تاریخ : Sat 29 Oct 2022 - 23:30
کد خبر : 75233
سرویس خبری : ایده حکمرانی

تکثر لازمه کشور است

گزارش «فرهیختگان» از نشست «تحلیل وقایع مهرماه ۱۴۰۱» در موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی

تکثر لازمه کشور است

یازدهمین نشست از سلسله گفت‌وگوهای انتقادی موسوم به ارغنون خرد، چهارم آبان با حضور جمعی از اساتید جامعه‌شناسی و علوم سیاسی ازجمله رضا غلامی رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، لیلا فلاحتی استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، سید‌عبدالامیر نبوی عضو هیات‌علمی موسسه‌ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، بهاره آروین عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت‌مدرس و سیدمهدی ناظمی قره باغ پژوهشگر فلسفه، در محل موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد. در این نشست چهار سوال اصلی پیش روی اساتید قرار گرفته بود.

واقعه اخیر مصداقی از ضعف حکمرانی در ساختار سیاسی است

محمدحسن امانی، خبرنگار:یازدهمین نشست از سلسله گفت‌وگوهای انتقادی موسوم به ارغنون خرد، چهارم آبان با حضور جمعی از اساتید جامعه‌شناسی و علوم سیاسی ازجمله رضا غلامی رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، لیلا فلاحتی استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، سید‌عبدالامیر نبوی عضو هیات‌علمی موسسه‌ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، بهاره آروین عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت‌مدرس و سیدمهدی ناظمی قره باغ پژوهشگر فلسفه، در محل موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد. در این نشست چهار سوال اصلی پیش روی اساتید قرار گرفته بود. متن زیر، پاسخ‌های این اساتید به سوالات چهارگانه است که در ادامه می‌خوانید. در قسمت اول متن پاسخ‌های مکتوب رضا غلامی به پرسش‌های یادشده را خواهید خواند و در قسمت دوم اظهارات دیگر اساتید را از نظر می‌گذرانید.

