تاریخ : Sun 04 Dec 2022 - 00:15
کد خبر : 76115
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

روزگار تلخ حکمرانی هشتگ‌ها بر سینما

روزگار تلخ حکمرانی هشتگ‌ها بر سینما

چیزی که الان از من می‌خوانید، مشکل شخصی من با چند پیش‌فرض است که این روزها باید به وقت تماشای هر فیلم و سریال شاهدش باشیم. 

 هومن جعفری، خبرنگار: 1- چیزی که الان از من می‌خوانید، مشکل شخصی من با چند پیش‌فرض است که این روزها باید به وقت تماشای هر فیلم و سریال شاهدش باشیم. 
به‌عنوان یک فیلم‌بین و سریال‌بین نسبتا حرفه‌ای، این روزها باید قبل از دیدن یک کار جدید، سفره نذر کنم که «خدایا! این فیلم یا سریال، درست و درمان باشد، با مزخرفات فمینیستی و ال‌جی‌بی‌تی آلوده نشده باشد، هر بشری که جلوی دوربین رفته باشد، طبق یک منطق داستانی وارد قصه شده باشد نه برای ارضای کمپین‌های فضای‌مجازی‌طور!» واقعا باید صدقه بدهید اگر بتوانید چیزی ببینید که اجزای آن در خدمت داستان باشند! 
2 -مدت‌هاست کارتون‌ها و فیلم‌ها و سریال‌های غربی، مفاهیم نئو‌لیبرالی ازجمله تفاوت‌ها و تنوع‌های جنسیتی را در آثار خود به نمایش می‌گذارند.با ظهور شبکه‌های اجتماعی و نیازهای تبلیغاتی محصولات فرهنگی به عقب نماندن از بازار هشتگ‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها تصمیم گرفته‌اند بخشی از نقش‌های داستان را برای شخصیت‌های متفاوت بنویسند. مثلا اقلیت‌های جنسی. زمانی که داستان پیرامون چنین شخصیت‌هایی باشد، این موضوع به خودی خود شاید ایرادی نداشته باشد. به‌هر‌حال قصه پیرامون انسانی است با این مشخصات و سلیقه. اما این روزها شاهد این هستیم که ماجرا فراتر از این حرف‌هاست! در یک سریال، طرف می‌رود یک مغازه پیراشکی بخرد و بخورد. صاحب پیراشکی‌فروشی از این جامعه ال‌جی‌بی‌تی است. یک شعاری چیزی هم در‌مورد حقوق اقلیت‌ها می‌دهد و بعد پیراشکی را می‌دهد دست قهرمان داستان! تازه این برای قبل بود. الان از ترس اکتیویست‌ها، یکی از چهره‌های نیمه‌اصلی هر قصه باید حتما یک همجنس‌باز زمین‌ خورده خسته ازنفس‌افتاده زخم اجتماع خورده‌ای باشد که یک‌چهارم هر قسمت، باید به مشکلات و مصائب او توجه کنیم! درست شبیه همین سریال‌های گل‌درشت صداوسیمای خودمان که در هر قسمت، حتما باید یک آدم مثبت در سریال داشته باشد که به بقیه پندهای اخلاقی تمام‌شده و بوی گند گرفته بدهد!
