در 43 سالی که از آغاز انقلاب میگذرد آمریکا هر ابزاری که برای شکست انقلاب در دست داشته را فعال کرده است. کودتا، نبرد نظامی، تحریم و تلاش برای انقلاب رنگی مصادیق عینی برای نشان دادن جنگ تمامعیار آمریکا علیه مردم ایران است. خصومت علنی واشنگتن علیه ملت ایران جریان رسانهای حامی غرب را ناگزیر کرده است برای توجیه اقدامات واشنگتن مسیر مقصرنمایی ایران را در پیش بگیرد. یکی از مضحکترین روشهایی که برای مقصرنمایی ایران به کار گرفته میشود روایت تقطیعشده تاریخ است. برخی با نادیده گرفتن تمام اقدامات ضد ایرانی واشنگتن مبدا عداوت آمریکا با ایران را 13 آبان 58 معرفی کرده و تسخیر لانه جاسوسی را بهانه این امر عنوان میکنند. حال آنکه مردم ایران پیش از سال 58 نیز این عداوت را لمس کردهاند. مصدق بهعنوان یک شخصیت ملی بعد از ملی شدن صنعت نفت و خروج این سرمایه ملی از دست غارتگر بریتانیا برای حفظ دستاورد خود و جلوگیری از سیطره مجدد لندن بر نفت ایران به آمریکا پناه میبرد. آمریکا اما پاسخ اعتماد مصدق را با کودتا 28 مرداد میدهد. کودتایی که در نتیجه آن مصدق از نخستوزیری عزل شده و به روستای احمدآباد تبعید میشود و نفت ملیشده ایران نیز مجددا مورد غارت شدیدتری به نسبت دوران سلطه انگلیس قرار میگیرد. در این دوره طی یک قرارداد کنسرسیوم نفتی آمریکا، فرانسه و هلند نیز در کنار بریتانیا در لیست سارقان نفت ایران قرار میگیرند. ماجرای کودتای 28 مرداد سند واضحی است برای اثبات این امر که اقدامات آمریکا صرفا گروه خاصی از مردم ایران را هدف قرار نداده و در پی از بین بردن منافع عموم ملت ایران است. این روایت تاریخی بهتنهایی برای زیر سوال بردن مبنای استدلالی افرادی که قصد مقصرنمایی ایران را دارند کفایت میکند. اما ممکن است برخی در پاسخ به این استدلال مدعی شوند که اقدامات ضدایرانی آمریکا مربوط به قبل از انقلاب است و آمریکا اقدامی بر ضدانقلاب ایران نداشته و چنانچه ماجرای 13 آبان اتفاق نمیافتاد آمریکا نیز بهناگزیر مسیر همکاری با ایران را در پیش میگیرد. این ادعا نیز کاملا برخلاف واقعیات تاریخی رخ داده است. فرستادن ژنرال هایزر به ایران و طرحریزی برای کودتای نجات و همچنین حمایت از بختیار و اقدامات جنایتکارانه وی در روزهای پایانی حکومت ستمشاهی مصادیقی از اقدامات ضدایرانی آمریکا قبل از سال 58 است. در ادامه ضمن بازخوانی ماجرای کودتای 28 مرداد بهعنوان مبدا تاریخی اقدامات خصمانه آمریکا علیه ایران چند نمونه از اقدامات واشنگتن در آستانه انقلاب اسلامی را مرور کردهایم. اقداماتی که باعث میشود ترفند تقطیع روایت برای پروژه مقصرنمایی ایران کارآیی خود را از دست بدهد.