سوال اول. جنابعالی چه توصیف و تحلیل جامعه‌شناختی‌ای می‌توانید از وقایع مربوط به درگذشت مرحومه مهسا امینی ارائه دهید.
رضا غلامی یکم. من این حادثه را یک حادثه چندوجهی می‌دانم. یک وجه آن، عکس‌العملی طبیعی از سوی شمار قابل توجهی از مردم به ویژه جوانان و نوجوانان در خصوص درگذشت خانم‌ مهسا امینی بود. خود این عکس‌العمل هم شامل ابعاد گوناگونی است: یک بُعد آن برمی‌گردد به شخص خانم امینی؛ یک بُعد دیگر آن برمی‌گردد به موضوع قانون حجاب اجباری و بُعد سوم آن برمی‌گردد به انباشتی از ناراحتی‌هایی که از نظام وجود دارد. این ناراحتی خود به چهار نوع قابل تقسیم است: یکم، ناراحتی‌هایی که درباره مواجهه نظام با مسائل اجتماعی و فرهنگی هست. دوم، ناراحتی‌هایی که درباره مواجهه نظام با مسائل سیاسی و سبک حکمرانی وجود دارد. سوم، ناراحتی‌هایی که درباره عملکرد اقتصادی نظام وجود دارد و چهارم، ناراحتی‌های مجتمع‌شده از همه این انواع اعم از اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی. وجه دوم، ربط واقعی به مهسا امینی ندارد بلکه خانم امینی یک بهانه است برای ایجاد اغتشاشی که برای موقعیتی مناسب از قبل از سوی جریان ضدانقلاب و دولت‌های دشمن جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی شده بود.
بنده در تحلیل خودم، در وجه نخست، صرفا قصد دارم وارد بُعد فرهنگی و اجتماعی شوم و در وجه دوم نیز قصد دارم کمی پروژه دشمن درباره ایران را تبیین کنم. ضمنا روش من در اینجا، تحلیل براساس مجموعه‌ای از فکت‌هاست و لذا تلاش می‌کنم از تحلیل ذهنی حادثه اجتناب کنم. البته همه می‌دانیم که به دلیل فاصله نگرفتن از این حوادث، رسیدن به جمع بندی مطمئن درباره این حوادث امکان‌پذیر نیست.  
در ارتباط با وجه اول، واقعیت این است که خانم مهسا امینی در ۲۲ شهریور به خاطر بدحجابی نه کشف حجاب، از سوی گشت‌ارشاد دستگیر و به مرکز پلیس امنیت اخلاقی در خیابان وزرای تهران منتقل می‌شود و در آنجا به دلیل بیماری زمینه‌ای‌ که داشته متاسفانه فوت می‌کند. در اینجا بحث بر سر سه چیز است:
1. ازسرگیری گشت‌ارشاد
2. دستگیری خانم امینی به خاطر بدحجابی 
3. فوت خانم‌ مهسا امینی 
در ارتباط با گشت‌ارشاد حرف بسیار است اما می‌خواهم از دو منظر عمده در این زمینه صحبت کنم. منظر اول اینکه: فعالیت گشت‌ارشاد در گذشته به خاطر ناکارآمدی، جنجال‌سازی و حتی وجود سطحی از نفرت عمومی، متوقف و به جای آن طرح ناظر ۱ و ۲ فعال شده بود و ظاهرا بنای دولت بر این بود که طرح ناظر ۱ و ۲ تقویت شود. لذا باید دید راه‌اندازی مجدد گشت‌ارشاد با روش‌های قبل، با چه منطقی صورت گرفته است؟ و اما منظر دوم: سخن به این بحث قدیمی برمی‌گردد که آیا در شرایط عدم‌سرمایه‌گذاری صحیح فرهنگی در موضوع حجاب و عدم‌موفقیت در برنامه‌های ترویج حجاب در بین بخشی از مردم به‌ویژه نسل‌های جدید، اصولا روش انتظامی و قضایی درباره حجاب جواب می‌دهد یا نمی‌دهد؟ از گذشته تقریبا روشن بود که روش‌های انتظامی نه‌تنها جواب نمی‌دهد بلکه مشکلات دیگری را اضافه می‌کند اما بعد از این حوادث، ثابت شد که روش انتظامی در این زمینه قطعا نادرست بوده است.
درباره دستگیری خانم‌ مهسا امینی توسط گشت‌ارشاد می‌توان گفت که علی‌الظاهر از نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی، ماموریت بخش امنیت اخلاقی فراجا، در ماه‌های گذشته برخورد با افراد بدحجاب نبوده بلکه صرفا برخورد با افراد بی‌حجاب بوده است. ثالثا اگر هم مهسا امینی بدحجاب بوده، باید بدحجاب حاد می‌بوده تا دستگیر و به مرکز منتقل شود که عکس‌ها چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. لذا معتقدم چه راه‌اندازی مجدد گشت‌ارشاد به روش سنتی و چه دستگیری خانم‌ مهسا امینی به عنوان یکی از مصادیق بدحجابی، یک خطا و یک اعمال سلیقه بوده است.
در ارتباط با فوت خانم‌ مهسا امینی در مرکز پلیس امنیت اخلاقی، گزارش پزشکی‌قانونی که گزارش معتبری است، نشان می‌دهد که اولا او مورد ضرب و جرح قرار نگرفته و ثانیا مهسا امینی سابقه بیماری داشته و این سابقه در مرگ او تاثیر داشته است. با این وجود، دو نکته در اینجا باید مد نظر قرار بگیرد. یکم: باور عمومی به تاثیر استرس و هیجان عصبی ناشی از دستگیری در فوت مهسا امینی و دوم: نظر معدودی مبنی بر تاخیر در رسیدگی پزشکی و عملیات احیاء که اجماع کارشناسی درباره آن وجود ندارد. 
