رضا کریمی، پژوهشگر:کتابهای نشر معارف دانشگاهها قاعدتا باید دین را به عموم دانشجویان در رشتههای مختلف منتقل کنند. این کتابها را تقریبا همه دانشجویان مقطع کارشناسی کشور باید بخوانند اما آیا برای انجام این رسالت مهم در سطح این مخاطب میلیونی قوت کافی دارند؟
در گذشته کتابهایی به قلم نویسندگان بهعنوان گزینههای قابل انتخاب مقابل اساتید گروه معارف دانشگاهها قرار داشت ولی اکنون یک کتاب تفسیر موضوعی با پنج نویسنده به همه کشور ابلاغ شده است تا همه آن را تدریس کنند. کتاب تفسیر موضوعی قرآن کریم براساس طرح کوتاهمدت تحول دروس معارف اسلامی و به قلم پنج استاد قرآنی؛ محمدعلی رضاییاصفهانی، ابراهیم کلانتری، علی نصیری، عبدالکریم بهجتپور و علیرضا کمالی به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب پس از سالها بررسی نظرات نتیجه یکتحول است و باید اکنون نقد و بررسی شود.
۱ -اولین اشکال به این تالیف، یکسانسازی منابع و حذف سلیقهها و ذوقهای متنوع نگارش و تدریس است. در شرایطی که هنوز یک متن جامع سیال نتوانسته همه اندیشمندان انقلاب را در همه مباحث قرآنی شامل شود همچنان نیازمند حفظ تکثر متون در چهارچوب اصول هستیم و یک متن واحد، به قلم اساتید نهچندان تاثیرگذار، نمیتواند در عمومی کردن فهم قرآن موفق عمل کند.
۲ -اشکال دیگر به کتب تفسیر عمومی قرآن در گذشته و اکنون، عدم رجوع کافی به آثار بزرگان است. آیا ما از میراث بزرگان اندیشه که توانستند بر اقشاری از جامعه موثر باشند درست استفاده کردهایم؟ مثلا کتابهای تفسیر براساس المیزان عمدتا ارجاعاتی پراکنده به آن هستند و طرحی کلی را بر اجزایی کشکولی و انتخابهای سلیقهای تحمیل کردهاند. چرا مستقیما بخشهایی برگزیده (نه پاره پاره شد) از کتب تفسیری بزرگان مثل المیزان و تسنیم را پس از سادهسازی و شرح در اختیار عموم قرار نمیدهیم؟ چرا دغدغه ثقیل بودن منابع اصیل را بهانه در حاشیه گذاشتن آنها قرار میدهیم؟
در همین راستا میتوان مثال زد که در این کتاب، هنگام تحلیل سیر ابراهیم برهان حب که میتوانست دریچه جدیدی بر معرفت رب بگشاید نادیده گرفته شده و فقط سخن از لزوم حضور دائمی پروردگار است (ص۶۳). توجه به حب در سوره انعام دقتنظر ویژه علامه طباطبایی است که شاگرد او، آیتالله جوادی آملی، نام آن را برهان محبت گذاشته است (توحید در قرآن، ص۸۵). سخن گفتن از نقش محبت در سیر الیالله میتواند دانشجویان را بیشتر با خداوند آشتی بدهد. ولی مولفان قلم پژوهشی و خشک و رسمی برگزیدهاند و از میراث تفسیری موجود کمک نگرفتهاند لذا در نفوذ به قلب مخاطبین موفق نبودند.
۳- تفسیر قرآن براساس موضوع واحد از یک لحاظ دو نوع است: ۱- موضوعات قرآنی مانند توحید، قرآن، خلقت و... ۲- موضوعات مستقل از قرآن مانند علوم تجربی و حقوق. هر دو نوع این تفسیر در کتاب مورد بحث آمدهاند و به دو صورت تدوینی از آیات پراکنده بررسی شدهاند (هرچند در پایان تفسیر سوره حمد که ترتیبی محسوب میشود اضافه شده است). اهمیت تفسیر با موضوعات قرآنی این است که اصالت بیشتری دارد ولی در تفسیر با موضوعات غیرقرآنی گاه پاسخهای متکلفانه و تحمیلی برای پرسشهای دور از هدف نزول قرآن، ذهن محقق را درگیر میکند. بهویژه اینکه بدانیم موضوعات مدرن اصولا با روح قرآن بیگانهاند و لذا بدون توجه به مبانی، پژوهشهای تطبیقی و بینرشتهای ناموفقاند.
در بسیاری موارد تیتر مطلب شاهد صحیحی از قرآن ندارد. مثلا جایی نوشته شجاع ورزی راهکار غلبه بر ترس» ولی آیه «و اعدوا لهم مااستطعتم» را آورده که درباره ترساندن دشمن است نه غلبه بر ترس. یا تاثیر قرائت قرآن در کاهش اضطراب با آیه «فاقرءوا ما تیسر منه» آمده است (ص۱۴۱) درحالیکه برای تحلیل کاهش اضطرار نیاز به بیان مستقیم و بدون واسطه یا دلایل ترکیبی هستیم. مثلا میشود گفت طبق قرآن اعراض از ذکر موجب تنگی در زندگی است و قرآن خود ذکر است و استدلالهای مشابه دیگر که مساله را ابتر توضیح ندهند. البته منظور از پرسش قرآنی صرفا اصطلاحات و کلمات ظاهری نیست بلکه استنطاق حقایق باطنی مانند امامت و توحید صمدی نیز تفسیر موضوعی اصیل محسوب میشوند که در کتاب نیامدهاند.