کودتای 28 مرداد؛ سرآغاز چالش ما با آمریکا
روز گذشته رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان که در آستانه 13 آبان و روز دانشآموز صورت گرفت با تاکیدی جدی بر اینکه اصرار آمریکاییها بر «آغاز چالش میان ملت ایران و آمریکا بهواسطه هجوم به لانه جاسوسی» دروغی بزرگ است، گفتند: «این چالش در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و هنگامی آغاز شد که آمریکا به کمک انگلیس، حکومت ملی مصدق را با کودتایی ننگین سرنگون کرد.» اشاره دیروز رهبر انقلاب به این مساله بهانهای شد تا باری دیگر مرور سریعی بر نقش پررنگ دولتهای آمریکا و انگلیس در روند سقوط مصدق و بازگشت دوباره محمدرضا پهلوی به سلطنت داشته باشیم. در ابتدا و پیش از هرچیز باید توجه داشت کودتای 28 مرداد 1332، اتفاقی نبود که شروعش را بتوان در صبح آن روز و پایانش را شام بیستوهشتم دانست. یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر چندی پیش دراینباره تعبیر جالبتوجهی مطرح کرد. او گفته بود: «کودتا، «25 سال بود» یعنی کودتا، از 28 مرداد تا 22 بهمن ادامه داشت چون مملکت در زیر پای مستشاران، آمریکاییها، انگلیسیها و بعد اسرائیلیها بود.» این مساله به آن معناست که کودتای 28 مرداد و سرنگون کردن دولت مصدق را میتوان نقطه آغاز رویای حضور دائمی آمریکا و انگلیس در کشور غنی و نفتخیزی مثل ایران دانست. رویایی که البته با سقوط رژیم شاهنشاهی در بهمن 57 به نقطه پایان خود رسید. جهت بررسی زمینهچینیهای دولت آمریکا برای بازگرداندن شاه به قدرت مطلق باید کمی به روزهای پیش از کودتا برگشت. چند روز پیش از کودتای اصلی و برنامهریزی شده که شاه در 25 مرداد به اتفاق ثریا اسفندیاری، همسرش تهران را به مقصد رامسر ترک میکند. سفری که قرار بود زمینهساز افزایش التهابات خیابانی در تهران بدون شاه و سرانجام موفقیت کودتا علیه دولت مصدق شود. شاید بتوان فراهم شدن مقدمات و احتمال کودتای آمریکایی-انگلیسی در روز مبادا (زمانی که قدرتهای استعمارگر تشخیص دهند) را به دوره سلطنت رضاشاه، پدر محمدرضا مرتبط دانست. مقطعی که انگلیسیها نیروهایی را تحت عنوان ارتش ایران سامان دادند که بعدتر، در سال 1321 نیروهای آمریکایی هم بهعنوان مستشار در آن حضور پیدا کردند. باتوجه به این نقش پررنگ انگلیسیها و آمریکاییها میتوان گفت ارتش در آن مقطع، پیش و بیش از آنکه ایرانی و شاهنشاهی باشد انگلیسی-آمریکایی بود. در چنین شرایطی بود که شاه از رامسر به عراق و از آنجا به رم رفت تا در آرامش، شاهد زمینهسازی کودتای آمریکایی-انگلیسی برای بازگشت دوبارهاش به تهران باشد. همانطور که از مستندات پیداست، شاید سادهانگارانه باشد که محمدرضاشاه و نیروهای وفادار به او در حکومت را مستقل از دولتهای انگلیس و آمریکا پیشبرنده این کودتا دانست. طبق آنچه در منابع از وقایع پیش از کودتا میخوانیم، انگلیسیها با طراحی یک دیدار میان محمدرضاشاه و کرمیت روزولت، خیال شاه جوان را از حمایت همهجانبه آمریکا و انگلیس از کودتا علیه مصدق راحت کردند. روزولت جونیور، نوه تئودور روزولت رئیسجمهور سابق آمریکا و رئیس وقت شعبه خاورمیانه سیآیای بود. شخصی که از سوی آمریکاییها بهعنوان رهبر عملیات ساقط کردن محمد مصدق و بهقدرت رساندن محمدرضا پهلوی ماموریت یافته بود تا با حضور میدانی در تهران این کودتا را راهبری کند. روزولت که در تاریخ 16 تیر همان سال با گذرنامهای جعلی از مرز عراق وارد ایران شده بود، بعد از 12 سال تجربه پژوهش درباره ایران حالا فرصت پیدا کرده بود تا بهصورت عملیاتی دخالتهای آمریکا در امور ایران را مدیریت کند. او در این دیدار از اقدامات سازمان سیا در تزریق پول به روزنامهها و نشریات داخلی برای تخریب مصدق و همچنین پرداخت رشوه به اعضای مجلس، نیروهای دولتی و ارتشیها با هدف زمینهسازی کودتای نظامی پردهبرداری میکند تا شاه همانطور که خود روزولت بعدها در خاطرات خود مینویسد، تاج و تختش را مدیون او و دولت آمریکا بداند. این افسر اطلاعاتی آمریکایی درباره نخستین دیدار خود با شاه در روزهای بعد از کودتا (اول شهریورماه 1332) اینطور مینویسد: «راننده مستقیما مرا کنار پلهها برد. آنجا مردی با لباس فراک از من استقبال کرد. تعظیم کوتاهی نمود و مرا به طبقه دوم راهنمایی کرد. شاه در اتاق پذیرایی منتظر من بود... موقعی که به یکدیگر دست میدادیم مرد دیگری با لباس فراک با گیلاسهای کوچک ودکا و خاویار وارد شد... اولین کلمات شاه بسیار موقر و سنگین ادا شد: من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم. گیلاسش را برداشت و به سلامتی من دستش را بلند کرد و من هم همین کار را کردم. هر دو آن را نوشیدیم. سپس شاه خندید و گفت خیلی خوشحالم از اینکه شما را اینجا میبینم، خیلی بهتر از داخل ماشین و خیابان و باغ است...»