خب، بعد از فوت خانم‌ مهسا امینی که هم جوان و زیباست، هم کُرد است و هم سنّی، به طور طبیعی عواطف بخشی از مردم ایران جریحه‌دار می‌شود و پلیس و دستگاه‌های گوناگون هم تلاش موثری برای مرهم نهادن بر روی عواطف جریحه‌دار شده نمی‌کنند. در این شرایط، عده‌ای ابتدا از جلوی بیمارستان و سپس در نقاط دیگر مانند خیابان حجاب تقریبا به‌صورت خودجوش به این حادثه که مقصر آن را نظام و سیاست آن در مواجهه با مسائل اجتماعی یعنی حجاب می‌دانند، اعتراض می‌کنند و این اعتراضات در نقاط دیگری هم به شکل محدود و به مثابه یک موج کوچک اتفاق می‌افتد.
در این بین، جریان ضدانقلاب که بعدا توضیح خواهم داد از قبل برای ایجاد مجموعه‌ای از اغتشاشات در اواخر پاییز ۱۴۰۱ برنامه‌ریزی کرده بودند، فرصت را غنیمت می‌شمردند و با به میدان آوردن رسانه‌های خود و سوار شدن بر موضوع و سپس بهره‌برداری از جریحه‌دار شدن عواطف بخشی از مردم، با تحریک احساسات، تهییج مردم به اعتراض به ویژه از طریق دروغ‌پردازی درباره نحوه درگذشت مهسا امینی و سپس پروژه کشته‌سازی، اولا، اعتراضات را در نقاط بیشتری از کشور گسترش می‌دهند و ثانیا، اعتراضات را در اکثر موارد نه همه موارد، تبدیل به اغتشاشات می‌کنند. 
شما می‌دانید که اعتراض یعنی ابراز مخالفت نسبت به یک اندیشه و یا عمل به منظور اصلاح و تغییر که معمولا توام با خشونت نیستند و از طریق بیانیه، نقد رسانه‌ای یا تظاهرات شکل می‌گیرد.
و اما اغتشاش یعنی رفتار توام با خشونت عده‌ای از افراد که در مقابله با نظام حاکم بر سر مسائل مختلف اتفاق می‌افتد و همواره بی‌نظمی و ناامنی با خود به همراه دارد.
البته ما در علوم سیاسی عامل اغتشاش را به‌صورت کلی به درون‌زا و برون‌زا  تقسیم‌ می‌کنیم: درون‌زا یعنی اگر باب نقد و سپس اعتراض بسته شود، و رسانه‌های آزاد نباشند، یا به اعتراضات از مسیر درست ترتیب اثر لازم داده نشود، اعتراضات کم‌کم به اغتشاش تبدیل می‌شود. برون‌زا یعنی بیگانه با طراحی قبلی و استخدام افرادی مزدور در یک کشوری اغتشاش به‌وجود آورد یا با عملیات روانی در یک کشور، بخشی از مردم آن‌ کشور را وارد اغتشاش کند. 
اعتراض در جمهوری اسلامی ایران مجاز است. اصل ۲۷ قانون اساسی می‌گوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است.»
البته اعتراض در کشور ما نیازمند اخذ مجوز از وزارت کشور است ولی نظام حتی با اعتراضات غیرقانونی نیز بعضا مدارا کرده است، با این حال، طبیعی است که اغتشاش در هیچ کشور دموکرات و لیبرالی هم به دلیل مختل کردن زندگی مردم و لطمه زدن به اموال عمومی و خصوصی، تحمل نمی‌شود. 
از این پس، ما بیشتر در کف خیابان تنها با اعتراض یعنی تظاهرات مسالمت‌آمیز بدون مجوز روبه‌رو نیستم بلکه با اغتشاشات روبه‌رو هستیم. البته این وضعیت در داخل دانشگاه‌ها لزوما اینگونه نیست. عمده اعتراضات در داخل دانشگاه‌ها الا موارد خاص، به اغتشاش تبدیل نشده است. 
انتظار می‌رفت که با اعلام رسمی نظر پزشکی‌قانونی درباره علت درگذشت مهسا امینی و افشا شدن دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های بیگانه، اغتشاشات تمام شود اما به دو دلیل اغتشاشات تمام نمی‌شود. 1. با عملیات روانی گسترده رسانه‌های خارجی و خطاهای قبلی مانند ماجرای هواپیمای اوکراینی، متروپل و... اعتماد عمومی به گزارش‌های رسمی ازجمله گزارش پزشک قانونی پایین است. چنانچه در نظر سنجی ۲۵ مهر یکی از مراکز معتبر نظرسنجی، 54.2 درصد از پاسخ‌دهندگان بیانیه پزشکی‌قانونی را اصلا باورپذیر ندانسته‌اند و 18.5 درصد، کم‌باورپذیر دانسته‌اند. 
 2. موضوع اعتراضات نه‌تنها از مهسا امینی و حتی قضیه حجاب عبور کرده بلکه به کشته‌های دیگر و موضوعاتی فراتر از حجاب سرایت کرده است. 
با این ملاحظه اغتشاشات ادامه پیدا می‌کند. 
اطلاعات معتبر درباره حوادث شهریور و مهر ۱۴۰۱ بسیار اندک است اما براساس اطلاعاتی که تا الان از سوی مراجع معتبر یا شاهدان میدانی ارائه شده است، درباره اغتشاشات چند گزاره عمده وجود دارد که در تحلیل ما می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد: 