 3 -  مدتی است که رسم شده در هر سریال یک سیاه‌پوست را بیاورند و بخشی از قصه کنند. کار به جایی رسیده که در سریال‌های مختلف، برخی نقش‌ها را به کسانی می‌دهند که طبق منطق فیلمنامه نباید سیاه‌پوست باشند اما هستند! در همان فیلم، حتما یک آدم آسیایی هم هست. منظور یکی با ریشه‌های شرق آسیاست. جالب‌تر اینکه چند وقتی است پای مسلمان‌ها هم به سریال‌ها باز شده. هر از چند وقت یک بار، یک مسلمان هم از مقابل دوربین رد می‌شود! قصه این است که کارمندان بخش فروش و تبلیغات و بازاریابی یک ایده احمقانه دارند که اگر چند سفیدپوست و رنگین‌پوست و کره‌ای یا چینی یا مسلمان و همجنس‌باز را بریزیم داخل یک قصه، احتمال گرفتن کار و فروختن بیشتر است! نتیجه این شده که واقعا شما با یک وضعیت عجیب طرفید که اصلا نمی‌دانید چی به چیست و کی به کیست و این همه شخصیت عجیب‌و‌غریب اصلا چطوری با هم آشنا شده‌اند؟ چرا باید کنار هم باشند؟ چطوری کنار همند؟ چطوری همدیگر را تحمل می‌کنند وقتی اصلا در هیچ چیزی با هم اشتراک ندارند؟ پاسخی برای این سوالات در میان نیست. فقط یک کارمند احمق بازاریابی به سرپرست نویسندگان فشار آورده که اینها به متن اضافه شوند. 
4- سریال ابرقهرمانی د بویس یا پسرها، که می‌شود آن را هجویه‌ای به زندگی آمریکای مدرن هم نامید، یک بخش سریال‌سازی درونی دارد. کمپانی وات که مالکیت حق پخش و فرنچایز محصولات ابرقهرمان‌ها را دراختیار دارد، هر چند وقت یک بار یک فیلم یا سریال درمورد این ابرقهرمان‌ها بیرون می‌دهد. فقط کافی است نگاهی به جلسات ایده‌یابی نماینده شرکت با ابرقهرمان‌ها بیندازید تا گوشی دست‌تان بیاید که از چه حرف می‌زنم!
در همین سریال، یک زن جوان فمینیست به‌شدت جاه‌طلب و به‌اصطلاح برره‌ای‌ها پاچه‌خوار، مسئولیت هماهنگی امور رسانه‌ها و شبکه اجتماعی را دارد و مدام سعی می‌کند درمورد ابرقهرمان‌های تحت مالکیت شرکت، شایعات جنسی پخش کند تا آنها روی دور بمانند. 
او حتی تلاش می‌کند پای یک ابرقهرمان معلول یا یک ابرقهرمان مسلمان (یک دختر محجبه) را به گروه باز کند و توجیهش این است که اینها تنوع گروه ما برای هشتگ‌های اینستاگرامی را بیشتر می‌کنند! 
ما در روزگار هشتگ‌ها زندگی می‌کنیم و همه چیزهایی که اجباری باید تحمل کنیم، حاصل حکمرانی هشتگ‌هاست!
5 -اکتیویست‌ها یا فعالان اجتماعی عرصه‌هایی مثل فمینیسم یا حقوق اقلیت‌های جنسی، سال‌هاست با هشتگ‌هایشان سینما و سریال‌ها را تحت فشار قرار می‌دهند. یک مثلث ترسناک وجود دارد که من دعا می‌کنم هنگام دیدن یک سریال از آنها دور بمانم. مثلث فمینیسم-ال‌جی‌بی‌تی- فرهنگ ‌کنسل! این سومی همان است که چند سال راه افتاد و تعداد زیادی از بازیگران و کارگردانان هالیوود را بیکار کرد. مثلا برای جانی دپ همین کنسل رخ داد. بعد از ماجرای دپ با همسر سابقش، تمام پروژه‌های دپ ازجمله شاه نقش کاپیتان جک گنجیشکه کنسل شدند! بعد از چندین سال کشمکش حقوقی، سرانجام دپ در دادگاه پیروز شد اما به چه قیمت؟ همین اتفاق برای کوین اسپیسی رخ داد و او در اوج شهرت برای بازی در سریال خانه پوشالی، با یک اتهام جنسی مواجه شد.درنتیجه او را از تمام فیلم‌ها و سریال‌ها حذف کردند که به نابودی شخصیت و شغل او و سریال خانه پوشالی منجر شد. فرهنگ کنسل بعد از رو شدن ماجرای هاروی واینشتاین و ظهور جنبش می‌تو رخ داد. درحقیقت، این فرهنگ فرصتی برای صاف کردن حساب فمینیست‌ها با هالیوود بود! حالا اگر یک سریال دنباله‌دار چند فصله را نگاه می‌کنید، باید دعا کنید وسط فصل چهارم، قهرمان و نقش اصلی کنسل نشود!