علاوهبر نقش پررنگ چهرههای زبده اطلاعاتی مثل کرمیت روزولت در پیشبرد کودتا علیه مصدق، این رسانهای مثل رادیو بیبیسی انگلستان و خبرنگاران آمریکایی آسوشیتدپرس بودند که نقشی دلگرمکننده را برای محمدرضا پهلوی ایفا میکردند. مثلا همانطور که مکررا در دادههای تاریخی به آن اشاره شده است، رادیوی فارسی بیبیسی در اقدامی که بعدها تحت عنوان بیان اسم رمز عملیات کودتا از آن یاد شد بهجای جمله همیشگی «الان نیمهشب است» از سوی گوینده خود، با بیان جمله «الان دقیقا نیمهشب است» به نیروهای میدانی آغازکننده کودتا و همچنین به شخص شاه اطمینان داد که انگلستان همچنان پشتیبان جدی کودتای نظامی علیه مصدق است. ساعات اولیه صبح ۲۸مرداد بود که صحنهگردانان اصلی کودتا، دستههایی از اوباش را به مدد پول سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا برای سر دادن شعار «جاوید شاه» به خیابان آورده و رضایت نظامیان را هم به همین سبک (دریافت پول) جهت شرکت در کودتا جلب کردند. چندین سال بعد از کودتای 28مرداد32 بود که سازمان سیای آمریکا اقدام به انتشار اسنادی کرد که دخالت مستقیم این کشور در کودتا علیه مصدق را اثبات میکرد و علاوهبر آن پرده از برنامهریزی خطرناک آمریکاییها برمیداشت. برنامهریزی پیچیدهای که درصورت پیروز نشدن کودتای نظامی، درگیری خیابانی فرسایشی و مسلحانهای را برای سقوط مصدق مدنظر داشت.
با همه اینها میتوان گفت هر پژوهشگر منصفی میتواند شهادت دهد نقطه آغاز چالشهای ایران و آمریکا، روز 28 مرداد سال 1332 بود نه مقاطع دیگر تاریخ. علاوهبر این همانطور که رهبر انقلاب در بیانات دیروزشان به شخصیت مصدق اشاره کردند و گفتند: «او نه حجتالاسلام بود نه ادعای اسلامخواهی داشت فقط جرمش این بود که میگفت نفت ایران باید دست ملت ایران باشد نه انگلیسیها، اما آمریکاییها بهخاطر منافعشان حتی این فرد را هم تحمل نکردند و برخلاف انتظار مصدق برای کمک آمریکا، از پشت به او خنجر زدند و با خرج کردن پول و کمک برخی خائنین و اراذل و اوباش سرنگونش کردند.» میتوان برنامهریزی آمریکاییها برای مهار قدرت ایران را بلندمدت و بیتوجه به خواست خود شهروندان ایرانی دانست.
