحنه از او گرفته و حتی فعالیت‌های مجازی‌اش محدود شده‌اند‌. در روزهایی که اخبار برخورد پلیس فرانسه با کردهای مهاجر ساکن در این کشور به گوش دنیا می‌رسد، می‌توان سری برگرداند و مواردی مثل دیودونه را به یاد آورد که نشان می‌دهند چه از لحاظ نوع برخورد پلیس و چه از جهت آزادی‌بیان، نقاط سیاه فراوانی در کارنامه دولت‌های غربی به‌چشم می‌خورد، با این حال یک نکته جالب توجه، توانمندی و استیلای کامل این دولت‌ها بر ابزار رسانه است؛ تا جایی که حتی خشن‌ترین و بی‌منطق‌ترین رفتارها از جانب این دولت‌ها، چهره عمومی و کلی آنها را مخدوش نمی‌کند. حامد قشقاوی که دبیر امور بین‌الملل کنفرانس افق نو و از نزدیکان مرحوم نادر طالب‌زاده بود، با توجه به تجربه‌ای که از تماس با فرهنگ فرانسوی‌زبان داشته، توانسته گزارش مبسوط و پرجزئیاتی از زندگی و زمانه دیودونه تهیه کند که آن را در ادامه می‌خوانید.

برای اینکه درمورد آشنایی خودم با دیودونه برای شما بگم لازم است کمی به عقب برگردم. شانزده سالم بود که وارد دانشکده علوم ریاضی، فیزیک و طبیعی دانشگاه المنار تونس شدم. برداشت خاصی از رشته‌های دانشگاهی نداشتم و دقیق نمی‌دانستم در دانشگاه به دنبال چه هستم. با مشورت دوستان رشته الکترونیک و کامپیوتر را انتخاب کردم اما رفته‌رفته و با آشنایی مرحله‌ای با زبان فرانسه، در دو حوزه چیزهای جدیدی کشف می‌کردم. یکی مباحث سیاسی فرانسه بود و دیگری، با توجه به علاقه‌ام به حوزه‌های هنری، موسیقی‌های دهه 30 تا 90، تئاتر، فیلم و استندآپ‌کمدین‌های فرانسه. 
شروع کردم به دانلود کردن و دیدن به‌دقت استند‌آپ‌کمدی‌ها؛ از جمال دبّوز و پاتریک تیمسیت و فلاق و جاد المالح گرفته تا ژان‌ماری بیگار، کاد مراد، رمزی بیدیا، مالک بن‌طلحة، کو آدامز، احمد سیلا، الی سیمون، فرانک دوبوسک، دنی بون، آن رومانوف، سامی امزیان، نیکلا بیدوس، جوى بیدوس، فلورنس فارستی و... 

خیلی این حوزه برام جالب و جذاب شد به‌خصوص که در دانشکده برای دوستام اجرا می‌کردم. این روند ادامه داشت تا زمانی که با استندآپ‌کمدی‌های دیودونه آشنا شدم. شاید جالب باشد برایتان که دیودونه به زبان فرانسه یعنی خداداد. واقعیتش این بود که دیودونه با دیگر‌کمدین‌های فرانسوی خیلی تفاوت داشت و از لحاظ حرفه‌ای قابل قیاس با خیلی از اونها نبود. برخی به دیودونه لقب le comédien le plus géni depuis Charlie Chaplin  را دادند به معنای «باهوش‌ترین کمدین بعد از چارلی چاپلین». دلیل متفاوت بودنش این بود که موضوعاتی را دستمایه طنز قرار می‌داد و با مباحثی شوخی می‌کرد که دیگر کمدین‌ها جرات رفتن به سمت آنها را نداشتند. کمدین‌های دیگر همیشه سراغ موضوعات دم‌دستی و روزمره می‌رفتند، مسائلی پیش‌پا‌افتاده بود مانند امور جنسی، خیانت و مباحثی که در فرهنگ غرب به‌طور عام و کمدی و تئاتر فرانسه به صورت خاص زیاد دیده می‌شود. خیلی فرق هست بین هنرمندنمایی که از هر دست‌آویزی استفاده کند برای خنداندن مردم که بی‌شک در تغییر ذائقه مخاطب و تقلیل دغدغه‌های ذهنی او نقش دارد و اینکه هنرمند با نزدیک شدن به خطوط فکری دست‌نخورده، مخاطب را علاوه‌بر خنداندن به تفکر وادار کند و همزمان سطح توقع او را بالا برد. 

از لحاظ سطح موضوعاتی که کمدین به آن می‌پردازد و نیز هوشمندانه و ماهرانه پرداختن به موضوع، شاید بتوان دیودونه را با کلوش و دپروش (کمدین‌های استندآپ دهه 70 و 80) مقایسه کرد، اما کسی از هم‌نسل‌های او نه توانایی رقابت با او و نه تحمل فشارها و محرومیت‌های پی‌در‌پی و هزینه دادن به شیوه‌ای که دیودونه متحمل شد را نداشت. 

حاج نادر طالب‌زاده، استاد فقید ما که از تابستان 90 ده سالی توفیق شاگردی او نصیبم شد، همواره عبارت «جلوتر از زمان بودن» را در مورد سه نفر به کار می‌برد؛ شهید آوینی، الیویر استون و حاج ابراهیم حاتمی‌کیا. آخرین بار سر فیلم قاتلین بالفطره استون باهم گپ می‌زدیم که گفت همان زمان فیلم را با آوینی دیدند و در موردش بحث کردند و از این عبارت «استون جلوتر از زمان خودش بود» استفاده کرد. دیودونه نیز از دید حقیر شامل این می‌شود و آیندگان درمورد این نخبه کمدی در فرانسه خواهند نوشت. 
الی سمیون که از خانواده‌ای یهودی مراکشی آمده بود در سال آخر دیپلم با دیودونه همکلاسی بود. رفاقت بین این دو نهایتا در اوایل دهه 90 منجر به شکل‌گیری گروه کمدی دو نفره «الی و دیودونه» شد که محبوبیت قابل‌توجهی کسب کرد و علاوه‌بر رسانه‌ها، توجه اقشار و طبقات مختلف اجتماعی را نیز به خود جلب کرد. ریشه‌های یهودی و آفریقایی این دو که دست مایه طنز توسط خودشان قرار می‌گرفت و موجب چندفرهنگی شدن نمایش می‌شد نقطه برجسته این گروه دو نفره بود. از همان ابتدا ذهن خلاق و دغدغه‌مند دیودونه ‌فقط به دنبال خنداندن و لودگی مخاطب نبود. نقد نژاد‌پرستی، تبعیض‌ها، ناعدالتی‌های اجتماعی، آزادی‌های نامحدود جنسی، انحرافات جنسی، سیاست‌های حکومت جهت سرگرم کردن جوانان. محبوبیت و همه‌گیر شدن گروه تا جایی پیش رفت که از آن به‌عنوان نماد مبارزات ضدنژادپرستانه در دهه 90 یاد می‌شد. 
نطقه مشترک بسیاری از کمدی‌های موفق فرانسه که خیلی مهم و موثر است توانایی ادا کردن لهجه‌های مختلف است. مثلا لهجه پاریسی، کبکی، آفریقایی (آفریقای سیاه)، مغربی (شمال آفریقایی). حقیقتا استفاده و تسلط و تقلید از این چهار لهجه مهارت خاصی را می‌طلبد و بهره بردن از آن در صحنه‌های تئاتر و کمدی خیلی مخاطب را سر ذوق می‌آورد. این کمدین‌ها چند فرهنگی هستند. مثلا از بین اسامی‌ای که نام بردم اصلیت جمال دبّوز، جاد‌المالح و الی سیمون مراکشی، فلاق، رمزی بیدیا، سامی أمزیان، مالک بن طلحه، کاد مراد و پاتریک تیمسیت الجزایری، احمد سیلا سنگالی و دیودونه کامرونی هست. نه‌فقط تسلط بر دو فرهنگ بلکه به‌درست اداکردن لهجه‌ها هم برای مخاطب بومی فرانسوی و هم برای مخاطبان دورگه یا مخاطبان آفریقایی و مغربی آشنا با فرهنگ فرانسه جذاب است. یکی از توانایی‌های فوق‌العاده دیودونه بیان شیوا و به‌شدت طنزآمیز این لهجه‌های مختلف است. علاوه‌بر چهار لهجه مورد اشاره که دیودونه به خوبی اجرا می‌کند باید لهجه آسیای شرقی‌ها که فرانسه صحبت می‌کنند (مانند چینی‌ها و ویتنامی‌ها) را نیز اضافه کنیم. با توجه به حضور مهاجران و دو‌رگه‌ها در جامعه فرانسه، لحن و لهجه صحبت کردن آنها برای شهروندان فرانسوی کاملا قابل لمس و درک هست. دیودونه در نمایش‌های مختلفی ازین مهارت استفاده کرد. 
او نه‌تنها از لحاظ فنی و شیوه پرداخت، که از نظر چگونگی اجرا، لحن بیان و انتخاب موضوعات هم برجسته است. دیودونه واقعا متفاوت است و از بقیه ی استندآپ‌کمدین‌های فرانسوی سطح بالاتری دارد. 