1. از حدود 8 تا 10 هزار نفری که ظاهرا در اغتشاشات از سوی ماموران انتظامی دستگیر شده‌اند، گفته شده حدودا ۷۰ درصد زیر ۳۰ سال بوده‌اند. 
2. شاهدان میدانی تاکید می‌کنند که حضور دختران در اغتشاشات به‌ویژه در نقش لیدر بسیار پررنگ بوده است.  
3. عمده کسانی که در اغتشاشات حضور داشته‌اند، فاقد تحصیلات دانشگاهی بوده‌اند و دانشجویانی که وارد اغتشاش شده‌اند به 20 درصد نمی‌رسیده‌اند. ضمنا تعداد اندکی از دانشجویان در مقطع کارشناسی‌ارشد و دکتری تحصیل می‌کردند.
4. برخی ماموران گفته‌اند در میان معترضانی که اغتشاش‌گری کرده‌اند، قربانیان آسیب‌های اجتماعی به وفور حضور داشته‌اند.
5. بعضی از اغتشاشگران به ماموران گفته‌اند که خود یا خانواده‌شان از مشکلات اقتصادی و معیشتی در رنج بوده‌اند یا وانمود کرده‌اند که احساس تبعیض و بی‌عدالتی داشته و به عملکرد نظام در برخورد با مفاسد نیز اعتراض دارند.
6. عمده افرادی که از اعتراض به سوی اغتشاش رفته‌اند، جزو مجرمان سابقه‌دار و مشهور نبوده‌اند.
7. همه تایید می‌کنند که سطح خشونت حتی بی‌رحمی در اغتشاشات بسیار بالا بوده و حتی در میان اغتشاشگران، سلاح سرد یعنی چاقو و قمه و کوکتل مولوتف در سطح وسیع توزیع شده است. لذا گفته می‌شود حدود ۱۰۰ اتوبوس، ۸۵ آمبولانس و ۳۰ ماشین آتش‌نشانی آتش زده شده. ۳۰۰ بسیجی و ۱۰ نیروی هلال‌احمر زخمی شده‌اند؛ حتی به افراد عادی حمله شده است. بعضی از اغتشاشگران علی‌الظاهر مجذوب بازی‌های خشن رایانه‌ای بوده‌اند و حتی ورود در اغتشاشات را جزئی از بازی می‌دانسته‌اند!
8. شاهدان عینی و کسانی که با برخی از گروه‌هایی از اغتشاش‌گران ارتباط برقرار کرده‌اند، تصریح می‌کنند که آنها فاقد ایدئولوژی و در کل آگاهی‌های سیاسی بوده‌اند.
9. برخی از جوانان و نوجوانان حاضر در اغتشاش گفته‌اند که نسبت به صداقت نظام عمیقا شک دارند یا آن را قبول ندارند.
10. کسانی که با برخی از گروه‌های اغتشاشگر ارتباط برقرار کرده‌اند تصریح کرده‌اند بسیاری از جوانان و نوجوانانی که وارد اغتشاشات شدند از سابقه گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب در ایران آگاهی نداشته و همین امر، حساسیت آنان نسبت به همراهی با این گروهک‌ها در یک میدان را کاهش داده بود.
11. افرادی که در میدان حضور داشته‌اند می‌گویند هیجان حضور در اغتشاشات و همراهی با جنس مخالف بین بعضی از اغتشاشگران مشهود بوده است.
12. چهره‌های هنری، فرهنگی و ورزشی کشور نقش بسیار مهمی در تحریک معترضان به سمت اغتشاشات داشته‌اند. 
بر اساس گزاره‌هایی که بیان کردم، می‌توان چند نتیجه مهم گرفت: 
اولا، گسست ارزشی و معرفتی میان برخی از نسل‌های جدید و نسل‌های قبلی عینیت یافته است. 
ثانیا، فهم سیاسی در میان معترضان از نسل‌های جدید بسیار اندک است. 
ثالثا، سهم درگذشت مهسا امینی و مساله حجاب و رابطه آن با فراجا در اعتراضات و نیز اغتشاشات اندک است. به‌عنوان یک مستند، در نظرسنجی ۲۵ مهر یکی از مراکز نظرسنجی معتبر، تنها 3.8 درصد اعتراضات اخیر را به ناراحتی مردم از رفتار فراجا مرتبط دانسته‌اند. 
رابعا. حضور قشر تحصیل‌کرده و دانشجو در اغتشاشات بالا نیست. 
خامسا. دختران و زنان نقش بارزی در مناسبات سیاسی غیررسمی پیدا کرده و این نقش در آینده گسترش خواهد یافت. 
سادسا. فضای مجازی بر زندگی برخی از نوجوانان و جوانان ایرانی سوار شده و به زیست فردی و جمعی آنها فرمان می‌دهد. 
سابعا. مرجعیت رسانه ملی در حوزه سیاسی نسبت به قبل با کاهش جدی روبه‌رو شده است به‌طوری‌که در نظرسنجی یک مرکز نظرسنجی معتبر در ۲۵ مهرماه، بهره‌گیری از رسانه ملی در ارتباط با حوادث اخیر، 58.5درصد اظهار شده اما میزان اعتماد به رسانه ملی 32.8درصد بوده است. 
ثامنا. تقریبا هیچ‌یک از جناح‌های سیاسی و گروه‌های رسمی سیاسی در ایران در مدیریت اغتشاشات نقشی نداشته‌اند. به تعبیر دیگر، از آنها به‌راحتی عبور شده است. 
تاسعا. نخبگان در ایران مرجعیت خودشان را تا حد زیادی از دست داده و مرجعیت را به سلبریتی‌ها واگذار کرده‌اند. 
عاشرا. مساله کاهش سرمایه اجتماعی در ایران کاملا روی اعتراضات و نیز اغتشاشات سایه انداخته است. مجددا در یک نظرسنجی تازه، سرمایه اجتماعی در ایران با تعریف علمی و مولفه‌های گوناگون، از 20، تنها 8.5درصد بوده است.

