عاطفه جعفری-میلاد جلیل زاده، خبرنگار:آنقدر جامعه تشنه گفتوگو بود که برنامه «شیوه» استقبال غافلگیرکنندهای را از سوی مخاطبان تلویزیون دریافت کرد. این در حالی است که لحن شدیدا نخبگانی این برنامه وسط شعلههای اتفاقات اندیشهسوز و احساسی کف خیابان روی آنتن رفته است. همه این را میدانند که با به جریان انداختن گفتوگو میتوان از انباشت احساسات منفی، معضلات و ناکارآمدیها و تبدیل شدنشان به خشم، گره و بحران جلوگیری کرد، اما خیلی از اوقات تا کار به بحران نکشد و دور به دست نقشآفرینان ناجور صحنه نیفتد، دوباره سراغ این اصل بدیهی نمیروند.
برگزار کردن چنین گفتوگوهایی، امکانی است که فقط رسانههای داخلی و بهخصوص تلویزیون ملی از آن برخوردار هستند. نگاهی به رسانههای فارسیزبان آنسوی آب که این روزها حتی ادعای حرفهایگری را هم مطلقا کنار گذاشتهاند و بهسان تحلیلگران میدانی سیاست، یا به قول فرنگیها لیدرشیپ در حال فعالیت هستند، نشان میدهد آنها از مرحلهای که بتوانند محمل و میزبان گفتوگو باشند، عبور کردهاند و تمام ظرفیت و سرمایه احتمالیشان برای بخشهای نخبهتر و اندیشمند جامعه را روی جذب لمپنهای هیجانزده این چهل روز قمار کردند.
وقتی قصه غمبار شهریور ۱۴۰۱ رقم خورد، جامعه از ابتدا عصبانی بود اما همه افراد عصبانی لزوما موضعشان همان نبود که پس از چهل روز تبدیل به گفتمان غالب بر اعتراضات شد. این وضعیت را همان رسانهها ایجاد کردند، بیاینکه فرجام خاصی برای این روند قابل تصور باشند و تنها هدفش میتوانست آزار دادن نظام سیاسی موجود و تضعیف موضعش یا فراهم کردن بستر امتیازگیری کشورهای دیگر از آن باشد. این رسانهها نمیتوانند با چنین لحنی پاسخگوی نیاز بخش بزرگتر جامعه، به گفتوگوهای جدی و عمیق باشند و نهایتا قادرند به بخش بسیار رادیکال و ویرانیطلب جامعه، باورهای جعلی و توهم فرداهای ظفرمند آن را بفروشند تا سوسوی شعلههای فعالیتشان کور نشود.
از این ظرفیت و امکان گفتوگو، صدا و سیمای ملی ایران در این چند وقت استفادههایی کرد، هرچند ناکافی بود، هرچند گاهی نسبت به روش برگزاری و مسائلی مثل آن میشد نقدهای جدی داشت و هرچند به همین گفتوگوهای معقول و حتی واجب، عدهای از افراد تندرو با ارزیابیهای غلط فشارهایی آوردند و میخواستند همین هم نباشد؛ با این حال چنین برنامههایی ساخته شد و تاثیرگذاریشان و بازتاب مثبت آنها به چشم آمد.
برنامه شیوه که شیوهای نخبگانی داشت و سطح بحث را بیتوجه به هیاهوی این روزها، همانطور که لازم به نظر میرسید بالا برد، بر قله این برنامههای گفتوگومحور ایستاد. نقدهایی هم به این برنامه شده بود که از موضع غلطی بود. عدهای میگفتند چرا گفتوگو راه انداختهاید؟ همان عدهای که لحن آنها آتشبیار معرکه بود و خوراک خوبی برای همان رسانههای جنجالساز معاند فراهم میکرد، میخواستند نقش لبه دوم قیچی را برای بریدن زبان عقلانیت و تعادل بازی کنند. حال آنکه در ۴۴ سالگی جمهوریت، دیگر رفتهرفته تصاویر اجتماعی لازم برای چنین صحنههایی مشخص شدهاند و نظام سیاسی به حدی از پختگی رسیده است که بداند کنترل اوضاع را نباید کاملا به دست چنین گروههای تندرو و هزینهسازی سپرد.
