تاریخ : Thu 08 Dec 2022 - 00:15
کد خبر : 76226
سرویس خبری : ایده حکمرانی

خیابان به مثابه فضای مصرف یا مصرف فضایی؟

«فرهیختگان» به بهانه وقایع اخیر بررسی می‌کند

خیابان به مثابه فضای مصرف یا مصرف فضایی؟

«ایرانشهر چون دیوی خفته است که به زور پیراهن رنگ‌رنگ نزاری به تنش نشانده‌اند؛ هیولایی مسکون و بی‌صدا که لته‌های خون به لب و دهانش ماسیده، آرام به کنجی خزیده و با چشمان حیرتش، گردش روزگار را دیده؛ روزگاری که آن دیو خون ریز را به گوشه‌ای وانهاده و بر جایش پوسته‌ای از لطافت را استوار کرده. این حکایت خیابان ایرانشهر است

جعفر علیان‌نژادی، دانش‌آموخته علوم‌سیاسی: «ایرانشهر چون دیوی خفته است که به زور پیراهن رنگ‌رنگ نزاری به تنش نشانده‌اند؛ هیولایی مسکون و بی‌صدا که لته‌های خون به لب و دهانش ماسیده، آرام به کنجی خزیده و با چشمان حیرتش، گردش روزگار را دیده؛ روزگاری که آن دیو خون ریز را به گوشه‌ای وانهاده و بر جایش پوسته‌ای از لطافت را استوار کرده. این حکایت خیابان ایرانشهر است: خون‌ریز رام، بی‌رحم رنگارنگ. آن هیولای خفته چیزی نیست جز تاریخ پر از خشم و هیاهوی خیابان؛ از دهه 30 تا دهه 70 اینجا هم محفل حزب توده بوده، هم مامن انقلابی‌های مسلمان، هم مقر ساواکی‌ها و هم میزبان ناآرامی‌ها و کشمکش‌های سیاسی روزگار.» یادداشت سوم و پایانی سه‌گانه دلالت‌های سیاست خیابانی را با جملات ابتدایی سرمقاله شماره چهارم نشریه دالان که به قلم کامیار صلواتی نوشته شده است، آغاز کردیم. در دو یادداشت قبلی ابتدا به دلالت «خیابانی کردن زندگی و سیاسی کردن خیابان» پرداخته شد و سپس دلالت «فضایی کردن زندگی و سیاسی کردن فضا» مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.
  در یادداشت اول به طیفی از جامعه‌شناسان پرداخته شد که از  مطالعه زندگی روزمره تهیدستان شهری، نوعی برداشت مقاومت یا مبارزه در چهارچوب زندگی معمولی داشتند. به باور آنها این مقاومت یا مبارزه که از میان خانه تا درون خیابان امتداد داشت، در چهارچوب «سیاست بقا» قابل ارزیابی است. یعنی آنها متناسب با سخت شدن شرایط معیشتی زندگی، برای ادامه حیات و زیست شهری، خود را با شرایط جدید وفق می‌دادند. به قول معروف همچنان از ابتکار لازم برای تداوم حیات برخوردار بودند. گویا تهیدستان با اقدامات خود برای تداوم حیات، وارد نوعی چانه‌زنی غیررسمی با قوانین رسمی حاکمیت و ماموران دولت می‌شدند و در این چانه‌زنی قانون و مامور دولتی چاره‌ای به جز انعطاف نداشت، تهیدست شهری هم به وضعیت موجود خویش رضایت می‌داد. به باور جامعه‌شناسان این طیف، مفهومی که از این کنش و واکنش قابل برداشت بود، نوعی پیشروی آرام بود. آنها می‌گفتند، ماحصل این مقاومت و مبارزه در قالب زندگی معمولی، دربردارنده نوعی پیشروی آرام بود که تا حدودی مطالبات تهیدستان را تامین می‌کرد و در سطح عینی و مشاهده‌پذیر خیابان نیز، گویا بخش‌هایی از خیابان به‌صورت طبیعی و ناخودآگاه به تسخیر یا اشغال فضایی این طیف در آمده است. نگارنده با همین منطق پیشروی آرام، تحولات سال‌های 96 و 98 را مورد ارزیابی و  مطالعه قرار داد و به این نتیجه رسید که عملا با اقدامات دولت وقت، تهیدستان شهری در ابتکار برای تغییر وضعیت خود، به بن‌بست خوردند. از اصطلاح امتناع امر روزمره استفاده شد. این وضعیت جدید که ثمره سیاست صبر و انتظار دولت اعتدال برای گشایش احتمالی مساله برجام بود، عملا طیف تهیدستان شهری را با سهمگین‌ترین مسائل معیشتی مواجه کرد. طیف تهیدست نمی‌توانست مانند دولت، مساله آب و نان را هم به برجام، وصل کند. به هر حال شاید اولین امکان تحرکات اعتراضی از نوع جدید را همین فضا ایجاد کرد. ثمره سیاست امید و نگاه به نیروهای خارجی، غفلت از ظرفیت‌های داخلی بود که عملا در صحنه اجتماعی شرایط زندگی را برای طیف تهیدستان شهری، سخت کرد.
