سیدمهدی موسوی تبار، خبرنگار:چند سریال پلیسی ایرانی در خاطرتان هست؟ اجازه بدهید محدودترش کنیم. چند سریال پلیسی خوب ایرانی را به یاد میآورید؟ به تعداد انگشتان یک دست میرسد؟ در قیاس با سریالهای کمدی یا ملودرام چه جایگاهی دارد؟ صبر کنید؛ قرار نیست این مطلب تا انتها با سوال سپری شود. فقط میخواهیم در ذهنتان مرور کنید که ژانر پلیسی یا پلیسی- جنایی چه رتبهای بین تولیدات تلویزیون، سینما و شبکه نمایش خانگی دارد. ژانری که هم طرفدار دارد و هم نویسندگان و کارگردانان مطرح و محبوب و هم گاهی فروش بالایی دارد. ژانری که ناظر بر تقابل خیر و شر است و پیرنگ دزد و پلیس را دنبال میکند. این تقابل خیر و شر، گاهی مخاطب را به طرفداری از خیر و گاهی حتی به حمایت و جانبداری از شر ترغیب میکند.
یکی از سریالهایی که پخش آن همین روزها به پایان رسید «خون سرد» بود که در پلتفرم فیلمنت به نمایش در آمد و ساخته امیرحسین ترابی است. سریالی که خیلیها آن را با «دکستر» مقایسهاش میکردند و از قسمت اولش، این قیاس اتفاق افتاد. داستان سریال درباره پیگیری پرونده گروهی از قاچاقچیان اعضای بدن توسط سرگرد طلوعی است و مواجههاش با فردی به نام امیر شهسواری. سرگرد طلوعی در این پرونده از دوستش، دکتر کسری کیا که در پزشکی قانونی کار میکند کمک میگیرد و دکتر کیا هم با روش خاص خودش با جنایتکاران برخورد میکند. این خلاصه داستان در اکثر رسانهها بهعنوان خلاصه خون سرد آمده اما حالا و با پخش تمام قسمتهای فصل اول این سریال (اگر فصل دومی داشته باشد) میتوان با اطمینان و تسلط کامل گفت که این خلاصه برای این سریال نه کامل است و نه دقیق. سریالهای پلیسی یا جنایی یا حتی معمایی با یک فرمول نسبتا ثابت ساخته میشوند. فرمولی که یک خیر در قامت پلیس دارد و یک شر در لباس دزد یا قاتل یا اساسا خلافکار. تعقیب و گریز این دو، چالشها و فضاها و موقعیتهایی را ایجاد میکند که هم برای مخاطب آشناست و هم جذاب. این مواجهه اما صرفا به تعقیب و گریز ختم نمیشود و در 50 سال اخیر که شاهد تغییرات و تحولات زیادی در حوزه ژانرها بودیم و هستیم ژانر پلیسی هم از این قاعده مستثنی نبوده است. دنیای فردی خیرها و شرها و همچنین ویژگیهای خاص این دو گروه و همچنین ورود علومی مانند روانشناسی و روانکاوی به قصههای پلیسی و معمایی، تغییراتی را در این ژانر ایجاد کرده است. پلیسها یا آدمهای خوب دیگر صرفا چاق یا لاغر و اتوکشیده نیستند و دزدها هم فقط فحاشی نمیکنند و شر مطلق نیستند. دنیای شخصی و گذشته آنها و همچنین مسائل فردی یا شغلیشان، تضادهای درونی را بهوجود میآورد که برای مخاطب حتی جذابتر از تقابل صرف خیر و شر است.
خون سرد با تمام ضعفهایی که دارد در بهوجود آوردن این موقعیتها و فضاها موفق عمل کرده است. سرگرد طلوعی با بازی شهرام حقیقتدوست، متفاوت از پلیسهایی است که تابهحال دیدهایم و این آشناییزدایی گاهی آنقدر پررنگ میشود که مخاطب شک میکند و از خودش میپرسد که چرا سرگرد طلوعی شبیه به پلیسهای سریالهای تلویزیونی نیست. پلیسهای تلویزیونی نمونههای درستی بودهاند یا سرگرد طلوعی؟ متفاوتترین پلیس یا کارگاهی که در تلویزیون به یاد داریم امیرحسین اوصیا در سریال «سرنخ» است که جهانبخش سلطانی آن را بازی میکرد و در شبکه نمایش خانگی هم شهاب حسینی در «پوست شیر» نمونه غیرکلیشهای و خاص از شمایل یک پلیس ایرانی را به تصویر کشید. حالا شهرام حقیقتدوست نیز به جرگه پلیسهای ایرانی پیوست که در یاد مخاطبان میماند و به انبار بایگانی نمونههای کلیشهایاش فرستاده نمیشود.
