در جریان انتخابات میاندورهای آمریکا در ماه نوامبر 2022، زمزمه پیروزی جمهوریخواهان باعث نگرانی جریان روشنفکری در این کشور شد. نوام چامسکی، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی نیز در اظهارنظرهای خود شدیدا ابراز نگرانی کرد و درباره عواقب این ماجرا هشدار داد. او در گفتوگویی با وبسایت علمی truthout درباره آینده دموکراسی در آمریکا و در جهان اعلام خطر کرد و روی کار آمدن جمهوریخواهان را نشانی از ناکارآمدی دموکراسی و افول آن توصیف کرد. چامسکی در بخشی از این گفتوگو ضمن دفاع از عملکرد اقتصادی بایدن رسانهها را به جوسازی علیه او و دولت دموکرات مستقر متهم کرد و آن را توطئهای سیستماتیک از جانب جمهوریخواهان توصیف کرد.
نوام چامسکی زبانشناس، جامعهشناس و استراتژیست آمریکایی در گفتوگو با پایگاه truthout با اشاره به انتخابات میاندورهای اخیر کنگره و سنا اظهار کرده است که اگر جمهوریخواهان در این انتخابات پیروز شوند، آمریکا عملا به موج فاشیستی که در جهان به راه افتاده خواهد پیوست. البته او اظهار تردید میکند که آمریکا هماکنون نیز واجد یک دموکراسی کارآمد باشد.
چامسکی با اشاره به گزارش اخیر سازمان جهانی هواشناسی در 26 اکتبر که اعلام کرده بین سالهای 1995 تا 2021 اثر گازهای گلخانهای بر افزایش دمای هوا 50 درصد افزایش یافته است، معتقد است که آمریکا نهتنها گام مثبتی برای کاهش گازهای گلخانهای برنداشته بلکه درست یک روز بعد، یعنی 27 اکتبر گزارش بررسیهای استراتژیک خود در سال 2022 را منتشر و طی آن اعلام کرده که سیاست جدیدی در جهت گسترش تسلیحات هستهای بهمنظور «افزایش بازدارندگی تهدیدات علیه ایالات متحده» اتخاذ کرده است.
چامسکی معتقد است این البته سیاست جدیدی نیست و آمریکا از 1995 و روی کار آمدن دکترین کلینتون به نحو فزایندهای تسلیحات هستهای خود را گسترش داده و آنچه که امروز مسئولان آمریکا بازدارندگی میخوانند درواقع «پوششی برای عملیات نظامی گسترده در سراسر جهان است.»
او میگوید سند STRATCOM که در سال 1995 تدوین شده میگوید ایالاتمتحده باید شخصیتی «بیمنطق و کینهتوز» از خود نشان دهد تا بتواند از مداخلات خارجی جلوگیری کند. چامسکی میگوید همه اینها بهانه است و دکترین کلینتون به دنبال این است که اگر بشود بهصورت چندجانبه و اگر نشد بهصورت یکجانبه و به زور «دسترسی آزاد به بازارهای کلیدی و منابع انرژی و منابع استراتژیک» در جهان داشته باشد.
او میگوید عموم مردم فکر میکنند آنچه پنتاگون اعلام کرده یک موضوع جدید است، اما این همان استراتژی است که سالها آمریکا در پیش گرفته اما بهخاطر اینکه در حاشیه نگه داشته میشود کسی از آن مطلع نمیشود.
چامسکی در ادامه از گرایش رسانهها و بخشی از مردم برای روی کار آمدن راستهای افراطی و حزب جمهوریخواه در آمریکا اشاره میکند که یک پدیده جهانی موسوم به «ظهور رهبران پوپولیست» است و در اسرائیل، مجارستان، هند و برزیل هم اتفاق افتاده. او مساله را ناشی از فروپاشی نظم اجتماعی میداند که زیر سر نئولیبرالهاست و در اینجا به مارگارت تاچر حمله میکند که وجود چیزی به نام جامعه را منکر شده بود.
او میگوید سیاستهای مارگارت تاچر به ثروتمندان هیچ آسیبی نزد، چون آنها هم کلونیهای سرمایهداری و هم دولت را دارند که از آنها حمایت میکند اما بقیه با بازار آزاد به حال خود رها میشوند و کسی نیست به داد آنها برسد.