او 27 استندآپ‌کمدی در طول عمرش انجام داده که بجز دو مورد که درخصوص مسیر حرفه‌ای و نمایش‌های قبلی بود (Best of) در سال‌های 2007 و 2008 بقیه همه به موضوعات جدید می‌پرداخت. در صورتیکه این عدد برای کسی مثل جاد‌المالح (کمدینی که به ارتش اسرائیل کمک مالی می‌کند) به 9 می‌رسد که 4 استندآپ‌کمدی تلفیقی از دیگر آثار اوست. تعداد نمایش‌های ظنز یک‌نفره جمال دبّوز 6 است. فلاق کمدین الجزایری-فرانسوی و ژان-ماری بیگار، با 18 اجرای یک‌نفره نزدیک‌ترین تعداد اجرا به 27 اجرای دیودونه را دارند. دیگر کمدین‌ها توانایی خلاقیت جدید ندارند و مجبور به بازسازی نمایش‌های قدیمی هستند. اگر بخواهیم قیاسی کنیم در دنیای فوتبال خیلی از بازیکن‌ها دوران‌های فراز و فرود زیادی دارند اما مانند مسی و رونالدو که دو دهه برتری خود را حفظ کنند خیلی کم است. مثال دیگر در سینمای کشور خودمان است، اساتیدی چون انتظامی، کشاورز، رشیدی، مشایخی و نصریان که بتوانند چند دهه در حوزه اجرا توانایی و ابداع خود را به مخاطب ثابت کنند، انگشت‌شمارند. 
مبارزه دیودونه در حقیقت در دو حوزه داخلی و خارجی شکل می‌گرفت، دفاع از مردم فلسطین، ارتباط با فعالین ضدصهیونیستی و ضدامپریالیستی ایرانی، لبنانی، سوری، روسی، آمریکای لاتینی و نیز افشا‌گری علیه لابی اسرائیل در فرانسه و یهودیای افراطی مانند CRIF, LICRA, LDJ. حتی در نمایش‌های خود با پرداخت به موضوعاتی که به جوامع نامبرده یا چین مرتبط می‌شد، تلاش می‌کرد تصویر این کشورها در چشم مخاطب فرانسوی را تغییر دهد و حقیقتا هم تا بخش قابل‌توجهی موفق بود. 
همه دیودونه را شناخته بودند که به این موضوعات خاص می‌پردازد، در دهه اخیر اما چند استندآپ‌کمدی با موضوعات متفرقه اجرا کرد که ثابت کند در حوزه‌های دم‌دستی نیز نوع اجرا و فن بیان و شیوه ارائه مطلب، موجب بالا بودن سطح فنی او شده و اینکه همان موضوع را اگر کمدین دیگری اجرا می‌کرد، تا این حد برای مخاطب جذاب نبود. مردم برای خرید بلیت‌هایش صف می‌کشیدند و سالن‌های بزرگی در فرانسه که به آنها زنیت گفته می‌شود و ظرفیت ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ نفر تماشاچی را دارند پر می‌شد. این روند ادامه پیدا کرد تا در سال 2014 فرانسوا اولاند رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر مانوئل والس از ممنوعیت نمایش‌های دیودونه حمایت کردند که چنین چیزی سابقه ندارد که دو مقام عالی اجرایی دولت در فرانسه درخصوص ممنوعیت نمایش یک کمدین ورود کنند. این نشان‌دهنده اهمیت موضوع و تبدیل شدن به یک پرونده ملی بود. به علت ممنوعیت‌هایی که ایجاد کردند دیودونه هر شهری می‌رفت شهرداری‌ها مجوز اجرا نمی‌دادند. این محدودیت‌ها به فرانسه ختم نشد. لغو نمایش در بروکسل با حضور ۲۰۰ نیروی پلیس، قطع برق سالن و تخلیه تماشاگران بیانگر این بود که فشارهای عجیب‌و‌غریبی از مراکز تصمیم‌ساز بالادستی اعمال می‌شود که هرگز در تاریخ هنری فرانسه سابقه نداشته است. این همه فشار بر یک کمدین و فردی که آرتیست به معنی واقعی کلمه است موضوع عادی نبود. در فرانسه گفته می‌شود که «صحنه آخرین فضای آزادی بیان هست.» به‌راستی چرا سیستم فرانسه که ادعای فرهنگ و هنر و موسیقی و تئاترش گوش عالم را کرده، برای نابودی یک هنرمند این‌گونه تلاش می‌کرد؟ جواب واضح بود: افشاگری علیه نژادپرستی صهیونیستی و امپریالیسم آمریکایی به زبان طنز، و چیزی که بیشتر موجب عصبانیت سیستم می‌شد، اضافه شدن افراد جدید به‌ویژه جوانان و نوجوانان به مخاطبان دیودونه بود. این ظهور و بروز این پدیده نوین هنری- ‌فرهنگی در اروپای مدرن چنین مساله‌ای عجیب‌و‌غریب بود. 
برخورد با افرادی مثل پروفسور رابرت که مثلا درمورد موضوعات بحث‌برانگیز مانند هولوکاست می‌نوشتند سابقه داشت. دیودونه اما کسی بود که به‌عنوان یک کمدین رابرت فوریسون مورخ را یک بار روی صحنه آورد یا تمسخر این موضوع قبح آن را کاملا در دید مخاطب فرانسوی شکست. 
نکته مهمی که اینجا باید به آن اشاره کنم، رویکرد مظلوم‌نمایی (victimisation) و شرمساری (intimidation) است. در فرانسه از کودکی با ساختن کارتون، پویانمایی، فیلم‌های سینمایی، رمان نوشتن و خواندن و دیگر روش‌های فرهنگی هولوکاست مانند یک دین و آیین به خورد کودکان داده می‌شود تا جایی که به یک جوان 20‌ساله فرانسوی پس از شنیدن کلمه «یهودی» احساس ترحم دست می‌دهد و ناخودآگاه بدون آنکه چرایی و چگونگی موضوع را بداند دلش می‌سوزد. دیودونه با به سخره گرفتن این موضوع تمام این تصویر در ذهن مخاطب را به چالش می‌کشید. سوالی که اما مطرح می‌شود این است. آیا اگر دیودونه به این موضوعات بحث‌برانگیز نمی‌پرداخت باز هم مخاطب و محبوبیت خود را داشت؟ پاسخ این سوال را باید در کارنامه 12‌ساله فعالیت‌های هنری او جست. حقیقت این است که دیودونه به‌دلیل شیوه بیان خاص و جذاب، چندفرهنگی بودن و تسلط به 5 لهجه، فارغ از موضوع همواره مخاطب خود را داشته است. بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان گفت که دنبال‌کنندگان وی گروهی نفرت‌پراکن ضدیهود بودند؛ چراکه گزارش‌ها و تحلیل متعدد رسانه‌های حکومتی و خصوصی فرانسه نشان می‌داد که طیف وسیعی از نوجوانان، جوانان و میان‌سالان از فرهنگ‌های متفاوت، دیندار و بی‌دین، مذهبی و لائیک، فرانسوی و مهاجر، سیاسی و غیرسیاسی، دانشجو و اهل رسانه، نخبگان و جوانان حومه شهرهای بزرگ را شامل می‌شد. دیودونه اما خود را موظف می‌دانست از طریق این موضوعات و با لحن طنز پیامی را به مخاطب انتقال دهد. 
نمایش‌های جاد المالح در آموختن فرانسوی ساده و کمدی استندآپ‌های دیودونه در آموختن اصطلاحات و عبارات کمک شایانی به من کردند. فرانسوی دیودونه در مقایسه با دیگر طنزپردازان ساده نیست و از اصطلاحاتی استفاده می‌کند که من مجبور بودم برای فهمیدن آنها به فرهنگ لغت مراجعه کنم. این در حالی بود که نمایش‌های المالح برای مبتدی‌ها در زبان فرانسه قابل درک بود. 
پس از کشف دیودونه، قبل از اینکه محتوای کار او مرا جذب کند، مانند خیل عظیمی از طرفدارانش شیوه ارائه مطلبش مرا مجذوب کرد. شیوه کار در‌حقیقت این‌گونه است که در ابتدا شروع نمی‌کند با مخاطب صحبت‌های ایدئولوژیک زدن، بلکه او را وارد فضای رفاقت و دوستی بین مخاطب و کمدین می‌کند و کم‌کم نمک و بامزگی نمایش‌ها و اجراهایش او را به‌ دنبال کردن مباحث و موضوعاتی که دستمایه طنز دیودونه می‌شدند، سوق می‌داد. در این مرحله شروع کردم به زدن یک صفحه در فیسبوک با عنوان «طرفدار ایرانی دیودونه»

جملاتی از او را به حالت پوستر منتشر می‌کردم و شور و شوق عجیبی در من افتاده بود. ترجمه آنها در ذیل آمده است. 