علاوهبر این، در موضوعات قرآنی هم، مساله به صورت قرآنی بررسی نشده است. مثلا در بحث شناخت سندی قرآن اشارهای به آیات تحدی نشده است و برای اثبات سندیت قرآن دلایلی بیان شده که به حد کافی قانعکننده نیستند و میتوان بر آنها خدشه وارد کرد درحالیکه معقولتر این بود که برای تایید قرآن دفاعیهای از خود قرآن تبیین میشد. برخی موضوعات که در روایات آمده ولی در لایه ظاهری قرآن نیامده، ابتدائا نباید در تفسیر موضوعی گنجانده شود بلکه باید بر قرآن عرضه شوند و در صورتی که توفیق درک قرآنی حاصل شود بهعنوان تفسیر موضوعی بیان شوند. مثلا در کتاب میخوانیم که: در هیچ آیهای از آیات قرآن به مجازات قضایی ارتداد اشاره نشده است (ص۱۵۸) اما با این وجود چهارصفحه به ارتباط آزادی عقیده با ارتداد اختصاص داده است! اکنون مجال این نیست که از نظر قرآن درباره ارتداد بپرسیم ولی اشکال روشی به کتاب این است که وقتی چیزی در قرآن نیامده چرا باید در درس تفسیر موضوعی بررسی شود و چرا به درس اندیشه اسلامی موکول نشده است؟!
۴-کتاب تفسیر باید از این پرسش شروع شود که چرا قرآن به تفسیر نیاز دارد؟ مگر قرآن کتاب مبهمی است که نیاز بهتفسیر داشته باشد؟ همچنین مباحث موسوم به قرآن، در قرآن مانند محکم و متشابه از لوازم و مقدمات ضروری تفسیر هستند. نباید تصور کرد که این مباحث تخصصی بوده و ویژه رشته علوم قرآنی است بلکه وقتی مبحثی را خود قرآن در لایه اول خود به صراحت مطرح کرده مخاطب عام هم دارد و خداوند لازم دانسته تا عموم مردم از آن مطلع شوند.
در اینکتاب بهخوبی، مراتب انس با قرآن، که عبارتست از: گوش دادن و نظر، تلاوت (قرائت و ترتیل و...)، درک معانی، تفسیر و تدبر، مطرح شده است هرچند برخی ترتیب گذاریها قابل مناقشه است: مثلا گوش دادن برای سکوت و تفکر است و در قرآن آمده گوش بدهید و سکوت کنید (نگفته سکوت کنید و گوش بدهید) یا ترتیل تلاوت بدون درک معانی نیست و طبق خطبه متقین هنگام ترتیل قرآن در قلبها نفوذ میکند و ترتیل از مقامات متقین است نه صرفا نوعی از تلاوت ظاهری الفاظ قرآن.
۵-از نقاط قوت کتاب این است که ژرفای نامحدود قرآن را عامل جمع ابدیت و تغییر دانسته است یعنی قرآن چگونه با فرض ثبات محتوا و محدودیت آیات میتوان با زمان همراه گردد؟ اما مثالها میتوانست کاربردیتر باشد و از آیاتی مثال میزد که ظاهرا در طی زمان منسوخ شدند. نویسنده در ادامه دو عامل عترت و اجتهاد روشمند را عوامل دیگر همراهی قرآن میداند ولی در این مورد مثالی نمیبینیم. نکته دیگر اینکه این سه عامل در طول هم هستند نه در عرض هم. یعنی عترت با کمک ژرفای قرآن از آن استنطاق میکنند و مجتهد هم با کمک عترت در ژرفای قرآن تفقه میکند.
۶ -تطور واژگان و تحول کلمات در عصر مدرن مورد توجه برخی نویسندگان کتاب نبوده است. یکی از نویسندگان اولیالألباب را صاحبان اندیشه خارج از هر مکتب مذهب و دین (ص۱۵۴) معنا کرده است، در حالی که اولیالالباب اهل ذکر و صاحب تاویل هستند. براساس همین تلقی یکسان از عقل است که ذیل آیه یستعمونالقول فیتبعون احسنه نتیجه میگیرد که قرآن به اصل آزادی تفکر و عقیده احترام میگذارد (ص۱۵۵) درحالیکه اولا طبق نظر شهیر مطهری آزادی تفکر و عقیده تفاوت دارند ثانیا آزادی درصورتیکه منجر به فتنه نشود محترم است ثالثا این آیه در مورد تبعیت احسن است نه درباره استماع ه نوع سخن.
۷- اکنون دو نوع تفسیر به رأی خطرناک در دوران معاصر فعالانه اثر میگذارد. یکی تفسیر غربزده و دیگری تفسیر سلفی و تکفیری. با توجه به اهمیت این دو نوع، لازم است مستقلا سرفصلی ویژه نقد این نگرشها ایجاد شود. اما در کتاب در مورد نوع اول نکاتی پراکنده وجود دارد و در مورد نوع دوم تقریبا هیچ بحثی نشده است. درحالیکه یکی از جاذبههای جریان تکفیری این است که خود را مدعی احیای قرآن میداند و نباید گذاشت این ادعا به نام آنها مشهور بماند.
جمعبندی
نکات فراوانند. اشتباهات دیگری در کتاب وجود دارد. مثلا تشبیه قرآن به خورشید و ماه از جهت جریان داشتن آنهاست و قاعده جری هم براساس این تشبیه نامگذاری شده است ولی در کتاب طور دیگری گفته شده که: بر پایه این سخن همه نیازهای آدمیان در معرض تابش خورشید است! (ص۲۸).
ولی سخن فقط در این جزئیات نیست. بلکه از نظر کلی ما تا یک کتاب موثر در نسل دانشجو که پاسخگوی نیازهای و شبهات باشد فاصله داریم. کتابی که حداقل بخشی از جوانان جستوجوگر دوست داشته باشند بعد از قبولی در درس، آن را در کتابخانه خود به یادگار و برای رجوع دوباره نگهدارند.