چامسکی همچنین معتقد است نظم اجتماعی در آمریکا و از زمان نیکسون توسط «چکش نئولیبرال تکهتکه شده است.» به عقیده او «فروپاشی نظم اجتماعی در آمریکا به سطوح کاملا تکاندهندهای رسیده است.»
او در این گفتوگو نهایتا نسخه لیبرالی جهانی شدن را خطرناک میداند و معتقد است که نسخههای جایگزین برای جهانی شدن وجود دارد اما مورد توجه قرار نمیگیرد.
نکته جالب دیگر در این گفتوگو اعتراف چامسکی به دروغ بودن ادعای تقلب در انتخابات برخی از کشورهاست که به نظر او یک جور استراژی راستگرایانه است.
با وجود اینکه صحبتهای چامسکی ناظر به انتخابات میاندورهای آمریکا است، اما بخشهای عمدهای از این گفتوگو به ارائه توصیفاتی در باب وضعیت نظامهای دموکراتیک و کارآمدی آنها اختصاص یافته که مرور آن خالی از لطف نیست. متن پیش رو گزارشی از گفتوگوی نوام چامسکی با پایگاه truthout است.
دموکراسی در خدمت سرمایهداری
در سالهای اخیر رایج شده است که میگویند انتخابات آینده مهمترین انتخابات تاریخ است. دلایل خوبی در رابطه با این موضوع وجود دارد. یکی از آنها بهصراحت توسط جان نیکولز، تحلیلگر باهوش سیاسی بیان شده است: «انتخابات میاندورهای 8 نوامبر 2022 میتواند آخرین انتخاباتی باشد که در آن ایالات متحده بهعنوان یک دموکراسی کارآمد عمل میکند.»
نیکولز اغراق نمیکند. اینکه برنامههای حزب جمهوریخواه برای حکمرانی دائمی بهعنوان یک حزب اقلیت است که به رفاه بخش فوق ثروتمند و شرکتهای بزرگ اهمیت میدهد، نیاز به بررسی مجدد ندارد. همین حالا نیز میتوان پرسشهای مشروعی در مورد اینکه ایالات متحده یک دموکراسی کارآمد است یا نه، مطرح کرد. تنزل به «دموکراسی غیرلیبرال» به سبک ویکتور اوربان، به نحو آشکاری ایدهآل جمهوریخواهی تحت رهبری ترامپ است.
این اتفاق نهتنها سرنوشت ایالات متحده را دچار یک فاجعه میکند، بلکه انگیزه بزرگی برای موج شوم فاشیستی است که جامعه جهانی را تهدید میکند. در این رابطه باید توجه داشته باشیم اینکه جمهوریخواهان خود را وقف تامین رفاه ابرثروتمندان کردهاند، کاملا نتیجه داده است. همانطور که نیویورکتایمز گزارش داده است: «هزینههای سیاسی در انتخابات میاندورهای 2022 که توسط طبقه درحال گسترش میلیاردرها تامین میشود، سوءسوابق و شهرت جمهوریخواهان را در سطوح ایالتی و فدرال از بین خواهد برد. بخش اعظمی از این هزینهها از سوی سازمانهای بزرگ نظارتی و بهصورت غیرقانونی با چکهای هنگفتی که عمدتا توسط جمهوریخواهان نوشته شده است، تامین میشود.»
بازدارندگی هستهای پوششی برای عملیات نظامی ایالات متحده در سراسر جهان
در 26 اکتبر امسال، سازمان جهانی هواشناسی ما را از مطالعات جدیدی مطلع کرد که نشان میدهد «بین سالهای 1990 تا 2021 اثر گرم شدن هوا بر اقلیم توسط گازهای گلخانهای با عمر طولانی نزدیک به 50 درصد افزایش یافت و به اوج رسید که اثر دیاکسیدکربن حدود 80 درصد از این افزایش را تشکیل میدهد.» آژانس بینالمللی انرژی همچنین گزارش داده است که ابزارهای جلوگیری از این فاجعه در دسترس و تا حدودی در حال اجراست، اما این آژانس تصریح کرده است: «تغییر به سمت منابع انرژی پاکتر هنوز به اندازه کافی سریع اتفاق نمیافتد تا از سطوح خطرناک گرمایش جهانی جلوگیری شود. این روند تا زمانی که دولتها اقدامات جدیتری برای کاهش انتشار دیاکسیدکربن ناشی از گرم شدن سیاره خود در چند سال آینده انجام دهند، ادامه خواهد داشت.»