 نمی‌توانیم بدون اینکه خودمان را در معرض خطر قرار بدیم و ریسک کنیم کمدین باشیم. یا طنزپردازیم یا کارمند شوخی. 

«جهان هیچ وقت به اندازه امروز ناعادلانه نبوده است. من کاری که بر دوشم هست را انجام می‌دادم روی کره زمین، من به مبارزه ادامه می‌دهم.»
«من دیگر به رسانه‌های کهنه سنی نیازی ندارم، رسانه‌هایی که از نظر من در‌حال از بین رفتن هستند و این خوبه، چراکه بازوهای مسلح یک سیستم سیاسی- رسانه‌ای هستند. من خیلی خوشحالم که از آنها بیرون آمدم؛ چراکه به من این اجازه را می‌دهد که آزاد‌تر باشم و مخاطب را لمس کنم.»
این قضایا ادامه پیدا کرد و فشارها بیشتر شد تا جایی که دیودونه یک اتوبوس خرید و داخل اتوبوس شروع کرد به اجرا؛ چراکه به او سالن اجاره نمی‌دادند. برای فرانسه‌ای که تمام کمدین‌هاش به‌نوعی سر در آخور صهیونیسم داشتند، خیلی سنگین تمام شده بود که در مهار دیودونه عاجز مانده بودند. دیودونه هم مانند 
حاتمی‌کیا حرف دلش را در کارهایش می‌زند. خیلی از افراد یهودی در فرانسه دیودونه را نقد می‌کردند و می‌گفتند که او یهودستیز است، اما دیودونه با زبان طنز پاسخ‌هایی می‌داد که تمام تحلیل‌های رسانه‌ای آنها را به حاشیه می‌برد و دیگر کسی جدی نمی‌گرفت‌شان. یکی از این افراد فردی به نام برنارد هانری لوی معروف به BHL بود. او که مشوق نیکولا سارکوزی برای حمله به لیبی و تحریک‌کننده فرانسوا اولاند برای حمله به سوریه بود در بسیاری از جنگ‌ها نقش داشته است. از ارتباط با سران کردستان عراق تا دیدارهای متعدد با پسر احمد‌شاه مسعود در افغانستان، از حضور در میدان جنگ لیبی تا سفرهای متعدد به اوکراین، دیودونه اما به تمسخر می‌گفت که او هم مثل من کمدینی بیش نیست. 

هانری لوی که سال‌ها تلاش شد به‌عنوان متفکر و فیلسوف توسط سیستم رسانه‌ای فرانسه به مخاطبان معرفی شود، به‌شدت تفکرات ضد ایرانی و ضد روس داشته و به‌دلیل سرمایه‌داری بودن نفوذ بالایی در حوزه مطبوعات و رسانه‌های صوتی تصویری عمومی و خصوصی دارد. به‌عنوان یکی از افراد موثر در شورای‌عالی سمعی- بصری فرانسه خطوط ایدئولوژیک و راهبردی ضد اسلام و ضدیت با کشورهای ضدصهیونیستی و ضدامپریالستی را پیش می‌برد. اما دیودونه می‌گوید که او هم مثل من کمدینی بیش نیست و اگر شما او را فیلسوف خطاب کنید توهینی است به فلاسفه!
الن فینکل کوروت، متفکر یهودی که به‌شدت ضد اسلام است نیز بارها به شوخی دیودونه با موضوعات ممنوعه واکنش نشان داده است. در یک بازه خاص زمانی حساسیت‌ها نسبت به دیودونه خیلی زیاد شد، چه داخل و چه خارج فرانسه، به‌ویژه در رسانه‌های آمریکا و انگلستان. معتقدم در پنجاه صد سال آینده مردم فرانسه، حکومت فرانسه را به‌علت رفتار ناخوشایندی که با دیودونه داشت نخواهند بخشید. نکته جالب اما این بود که مجریان خبر در تلویزیون فرانسه می‌گفتند علی‌رغم اینکه دیودونه بایکوت شده اما ویدئوهای او در یوتیوب چندین میلیون بیننده دارد، به‌ویژه نوجوانان خیلی او را دنبال می‌کنند و این را برای آینده فرانسه خطرناک می‌دانستند. این موضوع تا جایی پیش رفت که بازدید ویدئو‌ها به پنج، شش میلیون رسید و یوتیوب تمام ویدئوها را حذف کرد و همه از این تصمیم یوتیوب متعجب شدند؛ چراکه شاید در آن زمان تصمیم به این حد از خشونت آزادی بیان اینترنت در فرانسه را خدشه‌دار نکرده بود. 

در ادامه به بررسی کارنامه حرفه‌ای و هنری او می‌پردازیم. 
شروع کار حرفه از اوایل دهه 90 میلادی با گروه کمدی دو نفره «الی و دیودونه»

1991 «یک سیاه‌پوست بزرگ و یه سبزه کوچک» را اجرا کردند. در 1992 نمایشی مشترک در تئاتر اسپلاندید سنت-مارتین، در 1994، کمدی «یک دید خاص در مورد فرانسه» را اجرا کردند. در 1996 نمایش «در بازداشت» را به روی صحنه می‌برند که با استقبال غیرمنتظره مواجه می‌شوند. 

هرچند گروه در 1998 فیلم سینمایی la clone را ساختند اما عملا پس از 1997 گروه کمدی متلاشی شد. رسانه‌های فرانسه برخی اختلافات مالی را عامل جدایی این دو می‌دانند اما اتفاقات سال‌های بعد مشخص کرد که سیمون برآمده از خانواده یهودی نمی‌توانست نقدهای اساسی دیودونه به نفوذ مخرب یهودیان افراطی در ساختار قدرت و جامعه فرانسه را نادیده بگیرد. 

علی‌رغم فشار رسانه‌ها، سیمون که نمی‌توانست علاقه خود به همکلاسی قدیمی را پنهان کند 2008 در یکی از نمایش‌های او شرکت کرده و به بالای سن می‌رود. حقیقت آن است که پس از انحلال گروه دو نفره، سیمون دیگر جای خاصی بین کمدین‌های استندآپ نداشت حال آنکه دیودونه با پرداخت به موضوعات مبتلابه جامعه و شیوه پرداخت هوشمندانه روزبه‌روز محبوبیتش بیشتر می‌شد. 

  انحلال گروه الی و دیودونه
در سال 1997 دیودونه کمدی «Tout Seul تنهای تنها» را به روی صحنه برد و با گوشه و کنایه به برخی از دلایل جدایی Elie Semoun اشاره می‌کند. در همان سال به‌عنوان کاندیدای منطقه Dreux در انتخابات مجلس شرکت کرد و در سخنرانی‌هایش یادآور گذشته‌ استعماری و برده‌‌داری فرانسه، غرب و صهیونیسم شد. همچنین به دخالت‌ها و نفوذ لابی صهیونیسم در مسائل فرانسه و جهان اشاره‌های مستقیمی می‌کند. 