نکتهای که رهبری هم در دیدار دیروز به آن اشاره کردند. ایشان آمریکای امروز را همان آمریکای دیروز و آمریکای ۲۸ مرداد و آمریکای حامی صدام دانستند و گفتند: «البته شیوه اعمال دشمنی آنها با گذشته دارای تفاوتهایی است و پیچیدهتر شده است ولی ما به جوانان و دستاندرکاران خود اعتماد داریم و میدانیم که میتوانند بر این شیوههای پیچیده فائق بیایند و باید کاملا هوشیار بود.»
ژنرال سرکوب
رابرت هایزر یکی از ژنرالهای چهارستاره نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا بود که در اقدامات نظامی آمریکا علیه ایران شرکت داشته و این اقدامات صرفا به برهه بعد از انقلاب اسلامی ایران برنمیگردد، بلکه بسیاری از آنها پیش از انقلاب اسلامی در دستور کار واشنگتن قرار گرفته است. پیش از انقلاب اسلامی ایران، هایزر بدونگذرنامه و با لباسشخصی و مخفیانه با دستور مستقیم جیمی کارتر، رئیسجمهوری آمریکا به ایران میآید. هایزر در این سفر ماموریتهایی را برعهده گرفته بود که نشان میدهد خصومت آمریکا با انقلاب اسلامی هیچ ارتباطی با 13 آبان 58 ندارد و این روز صرفا بهانهای برای آمریکاست تا بر اقدامات غیرانسانی خود سرپوش بگذارد. ایجاد اطمینان در بین سران ارتش نسبت به حمایت آمریکا، تشکیل یک دولت قوی و پایدار که بتواند دوست آمریکا باشد، انسجام ارتش و ایجاد همکاری نزدیک با دولت مفروض، نگهداری از تاسیسات حساس و پیشرفته نظامی چهار هدف اصلی ماموریت او بود. ماموریت اصلی هایزر بنا به فرضیات و طرحهای سری اتاق فکر شورای امنیت ملی و مشاوران نظامی واشنگتن شکل گرفته بود. او ماموریت داشت تا بعد از خروج شاه از ایران، اگر امکان داشت ارتش را به حمایت از یک دولت قوی تشویق کند و از همه مهمتر آنکه بهواسطه ارتش، به حفظ و امنیت تسلیحات فوقپیشرفته و حساسی چون هواپیماهای اف 14، موشکهای فونیکس و تجهیزات همراه آن، نیروگاهها و مناطق نفتخیز، کمک کند. در این بین هایزر برای ماموریت دیگری نیز به ایران آمده بود؛ تلاش برای لغو سفارشات و قراردادهای خرید اسلحه از آمریکا. وزارت دفاع آمریکا قراردادهایی به ارزش 23 میلیارد دلار برای این تسلیحات با دولت شاه منعقد کرده بود. اهداف اصلی سفر هایزر به ایران را میتوان در این دو گزاره خلاصه کرد. اول جلوگیری از انقلاب اسلامی و دوم پیگیری قراردادهای آمریکا در ایران. از فردای روز ورود هایزر به تهران، او جلسات جداگانهای با چهار فرمانده اصلی ارتش ازجمله کمالالدین میرحبیباللهی (فرمانده نیروی دریایی)، تیمسار امیرحسین ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، ارتشبد عباس قرهباغی (فرمانده ژاندارمری و رئیس ستاد ارتش) و ارتشبد طوفانیان (معاون وزارت جنگ) تشکیل داد. طرحریزی برای به شکست کشاندن انقلاب از طریق کودتای کورتاژ و حکومت نظامی نیز خروجیهای همین جلسات هایزر با فرماندهان ارتش ایران بود که البته در سیل خروشان حمایتهای مردم ایران از انقلاب اسلامی قدرت اجرایی شدن پیدا نکرد.
