تاریخ : Tue 20 Dec 2022 - 00:15
کد خبر : 76483
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

فرشته‌ها چگونه دیو می‌شوند؟

بررسی تیپیکال شخصیت‌هایی که تا فراتر از قهرمانی پیش می‌روند و به موجوداتی خطرناک تبدیل می‌شوند

فرشته‌ها چگونه دیو می‌شوند؟

سریال خون سرد از این جهت قابل توجه و تدقیق است. ایرادهای کارگردانی، حفره‌های فیلمنامه و هزار و یک مورد این‌چنینی دیگر را می‌توان در بسته‌های تحلیلی دیگری مورد بررسی قرار داد.

میلاد جلیل زاده، خبرنگار:در امتداد مرز ایالات متحده و مکزیک، یک بمب ساعتی از داخل یک وسیله نقلیه منفجر می‌شود و یک دختر و پسر جوان را می‌کشد. دادستان ویژه مکزیک، میگل وارگاس، در ماه‌عسل خود با همسر آمریکایی‌اش سوزی، به تحقیقات درباره این اتفاق علاقه‌مند می‌شود. مقامات محلی به صحنه می‌رسند و پس از آن کاپیتان هنک کوینلان که 30 سال در این سمت خدمت کرده و قهرمان است، به همراه دستیار قدیمی‌اش پیت منزیس، مأمور بررسی پرونده می‌شوند. کوینلان و منزیس، یک جوان مکزیکی به نام سانچز را به‌عنوان مظنون اصلی در نظر می‌گیرند. در طول بازجویی در آپارتمان سانچز، منزیس دو چوب دینامیت را در همان جعبه کفشی که وارگاس، دادستان مکزیکی، تنها چند دقیقه قبل آن را خالی یافته بود، پیدا می‌کند. وارگاس کوینلان را متهم به کاشتن شواهد می‌کند و شک او شروع می‌شود که او ممکن است سال‌ها این کار را انجام داده باشد تا به محکومیت‌ها کمک کند. کوینلان ادعای وارگاس را رد می‌کند و می‌گوید که او صرفا به نفع مکزیکی‌های هموطن خود مغرضانه موضع می‌گیرد. 
کاپتان کوینلان که اورسن ولز نقش آن را بازی می‌کند، با شخصی به نام جو گراندی، برادر مردی که دادستان مکزیکی در موردش تحقیق می‌کند، برای بی‌اعتبار کردن او معامله می‌کند و از آن طرف وارگاس، دادستان مکزیکی، با کمک دستیار دادستان منطقه که یک آمریکایی است، سوابق عمومی در مورد پرونده‌های کوینلان را مطالعه می‌کند و یافته‌های خود را برای دو نفر دیگر فاش می‌کند. کوینلان به موقع می‌رسد تا بحث را بشنود و با عصبانیت تهدید به استعفا می‌کند. 
جنگ بین وارگاس و کوینلان بالا می‌گیرد. کاپیتان پلیس که سی سال پیش قهرمان شده بود، همسر دادستان مکزیکی را با توطئه به وحشت می‌اندازد و از آن سو وارگاس با قدرت تمام به تحقیق و افشاگری در مورد کوینلان ادامه می‌دهد. 
قهرمانی کوینلان برای هیچ‌کس به اندازه منزیس، دستیار او برجسته نیست. اما بعد از کشمکش‌های فراوان قصه، بالاخره این قهرمان برای مهم‌ترین هوادارش فاش می‌کند که برای مظنونان شواهدی قرار داده است تا محکوم شوند. البته فقط برای مظنونان نه هرکسی. کوینلان پژواکی را از دستگاه ردیاب وارگاس می‌شنود و به منزیس مشکوک به خیانت می‌شود. یعنی ظاهرا این دیالوگ‌ها شنود شده و دادستان مکزیکی آن را ضبط کرده است. کوینلان از وارگاس می‌خواهد که خود را نشان دهد و سپس به منزیس شلیک می‌کند؛ به دستیارش، به مهم‌ترین هوادارش. بعد درحالی‌که آماده شلیک به وارگاس غیرمسلح است، منزیس به کاپیتان کوینلان شلیک می‌کند و صحنه‌ای به واقع تراژیک رقم می‌خورد. 
این داستان یکی از مشهورترین فیلم‌های کلاسیک سینما است. «نشانی از شر» به کارگردانی ارسن ولز در آمریکا اصلا مورد استقبال قرار نگرفت، اما نخل طلای کن را برنده شد. از آنجا که موضع‌گیری فیلم علیه نژادپرستی بود، به‌شدت در برابر آن مقاومت شد. دوران پس از جنگ جهانی دوم را تصور کنید و تسلط تمام‌عیار جمهوری‌خواهان بر سینما را... در چنین شرایطی ارسن ولز حرفی مغایر با جو سراسر غرور آمریکایی زده بود و توی ذوق همه‌شان خورد. امروزه اما فیلم‌های فراوانی بر علیه نژادپرستی ساخته شده‌اند و «نشانی از شر» به دلیلی دیگر ماندگار شده است. شخصیت کاپیتان کوینلان، عمیق‌تر و بحث‌برانگیزتر از این بود که تاریخ‌مصرف داشته باشد. قهرمان یعنی کسی که فراهنجار عمل می‌کند وگرنه آدم‌های محافظه‌کار که رفتاری ماشینی و اصطلاحا نرمال دارند، هیچ‌وقت جنبه قهرمانی پیدا نمی‌کنند. این وقتی به شخصیتی مثل کاپیتان کوینلان می‌رسد، ما را به این فکر فرو می‌برد که حدوحدود این رفتار فراهنجار تا کجاست؟ کوینلان دچار خودحق‌پنداری شده و وقتی حس می‌کند یک متهم ممکن است در هزارتوی اثبات جرم، بتواند از مجازات فرار کند، دست به جعل اسناد و شواهد می‌زند تا راه فرار را بر او ببندد. این ترس در کاپیتان وجود ندارد که ممکن است دچار اشتباه شود و عمر کسی را به ناحق تباه کند. خودحق‌پنداری، از او که روزی قهرمان بود، رفته‌ رفته هیولا می‌سازد. مدت‌ها پس از مرگ ارسن ولز این فیلم مجددا بازبینی شد و مورد تحسین قرار گرفت. ای بسا کاپیتان کوینلان را هم‌سرنوشت با آمریکایی می‌دیدند که دخالتش در جنگ جهانی دوم بر علیه فاشیسم، چهره‌ای قهرمانانه برایش ساخته بود اما در ادامه، به یک خودحق‌پنداری مطلق و بی‌توقف دچار شد که لشکرکشی آمریکا به هر جایی را مجاز می‌دانست و برایش اگر بهانه‌ها و اسناد و شواهدی هم وجود نداشت، چنین چیزهایی را جعل می‌کرد. مثل ماجرای سلاح‌های کشتار جمعی عراق که وجود نداشتند اما بهانه حمله آمریکا به این کشور شدند. این تفسیرهای کلان سیاسی اما همه آن چیزی نیست که از فیلم ارسن ولز می‌شود دریافت کرد. حد‌و‌حدود عمل قهرمانانه موضوعی است که با هر باوری، چه ایدئولوژیک، چه مذهبی، چه انسانی و چه هر نوع باور دیگری، ارتباط پیدا می‌کند و بسیار مهم است. اینکه کسی خود را در جایگاه داور نهایی بنشاند و ملاک حق و باطل را خودش قرار دهد، باعث می‌شود دیگر ملاکی برای نقد کردن خود او وجود نداشته باشد. به همین دلیل بحث قضاوت شخصی اهمیت بالایی پیدا می‌کند. قهرمانی که بر اثر خودحق‌پنداری شم و نظر خودش را معیار قضاوت قرار بدهد، تبدیل به هیولا خواهد شد. شخصیت کاپیتان در فیلم نشانی از شر، سرآغازی بر نقد چنین فرجامی برای افراط در نگاه قهرمانانه بود. این موضوع از آن روز به بعد رفته‌رفته در فیلم‌ها و رمان‌های مختلفی دستمایه خلق شخصیت‌هایی از این دست شد. شخصیت‌هایی که با تکیه بر یک آرمان یا ایده اولیه، چیزی که شاید مقبول هم به نظر برسد، تا پای جنایت پیش رفتند. سینماگران کره جنوبی حتی از خود آمریکایی‌ها که نقطه آغازین این راه را با فیلم نشانی از شر روشن کردند، بسیار بر این نوع شخصیت‌پردازی بیشتر تکیه کرده‌اند. اساسا در میان کاراکترهای شر و جانی کره‌ای، کسانی که به دلیل سود و منفعت این رفتارها را انجام دهند، نسبت به کسانی که براساس افراط در یک اعتقاد چنین کرده باشند، کمتر هستند. در ایران هم مواردی از این شخصیت‌ها در فیلم‌ها سریال‌ها داشته‌ایم اما معمولا چیزی فراتر از تصویر تیپیکال افراط و تندروی نبوده است. این موضوعی است که اتفاقا در جامعه ما خیلی می‌شود روی آن کار کرد و شاید یکی از دلایل «امتناع گفت‌وگو» و به بن‌بست رسیدن دیالوگ بین گروه‌های مختلف که هر کدام قدری درست می‌گویند و قدری اشتباه، همین باشد. 
سریال خون سرد از این جهت قابل توجه و تدقیق است. ایرادهای کارگردانی، حفره‌های فیلمنامه و هزار و یک مورد این‌چنینی دیگر را می‌توان در بسته‌های تحلیلی دیگری مورد بررسی قرار داد اما آنچه خواندید، دعوت به این است که سریال خون سرد را از این جهت نگاه کنیم. یک پلیس که کما‌بیش دست به عمل قهرمانانه هم می‌زند، درمقابل شخصیتی قرار می‌گیرد که در پزشکی قانونی کار می‌کند و به خودحق‌پنداری مطلق رسیده و خودش را ملاک نهایی قضاوت می‌داند. اگرچه شباهت این سریال به یک مجموعه خارجی عیان است، اما به‌طور کلی مطرح شدن این بحث در بستری بومی می‌تواند سرآغاز نگاهی جدی به کاپیتان کوینلان‌های ایرانی باشد که در واقعیت هم تعدادشان پرشمار است، هرچند گاهی با شدت پایین‌تر؛ طوری که این خصوصیات‌شان برجسته نمی‌شود و به چشم نمی‌آید اما به‌هرحال تاثیر آن بر امتناع دیالوگ و گفت‌وگو محقق می‌شود.