سوال دوم. با عنایت به فکت‌هایی که از مداخله بیگانه در مسائل بعد از درگذشت مهسا امینی، یعنی عملیات روانی و ایجاد اغتشاشات زنجیره‌ای در کشور وجود دارد، ارزیابی شما از نقش ضدانقلاب در ساماندهی اغتشاشات چیست؟
همان‌طور که در ابتدای عرایضم اشاره کردم، وجه دوم اعتراضاتی که به اغتشاش تبدیل شد، موج‌سواری جریان ضدانقلاب یا به تعبیر دیگر، تصاحب اعتراضات بخشی از مردم پس از درگذشت‌ خانم‌مهسا امینی است. البته من به‌هیچ‌وجه قصد ندارم بگویم همه آنهایی که وارد صحنه اعتراضات و سپس اغتشاشات شده‌اند دانسته عامل دشمن بوده‌اند اما دشمن در این اعتراضات و اغتشاشات برنامه خود را با کمک افرادی که حتی هیچ شناختی از برنامه دشمن نداشتند اجرا کرده است. 
من در اینجا ابتدا مایلم به چند گزاره که نقش جریان ضدانقلاب را به‌خوبی نشان می‌دهد، اشاره کنم.
1. شاهدان عینی گفته‌اند حضور اتباع بیگانه در اغتشاشات  دیده شده به‌طوری که ظاهرا ده‌ها نفر از آنها نیز از سوی ماموران دستگیر شده‌اند.
2. مامورانی گفته‌اند برخی از کسانی که وارد اغتشاشات شده‌اند، گفته‌اند در ازای مشارکت در اغتشاشات پول گرفته‌اند یا وعده پول به آنها داده شده است که احتمالا در این زمینه عناصر خارجی یا وابسته به خارج نقش داشته‌اند. 
3.  نقش بارز دروغ‌های زنجیره‌ای شبکه‌های ماهواره‌ای ضدانقلاب مانند ایران‌اینترنشنال، بی‌‌بی‌‌سی فارسی و من‌وتو در شکل‌گیری و تشدید اغتشاشات بالا بوده است. (یعنی مرجعیت خبری اکثر معترضان و همچنین اغتشاشگران، رسانه‌های خارجی بوده‌اند.)
4. اعتراضات خشونت‌آمیز برخی از ایرانیان در خارج از کشور، که آن هم از جهات گوناگون قابل تحلیل است در اغتشاشات در ایران بی‌تاثیر نبوده است. 
5. شواهدی مبنی‌بر آموزش برخی از اغتشاشگران در گروه‌ها و کانال‌هایی در شبکه‌های اجتماعی خارجی مانند اینستاگرام، تلگرام و واتساپ در جزئیات اغتشاش و نحوه استفاده از سلاح یا ساخت موارد منفجره، توسط عناصری از خارج از کشور وجود دارد. 
6. در حوادث اخیر، حمایت سران کشورهای غربی و چهره‌های هنری، فرهنگی ادبی و ورزشی خارجی از اغتشاشات بی‌سابقه بوده است. 
7. تحریک اقوام و زنده کردن گرایشات تجزیه‌طلبی که از قدیم جزء اهداف دشمنان ایران بوده در حوادث اخیر جدی بوده است که نمونه بارز آن را در جنس اغتشاشات کردستان و زاهدان می‌توان مشاهده کرد. البته در ماجرای زاهدان، فرماندهی انتظامی شهرستان و همکاران وی نیز خطای بزرگی مرتکب شده اند که خوشبختانه با آنان برخورد شده است.
با این حال، من بدون آنکه دچار توهم شده باشم، براساس مستندات فراوان، مواجهه جریان ضدانقلاب با جمهوری اسلامی را فراتر از این حادثه، یک پروژه کلان تفسیر می‌کنم. برای نشان دادن ابعاد گوناگون این پروژه، اجازه می‌خواهم به نسخه موسسه بروکینگز اشاره کنم. موسسه یا اندیشکده بروکینگز، یکی از باسابقه‌ترین و موثرترین اندیشکده‌ها در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده است. چند ماه پیش، این اندیشکده برای مواجهه به جمهوری اسلامی یک نسخه ارائه کرده که 11 بند اصلی دارد: 
یکم. فشار مضاعف اقتصادی به ایران
دوم. کمک به درک از جامعه جهانی از طریق ایجاد ارتباط (جامعه جهانی منظور غرب)
سوم. گسترش رسانه‌های مجازی
چهارم. تغییر گفتمان ایرانی- اسلامی به ایرانی- جهانی
پنجم. تلاش برای اغتشاشگری‌های بیشتر در حوزه نهادها و مقاومات (افشای فساد در ایران)
ششم. خلق مداوم مشکلات سیاسی اجتماعی برای حکومت
هفتم. عدم به نتیجه رساندن پرونده هسته‌ای 
هشتم. برجسته‌سازی مشکلات داخلی
نهم. افزایش مطالبات اجتماعی 
دهم. جذب مدیران و مقامات سابق (توسط هسته‌های نفوذی)
یازدهم. استفاده از گسل‌های موجود (قومیت، مذهب و نسل)
دوازدهم. فشارهای حقوق بشری به ایران
همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، همه این 11 بند مهم است اما در بند پنج، توصیه به ایجاد اغتشاشات بیشتر در ایران می‌کند. درواقع، برنامه جریان ضدانقلاب برای ایران فراتر از موج‌سواری در قضیه درگذشت خانم‌ مهسا امینی است و نشان‌ می‌دهد، در عین حال که بخشی از مردم‌ ما حقیقتا به برخی مسائل ازجمله مواجهه نظام با امور اجتماعی و فرهنگی اعتراضاتی دارند اما نقش دشمن در تشدید اعتراضات، جهت‌دهی به آنها و تبدیلش به اغتشاشات، غیرقابل انکار است. 
البته من باید به یک نکته کلیدی در اینجا اشاره کنم و آن اینکه جریان ضدانقلاب و در کل دشمن، مانند حشرات آلوده‌خوار، از زخم‌های ما و از خطاهای سهوی و عمدی ما سوءاستفاده می‌کند و چنانچه ما با افزایش هوشمندی و عملکرد صحیح و حساب‌شده، بسترهای عملیات دشمن را به دست خودمان ایجاد نکنیم، دشمن در خیلی از عرصه‌ها قدرت تحرکش را از دست خواهد داد.