در یادداشت دوم به طیف دیگری از جامعه‌شناسان پرداخته شد که  مساله‌شان، مطالعه  زندگی مردم معمولی بود. مردمی که در ظاهرا  گریزان از سیاست بوده و به فکر زندگی معمولی خود هستند. این طیف از جامعه‌شناسان باید از میان همین زندگی معمولی، عناصری شناسایی کرده که امکان سیاسی شدن داشته باشند. بدون اینکه همان مردم معمولی متوجه باشند این نحوه زندگی کردن یا زیست شهری، لزوما سیاسی یا غیر سیاسی است. به این ترتیب موضوع فضا یا مکان برای این دسته مهم می‌شود. اینکه چگونه می‌توان از ارتباطات عادی میان افراد و اشیا و فضا، مناسباتی را شناسایی و تعریف کرد که از دل همین زندگی‌های معمولی، کنشی سیاسی خلق کرد. نگارنده در یادداشت دوم به دسته اول از همین جامعه‌شناسان پرداخت. دسته‌ای که ایده جان‌بخشی به اشیا را دنبال می‌کردند. ایده‌ای که  اساسا متعلق به شارل بودلر  فرانسوی و شارحین او همچون والتر بنیامین است. ایده زباله‌جمع‌کن بنیامین یا همان بازیافت‌پذیر کردن آت‌و‌آشغال‌های تاریخ‌مصرف گذشته رویدادها، خاطرات و اشیا. به بیان دیگر بیدار کردن جهان خاموش چیزها. از عباس کاظمی گفتیم که به‌زعم او رسالت جامعه‌شناس در هر سطحی را، تغییر نگاه و زاویه دیده مردم به زندگی معمولی خود و در ارتباط‌شان با اشیا فراموش‌شده می‌داند. در رابطه با همین ایده، همزمان با دوره شهرداری پیروز حناچی، طیفی از نشریات زنجیره‌ای هنر،  معماری و داستان پدید آمد. از نشریه ناداستان، طبل و کوچه شاهد مثال‌هایی آشکار آورده و توضیحات مبسوطی داده شد. درواقع گفته شد، مجموع این نشریات با ادبیات متنوع در مسیر جان‌بخشی به اشیا به‌مثابه کنشی سیاسی بوده و به دنبال تغییر نظم خیابان از طریق غیرمعمولی کردن چیزهای رایج و عادی است. آنها مدعی‌اند اکنون در زمانه‌ای هستیم که خیابان بدون حکومت نظامی کنترل می‌شود. ما باید بفهمیم، چگونه سامانه‌های کنترل نظم خیابان را بر هم زنیم. به باور نگارنده زمینه‌چینی‌ها و تولید ادبیات اشاره‌شده در دوره دوم دولت قبلی، اکنون در حال باروری و نتیجه‌بخشی است. در پایان آن یادداشت گفته شد، نسخه مبارزات خشونت پرهیز  این روزهای اصلاح‌طلبان با همین شناسایی عوارض خیابان و شناخت شیوه‌های شهرآشوبی اشیا ممکن می‌شود.