پس از سال‌ 2000 به دلیل سیاست‌های ضدصهیونیستی، ضدجهانی شدن، ضدامپریالیستی و حمایت از ایران، ونزوئلا و دیگر کشورهای محور مقاومت، ضدآمریکایی بیش از پیش شناخته می‌شود. با عنایت به این مطلب که در فرانسه و کلا در غرب با کمترین نقد به سیاست‌های دولت اسرائیل خواه‌ناخواه برچسب ضدیهودی یا یهودی‌ستیزی به آن فرد خواهند چسبید، دیودونه نیز مانند دیگر منتقدین شدید سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت غیرقانونی و غیرمشروع اسرائیل از این اتهامات در امان نبود. با توجه به اینکه در غرب عموما رسانه‌ها تحت سیطره لابی صهیونیسم هستند بنابراین توسط تمام رسانه‌های تلویزیونی، رادیویی و نیز روزنامه‌ها و مجلات (که دیودونه از همان سال‌ها معتقد بود در حال از بین رفتن هستند) او را محکوم به نژادپرستی و یهودستیزی کردند. لابی صهیونیسم با نفوذ بسیار، از سال‌های گذشته اقدام به تاسیس موسسات در ظاهر ضدنژادپرستی و ضدیهودستیزی مانند:LICRA, CRIF, LDJ وUEJF کرده است. هرچند در ظاهر این موسسات قارچی در حال تکثیرند اما در واقع مردم غرب روزبه‌روز حمایت گسترده‌تری از هنرمندان، اساتید دانشگاه، فعالان سیاسی، اجتماعی ضدصهیونیسم و ضدامپرپالیسم به‌عمل می‌آورند، که این به خودی خود موضوعی قابل بررسی و پژوهش است. 
دیودونه اعتقاد دارد در جامعه‌ای که با وقاحت تمام اعتقادات دینی مردم به سخره گرفته می‌شود جرم محسوب شدن شوخی با اسرائیل و افشا کردن ابزارها و روش‌های لابی صهیونیسم در غرب در قالب هنری ناعدالتی مطلق بوده و قیام بر علیه آن وظیفه هر انسان باوجدانی است. 
به دلیل اصلیت کامرونی خود و داشتن ویلای خانوادگی در روستای یاعونده‌ کامرون از بچگی در رفت و آمد دائم بین فرانسه و کامرون بوده و شاهد غارت معادن زیرزمینی کامرون و دیگر کشورهای آفریقایی توسط دامنه‌ گسترده‌ای از شرکت‌های فرانسوی چون Elf Afrique, Total و Shell بوده است. خود می‌گوید:
«برای من بسیار غمگین و دشوار است دو هفته پیش در کامرون دو کودک بیگناه در بغل من مردند و الان در پاریس باید مردم را بخندانم.»
در سال 2001 در فیلم سینمایی Voyance et maniganceو Hors-Service بازی می‌کند. 

 در دو دهه اخیر نمایش‌های وی به‌طور متعدد در بسیاری از شهرداری‌ها، فرانسه، سوئیس، بلژیک و کانادا ممنوع شد. از دیگر اتهاماتی که به وی زده می‌شود ایجاد نفرت در دل مردم (از صهیونیست‌ها) می‌باشد. در تمامی نمایش‌های وی انتقاد شدید با دربرداشتن لحن کاملا کمیک و مضحک به ناعدالتی‌های جوامع غربی و دروغ و دروغ و دروغ رسانه‌ها دیده می‌شود. 
در «Pardon Judas» سال 2000 می‌گوید: «من با یهودی‌ها بحث کردم ولی آنها نمی‌خواهند توضیح بدهند. من به آنان گفتم چرا؟ آنها گفتند ما ملت برگزیده هستیم. گفتم ما که رای ندادیم چطوری شما انتخاب شدید؟ پس ما چی هستیم؟ آشغالیم؟... »

در کمدی Cocorico à Bobino سال 2002 به نقد و بررسی مکاسب گوناگون اجتماعی می‌پردازد. 

و در Le Divorce de Patrick سال 2003 به بررسی مشکلات داخلی یک خانواده، رابطه پدر با فرزند در جامعه‌ غربی، مشکلات عدیده اخلاقی محصلان در مدارس، مساله‌ عامیانه‌ طلاق پرداخته و در پایان نیز با به مسخره گرفتن تعریف کاخ سفید از حملات 11 سپتامبر طرز شکل‌گیری بزرگ‌ترین دروغ را دستمایه کار خود قرار می‌دهد. 

   تغییر تصویر رسانه‌ای دیودونه در سطح ملی - 2003
اول دسامبر 2003 به برنامه زنده «نمی‌تونیم نظر مثبت همه را جلب کنیم» در شبکه France2 نقش یک صهیونیست ارتدوکس را بازی می‌کند. دیالوگ پایانی او این بود: «دین خود را مانند من تغییر دهید، به محور خوبی بپیوندید. محور آمریکایی-اسرائیلی که خروجی‌های زیادی برایتان به‌همراه خواهد داشت.» به نوعی طعنه زدن به سخنرانی 29 ژانویه 2002 جرج بوش حدود 5 ماه پس از حادثه 11 سپتامبر بود که گفت: «ایران، عراق و کره شمالی تشکیل‌دهنده محور شرارت هستند.» به خاطر همین چند دقیقه کمپین‌های رسانه‌ای و قضایی متعددی علیه او به راه افتاد و شروع مسیر دادگاهی شدن در کارنامه حرفه‌ای دیودونه بود. سال 2004 تگیف، مورخ و فیلسوف برآمده از خانواده یهودی، شیوه دیودونه را «یهودستیزی مدرن» خواند. دادگاهی شد و از او رفع اتهام شد اما دو سال بعد در سال 2005 به دلیل نفوذ یهودیان در سیستم قضایی فرانسه محکوم به «توهین نژادی» شد. از فردای این برنامه زنده تلویزیونی گروه‌های افراطی یهودی با جمعیت‌های محدود جلوی تئاتر او و در دیگر محل‌های اجرا تظاهراتی ترتیب دادند و برای مخاطبانی که در دیدن کمدی استنداپ‌های دیودونه می‌رفتند شروع می‌کردند به ایجاد مزاحمت. نکته قابل تامل اینجاست: اتحادیه دفاع یهودی که از سال 2002 توسط اف.‌بی.‌آی در آمریکا به‌عنوان «گروه راستگرای تروریستی» طبقه‌بندی شده، در فرانسه آزادانه تظاهرات برگزار می‌کند، به چهره‌های مستقل و منتقد حمله می‌کند و فعالیت‌های آزادانه خود را دارد و به این دلیل است که گاها می‌گویند پس از تلاویو و نیویورک، پاریس سومین پایتخت بزرگ صهیونیسم و شاید دومین رایزن بزرگ فرهنگی اسرائیلی‌ها در جهان است. 
در‌واقع این زمانی بود که در ذهن دیودونه سوال‌هایی در مورد فلسطین و دفاع از مظلومین ایجاد شده بود. از آن زمان به بعد تغییر خط فکری دیودونه بیش از پیش آشکار شد و شروع کرد به موضوعاتی پرداختن که حقیقتا رفتن به‌سمت آنها به‌معنای پایان کار یک کمدین در فرانسه بود. شاید هم اگر این کار به مهارت دیودونه صورت نمی‌گرفت به‌زودی منجر به از یاد بردن وی توسط مخاطبان می‌شد. حال آنکه در کارنامه دیودونه فصل جدیدی بود، گویا یه شبه 10 مرحله از دیگر کمدین‌ها پیشی گرفت. حقیقت این بود که کمتر کسی در سطح شهرت او حتی به نزدیک شدن به بحث اسرائیل، فلسطین و به‌ویژه هولوکاست فکر می‌کرد. درحقیقت به این موضوعات عبارت موضوعات ممنوعه (Sujets Interdits) اطلاق می‌شد. 
پس از این اتفاق چندین‌بار یهودیان افراطی حملات فیزیکی به او و سالن تئاترش در پاریس به‌نام «تئاتر دست طلایی» انجام دادند. نامه‌های تهدید زیادی هم به دفترش ارسال می‌شد. مشکلات خیلی زیادی برایش درست کردند که به او بفهماند که هیچ کس حق ورود به این منطقه ممنوعه را ندارد. با بیشتر شدن حملات و تهدیدات دیودونه هم متوجه شد که راه درستی را انتخاب کرده است. 

بنابراین تیتر کمدی بعدی او (در سال 2004) Mes Exuses (معذرت خواهی‌های من) بود و خیلی‌ها تصور می‌کردند به حقیقت او قصد عذرخواهی از صهیونیست‌ها را دارد. 