سوال سوم. چه ارزیابی‌ای از مواجهه دستگاه‌های نظام با وقایع پس از درگذشت مهسا امینی دارید؟ این مواجهه به‌طور خاص درباره مواجهه با دانشجویان چگونه بوده است؟ 
واقعیت این است که من در درجه اول، منشأ این حادثه را خطای نظام در عدم جلوگیری از فعالیت مجدد و کنترل‌نشده گشت‌ارشاد می‌دانم. از طرف دیگر، فقط قضیه به حجاب، دستگیری مهسا امینی و درگذشت او محصور نمی‌شود بلکه همان‌طور که اشاره کردم، موضوع محصول مجموعه‌ای از ناراحتی‌هاست که چه‌بسا در صدر آن، ناراحتی‌های اقتصادی و مساله عدالت قرار دارد. البته‌ این ناراحتی‌ها یک‌شبه ایجاد نشده بلکه در طول زمان به‌وجود آمده است. 
درکنار این ناراحتی‌ها، باید به خطاهای حکمرانی هم بیش از اینها توجه داشت. درواقع بخشی از ناراحتی‌هایی که به آن اشاره کردم، مولود حکمرانی پرخطای ماست که من به برخی موارد مرتبط‌تر با این حوادث اشاره می‌کنم‌: 
1. نادیده گرفتن طیف‌هایی از جامعه که به آنها طیف‌های میانه، خاکستری، بی‌تفاوت و... اطلاق می‌شود. 
2. تبدیل بخشی از مردم با افکار، سلایق و ظواهری متفاوت به عناصر غیرخودی و هل‌دادن آنها به‌سمت جریان ضدانقلاب. 
3. عدم اصرار بر مشارکت سیاسی همه طیف‌های مردم. 
4. عدم ایجاد میدان‌های مناسب برای نقد و اعتراض آزاد و قانونمند. 
5. بی‌تفاوتی درباره نخبگان و گروه‌های مرجع و عدم تقویت و احیای آنها. 
6. عدم سرمایه‌گذاری برای افزایش سرمایه اجتماعی و در راس آن بالا بردن اعتماد عمومی به دولت. 
7. نبود قاطعیت در برخورد فراگیر و موثر با بی‌عدالتی و تبعیض و سایر مفاسد. 
8. نبود جسارت لازم برای اصلاحات ساختاری و روشی وسیع و عمیق در جهت افزایش کارآمدی مدیریتی کشور. 
9. بی‌عملی مفرط در برابر فضای مجازی و ساده‌انگاری درباره مواجهه با آن. 
گذشته از اینها، بحث اصلی دیگر در اینجا این است که آیا دستگاه‌های مسئول می‌توانستند با هوشمندی، جلوی گسترش اعتراضات تبدیل‌شده به اغتشاشات را بگیرند. پاسخ من به‌طور نسبی مثبت است و قصد دارم به چند مسیر که می‌توانست جلوی اعتراضات را بگیرد اشاره کنم: 
1. نیروی انتظامی می‌توانست بعد از درگذشت مهسا امینی ضمن اذعان به خطای گشت‌ارشاد در دستگیری وی، پاسخ سریع‌تر، دقیق‌تر و قانع‌کننده‌تری به سوالات مردم درباره علت فوت‌ مهسا امینی ارائه کند. 
2. رسانه ملی می‌توانست با دعوت سریع از مسئولان و کارشناسان موجه، و یک برنامه‌ریزی حرفه‌ای و کاملا حساب‌شده، خلاها و ضعف‌های اطلاع‌رسانی‌ای که مورد سوءاستفاده رسانه‌های خارجی ضدانقلاب قرار گرفت را پرکند. 
3. دولت می‌توانست با همکاری مجلس و قوه قضائیه، با ایجاد یک گروه حقیقت‌یاب بی‌طرف، تا حدی جلوی شدت دروغ‌سازی‌های رسانه‌های خارجی را بگیرد. 
4. مسئولان ذی‌ربط با یاری نخبگان خوش‌نام، می‌توانستند با ارتباط‌گیری به‌موقع و هدفمند با طیف‌های گوناگون از معترضان حتی سلبریتی‌ها و گفت‌وگو با آنها به کاهش التهابات کمک کنند. 
5. مسئولان می‌توانستند جلوی کسانی را که به اسم انقلاب اسلامی سخنانی از جنس نفرت‌پراکنی و تحریک‌کننده می‌زنند و معترضان را بیشتر عصبی می‌کنند مانند برخی ائمه‌جمعه و چهره‌های صاحب تریبون را بگیرند. 
6. مسئولان‌ می‌توانستند ضمن ارتباطات فراجناحی و فراایدئولوژیک با طیف‌های گوناگون، جلوی افزایش شکاف اجتماعی و رودررو قرار گرفتن مردم را بگیرند. 
7. مسئولان می‌توانستند با تقویت و هماهنگ‌سازی دستگاه‌های اطلاعاتی و شناسایی سریع‌تر سرشاخه‌های وابسته به جریان ضدانقلاب، مسیر حضور دشمن در صحنه اغتشاشات و اعتراضات را کاملا ناهموار کنند. 
و اما درباره دانشگاه‌ها، ابتدا باید به این نکته توجه داشت که نه‌فقط دانشگاه میدان بروز فوری اعتراضات اجتماعی در هرجامعه‌ای است و به‌طور طبیعی باید توقع داشت دانشگاه‌ها زودتر از هرجا درگیر این ماجرا شوند، بلکه جریان ضدانقلاب نیز روی دانشگاه‌ها برای تحقق اهداف خود حساب ویژه باز کرده است. در قضیه دانشگاه‌ها خصوصا دانشگاه صنعتی‌شریف مساله اصلی، برمی‌گشت به ناتوانی برخی از روسای دانشگاه در جهت‌دهی اعتراضات به اعتراضات مسالمت‌آمیز. همچنین مداخله غیرقانونی نیروهای انتظامی بیرون دانشگاه در کنترل اعتراضات دانشگاهی و نیز درگیری دو طیف از دانشجویان معترض و غیرمعترض با همدیگر. در عین‌حال، من مایلم چند عامل کلان‌تر را در وقوع حوادث دانشگاهی اخیر که غالب اینها به نظام آموزش عالی ما برمی‌گردد بیان کنم که اگر برای آنها فکری نشود، در آینده با تکرار حوادث اخیر روبه‌رو خواهیم بود: 
یکم. عدم اشراف مدیران نظام آموزش عالی به نگرش‌ها و نظرات نسل‌های جدید دانشجو و به‌ویژه تغییرات زیرپوستی در دانشگاه‌ها. 
دوم. قطع ارتباط با دانشجویانی که به هردلیل در عرصه‌های فرهنگی و سیاسی رسمی دانشگاه‌ها مایل به مشارکت نبوده‌اند یا نظر مثبتی به مشارکت نداشته‌اند. 
سوم. سرمایه‌گذاری در حد صفرِ فرهنگی در دانشگاه‌ها که البته منظور برنامه‌های کلیشه‌ای نیست. 
چهارم. کم‌اثر شدن دروس معارف دانشگاه‌ها در ایجاد ارتباط معرفتی و سیاسی میان نسل‌های جدید دانشجو و انقلاب اسلامی. 
پنجم. ایجاد نفرت‌پراکنی و جبهه‌بندی در دانشگاه‌ها به نام اسلام و انقلاب اسلامی. 
ششم. مداخلات آشکار و پنهان نیروهای تندرو و فاقد واقع‌بینی کافی در مناسبات مدیریتی برخی دانشگاه‌ها. 
هفتم. کمبود ارتباط زنده و چهره‌به‌چهره رئیس و مدیران دانشگاه‌ها با دانشجویان و ازدست رفتن نقش مرجعیت اساتید پیشکسوت. 
هشتم. عدم شفافیت و نیز عدم اجرای قاطع و البته عادلانه مقررات انضباطی در دانشگاه‌ها. 
نهم. ضعف و آموزش‌نادیدگی نیروهای انتظامات دانشگاه و به‌تبع آن، ورود نیروهای انتظامی به‌ویژه لباس‌شخصی به صحنه اعتراضات داخل دانشگاه به‌رغم وجود ممنوعیت (البته برخوردهای نامناسب حراست‌ها و انتظامات دانشگاه‌ها نیز نباید از نظرها مغفول بماند).