نوکر در اختیار
بعد از آنکه محمدرضا پهلوی از سرکوب انقلاب اسلامی عاجر میماند اتاق فکر دولتهای غربی به این جمعبندی میرسد که با تحمیل نخستوزیری بختیار به شاه مردم را به این تغییر حداقلی راضی نگه داشته و مانع از پیروزی انقلاب شود. محمدرضا پهلوی در کتاب خاطراتش در مورد انتخاب بختیار به نخسستوزیری مینویسد: «با بیمیلی و اکراه و بهخاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخستوزیری موافقت کردم. همیشه او را فردی دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس میدانستم... اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را بهعنوان نخستوزیر اعلام کنم.» انگلیس اما تنها دولتی نیست که در انتخاب بختیار ایفای نقش کرده است. کریم سنجابی از رهبران جبههملی حمایت آمریکا از دولت بختیار را در خاطراتش اینگونه روایت کرده است: «در همان ایام بود که یک نفر از اعضای سفارت آمریکا تقاضای ملاقات با من کرد... هدف از ملاقات و صحبتی که با من داشت این بود که ما از دکتر بختیار پشتیبانی و حمایت کنیم. من به او گفتم که بختیار در این کار موفق نخواهد شد و قبول چنین مسئولیتی یک امر بسیار خطایی است. اگر شما این فکر را کردهاید اشتباه است. اگر سازمان امنیت منشأ آن است و به شاه معرفی کرده خطا کرده است و اگر یک دولت دوست و متحد شما منشأ این فکر است و آن را تلقین کرده، بازهم اشتباه است. حکومت بختیار در آرام کردن اوضاع و جلوگیری از انقلاب موفق نخواهد شد، بلکه وضع را وخیمتر و بدتر خواهد کرد.» امام خمینی(ره) در برابر این حربه کوتاه نیامده و در مصاحبهای با خبرنگار سیبیاس آمریکا درباره دولت بختیار اینگونه به روشنگری میپردازد: «اولا بختیار مخالف شاه نیست. او میخواهد شاه را نگه دارد. ایشان با آمریکا بندوبست دارد. و ثانیا برفرض اینکه مخالف شاه باشد خودش مخالف قانون است. مجلسین مخالف قانونند و شاه هم مخالف قانون است. از این جهت ما مخالف او هستیم.» درنهایت اما بختیار با حمایت دولتهای غربی کمی بیشتر از یک ماه بر مسند نخستوزیری تکیه زده و برای سرکوب انقلاب اسلامی از جنایت علیه مردم ایران فروگذار نمیکند. بهشهادت رسیدن 126 نفر در آخرین ساعات منتهی به پیروزی انقلاب نماد عینی از آیندهای بود که آمریکا با انتخاب بختیار بهعنوان نخستوزیر برای ایرانیان ترسیم میکرد. درنهایت افزایش اعتراضات عمومی، فرار بازماندگان رژیم سلطنت، خروج ژنرال هایزر از کشور و همچنین بیانیه بیطرفی ارتش که شب 22 بهمن به امضای سران ارتش شاهنشاهی رسید باعث شد تا بختیار ظهر روز 22 بهمن ناگزیر به فرار از کاخ نخستوزیری شود. فرار بختیار اما باعث نشد تا آمریکا او را از برنامه ضدایرانی خود کنار بگذارد. واشنگتن قبل از اینکه با تحریک صدام جنگ 8 ساله را به ایران تحمیل کند شانس خود را برای بهشکست کشاندن انقلاب از طریق کودتای نوژه در سال 59 امتحان میکند. کودتایی که یکی از اهداف آن بازگرداندن مجدد بختیار به ایران و بهقدرت رساندن وی بود و مطابق سایر برنامههای ضدایرانی آمریکا با هوشمندی مردم بهشکست انجامید.