درست روز بعد، یعنی 27 اکتبر پنتاگون بررسیهای استراتژیک خود در سال 2022 را منتشر کرد. این سند شامل یک سیاست هستهای جدید است که انجمن کنترل تسلیحات آن را بهعنوان «گسترش قابلتوجه ماموریت اصلی این تسلیحات، یعنی بازدارندگی تهدیدات علیه ایالات متحده» توصیف کرده است. این دکترینی است که همه کشورهای مجهز به سلاح هستهای در آن مشترک هستند.
این «گسترش قابلتوجه» توسط دریادار چارلز ریچارد، رئیس فرماندهی استراتژیک ایالات متحده (STRATCOM) بیان شده است. براساس این سیاست جدید، تسلیحات هستهای «فضای مانور» لازم را برای ایالات متحده فراهم میکند تا «قدرت نظامی متعارف را بهصورت استراتژیک به نمایش بگذارد.» دریاسالار ریچارد ادامه میدهد که بنابراین سلاحهای هستهای «برای همیشه تمام کشورها را از مداخله در اقدامات ایالات متحده بازمیدارد.» معلوم میشود که بازدارندگی هستهای پوششی برای عملیات نظامی ایالات متحده در سراسر جهان است. این «گسترش قابلتوجه» که یکی از مأموریت اصلی در این سند اعلام شده دکترین مشترک همه کشورهای صاحب تسلیحات هستهای است. با نگاهی دقیقتر، متوجه میشویم که داستان چیز دیگری است و موضع واقعی ایالات متحده درمورد استفاده از سلاحهای هستهای بسیار فراتر از اقتضائات یک دکترین مشترک است.
مطبوعات در این دکترین جدید تغییر چندانی نمیبینند. حق با آنهاست! اما به دلایلی که ظاهرا از آن بیخبرند. همانطور که ریچارد فرمانده STRATCOM میتواند به آنها اطلاع دهد، «توسعه قابلتوجه» سیاست ایالات متحده از سال 1995 بوده است؛ زمانی که در سند STRATCOM درمورد «بازدارندگی پس از جنگ سرد» توضیحاتی داده شد. در زمان کلینتون، سلاحهای هستهای باید دائما در دسترس باشند، زیرا آنها بر استفاده متعارف از زور «سایه میاندازند» و دیگران را از مداخله باز میدارند. همانطور که دانیل السبرگ میگوید، در واقع سلاحهای هستهای دائما مورد استفاده قرار میگیرند؛ همانطور که از اسلحه در سرقت استفاده میشود حتی اگر شلیک نشود.
سند STRATCOM در سال 1995 در ادامه از ایالات متحده درخواست میکند که یک «شخصیت ملی» «بیمنطقی و کینهتوزی» را با برخی از عناصر «خارج از کنترل» نشان دهد. این باعث ترس کسانی میشود که ممکن است فکر دخالت در امور آمریکا را داشته باشند. همه اینها در چهارچوب دکترین کلینتون است که ایالات متحده باید آماده باشد تا اگر ممکن باشد به زور چندجانبه و در غیر این صورت به زور یکجانبه متوسل شود و این درواقع بهمنظور اطمینان از «دسترسی آزاد به بازارهای کلیدی، منابع انرژی و منابع استراتژیک» است.
پس کاملا درست است که دکترین جدید خیلی جدید نیست، بلکه آمریکاییها از حقایق بیاطلاعند؛ آن هم نه به دلیل سانسور، زیرا اسناد مربوط به این مضوع طی دههها عمومی بوده و در ادبیات انتقادی نقل شده است اما بهطور کلی این اسناد در حاشیه نگه داشته میشوند.
حتی در همین انتخابات ببینید جدیترین سوالاتی که با آن مواجه هستیم چگونه مطرح میشود؟ با سکوت. این به ما چیزهای زیادی درباره وضع کارکرد دموکراسی میگوید.
لیبرال سرمایهداری، بلای جان نظم اجتماعی
چامسکی در بخش دیگری از مصاحبه خود مشخصا به مساله فروپاشی اجتماعی ورود کرده و سیاستهای نئولیبرال را عامل نابودی این جوامع از جمله جامعه آمریکا میداند؛ مانند تورم، نقش تهدیدآمیز «فرهنگ» در فضای سیاسی معاصر به ایالات متحده محدود نمیشود، بلکه یک پدیده جهانی است که به صورتهای متفاوت در جوامع مختلف یافت میشود؛ در هند، اسرائیل، برزیل، مجارستان و بسیاری دیگر از کشورها. این مساله با گسترش پایگاه مردمی برای جنبشهای استبدادی سرکوبگر و ظهور رهبران عوامفریب مرتبط است.