6 -از فمینیسم حرف می‌زدم. من هیچ مشکلی با حضور پررنگ خانم‌ها در جامعه و هنر و عرصه‌های دیگر ندارم و اعتقاد دارم که باید به زنان فرصت‌های بیشتری داده شود، منتها فرهنگ فمینیسم را دوست ندارم! انولا هلمز، یک نمونه از محصولات فمینیستی است که دو قسمت دارد و هر قسمت از قسمت بعد، روی اعصاب‌تر است. قسمت دوم یکی دو ماه پیش بیرون آمد و واقعا بد بود. 
در نظر بگیرید: شخصیت منفی داستان، یک پیرمرد سرمایه‌دار است که در کارخانه کبریت‌سازی‌اش، یک فرمول جدید استفاده می‌کند که باعث سود بیشتر و همچنین مرگ بیشتر کارگران زن می‌شود. همه فیلم تمرکزش روی تلاش‌های انولا هلمز، خواهر شرلوک هلمز معروف برای یافتن مدارک لازم است. خب؟ وسط این معرکه، پای یک موریارتی مرموزی هم پیدا می‌شود که خود شرلوک هلمز دنبال آن است. این موریارتی شریک این پیرمرد است. 
در چرخش آخر داستان مشخص می‌شود که موریارتی یک زن سیاه‌پوست است که با نبوغش هلمز را به تحسین واداشته. خوب گوش کنید! پیرمرد سرمایه‌داری که کارگردانش را به خطر انداخته آدم منفی قصه است. شریکش که یک زن کلاهبردار و به قول معروف مغز متفکر جنایت است، مثل یک قدیس توسط هلمز و بقیه تحسین می‌شود که تو چقدر مغز متفکر جنایت بزرگی هستی! 
بعد هم که خبر فرار زیرکانه موریارتی از زندان با تحسین رسانه‌ها منتشر می‌شود که وای این زن چقدر باهوش بود و ما نتوانستیم او را در حبس نگه داریم!
اینها به کنار! بماند که شرلوک هلمز مغرور ناچار است در میانه فیلم برود و منت چند خانم را بکشد که به او کمک کنند تا خواهرش را از زندان بیرون بیاورد! یعنی دقیقا چیزی که اصلا با غرور و شخصیت هلمز سازگاری نداشت.
فکر می‌کنید من با اینکه موریارتی، زن باشد مشکلی دارم؟ اصلا و ابدا! در سریال المنتری که آن هم بازسازی مدرن قصه‌های هلمز است، هم دکتر واتسن خانم است هم سرکارعلیه پروفسور موریارتی! هر دو زن و باهوش و موفق هستند و من مرد هم هیچ حسادتی به این دو نفر ندارم. چرا؟ چون در خدمت سناریو هستند. شخصیت آنها درست تعریف شده. هیچ اثری از فمینیسم در کار نیست. هیچ خبری از مردان حیله‌گر پلید و زنان آسیب‌دیده و زنان قهرمان وجود ندارد. چیزی که وجود دارد آدم‌های خلافکار و آدم‌های تابع قانون و شرافت است. 
7 -من دلم قصه خوب می‌خواهد و شخصیت‌های درست انتخاب شده و چیزی که آدم از تماشا کردنش لذت ببرد. چیزی که یک کارمند بخش بازاریابی به قصه اضافه نکرده باشد. حاضرم هر بار هم کلی صدقه نذر کنم که از اول تا آخر قصه، با آن مثلث شیطانی که عرض کردم، مواجه نشوم! نظر شما چیست؟ شما هم حال‌تان موقع تماشای کارهای اینچنینی بد می‌شود؟