در شرایطی که حتی لحن بی.بی.سی فارسی به عنوان پرچمدار ادعای حرفهایگری در کار خبر و تحلیل، از نشریات داخلی منافقان هم رکیکتر شده، بهترین فرصت برای رسانههای داخلی فراهم میآید که در مقابل ریخت چاقوکش و لاتکی و لمپن بی.بی.سی و منوتو و ایراناینترنشنال، چهرهای نخبگانی و عاقلانه را به اتیکت و برچسب خودشان تبدیل کنند. این اتفاقات سال ۱۴۰۱ اولین حضور میدانی و جدید دهه هشتادیها در دنیای سیاست بود. دهه نودیها هم که در دوره شکلگیری قالبهای ذهنیشان هستند، نظارهگران این میدان بودند. تحلیلهای فوری و آنی و احساسی نشاندهنده موضع نهایی یک جماعت بزرگ، در حد یک نیل نیست. مهم چیزی است که پس از طی شدن زمان در ذهنها تهنشین میشود و تصویر نهایی طرفین دعوا را تشکیل میدهد. طرف عقلانیتمدار داستان و طرف چاقوکش، فحاش، شایعهپراکن و بیمنطق آن، تصاویر نهایی دو سمت ماجرا خواهد شد که پس از سالها در ذهن نسلهای جدید حک میشوند. ما میتوانیم گفتوگو به راه بیندازیم و این امکان و قابلیت، مزیت ما بر رسانههای معاند است. اما موانعی بر سر این راه در داخل کشور داریم که اینها را هم باید حلوفصل کنیم. هروقت تندرویها خواست مانع از ادامهدار شدن این پویایی سازنده گفتمانی شود، باید سفت و سخت جلوی آن ایستاد و از سرمایه نظام که عصارهای چکیده از تلاقی ابرهای جمهوریت و اسلامیت است، یعنی گفتوگوی منطقی و عقلانی دفاع کرد. طرفهای مقابل نه به جمهوری اعتقاد دارند و نه آشکارا اسلام. این امکان برای ما فراهم است که در این چهارچوبها گفتوگو بهراه بیندازیم و اگر کسی در ژست دفاع از نظام بر علیه این روند حرف زد یا اقدام کرد، نباید اجازه داده شود که راه را برای ساخته شدن قرینهای از فاشیسم معاندان خارجی، در داخل کشور هموار کند.
چند برنامه اخیری که از مجموعه شیوه روی آنتن رفت، نشان میدهد این جریانهای تندرو اگرچه موفق نشدهاند به هدف نهاییشان که توقف روند گفتوگو است برسند، با این حال فشارهایی آوردهاند که روی کیفیت کار تاثیراتی داشت. از دو گفتمان سیاسی موجود در صحنه رسمی کشور، هربار افرادی به شیوه دعوت میشوند تا مباحثی را جلو ببرند. جریانی که معمولا کمتر پیش میآید کسی از آنها را در صدا و سیمای ملی ببینیم، با بهترین نمایندههایش در این گفتوگوها حضور داشت و جریان مقابل با ضعیفترین چهرهها. یکی از طرفین گفتوگو میداند که سوای هرچه بگوید، صرف حضورش در تلویزیون پس از مدتها ارزش خبری دارد و طرف مقابل نه تنها این حضور در رسانه ملی را حق دائمیاش میداند، بلکه کمابیش مخالف حضور بقیه است و حالا هم نشستن در مقابل امثال قوچانی و زیدآبادی را با توجه به شرایط خاص کشور با اکراه پذیرفته است. این افراد که حضورشان در تلویزیون به عادتوارهای خستهکننده تبدیل شده، به تریبونهای یکطرفه خو کرده بودند و به واکنشهای منفی و حتی عصبی جامعه هم محل نمیگذاشتند. اما حالا کسی از گفتمان رقیب روبهرویشان بود و به عبارتی وزن منطق گفتمانیشان خودبهخود با آنها قیاس میشد. اما چه چیزی باعث میشود که یک گروه با بهترین چهرههایش و گروه دیگر با ضعیفترینها در چنین آوردگاهی ظاهر شوند؟ این ظاهرا نتیجه مهار نشدن زور و فشار گروههای تندرو است. شما نمیتوانید به عنوان مجری و تهیهکننده شیوه، مثلا محمد قوچانی را به برنامهتان بیاورید و آن را در معرض خطر تعطیلی نبینید، مگر وقتی مقابلش یکی از افرادی باشد که حضورش تندروترین افراد را راضی میکند. نمیتوانید احمد زیدآبادی را به تلویزیون دعوت کنید، اگر مقابلش یکی از همان همیشگیها را نگذارید که هر بار صحبت کرده، حداقل یکی-دو تا خوراک چرب برای رسانههای آنطرفی دستوپا میکند. به شکل همزمان غمبار و خندهداری، آوردن یک نماینده متعادل و معقول از جریان مقابل قوچانی و زیدآبادی برای گفتوگو با آنها، خطر موثر واقع شدن فشار تندروها را بهشدت افزایش میدهد و این افراد به این شکل، به خود جریانی که با عناوینی از قبیل انقلابی و اصولگرا و امثال آن شناخته میشود بیشترین ضربه را میزنند.