در نمایش معذرت‌خواهی‌های من همه فکر می‌کردند فشارها موثر بوده اما پنج‌دقیقه اول نمایش به همه ثابت کرد که در اشتباه هستند و خیلی مصمم به مسیرش ادامه خواهد داد. درواقع اول نمایش این‌گونه شروع شد «ملت برگزیده (ملت یهود) من از شما عذرخواهی می‌کنم» ولی وقتی نماینده ملت برگزیده رفت علامت توهین‌آمیزی پشت سرش درآورد، یعنی من راه قبلی خود را ادامه می‌دهم. 
اجرای این کمدی در فرانسه و کانادا با استقبال فراوان مواجه شد. در این نمایش نیز به سانسور مطلق و کنترل کامل رسانه‌ای مبارزان با صهیونیسم پرداخته و اشاره می‌کند که ارتش اسرائیل حتی در بین گروه فنی او و لژ داخل سالن جاسوس دارد. 
8  ژوئن 2004 در لیست ضد شارونِ «اروپا-فلسطین» به‌عنوان نفر سوم برای راهیابی به اتحادیه اروپا ثبت‌نام می‌کند. خود او اما بهتر از هرکس دیگری می‌دانست که مانند نامزد شدن کمدین بزرگ کلوش در انتخابات 1981 فقط می‌خواهد پیامی را منتقل کند و قصد ورود جدی به دنیای سیاست را ندارد. اگر درست خاطرم باشد از جملات معروف کلوش در آن زمان این بود که «مدتی است که سیاستمداران پا در کفش ما کمدین‌ها گذاشتند و مردم را می‌خندانند، به من دلیل من به خودم گفتم چرا من پا در کفش سیاستمداران نکنم.» زمانی‌که در میتینگ انتخاباتی در حضور چند هزار نفر بالای سن می‌رود، می‌گوید: «ما خیلی به مردم فلسطینی فکر می‌کنیم، آنها امشب به شما افتخار می‌کنند. ممنون برای آنها، چقدر به این حمایت نیاز داشتند.» این جملات او همراه تشویق جمعیت بود «بی‌رحمی، زجرکشی و پروپاگاندایی صهیونیستی که باید گفت به‌شدت در این کشور (فرانسه) قدرتمند است. صهیونیست افراطی است، همه‌چیز را به‌صورت دائمی برای خودش می‌خواهد. می‌گوید «برای من، این برای من است،» دوست داریم به او بگوییم آرام باش، جا برای همه هست.»

بعد از این اتفاق حملات زیادی به او شد. در 24 سپتامبر 2004 گزارش 18 دقیقه‌ای شبکه France2 این‌گونه آغاز می‌شود: «دیودونه پس از مذاکرات فراوان قبول می‌کند با ما مصاحبه کند.» در ابتدای ورود به تئاتر گزارشگر از او می‌پرسد: «آیا درست است که این تئاتر توسط القاعده حمایت مالی می‌شود؟» و او پاسخ می‌دهد: «بله من شاخه ظنر القاعده هستم.» در ادامه در گزارش یکی اسلحه هفت‌تیر به‌همراه یک کیپا (عرقچین یهودی) نشان داده می‌شود و دیودونه می‌گوید: «این (عرقچین) را فرستادند که بگویند پیام از طرف کسانی است که این کلاه احمقانه را بر سر می‌گذارند.» به‌همراه نامه‌های تهدید که دیودونه از طرف افراطیون دریافت کرده بود. در یکی از نامه‌ها که در گزارش رسمی تلویزیون فرانسه نشان داده می‌شد، نوشته شده بود: «تو از نژاد میمون‌ها هستی، و فقط می‌توانی به نژاد سفیدپوست خدمت کنی، تو کاکاسیاه هستی و خواهی‌ماند و مانند تمام سیاه‌پوستان بو می‌دهی، حال یهودیان از تو به‌هم می‌خورد، اسرائیل پیروز خواهد شد و همیشه خواهد بود و آنها هرگز مانند تو گدا نخواهند بود.» در ادامه گزارشگر به محله دیودونه می‌رود و نشان داده می‌شود که هم‌محلی‌ها از او حمایت می‌کنند. 

در نمایش 1905 (سال 2005) که اشاره به سال جدایی دین از حکومت داشت، به نقد لائیسیته و مغایرت ادعای آزادی‌بیان با ممنوعیت حجاب، سخره گرفتن لابی صهیونیسم و فیلسوف نمایانی که رسانه‌های صهیونیسم آنان را به‌عنوان متفکر به خورد مردم می‌دهند (و درحقیقت سفیران تل‌آویو در فرانسه هستند)، نقد ساختار حکومت و انقلاب کبیر فرانسه، تهدیدهای فراوان از طرف گروه‌های صهیونیست، سیستم آموزش فرانسه و برنامه‌های مثلا فرهنگی تلویزیونی می‌پردازد. 
مارس 2005 توسط چهارنفر دارای پاسپورت اسرائیلی در جزیره مارتینیک مورد حمله قرار می‌گیرد. این واقعه بسیار خبرساز می‌شود و دیودونه در جزیره مورد حمایت کامل مارتینیکی‌ها قرار می‌گیرد ولی ابدا در رسانه‌های رسمی و حکومتی به این حادثه و امثالهم پرداخته نمی‌شود. مهاجمان دستگیرشده و به یک‌ماه زندان محکوم شدند. در آوریل 2005 یکی از مهاجمان در رادیو RadioJ دعوت شده و جزئیات این حمله را تشریح می‌کنند. وی بارها چه با لحن طنز و چه جدی گفته است: «من هر آنچه باید بکنم کرده‌ام و هر بار که روی سن می‌آیم احساس می‌کنم آخرین‌بار است.» 
در 17 و 18 نوامبر 2005 در کنفرانسAxis For Peace که توسط شبکه ولتر، متعلق به تیری میسان، در بوروکسل شکل گرفته بود، شرکت می‌کند و بیانیه پایانی را که افشاکننده سیاست نومحافظه‌کاران استعمارطلب آمریکایی بود، امضا می‌کند؛ سیاستی را که بر پایه کنترل منابع انرژی است. 
دیودونه بارها اعلام کرده است که اینترنت می‌تواند به‌عنوان یک بردار اطلاعات جهت بسیج کردن در حمایت از فلسطین برخلاف رسانه‌های سنتی که پیام صهیونیسم و نژادپرستی را منتشر می‌کند مورد بهره‌برداری قرار گیرد. 
در  Depot de Bilan(سال 2006) نقد موسسات حامی صهیونیسم در فرانسه، وضعیت انسان در سال‌های آینده از لحاظ جمعیت، به‌سخره گرفتن فیلسوف نمایان صهیونیست فرانسه مانند Alain Finkelkreut وBHL، همزیستی ملیت‌ها، فرهنگ‌ها و ادیان گوناگون را به‌همراه داشت. 

در Best of (سال 2007) به نقد کامل رسانه‌ای و خبررسانی تلویزیون فرانسه و دیگر مسائل روز جوامع غربی می‌پردازد. 
در J’ai fait le con  (سال 2008) دربرابر بیش از پنج‌هزار نفر به این موضوعات می‌پردازد: جنایات ایالات متحده (کشتار 50 میلیون بومی آمریکا، به راه انداختن جنگ عراق، تقلب در انتخابات جرج د. بوش، دروغ پا گذاشتن دانشمندان آمریکایی روی کره ماه، دموکراسی آمریکایی و آزادی اروپایی در عراق و افغانستان و نیز در جوامع غربی و آمریکا، دزدی نفت خاورمیانه و کشتار مردم آن جهت برقراری دموکراسی و آزادی، افشاگری پشت‌پرده کاخ سفید و سیاستگذاران حقیقی در آمریکا)، ادامه سیاست استعماری فرانسه در آفریقا و حمایت چندده‌‌ساله از دیکتاتورهای کشورهای آفریقایی به‌عنوان رئیس‌جمهور، فساد مالی گسترده روسای‌جمهوری آفریقای تحت‌اوامر فرانسه، ساراکوزی، به‌سخره گرفتن قوانین فرانسه و نیز کشته شدن شش‌میلیون یهودی توسط هیتلر، جایگاه زن در جومع غربی و استفاده ابزاری از آن به‌عنوان اینکه زن غربی نمی‌تواند مدل زن‌های دیگر جهان باشد، مشکلات اجتماعی کشورهای اروپایی ازجمله قتل، کشتار خانوادگی و جنایات وحشتناک دیگر؛ در انتها نیز یک موسیقی برای مقاومت و آوازی ملت فلسطین خواند.

در Sandrine (سال 2009) با بیان اینکه: «اینجا نوشته شده است: شما از خنداندن مردم روی سرزمین اسرائیل ممنوع شدید، سرزمین فرانسه، سرزمین اسرائیل؛ یا این یا اون در‌هر‌حال هر دو یکی است» به مشکلات درونی یک خانواده فرانسوی و سیستم ناعادلانه قضایی فرانسه، ممنوعیت‌های متعدد توسط دولت‌های غربی برای یک هنرمند، مساله زن، رابطه پدری و فرزندی از بعدی دیگر و مساله فلسطین می‌پردازد.