البته برخی خصوصیتها را نمیتوان نادیده گرفت، اما موضوعات مشترک هم وجود دارد. یکی از این اشتراکات فروپاشی نظم اجتماعی است که تحت تهاجم نئولیبرالها دائما پیشرفت کرده است. مارگارت تاچر با ادعای خود مبنیبر اینکه چیزی به نام جامعه وجود ندارد به این حمله نئولیبرال کمک کرد. برای اینکه مطمئن شوید به او نسبت دروغ نمیدهید، این کلمات مشعشع عین عبارات او است: «برخی از مردم با گفتن اینکه «من بیخانمان هستم، دولت باید مرا صاحب خانه کند!» مشکلات خود را به گردن جامعه میاندازند. اما جامعه کیست؟ چنین چیزی وجود ندارد. زن و مرد وجود دارد و خانوادهها هستند و هیچ دولتی نمیتواند کاری بکند مگر از طریق مردم و مردم باید اول از همه به خودشان نگاه کنند [و به فکر خودشان باشند.]»
همانطور که تاچر بهخوبی میدانست، این سختگیریها برای افراد ثروتمند و ممتاز اعمال نمیشود. آنها مجموعهای غنی از سازمانها و انجمنهای اجتماعی برای حفظ و حمایت از خود دارند و حتی دولتی هم آماده است تا در مواقعی که دچار مشکل میشوند، آنها را نجات دهد. اما برخی دیگر به بازار آزاد پرتاب میشوند تا خرابیهای آن را تحمل کنند و در شرایطی که به تنهایی با دنیای پرتلاطم روبهرو هستند، زندگی خود را در ناامنی و بیثباتی میگذرانند.
تاچر درمورد افرادی که ابتدا به خود نگاه میکنند اشتباه نمیکرد. همانطور که آدام اسمیت 250 سال پیش به ما دستور داد، در تمام اعصار «اربابان نوع بشر» که صاحب اقتصاد هستند، اصل شرورانه خود را دنبال میکنند: «همه برای خودمان و هیچ چیز برای دیگران».
هنگامی که پیوندهای اجتماعی فرو میریزند یا به زور شکسته میشوند، افراد طعمه آسانی برای هر چیزی خواهند بود که به نظر میرسد برای آنها آوردهای دارد. شاید یک کلیسا، شاید یک عوامفریب درحالیکه ابراز عشق ابدی به قربانیان خود میکند، یا شاید «مسائل فرهنگی» برای منحرف کردن توجه آنها باشد.
همه این کلکها قدیمی هستند. این کارها در فرهنگ سیاسی اخیر ایالات متحده با «استراتژی جنوبی» نیکسون که برای جذب دموکراتهای جنوبی و دیگر برتریطلبان سفیدپوست با درخواستهای نژادپرستانه نهچندان ظریف طراحی شده بود، رو آمدند. این کارها از آن زمان شکوفا شدهاند، زیرا نظم اجتماعی توسط چکشهای نئولیبرال تکهتکه شده است.
اکنون فروپاشی نظم اجتماعی در آمریکا به نقطه بسیار تکاندهندهای رسیده است. یکی از مظاهر وحشتناک آن افزایش مرگومیر در میان طبقه کارگر سفیدپوست و انحراف شدید از وضع جهان و تاریخ است. جنبههای دیگری هم هست که در مطالعات افکار عمومی آشکار میشود. درواقع در یک جامعه در حال فروپاشی دو قطبی و بیگانگی شدید پیدا میشود و که آمریکا امروز درگیر آن است. تقریبا سهچهارم جمهوریخواهان و نیمی از «لیبرالهای رادیکال» احساس میکنند که حاکمیت فاسد است و علیه مردم عادی تقلب میکند. تقریبا نیمی از «جمهوریخواهان افراطی» (و یکسوم از بقیه) موافق هستند که «ممکن است بهزودی لازم باشد شهروندان علیه دولت اسلحه به دست بگیرند.» نیمی از آمریکاییها -تقریبا 70 درصد از «جمهوریخواهان افراطی» و 65 درصد از «محافظهکاران رادیکال»- موافقند که «هر روز بیشتر و بیشتر احساس میکنند که در کشور خود غریبه هستند» و بسیاری دیگر از آمارهای شبیه به این.