سوال چهارم. پیشنهاد شما برای آینده و عدم تکرار این وقایع چیست؟ 
همان‌طور که اشاره کردم این حادثه یک حادثه چندبُعدی است و فقط به موضوع حجاب محدود نمی‌شود، از سوی دیگر در ابتدای عرایضم تاکید داشتم که همه معترضین وارد میدان اغتشاشات نشدند لذا نباید اعتراض و اغتشاش را یکسان تلقی کرد و نام هر معترضی را اغتشاشگر گذاشت. البته من نتوانستم درباره همه ابعاد آن صحبت کنم اما در مقام ارائه پیشنهاد، لازم‌ می‌دانم پیشنهادهایم تا حدی جامع باشد. 
با این وصف، پیشنهادهای خودم را به چند بخش تقسیم‌ می‌کنم: 

الف. درباره حجاب 
1. ترویج عالمانه و هنری سبک زندگی ایرانی-اسلامی به‌مثابه عامل اصلی بی‌حجابی.
2. سرمایه‌گذاری روی هویت بخشی به زنان و دختران ایرانی به‌مثابه عامل کلیدی دیگر در بی‌حجابی.
3. تمرکز روی فعالیت‌های فرهنگی عالمانه، جذاب و اثرگذار در عرصه حجاب.
4. عدم حصر حجاب اسلامی به حجاب چادر، و متقابلا عدم معرفی دارندگان حجاب غیرچادر به بدحجاب.
5. تنوع‌بخشی شکلی به حجاب شرعی. 
6. مشارکت‌طلبی خود مردم در جهت اجرای قانون حجاب. 
7. تلقی تخلف نسبت به کشف حجاب و جایگزینی جریمه نقدی غیابی و البته بازدارنده یا برخی از محرومیت‌های اجتماعی عاقلانه و قانونمند به‌جای دستگیری و انتقال به مراکز پلیس امنیت اخلاقی و... (البته در قالب قانون جدید مصوب مجلس). 
8. عدم تکفیر عناصر بدحجاب یا بی‌حجاب و عدم قطع رابطه فرهنگی و سیاسی با آنها. 