کودتای کورتاژ
یکی از بارزترین اقدامات آمریکا که نشان میدهد این کشور در بحرانهای پس از انقلاب اسلامی، مهره کلیدی بوده و خصومتش با ایران به آبان 58 و تسخیر سفارت آمریکا برنمیگردد، «کودتای کورتاژ» یا «عملیات نجات» است. با شروع بهمن 57 و افزایش احتمال پایان عمر رژیم پهلوی، آمریکا سعی کرد تا حکومت نیمهجان پهلوی را پس از بازگشت امام خمینی(ره) به ایران احیا کند، از این رو ژنرال هایزر، معاون فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا را مامور انجام عملیاتی در ایران کرد. هایزر برای انجام این عملیات وارد تهران شد و همزمان با ورود او، طرح کودتا علیه انقلاب در دستورکار قرار گرفت. طبق این طرح، هایزر و نیروهایش میخواستند پس از اعلام حکومت نظامی در هشت شب 21 بهمن ماه، رهبران انقلاب اسلامی را دستگیر و انقلاب را پیش از پیروزی، سرنگون کنند. سپهبد رحیمی فرماندار نظامی و رئیس شهربانی که هر دو طرح کودتا را از هایزر دریافت کرده بودند، به پلیس تهران روز شنبه 21 بهمن دستور دادند که در کلیه ساختمانهای مشرف به میدانها و مراکز عمومی شهر، سنگرگیری کنند و آماده باشند تا نیروهای ارتشی به آنها ملحق شوند. از دستورات و قرائن آشکار بود که کودتایی در شرف شکلگیری است و این کودتا قرار بود نیمههای شب 22 بهمن انجام گیرد. دستور رحیمی به پلیس تهران آن بود که نیروهای پلیس و ارتش هر جنبندهای را که روز یکشنبه 22 بهمن در خیابانها مشاهده کردند، به گلوله ببندند. قرار بود واحدهای زرهی ارتش نیز از پادگانهای خود خارج شوند و پس از درهم شکستن مقاومت مردم، مواضع حساس را اشغال کنند. اما روز شنبه21 بهمن ماه، پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت چهار و نیم بعدازظهر، مردم به خانههای خود نرفتند. سرهنگ کیخسرو نصرتی، رئیس ستاد پلیس تهران که آن روزها یکی از افرادی بود که در کودتای کورتاژ شرکت داشت، درباره روز شنبه 21 بهمن بعد از ساعت چهار و نیم بعدازظهر در مصاحبهای که با روزنامه اطلاعات در اسفند 57 داشته، گفته: «تلفن کلانتریها مرتبا زنگ میزد و از من کسب تکلیف میکردند که درمقابل جمعیت به چه عملی باید دست بزنند. موقعیت خوبی بود. به تمام روسایی که تلفن کردند، گفتم اوضاع شهر وخیم است و پلیس را یارای مقابله با مردم نیست و برای آنکه کشته نشوید، بهتر است کلانتریها را تخلیه کنید. اغلب کلانتریها مطابق دستور ما رفتار کردند و پس از اولین برخورد با جمعیت، ساختمانها را تخلیه کردند و مردم توانستند این اماکن را تسخیر نمایند و به سلاحها دسترسی پیدا کنند. به این ترتیب کودتاچیان با مشکل بزرگی روبهرو شدند. در آن شب، تهران صحنه نبرد شده بود. سربازان فرمانداری نظامی از مقابل مردم میگریختند و شهر به تصرف مردم درآمده بود. ساعت پنج صبح با افراد تحت اختیار خود، به دانشکده پلیس رسیدیم و بلافاصله دستور دادم پرچم سفید صلح را بر فراز ساختمان بالا ببرند. پاسبانی مأمور این کار شد و به محض آن که پرچم را آویخت، مورد اصابت گلوله واحدهای ارتش قرار گرفت و از طبقه چهارم به پایین سرنگون شد. چون بیم زد و خورد با نیروهای ارتشی میرفت، عده ما درمقابل آنان قلیل بود با زحمت زیاد خود را از مقابل نیروهای ارتشی کنار کشیده و سلاحهای سنگین را در دانشکده گذارده و آن محل را ترک کردیم و از آن پس متواری شدیم.»
مقامات عالیرتبه آمریکا و ارتش ایران قبل از انقلاب که طرح کودتا را ریخته بودند، درمقابل عمل انجامشدهای قرار گرفتند که اقدام مجدد به هر خشونتی را از آنان سلب کرد. ارتشبد قرهباغی پس از اطلاع از تخلیه کلانتریها شدیدا سپهبد رحیمی را مورد مواخذه قرار داد، اما رحیمی گیج و مبهوت نمیدانست که چرا برخی از کلانتریها بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم مردم و سپس تخلیه شدهاند. دیگر هیچ عمل حادی از طرف کودتاچیان با وجود تصرف شهر از طرف مردم در شنبهشب، ساخته نبود و در روز یکشنبه 22 بهمن ماه مراکزی که باید پلیس و نیروهای انتظامی در آنها سنگرگیری نمایند، به دست چریکها افتاده بود.