در یادداشت سوم و پایانی به دسته دیگری از  پژوهشگران زندگی معمولی می‌پردازیم که به‌طور خلاصه نقطه اتکایشان در سه‌گانه اشیا، فضا و افراد، متمرکز بر کنش افراد در فضای همین زندگی معمولی است. این سوال که چگونه می‌توان در قالب همین زندگی‌های معمولی و روزمره افراد، ایده‌هایی به آنان داد تا حضور خیابانی آنان ر ا معنادار‌تر کرد. در ابتدای این نوشتار  به جمله‌ای گویا از نشریه دیگری در همین حوزه اشاره شد. نشریه‌ای که شعارش، «راهنمای گم شدن در شهر» است. این شعار خود ریشه در ادبیاتی پرحجم نزد طیف سوم جامعه‌شناسان این حوزه دارد که تحت عنوان «پرسه زنی» قابل ردیابی است.
 ابتدا ببینیم پرسه‌زنی چیست. بگذارید با یک مثال روزمره این مفهوم را جا بیندازیم. محمد بهشتی در کتاب «پرسه در عرصه روزمرگی» این کار را کرده است. به بیان وی، غالبا غنیمت دانستن وقت را مترادف با تعیین هدف و برنامه‌ریزی و سرعت عمل در رسیدن به آن می‌دانیم و در عوض پرسه زدن را مترادف با بطالت و وقت‌کشی می‌پنداریم؛ لذا فراوان نیست موقعیت‌هایی که بی‌سودا و بی‌عجله تصمیم گرفته‌ایم از جایی به جای دیگر برویم یا اوقاتی که بی‌قصد خرید کردن به تماشای مغازه‌ها پرداخته‌ایم. درحالی‌که درست همین زمان‌هایی که چشم‌هایمان بر دیدن هدف خاصی متمرکز نبوده، یا گوش‌مان در پی شنیدن صدای خاصی نبوده است، فرصت دیدن و شنیدن و تأمل در کیفیاتی را یافته که به‌سادگی احصا نمی‌شوند. معنایی که در فرهنگ لغات فارسی درخصوص پرسه زدن آمده است، نزدیک به همین مفهوم پرسه‌زنی است. در این فرهنگ‌ها پرسه زدن مخفف پارسه و هم ریشه پرسش و پرسیدن است. در واقع پرسه همان عملی است که دراویش و سائلان برای کشتن حس عجب و غرور در خود می‌کردند. به عبارت دیگر پرسه زدن روی نیاز آوردن و عزم به درگاه هر چیز رفتن است. به تعبیر بهتر پرسه نوعی ناز کشیدن است برای اینکه لطف هر موضوعی آشکار شود. در پرسه‌زنی قصد و غرضی در کار نیست. قصد کردن منافی پرسه‌زنی است، آنچه ارزشمند است سعی و تلاش ما در به محضر رفتن و اعلام نیاز کردن است. به این ترتیب از پرسه‌زن به عنوان سرمایه‌های خیابان نام آورده شده است.
 امین بزرگیان در کتاب ایده‌های خیابانی به نحوی استعاری، شهر را معبد پیامبر مدرنیته و پرسه‌زنی را مناسک خیابانی پرسه‌زن عنوان کرده است. سرمایه خیابان کسانی‌اند که پرسه می‌زنند نه کسانی که با هدفی خاص از جایی به جایی دیگر می‌روند. مخاطب زیبایی‌های پیشخوان مغازه‌ها پرسه‌زنانی‌اند که قصد خرید کالای خاصی ندارند و برای تلذذ و تماشا آمده‌اند. بهره چنین کسانی نه به دست آوردن کالایی که در هر مغازه‌ای پیدا می‌شود، که حظ بردن از لطفی است که در پیشخوان ارائه شده و بی‌قیمت است.  