در Mahmoud (سال 2010) به ستایش از رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد جهت مبارزات بین‌المللی علیه صهیونیسم جهانی، اشغال لانه جاسوسی توسط احمدی‌نژاد و دوستانش و قیاس آن با تسخیر سفارت آمریکا در پاریس دفاع از هوگو چاوز، فلسطین، حزب‌الله، حماس، به سخره گرفتن فیلسوف‌نمایان صهیونیست فرانسه، بیماری سرطان و راه‌حل‌های بیهوده پزشکی جهت خالی کردن جیب بیماران.
در نمایش محمود قبل از اینکه دیدار خود با احمدی‌نژاد را تشریح کند می‌گوید «بنابراین من رزومه خود را برایش فرستادم و خواستیم با هم تیمی تشکیل بدیم» لذا من هم 4 ماه پس از بازگشت به ایران (تابستان 2012) نامه‌ای به او نوشتم با عنوان «بنابراین من رزومه خودم را برایش فرستادم» و به دفترش در پاریس ارسال کردم. نامه‌های زیادی از نقاط مختلف جهان برایش ارسال می‌شد، در آن نامه در مورد خودم گفتم و علاقه‌مندی‌ام به کار با او. 

و در Rendez-nous Jésus (سال 2011) به چگونگی انتخاب شهردارها و فرماندهان شهرها و استان‌های فرانسه؛ آزادی برای همجنس‌بازی در خیابان‌های فرانسه و نداشتن حق خواندن نماز در خیابان‌ها، ازدواج همجنس‌بازان در جوامع دور از اخلاق غربی و سیاست‌های نا‌عادلانه دولت فرانسه می‌پردازد. در یکی از اجراهای این نمایش در شهر لیون کمتر از 10 نفر از کارمندان LICRA (لیگ بین‌المللی مبارزه با نژاد‌پرستی و یهودی‌ستیزی) به نشانه اعتراض خواستار توقف اجرا توسط شهرداری می‌شوند در‌حالی‌که تنها چند دقیقه بعد سالن پر بود از 3000 تماشاگر که بی‌صبرانه منتظر ورود قهرمان خود بودند. 
حدودا در همین بازه زمانی در کلوب موسیقی و هنر دانشکده کارهای کمدی هم انجام می‌دادم. کمدین‌های فرانسوی مثل جاد المالح خیلی بر تسلط من بر زبان گفتاری فرانسه تاثیر داشتند. وقتی در دانشکده با بچه‌ها دور هم جمع می‌شدیم برایشان اجرا می‌کردم و اونها واقعا شگفت‌زده می‌شدند که چگونه توانستم تمام این جملات را با ویرگول و لحن بیان‌های مختلف اجرا کنم. به این حوزه بسیار علاقه‌مند بودم و همین‌طور یه مدتی می‌رفتم به دانشکده هنرهای زیبایی تونس و خیلی علاقه داشتم کار کمدی و تئاتر انجام بدم. 

در سال 2011 فیلم سینمایی l’Antisémite  (یهودستیز)

را با همکاری تهیه‌کننده ایرانی محسن علی‌اکبری (شرکت تولید هفت آسمان) کارگردانی کرد. 
دومین فیلم سینمایی وی Métastases در مورد بیماران سرطان در سال 2012 تولید شده است.

در سال 2012 نیز Foxtrotرا روی صحنه برد. در مصاحبه‌های گوناگون خبری بارها و بارها از ایران دفاع کرده و احمدی‌نژاد را رئیس‌جمهور برتر سال‌های اخیر جهان می‌نامد. با بیان اینکه در ایران آرا روی برگه است و امکان شمارش وجود دارد در‌حالی‌که در فرانسه با رأی الکترونیکی راهی جز اعتماد به وزارت کشور نیست به درگیری‌های خونین همراه با گاز‌اشک‌آور بعد از انتخابات سارکوزی اشاره کرده و انتخابات ایران را کاملا شرعی و احمدی‌نژاد را رئیس‌جمهور منتخب ملت مقاوم ایران می‌خواند.
جالب اینکه بلیت نمایش‌های وی مثل نان داغ از طریق سایت پیش‌خرید می‌شود. شهرت و محبوبیت بالای وی از اوایل دهه 90 بر کسی پوشیده نیست و نمایش‌های وی اغلب با کارشکنی موسسات دولتی همراه بوده است، اما بعد از استقبال 5000 نفری از نمایش وی در 2008 دولتی که شعارش «Liberté, «Fraternité & Egalité (آزادی، برادری و برادی) است از اجاره دادن سالن‌های بزرگ به وی خودداری می‌کند. بنابراین دیودونه مجبور به ادامه اجرای نمایش‌های بعدی در سالن تئاتر خود در پاریس به نام Théâtre de la main d’or کند.

از سال اول دانشکده (2006) دنبال‌کننده چهره‌ها و شخصیت‌هایی بودم که هم از لحاظ بحث‌های فرهنگی- هنری و هم از لحاظ بحث‌های سیاسی و رسانه‌ای با نسخه رسمی دولت موافق نبودند و این دغدغه را داشتم که این چهره‌ها می‌بایست به مخاطبان ایرانی شناسانده شوند. قبل از اینکه به ایران برگردم اگر اشتباه نکنم سال 2010 بود که در گزارش شبکه تلویزیونی سوئیس دیدم با عنوان «کمدین فرانسوی در کشور ملاها»، چراکه در رسانه‌های غربی و به‌ویژه فرانسه‌زبان با این عنوان قصد تحقیر ایران را دارند. خیلی تعجب کردم چه کسی در ایران این فرد را می‌شناسد و از او دعوت کرده؟! سال 2012 که به ایران برگشتم تابستان 1390 برای اولین‌بار در کنفرانس افق نو با مرحوم استاد نادر طالب‌زاده آشنا شدم و آقای منتظمی برگزارکننده آن کنفرانس بود. او کسی بود که زندگی‌اش را وقف این کار کرده بود. زمانی که بسیاری از همه جای کشور به‌دلیل ماموریت‌های یورویی و دلاری تمایل به کار در وزارت خارجه داشتند، آقای منتظمی به‌دلیل رفاقتی که با آقای شمقدری -رئیس وقت سازمان سینمایی- داشت فرصت را مناسب دیده بود و از وزارت خارجه به وزارت ارشاد آمده بود تا فضای اجرایی این کنفرانس‌ها را محیا کند. سال‌های 76 و 78 که دکتر شاه‌حسینی دبیر جشنواره‌های فجر بود، حاج‌نادر قصد آوردن این متفکران به ایران را داشت و در حد دعوت از چند میهمان هم موفق شده بود، اما در‌قالب هالیوودیسم و افق نو بود که رویای دیرینه استاد نادر طالب‌زاده و آقای منتظمی عملی شده بود. برای کنفرانس سوم هالیوودیسم، آقای منتظمی به من پیشنهاد همکاری داد. برای من فرصتی فانتزی بود که بتوانم دیودونه را از نزدیک آن‌هم بعد از سال‌ها دنبال کردن کارهای کمدین‌های استندآپ فرانسوی در ایران ببینم. البته این را هم بگویم وقتی در تونس بودم برای یکی از اجراهایش به تونس آمده بود و من خیلی دوست داشتم شرکت کنم، اما طرفدارانش بلیت‌های کنسرت را فورا خریداری کرده بودند. در‌صورتی‌که وقتی خواننده بزرگ و جهانی ارمنستانی- فرانسوی به کارتاژ آمده بود، خیلی راحت بلیت خریدم و در کنسرتش شرکت کردم و یکی از شب‌های زیبای زندگی‌ام بود. روزی که در تهران موفق به دیدار دیودونه شدم یکی از سه روز فوق‌العاده زندگی من بود. برنامه خیلی فشرده‌ای داشت، نمی‌توانست بیشتر از یک روز در ایران بماند، صبح به ایران آمد و بعدازظهر هم باید می‌رفت. تا صبح با یکی دو‌تا از بچه‌های دفتر حاج‌نادر داشتیم روی کلیپ میهمانان افتتاحیه ازجمله دیودونه کار می‌کردیم. زمانی که او را دیدم سر از پا نمی‌شناختم و می‌خواستم همه نمایش‌هایش که با عشق و علاقه دنبال کرده بودم را برایش اجرا کنم.