اینها ازجمله علائم متعددی است که نشان میدهد آمریکا در حال فروپاشی است. یکی از عوامل جدی در پیدا شدن این وضع، حمله نئولیبرالی است که در جاهای دیگر تاثیر مشابهی داشته است. موج فزاینده نئوفاشیسم جهانی یکی از پیامدهای این حمله نئولیبرالی است.
این پیامد به خوبی مستند شده است. دنی رودریک در این باره میگوید: «شواهد گسترده و قانعکننده در اروپا و همچنین در ایالات متحده هست که نشان میدهد شوکهای ناشی از جهانیسازی در بازارهای کار نقش مهمی در افزایش حمایت از جنبشهای پوپولیستی دست راستی داشته است. تحقیقها نشان میدهد که این شوکهای اقتصادی اغلب از طریق فرهنگ و مسائل هویتی عمل میکنند؛ به این معنا که رایدهندگانی که ناامنی اقتصادی را تجربه میکنند، تمایل بیشتری به احساس بیزاری نسبت به گروههای بیگانه دارند و از اینجا شکافهای فرهنگی و هویتی در جامعه عمیقتر میشود و نامزدهای جناح راست را قادر میسازند تا احساسات بومیگرایانه را برانگیزند و برای پیروزی در انتخابات و به این احساسات متوسل شوند.»
«انکارگرایی» (Denialism) یکی دیگر از نشانههای فروپاشی نظم اجتماعی و یکی از عناصر تضعیف صورتهای دموکراتیک است. براساس گزارش واشنگتنپست، انکارگرایی در میان پایگاههای رای جمهوریخواهان بسیار زیاد است و به گفته واشنگتن پست، اکثریت نامزدهای جمهوریخواه در انتخابات نوامبر امسال برای مجلس نمایندگان، سنا و دفاتر مهم ایالتی را تشکیل میدهد. براساس این تحلیل واشنگتنپست «پیامدهای این موضوع ماندگار خواهند بود» و انکارکنندگان «تاثیر زیادی بر انتخاب رئیسجمهور بعدی کشور خواهند داشت که میتواند در انتخابات ریاستجمهوری آینده ریاست مجلس نمایندگان را نیز برعهده بگیرد» و برنده انتخابات ایالتی نیز باشد. آنها برای نظارت بر انتخابات آمریکا هم بخشی از قدرت را در اختیار خواهند داشت.
چامسکی: جنبش سبز ایران یک جنبش استبدادی است!
همه تحلیلهای دقیق نشان میدهند که اتهامات تقلب در انتخابات کاملا بیاساس است، اما بیهویتی و استیصال میان آمریکاییها آنقدر شدید است که واقعیتها اهمیتی ندارند: «جنبش برخاسته از توطئه خنثیشده ترامپ برای براندازی انتخابات 2020، حالا پس از دو سال از بسیاری جهات حتی قویتر شده است. رایدهندگان حزب جمهوریخواه به دور از رد نامزدهایی که ادعاهای تقلب دروغین ترامپ را میپذیرند، به آنها قدرت دادهاند.»
لری جاکوبز، دانشمند علوم سیاسی، میگوید: «این یک بیماری است که از طریق روندهای سیاسی ما در حال گسترش است و پیامدهای آن بسیار عمیق است. این دیگر درباره دونالد ترامپ نیست؛ درباره کل سیستم انتخاباتی و مشروعیت نظام انتخاباتی آمریکا است. حالا بدون اغراق همه اینها روی هوا است!»
این پدیده هم البته به ایالات متحده محدود نمیشود؛ برزیل یک مثال کامل در این رابطه است علیرغم اینکه احتمالا کارآمدترین و امنترین سیستم رایگیری در جهان را دارد. مبارزات انتخاباتی بولسونارو برای بیاعتبار کردن نتایج درصورت عدم پیروزی حتی به جایی رسید که او از سفرای خارجی برای سرزنش آنها در این رابطه دعوت کرد. تحقیقات نشان داده است که بهطور کلی، انکار جمهوریخواهان شباهتهای نگرانکنندهای با جنبشهای استبدادی در کشورهای دیگر دارد که اغلب با تلاش برای مشروعیت زدایی از انتخابات آغاز میشود. بسیاری از کسانی که روایت رایهای دزدیده شده را مطرح میکنند، میدانند که این روایت دروغ است و از آن برای به دست آوردن قدرت استفاده میکنند.