رویکرد مهم دیگری که بر مبنای همین مفهوم پرسه‌زنی در ادبیات جامعه‌شناسان موجود است، ارتباطی است که پرسه‌زنی با مقوله مصرف فضا دارد. عباس کاظمی در کتاب پرسه‌زنی و زندگی روزمره ایرانی، به این کاربست پرداخته است. از نظر وی دو نحوه مواجهه درخصوص فضا و مصرف وجود دارد که پرسه‌زن را از غیر آن متمایز می‌کند. اول، در دیدگاهی که خیابان به عنوان فضای مصرفی مراد می‌شود، مفهوم خرید و پیاده‌رو اعتبار می‌یابد. دوم در دیدگاهی که خیابان به عنوان مصرف فضایی مراد می‌شود، مفهوم پرسه‌زنی و پرسه معنادار می‌شود. درواقع قصد پرسه‌زن استفاده از خیابان به عنوان محلی برای تامین مایحتاج یا معبری برای رفتن از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر نیست بلکه بهره یا قصد بالفعل پرسه‌زن مصرف فضایی است که خیابان در اختیار او قرار داده، برای همین فعل پرسه‌زنی بی‌هدف معنادار می‌شد. به این معنا چون برای پرسه‌زن بهره‌برداری متعارف از خیابان بی‌معناست، وی می‌تواند با عمل پرسه‌زنی کارویژه و رویکرد خیابان به‌عنوان محل عبور و مرور یا مرکز خرید را زیر سوال ببرد. درواقع پرسه‌زنی به هدفی در خود تبدیل می‌شود.
زیر سوال بردن کارکرد طبیعی خیابان، کار  یک پیاده‌رو یا سواره‌رو معمولی نیست، کار پرسه‌زن است. بی‌مناسبت نیست که پرونده اصلی شماره چهارم نشریه تهرانشهر در خرداد 1399، با تیتر «در ستایش پرسه‌زنی» منتشر  شد. نشریه تهرانشهر یکی دیگر از همان نشریات زنجیره‌ای است که در دوره پیروز حناچی سر برآورده و اساسا رویکرد آن ارائه دادن تعریفی از شهروند است که با خصوصیات یک پرسه‌زن مشابهت داشته باشد. جیان پائو نوولاتی استاد جامعه‌شناسی شهری دانشگاه میلان، پرسه‌زن یا به قول فرنگی‌ها «فلانور» را کسی می‌داند که همزمان چهار فعالیت انسانی قدم زدن، مشاهده کردن، اندیشیدن و خلق کردن را انجام دهد. به‌زعم نگارنده، از مجموع این توصیه‌ها، آنچه برای این طیف از محققان شهری ایرانی پراهمیت‌تر بوده، به دست دادن تعریفی از شهروند پیاده‌رو است که پرسه‌زنی، خیابان‌گردی و تخیل‌ورزی را گرد هم آورد. درواقع این شهروند باید کسی باشد که به جای تکرار عادت عبور از خیابان به عنوان معبر، به فکر مصرف فضای خیابان باشد. پیاده‌رو با منطق فعلی خیابان همراه و مالوف است. این تنها پرسه‌زن است که می‌تواند به‌زعم این طیف از جامعه‌شناسان بر منطق خیابان طبیعی بشورد. چگونه با حرکت برخلاف منطق نشانه‌گذاری شدن خیابان. یعنی رفتن از نقطه الف به ب. باری به هر جهت رفتن و به هر سو متمایل شدن. همین است که شعار نشریه دالان می‌شود، راهنمای گم شدن در شهر. در شهری که مکان‌ها  تحت مفهوم آدرس تعریف شده‌اند باید گم شد تا بتوان چنین تعریفی را زیر سوال برد. به‌هر‌حال پرسه‌زن با گم شدن در شهر می‌خواهد فضای شهر را طوری مصرف کند که متناسب با کاتالوگ مصرف سازنده خیابان نباشد. حرکت بی‌هدف برای مصرف فضای خیابان باید با یک چیز دیگر همراه شود، آن چیز ایده یا تخیل است.