برای من فرصت شگفت‌انگیزی بود، کلیپ‌هایی ساخته بودیم که سخنرانان و مدعوین ویژه را معرفی کنیم و خبرنگاران، نخبگان و مدعوین داخلی بدانند که این افراد در کشورهای خودشان چه جایگاهی دارند؟ چه خطوط فکری را دنبال می‌کنند؟ آیا اصلا مخاطب دارند یا نه؟ طرفداران آنها چه کسانی هستند؟ خلاصه کلیپی از دیودونه ساخته بودیم که وقتی خودش دید واقعا تعجب کرد؛ چراکه از تمام نمایش‌های استندآپ کمدی‌اش از اوایل دهه 90 تا سال 2012 همه را درکنار هم چیده بودم و زمانی که در افتتاحیه بعد از سخنرانی سناتور مایک گراول پخش شد، با اینکه دیودونه قبلا هم به ایران آمده بود ولی با پخش آن کلیپ خیلی شناخته شد و پس از مراسم خبرنگاران فوری به‌سمتش رفتند. فضای خاصی بود حالا که مرور می‌کنم گویا اتفاقات چندسال در یک روز برایم با سرعت رخ داد. در همان روز به اتاقش در هتل آزادی آمد و با لپ‌تاپ یکی از موزیک‌های Claude Nourago را که خواننده موردعلاقه‌اش بود، گذاشتم و با هم خواندیم. چه حس‌وحال عجیبی بود و خیلی شوکه شده بود که من تا حد دانستن خواننده موردعلاقه‌اش نیز پیشرفته بودم. واقعا یکی از روزهای فوق‌العاده زندگی من با دیودو بود. دیودو مخفف دیودونه است و کسایی که کارهای او را دنبال می‌کنند او را به این اسم صدا می‌زنند. بعدازظهر آن روز به‌صورت خیلی اتفاقی فرانچسکو کاندمی -مستندساز فرانسوی- را دیدیم که درحال ساختن مستندی به اسم پرونده پژو بود، درخصوص فشار لابی اسرائیل به دولت فرانسه جهت قطع ارتباط پژو با ایران‌خودرو. او از من و دیودونه که جلوی هتل آزادی بودیم خواست به‌صورت خیلی فی‌البداهه نقش خریدار و فروشنده را بازی کنیم. دیودونه در نقش فروشنده پژو از فرانسه به ایران آمده بود تا به من که خریدار ایران‌خودرو بودم یک پژوه 405 بفروشد:

آن نمایش هنوز هم برای من خیلی ارزشمند است، برای منی که فرصت نکرده ام وارد کارهای نمایشی بشوم اما همواره علاقه داشتم. مطمئنم شاید اگر از قبل تمرین می‌کردیم چندین‌بار به‌خوبی آن اجرای در لحظه نمی‌شد، حتی اگر وارد عرصه‌های نمایشی و هنری می‌شدم نیز فکر می‌کنم برجسته‌ترین نقطه در کارنامه‌ هنری من همین اجرای چنددقیقه‌ای با دیودونه بود. آن نمایش بعدا مونتاژ شد و در مستند پرونده پژو پخش شد، نکته جالب مستند این بود که فشار لابی اسرائیل در فرانسه، پژو را مجبور کرده بود به‌خاطر قطع ارتباطش با ایران‌خودرو تعدیل نیرو داشته باشد. تعدیل نیرویی که منجر به اعتراضات و اعتصابات کارمندان پژو شد. 
حمایت طرفداران دیودونه چیز بی‌سابقه و عجیبی بود، به‌خاطر دارم در دولت فرانسوا اولاند، حکومت او را به پرداخت 500 هزار یورو جریمه کرده بود و قصد تصاحب خانه‌اش را داشتند. هواداران دیودونه اما عده‌ای نمایش‌هایش را پیش‌خرید کردند و عده‌ای به او قرض دادند تا این مبلغ جمع شد و بعدا دیودونه همه آن مبالغ را برگرداند. چنین اتفاقی در جامعه 10 سال پیش فرانسه با بحران‌های آن روزش باورکردنی نیست. در جامعه‌ای که در آن مشکلات مختلف اقتصادی و بحران‌های مالی وجود دارد و مثل جوامع جنوب و شرق و هنجار اجتماعی قرض دادن امر متداولی نیست. شرایط عجیب‌وغریبی بود و بقیه هنرمندان و استندآپ کمدین‌های فرانسه از این ‌همه حمایت مردمی تعجب می‌کردند و حسرت می‌خوردند. خیلی از مجریان تلویزیون فرانسه وقتی می‌خواستند معروف شوند اول کمی دیودونه را تحقیر می‌کردند تا اسم‌شان بر سر زبان‌ها بیفتد، اما آنها نمی‌توانستند از دست او سالم فرار کنند؛ چراکه دیودونه برای هرکدام از آنها کلیپی 10 دقیقه‌ای درست می‌کرد و به‌کلی نابودشان می‌کرد. بنابراین بعد از مدتی مجریان یا چهره‌های رسانه‌ای دیگر جرات پیدا نکردند که به او بپردازند. خودش اقرار می‌کرد که زبان تندوتیزی دارد و واقعا هم همین‌طور است. 
در سخره گرفتن سانسور بسیار یک اتوبوس می‌خرد و در آن نمایش «محمود» را اجرا می‌کند که اگر مامورها رسیدند با سالن نمایش (اتوبوس) فرار کنند.

درطول این سال‌ها دیودونه، هنرمندان و شخصیت‌های صهیونیست فرانسوی که به ارتش اسرائیل کمک مالی کرده یا کاملا نسبت به کشتار فلسطینیان و ظلم 60 ساله اسرائیل به آنان بی‌تفاوت هستند را نیز دستمایه‌ آثار کمدی خود قرار داد. افرادی مانند:
Gad Elmaleh, Alain FinkielKraut, Bernard Hernlevy, Carlos, Patrick Bruel, Enrico Macias  از گزند ترورهای شخصیتی دیودونه در امان نیستند. به سخره گرفتن صهیونیسم در زمینه عرض موعود و ملت برگزیده نیز از دیگر موضوعات دائمی نمایش‌های این هنرمند خلاق و تک‌تاز اروپاست.
وی در 25 فیلم سینمایی هم از 1991 تابه‌حال بازی کرده است.
از دوستان صمیمی‌اش می‌توان به شخصیت‌های برجسته ذیل اشاره کرد:
Olivier Mukuna, Alain Soral, Paul-Eric Blanrue, Kemi Seba, Jéan-Mari Bigard, Yahia Gouasmi, Francesco Condemi, Thierry Meyssan, Maria Poumier 
 در این چهارچوب می‌توان به تعدادی دیگر از متفکران، فعالان اجتماعی-سیاسی، خوانندگان رپ و هیپ‌هاپ اعتراضی و نیز هنرمندان دیگر اشاره کرد که تصمیم به باعزت زیستن گرفتند. لازم به‌اشاره است با عنایت به فشارهای فراوان و بایکوت کامل تنها شخصیت‌هایی که حاضر به قبول زندگی با ذلت نیستند از دیودونه حمایت می‌کنند. جریان‌های مشهوری از خوانندگان فرانسه برای دیودونه شعر و موسیقی ساخته و از وی به‌عنوان قهرمان، مبارز ضدصهیونیسم و رهبر جریان‌های مبارز با ناعدالتی و نژادپرستی یاد می‌کنند.
درحالی‌که از سال‌های گذشته حامی محورهای مقاومت و ضدامپریالیست مانند ایران، کوبا، ونزوئلا، سوریه، حزب‌الله و حماس بوده است در 2006 پس از ملاقات با چاوز اعلام می‌کند: «به‌نظر من چاوز رهبر مقاومت جهانی دربرابر امپریالیسم آمریکایی است.» در 28 نوامبر 2009 در مصاحبه معروف رسانه‌ای اعلام می‌کند: «اگر پروژه Clotilde Reiss (دختر فرانسوی که پس از انتخابات 88 به‌عنوان جاسوس بازداشت شد) خدمت به صهیونیسم است، بنابراین جایش در زندان در ایران خوب است. در انتخابات سال 2009 نفر اول حزب ضدصهیونیسم می‌شود.»