مخاطب به دلایل مختلفی خون سرد را دنبال میکند؛ از شباهتش به دکستر گرفته تا درگیریهای بین پلیس و شهسواری و حتی پلیس و دکتر کیا. فراتر از آن درگیریهای سرگرد طلوعی با خودش و زندگی شخصیاش هم از جذابیتهای دیگر این سریال است. اتفاقا همین کنشها و چالشهاست که به کمک یک تدوین خوب، مخاطب را خسته و دلزده نمیکند و او را تا انتها مجبور به همراهی با شخصیتها و قصهها میکند. درباره ضعفها و کاستیهای این سریال در همین صفحات نوشتهاند و احتمالا خواندهاید اما نکته مهم خون سرد، داغ نگهداشتن روایتها و گرههاست. اگرچه گاهی دست سریال برای مخاطب هوشمندی که انواع مجموعههای جذاب پلیسی خارجی را دیده رو میشود اما بهطورکلی در تشنه نگهداشتن مخاطب در مواقع ایجاد گرهها موفق عمل کرده است.
نکته دیگری که باعث شد خون سرد دیده شود کمبود تولیدات پلیسی و تقاضا و انتظار تماشاگران ایرانی است. این عرصه در تلویزیون بهشدت خالی و خلوت است و تنها محدود میشود به هفته پلیس و سریالهای سفارشی و اکثرا تمجیدی و در ستایش عملکرد پلیس. در پنجسال اخیر کدام سریال پلیسی ایرانی توانسته پرمخاطب شود؟ این مدت زمان را دوبرابر کنید. تلویزیون و سینما بهجز مواردی که سفارشی به آنها میشود برنامه مشخصی برای این ژانر ندارند. حالا و در این میدان نسبتا خالی، هر اثر پلیسی یا جنایی میتواند حداقل برای یک یا دو قسمت مخاطبش را همراه کند و از آنجا به بعدش دیگر برعهده خود سریال است. اتفاقی که برای خون سرد افتاد و تا قسمت آخرش دنبال شد. هرچند همچنان دعوا بر سر شمایل پلیس ایرانی یا ژانر پلیسی ایرانی است و گاهی هم بار تمام ضعفها را به دوش فیلمنامه میاندازند اما واقعیت این است که گونه پلیسی در ایران همچنان مهجور است و در بلاتکلیفی مدح مطلق یا انعکاس واقعیات دستوپا میزند. این بلاتکلیفی را در خون سرد کمتر میبینیم و همین، عاملی است برای واقعی دیدن شخصیتها و قصهها و چالشهای بین آدمها. تجربه نمونههای موفقی مانند نمایش پلیس در «متری شیشونیم» و «پوست شیر» نشان میدهد که ارائه تصویر واقعی از پلیس و مسائل و موقعیتها هم باعث جذابیت بیشتر میشود و هم در ارتباط بهتر و صحیحتر مخاطب با مسائل پلیسها و پروندههای قضایی و جنایی موثر است. خون سرد در این حوزه هم نسبتا موفق عمل کرد.
تجربه سریالهای پلیسی شبکه نمایش خانگی مانند خون سرد نشان داد که مخاطب به این ژانر علاقهمند است و اگر خوراک مناسب و استانداردی برایش تهیه شود بهشدت از آن استقبال میکند و تشنه دیدن چنین سریالهایی است. سریالهایی که فقط تعقیب و گریز ندارند و دنیای درونی خیرها و شرها هم ورود میکنند و چاشنی تحلیلهای روانشناسی هم آنها را جذابتر میکند. تعقیب و گریزها در روایتهاست که یک اثر را دیدنیتر میکند و تمرکز روی چرخ زدنهای فیزیکی و نمایش بیدلیل خشونت و خونریزی نمیتواند بهتنهایی باعث موفقیت یک سریال شود.