همه ما بدون تعارف باید با تندروهای جریان سیاسی خودمان مرزبندی کنیم و فعالیتشان را از اثر بیندازیم تا آنها نتوانند با تبدیل کردن جامعه به صحنه جنگ اعتقادی، جمهوریت را از کارکرد بیندازند و اسلام را یا شخصی کنند یا مقبولیت عام آن را محل تردید قرار دهند. این نهتنها بهنفع هرکدام از گروهها، بلکه بهنفع کل کشور است. این گفتوگوها باید ادامه پیدا کنند اما میزانسنشان و وزن علمی و میزان مهارت سخنوری دو طرف باید عادلانه باشد و مانع عادلانه شدن آن، قطعا میهمانان کمپیدایی نیستند که پس از مدتها حضور در تلویزیون، جو بسیاری از برنامهها بهنفعشان تمام میشود. عامل اصلی جریان تندرویی است که با انبوهی از هیاهو و جنجالها چنین جاانداخته که اگر به سیاق همیشگی او هم در گفتوگو نباشد، کل بازی را بههم میزند. آنها حاضر نیستند خودشان را با هر گفتوگویی تراز کنند و این به دلیل آن است که متاسفانه ارزیابیشان میگوید هنوز زور جواب میدهد. زور را در این زمینه از آنها بگیریم تا خودشان هم برای بقا، ناچار به رشد شوند و ناپختگیها، نسنجیدهگوییها و هزارویک ایراد دیگرشان به پای همه کسانی گذاشته نشود که اینها خودشان را نمایندهشان معرفی کردهاند.
شوآف ممنوع
مناظره و جدلهای بین دو دیدگاه متضاد، قرار است چه نتیجهای بهبار آورد؟ آیا مخاطب تلویزیون پای دیالوگهای میهمان-کارشناسهای برنامه شیوه مینشیند تا از میان اظهاراتی که گاه از سر هیجان و احساس زده میشود، بهنفع یکی و بر ضد دیگری، یکی را انتخاب کند. آیا برنامه شیوه، جنگ گلادیاتورها است که تماشاگرانش با پیروزی یکی بر دیگری خوشحال شوند و به هیجان بیایند؟ بهنظر نمیآید که در اهداف برنامه، ساختن چنین معرکهای معنایی داشته باشد. حداقل مهندس حامدی، مدیرگروه فرهنگ و اندیشه شبکه چهار هم در گفتوگو با «فرهیختگان» هم به همین موضوع تاکید داشت که «مچ گرفتن یا مترصد فرصتی برای زمینزدن طرف مقابل شاید برای کشتی مناسب باشد، اما برای مناظره علمی مناسب نیست.» اتفاقا نقطه قوت برنامه شیوه همین است که با شوآف جدلهای بیهوده بهدنبال لحظاتی نیست که مخاطب پای تلویزیون، خوشخوشانش شود که عجب دعوای معرکهای! بلکه شیوه بدون پیچیدگی در اجرا و با کمک ابزار کلاسیک دیالوگ در کنشی خردگونه، دو دیدگاه مختلف و حتی متضاد را پیشروی هم مینشاند تا تماشاچی از دل جدل و تقابل فکری که عرضه شده، به یک دیدگاه سومی برسد. دیدگاهی که لزوما آن چیزی نیست که هرکدام از دوطرف منازعه داشته و دارند بلکه ماحصلی است از یک تقابل گفتمانی که بر ذهن مخاطب شکل میگیرد. چنین شیوه از مناظره و طرح مباحث گفتمانی علاوهبر اینکه به قوه عاقله و تحلیلی مخاطبش احترام میگذارد، زمینهساز طراحی مباحثی بدیع در حوزه گفتمانی است. در چنین وضعیتی رعایت این اصل برای سازندگان شیوه، اهمیت بیشتری به نسبت دیگر برنامههای گفتوگومحور تلویزیون دارد، چون این برنامه تبدیل به برند این روزهای تلویزیون شده است و مهمتر اینکه به ادعای خودشان میخواهند محلی برای صورتبندی دیدگاههای کارشناسان درخصوص پدیدههای جامعه امروز ایران باشند. واضح است که هرگونه تخطی و بیدقتی در رعایت این هدف آرمانی نهتنها باعث ابتذال در اجرای برنامه خواهد شد، بلکه بهمرور حواشی را بر متن برنامه مسلط خواهد کرد.