در مارس 2011 به همراه  Ginette Hess-Skandrani , Mraria Poumier، تیری میسان و فرانچسکو کاندمی به لیبی رفت و قبل از حمله ناتو اعلام کرد که سارکوزی تحت‌تاثیر برنارد هانری لوی، لابیگر صهیونیسم در فرانسه جهت دزدیدن نفت قصد حمله به لیبی را دارد. دیووونه در ادامه اعلام می‌کند برای افشا کردن نقشه‌های امپریالیسم به لیبی رفته و نه برای حمایت از قذافی. در اول آوریل 2011 در کنفرانس مطبوعاتی در تئاتر خود واریز شدن چهارمیلیون یورو به ستاد انتخاباتی سارکوزی توسط قذافی را افشا می‌کند.
در تابستان 2012 شرکت تولیدی Productions Plum متعلق به دیودونه جهت اجرای نمایش سالنی در شهر بروکسل اجاره می‌کند. گویا مسئولان برگزاری خبر نداشتند که این شرکت متعلق به دیودونه بوده و قرار است وی به روی سن برود. بنابراین پس از شروع اجرای نمایش و حضور غیرمنتظره تماشاگران بلژیکی مسئول سالن می‌گوید به من اطلاع داده‌اند که باید اجرا متوقف شود، پس از قطع برق سالن دیودونه در حضور تماشاگران می‌گوید: «این افراد دیگر خسته کرده‌اند مرا، اجازه‌ کار و سیر کردن شکم زن و بچه‌هایم را به هم نمی‌دهند. قبلا برای معروف شدن خوب بود اما حالا واقعا خسته‌کننده است.» در ادامه می‌گوید:‌ «ما در تل‌آویو هستیم» و با عصبانیت ادامه می‌دهد: «می‌آیند اینجا (روی سن) مرا دستگیر می‌کنند؟ بیایند... حداقل بیایند توضیح دهند به چه دلیلی؟» مالک سالن روی سن می‌آید و می‌گوید: «300 نیروی پلیس آمده است، مرا مجبور کردند که نمایش متوقف شود.» به وی اطلاع می‌دهند 200 پلیس جهت توقف اجرای وی بیرون سالن منتظر هستند.

وی تماشاگران را به آرامش فرامی‌خواند و می‌گوید: «ما مقاوم بوده و دربرابر یک ناعدالتی مطلق... هستیم شما امشب گواهی یک سانسور کاملا غیرقابل تصور هستید.»

درحالی‌که میکروفن وی را نیز قطع کرده بودند به خنداندن مردم ادامه می‌دهد. قرار بود پس از بلژیک نمایش Rendez-nous Jésus   در کبک برگزار شود که با توجه به تظاهرات چند ماهه دانشجویان دولت کانادا این اجرا را نیز لغو کرد.
(وی این نمایش را برای افرادی که بلیت تهیه کرده بودند از طریق سایت و به طور مستقیم اجرا کرد) 
در مصاحبه مطبوعاتی خود پس از این قضایا اعلام می کند: «گویا یک نسیم انقلاب در تمام دنیا وجود دارد.» (اشاره به تظاهرات دانشجویان کانادایی) درهمان مصاحبه مطبوعاتی می‌گوید: «همکاران من یک نمایش در مورد شوفاژ و کفش اسکی انجام می‌دهند و میلیون‌ها یورو دریافت می‌کنند. من فقط تلاش می‌کنم کار خودم را انجام دهم. ما نمی‌توانیم کمدین باشیم و خود را در معرض خطر قرار ندهیم.»

وی در انتخابات 2012 فرانسه یک بز به نام Biquette را به عنوان نامزد تبلیغاتی معرفی کرده و اعلام می‌کند: «از دیگر کاندیداها صادق‌تر است و سخنانش (بع بع بع) برای مردم قابل فهم‌تر از دروغ‌های دیگر کاندیداها می‌باشد. در مصاحبه مطبوعاتی بز را به درون سالن آورده و اعلام می‌کند دیگر کاندیداهای ریاست‌جمهوری فرانسه نیز کمدین هستند پس بهتر است به من که کمدین حرفه ای هستم رأی دهید. البته این را هم بگویم که من هیچ طرح اجتماعی – اقتصادی ندارم فقط می‌خواهم تا جایی که امکان دارد با هم بخندیم.»
یک ماه پیش می به دلیل کلیپ Choa Ananas 

که در آن به به سخره گرفتن هولوکاست (Choa) می‌پردازد به پرداخت 20،000 یورو محکوم می‌شود.

و اعلام می‌کند: «از دیگر کاندیداها صادق‌تر است و سخنانش (بع بع بع) برای مردم قابل فهم‌تر از دروغ‌های دیگر کاندیداها می‌باشد. در مصاحبه مطبوعاتی بز را به درون سالن آورده و اعلام می‌کند دیگر کاندیداهای ریاست‌جمهوری فرانسه نیز کمدین هستند، پس بهتر است به من که کمدین حرفه‌ای هستم رأی دهید. البته این را هم بگویم که من هیچ طرح اجتماعی – اقتصادی ندارم فقط می‌خواهم تا جایی که امکان دارد با هم بخندیم.»
حرکت‌های گوناگون طنازانه وی در سراسر دنیا توسط هواداران وی تکرار می‌شود تا حمایت خود را از این کمدین بی‌نظیر معاصر اعلام کنند.

    کُنِل
در تمام این سال‌ها دیودونه یک ژست معروف ابداع کرده بود به اسم کُنِل. این در حقیقت به یک نشان ضدسیستم تبدیل شده بود. لابی اسرائیل در فرانسه به دلیل حضور صهیونیست‌های دوملیتی اسرائیلی-فرانسوی بسیار قوی است.
بعضا می‌بینیم خیلی از تکه‌کلام‌هایی که در سریال‌ها استفاده می‌شود در سطح عمومی جامعه پخش می‌شود. باید بگویم که خیلی از عباراتی که دیودونه در نمایش‌هایش به کار می‌برد و آن ژست کُنِل، جزئی از کاراکتر دیودونه شده بود و در سطح عمومی جامعه گسترش و ترویج پیدا کرده بود که نهایتا منجر شد وزیر آموزش‌و‌پرورش اعلام کند که این برای آینده کودکان‌مان خطرناک است. 
ژست یا نماد کُنِل تبدیل شده بود به یک ژست ضدسیستم، از جاهای مختلف دنیا عکس می‌گرفتند و به دفتر او در فرانسه ارسال می‌کردند. از سطوح مختلف جامعه؛ پلیس‌ها، آتش‌نشان‌ها، معلمان، دانش‌آموزان، حتی بسیاری از چهره‌های معروف نیز به این جنبش پیوستند. 

    کُنِل طلایی
دیودونه جایزه‌ای درست می‌کند به اسم کُنل طلایی، این جایزه را به تمام افرادی که سیاستمدار بودند یا فعالیت‌های علمی، هنری، فرهنگی بر ضد رژیم‌صهیونیستی یا لابی آن در اروپا داشتند اهدا می‌کرد. قضیه از این قرار بود که این افراد از کشورهای مختلف اروپایی به پاریس دعوت می‌شدند و جایزه می‌گرفتند. جایزه کلن طلایی دقیقا شبیه جایزه اسکار است با این تفاوت که آن نماد اعتراضی در آن هست. این را هم باید بگویم که دیودونه دو بار برای دادن این جایزه به احمدی‌نژاد به تهران آمد. آنقدر تحت تاثیرسادگی رئیس‌جمهور ایران و موضع‌گیری‌هایش در سازمان ملل قرار گرفته بود که یک استندآپ کمدی به مدت یک ساعت، با اسم «محمود» تولید کرد. همواره سراغ سوژه‌هایی می‌رفت که نسبت به آنها حساسیت‌های شدیدی وجود داشت از حزب‌الله لبنان گرفته تا جمهوری اسلامی و ونزوئلا. در مصاحبه‌ای با تلویزیون Telesud در جواب سوالی که می‌پرسد: «برترین سیاستمدار سال 2009 و یا 2010 کیست؟» می‌گوید سیاستمدار برتر جهان در سال 2009 و 2010 که از وی الهام می‌گیرد رئیس‌جمهور ایران است.» 

در طول این سال‌ها از رمزی بیدیا (کمدین مطرح) و نیکو آنلکلا (بازیکن سابق چلسی) تا تیم ملی بسکتبال که به دیدار رئیس‌جمهور رفتند و لوران لویی (نماینده پارلمان بلژیک) تا جوانانی که با نخست‌وزیر دیدار داشتند و یا در برنامه‌های زنده تلویزیونی بارها و بارها از نماد دیودونه در اعتراض به سانسور بی‌سابقه استفاده کردند.

تیشرت‌ها و کلاه‌کاسکت‌ها با عکس وی نیز برای جوانانی که دیودونه را به عنوان یک قهرمان و سمبل مقاومت می‌شناسند به فروش می‌رسد.
تصاویر یکی از دادگاه‌هایی دیودونه که در انتها هوادارانش او را همراهی می‌کنند درحالی‌که پرچم فرانسه و سرود ملی می‌خوانند.