ادبیات تولیدشده حول موضوع پرسه‌زنی تا حدی زیاد شده که با اطمینان بسیار بالایی می‌توان گفت، در حال حاضر مضمون و ایده مرکزی تعداد بسیار  زیادی از پادکست‌های شهری دو سال اخیر را در بر می‌گیرد. علاوه بر این هم نشریات متعدد با چنین مضمونی در حال انتشار و تولید محتوا هستند، هم این ادبیات تبدیل به یک ژانر مورد علاقه در توصیف تحولات شهری به زبان داستان و ناداستان شده است. در عین حال عبور از منطق خیابان طبیعی تنها به معنای گم شدن در شهر یا پرسه زدن در خیابان معنا نشده، معنایی دیگر بر این بنیان نظری بار شده که در همین نشریات قابل شناسایی است. یک وقت سوال آن است که پرسه‌زن چگونه منطق خیابان فعلی را زیر سوال می‌برد، پاسخ در همان کنش حضور نامتعارف خیابانی و مصرف منتقدانه فضای خیابان است، اما سوال دیگر و مهم‌تر آن است که این خیابان موجود چه موانعی برای پرسه‌زن ایجاد می‌کند. دو پاسخ مهم به این سوال داده شده است. پاسخ اول ادبیاتی است که تحت عنوان مطرودان خیابانی تولید شد و به‌طور ویژه منظورشان آن بود که باید موانع موجود در خیابان‌های فعلی را برای پرسه‌زنِ «زن» رفع کرد. پاسخ دوم، مربوط به مهندسی فضایی خیابان می‌شد که در یادداشت قبلی به‌طور کوتاه به آن پرداخته شد. مدعی بودند حاکمیت طوری فضاهای شهری ر ا مهندسی می‌کند که اساسا از  وقوع اعتراض جلوگیری می‌کند. بنابراین مشاهده می‌کنیم که سه گانه «ایده، پرسه‌زن و خیابان»، عملا  به سه‌گانه «اعتراض، معترض و خیابان» تبدیل می‌شود و ادبیات تولیدی نیز با چنین رویکردی منتشر می‌شود. دوباره به جملات ابتدایی این متن مراجعه فرمایید. عبارت «تاریخ پرخشم و هیاهوی خیابان» را می‌بینید. کامیار صلواتی در ادامه همان یادداشت می‌نویسد: «هیچ جسورانه نیست اگر ادعا کنیم که خود این خیابان و اتفاقاتش به‌تنهایی نقشی اثرگذار در انقلاب ایفا کرده‌اند و این نقشی است که کمتر از آن سخن رانده‌اند؛ لایه‌ای مسکوت و پنهان که باید گردوغبار روزگار را از رویش بزداییم تا بتوانیم در دست بگیریمش و خوب بشناسیمش»
درواقع می‌گوید باید با رویکردی معترضانه زبان به اعتراض گشود و لایه مسکوت و پنهان خیابان فعلی را کنار زده تا بتوانیم آن را دوبار در دست بگیریم. خیابان باید به‌زعم این عده از موانع حضور مطرودان خیابان زدوده شود. به این جملات عجیب در  صفحه 47 شماره 4 نشریه تهرانشهر دقت کنید: «نویسنده از کدام خیابان می‌گوید، منظورش خیابان‌های ایران است؛ پل‌های عابرپیاده، بزرگراه‌ها، معابر تک‌جنسیتی، کوچه‌ها و خیابان‌های بدون روشنایی؛ اینها دلایلی است که فعالان حقوق زنان و به‌ویژه آنها که درباره آزار و اذیت‌های خیابان فعالیت می‌کنند، از آنها به عنوان موثرترین موضوعات برای حذف زنان از تن شهر و زنده کردن حس بیزاری از خیابان‌ها و به‌ویژه پیاده‌رو‌ها نام می‌برند. فعالان این حوزه ازجمله اعضای گروه دیدبان آزار  که تنها گروه منسجم برای آگاهی‌رسانی درباره آزار خیابانی است، معتقدند آزار خیابانی پدیده‌ای رایج در شهرها از جمله تهران است(!) و به نظر می‌رسد تجربه زنان از آزار خیابانی هم به درازای تجربه حضورشان در فضای شهر باشد.» این متن نشان می‌دهد چگونه ادبیات پرسه‌زنی را می‌توان به ادبیات اعتراضی زنانه تبدیل کرد. خیابان ایرانی، خیابانی مردانه تصویر می‌شود که باید مهیای پرسه‌زنی زنان معترض شود. نکته آخر آنکه، بالای 80 درصد نویسندگان این نشریات زنجیره‌ای که به پیوند افراد، اشیا و مکان‌ها می‌اندیشند، کادری زنانه دارد. این موضوع نشان می‌دهد در طول شش سال اخیر، تبدیل یک ادبیات منتقدانه به یک محتوای اعتراضی، با محوریت موضوعات زنانه صورت گرفته است.