چرا دعوا میکنید؟
اینکه دو دیدگاه مختلف و گاه متضاد بتوانند در کنشی خردگونه، بدون شوآفهای مرسوم به مباحث اصولی ورود کنند، قطعا نیازمند لوازمی است که باید برنامهای همچون شیوه به آن مجهز شود. اما این لوازم چیست و چه میشود که در برخی از برنامههای شیوه شکل و شمایل مناظره به سمتوسویی میرود که مخاطب بهجای اینکه از یک کنش خردمندانه بهره ببرد، تماشاچی معرکه برد و باخت سیاسی میشود. بیایید یک بار دیگر مناظره مشهورشده چند روز پیش برنامه شیوه را مرور کنیم. مناظرهای میان محمد قوچانی و قاسم روانبخش که هر دو میهمان در موضوع «تصویر جامعه در رسانه» به این برنامه دعوت شده بودند. بهانه چنین دعوتی به این جهت بود که این دو نفر علاوهبر سابقه رسانهای و روزنامهنگاری، حامل دو دیدگاه متفاوت سیاسی هستند. برای مخاطب حرفهای که نسبتا با سابقه رسانهای این دو میهمان آشنا بود، هرچه برنامه پیش میرفت روشن میشد که دوطرف در یک قدوقواره مشخص با هم مناظره نمیکنند. روانبخش از همان زمان ورود به بحث، نقشه منسجم و درست و درمانی برای طرح مباحث نداشت و این بههمریختگی در ارائه تا پایان برنامه ادامه داشت. در میانه گفتوگو و جایی که قوچانی، حرفهای تازهای هم وارد بحث میکرد روانبخش به شکلی کاملا منفعلانه فقط درحال نتبرداری بود تا بار دیگر ثابت کند بدون هیچ طراحی دقیقی به این بحث ورود کرده است تا فقط از پس ادعاهایی که طرف مقابلش طرح میکند، بربیاید. روانبخش در تحلیل شرایط حواسش به ملاحظات امنیتی است و قوچانی هم با نگاه یک ژورنالیست درحال دفاع از جریان سیاسی متبوعش. چنین وضعیت کمیکی تا انتهای مناظره ادامه دارد. روانبخش با تکیه بر یکسری مفروضاتی که سالها در رسانههایشان تکرار کردهاند، ناخواسته زمین مناظره را بهسمت جدلهای کهنه و پاسخهای آمادهدار برده بود و در چنین زمین آمادهای بهطور طبیعی هر فرد دیگری جای محمد قوچانی هم بود پیروز یک مناظره جناحی میشد. محمد قوچانی که از قبل همهچیز را آماده کرده بود، با بهکارگیری چند ترفند ویژه مناظره، ادعاهایی که روانبخش مطرح میکرد را بیپاسخ نمیگذاشت و سریع میرفت سراغ دفاع بیحساب از عملکرد سیاسی دولت روحانی. عمده زمان این برنامه یکساعتو50دقیقهای به همین منازعات بیاساس گذشت و قدوقواره بحث تقلیل پیدا کرد به بازخوانی یک دعوای قدیمی بین دو جریان سیاسی و البته بازخوانی ریشههای این دعوا در اواخر دهه هفتاد. چنین نتیجهای برای برنامهای همچون شیوه و آن هم برای شرایط فعلی جامعه هیچ نامی ندارد جز ابتذال در بحث! بیتوجهی به چینش میهمانان مناظره یکی از مهمترین دلایلی است که پیش از این در برنامه دیگری از برنامه شیوه شاهدش بودیم و ماحصلش چیزی جز همین ابتذال در طرح مباحث نبود. برنامهسازان شیوه قطعا به این موضوع توجه دارند که کنار هم گذاشتن دو نفر از دو جریان سیاسی، فقط میتواند یکی از فاکتورهای شکلگیری یک مجادله نظری باشد. گزینش افراد با دیدگاه و نظرگاههای متنوع نیازمند درک ظرافتهایی است که رعایت آن در چهارچوب رسانه فراگیر تلویزیون، ضرورت بیشتری دارد.