ب. در ساحت سیاسی 
1. رفع خلاها و کاستی‌های نظری و عملی نظام مردم‌سالاری دینی. 
2. تامین زمینه مشارکت سیاسی برای همه طیف‌ها.
3. فراهم‌سازی امکان مضاعف برای نقد و اعتراض آزاد و قانونمندسازی آن.
4. عدم دامن زدن به شکاف اجتماعی با عناوینی چون خودی و غیرخودی، مسلمان و غیرمسلمان و... 
5. خاموش‌سازی موتورهای نفرت‌پراکنی و دوقطبی‌سازی در همه جناح‌ها. 
6. ارتباط رئیس‌جمهور محترم و بقیه وزرا با افراد گوناگون با فکر، سلیقه و ظاهر گوناگون بدون هراس از برخورد عناصر تندرو. 
7. برنامه‌ریزی به‌منظور شکل‌گیری انسجام ملی و درک مشترک همه جناح‌های سیاسی روی منافع ملی. 
8. برنامه‌ریزی به‌منظور شکل‌گیری حکمرانی علمی به‌جای حکمرمانی ذوقی. 
9. برنامه‌ریزی دقیق‌تر و هوشمندانه‌تر در پیشگیری و مقابله با نفوذ گسترده دشمن. 

ج. در عرصه قضایی 
1. مقابله بی‌رحمانه با فساد در درون دستگاه قضایی. 
2. رواج قانون‌گرایی در داخل قوه قضائیه و نظارت مستمر بر آن.
3. برخورد قاطع، مداوم و سیستماتیک با فساد در کشور. 

د. در زمینه اقتصادی 
1. رونق اقتصادی، بازکردن بن‌بست‌ها و غلبه بر معضل بیکاری جوانان.
2. مدیریت قیمت‌ها و کنترل تورم به‌ویژه درباره مسکن.
3. تطبیق نسبی درآمدها به هزینه‌های ضروری. 
4. رسیدگی مضاعف به شرایط شکننده اقشار آسیب‌پذیر و آسیب‌دیده. 
5. برخورد قاطع با ویژه‌خواری و سایر مفاسد اقتصادی. 

ه. در ساحت فرهنگی و رسانه‌ای 
1. مواجهه واقع‌بینانه و علمی با مسائل فرهنگی و اجتماعی. 
2. سرمایه‌گذاری هوشمندانه، عالمانه و گسترده در عرصه ترویج فرهنگ ایرانی-اسلامی. 
3. تحول واقعی و همه‌جانبه در مدیریت فرهنگی کشور. 
4. ایجاد زمینه مشارکت گسترده خود مردم در پیشرفت فرهنگی. 
5. قانونمندسازی زیست حقیقی و حقوقی در فضای مجازی و سرمایه‌گذاری واقعی و هوشمندانه درجهت گسترش پلتفرم‌های ایرانی. 
6. گسترش همیشگی گفت‌وگوهای آزاد و انتقادی در عرصه فرهنگ. 
7. بازسازی جایگاه و نقش نخبگان در مرجعیت اجتماعی. 
8. قبول و مدارا با تنوع و تکثر فرهنگی در چهارچوب قانون اساسی و مصلحت عامه. 

و. در ارتباط با دانشگاه‌ها 
1. ایجاد ساختارهای مناسب برای شکل‌گیری فعالیت فرهنگی علمی جذاب و اثرگذار در دانشگاه. 
2. تاسیس کلینیک‌های قوی پیشگیری و مقابله با آسیب‌های اجتماعی در دانشگاه‌ها. 
3. سرمایه‌گذاری مکفی برای فعالیت فرهنگی در دانشگاه در گام اول، به‌ازای هردانشجو تعیین سرانه فرهنگی در سال. 
4. ایجاد فضای نشاط و امید در دانشگاه‌ها از مسیرهای غیرکلیشه‌ای.
5. متعهد شدن دولت به ایجاد امکان اشتغال حداقل 30 درصد دانشجویان دانشگاه‌های دولتی. 
6. حضور منظم‌ مسئولان کشور در دانشگاه‌ها جهت گفت‌وگو و ابهام‌زدایی. 
7. ایجاد و تقویت تشکل‌های دانشجویی متنوع و متکثر. 
8. بازسازی نقش مرجعیت اساتید پیشکسوت در دانشگاه‌ها. 
9. پرهیز از جبهه‌بندی‌های دینی یا سیاسی در دانشگاه‌ها. 
10. ایجاد تریبون‌های آزاد همراه با تضمین‌های امنیتی برای دانشجویان. 
11. تقویت کادر انتظامی خود دانشگاه‌ها، آموزش آنها درخصوص نحوه مواجهه با اعتراضات دانشجویی و التزام‌ جدی به عدم ورود پلیس و نیروهای مسلح به درون دانشگاه‌ها. 
12. شرط بهره‌مندی از آگاهی‌های ایدئولوژیک و سیاسی و توانایی مدیریت نرم، در تعیین روسای دانشگاه‌ها.

سوال اول: تحلیل و توصیف جامعه‌شناختی شما از وقایع 40 روز اخیر چیست؟
لیلا فلاحتی  دلایل توسعه و تشدید مساله فوت خانم امینی و تبدیل‌شدنش به بحران به این علت است که ما در کشورمان نوعی سیاست دوگانه‌سازی را ایجاد کرده‌ایم که این سیاست در اشکال مختلف در حال الگوسازی است و دائما می‌خواهد از شهروندان خود الگویی‌هایی بسازد و برنامه‌های فرهنگی‌اش را اجرا کند که این الگوها متاسفانه به یک دوگانه شر مطلق و خیر مطلق تبدیل شده و نقش قشر خاکستری در آن بسیار کمرنگ شده است. این دوگانه‌سازی باعث ایجاد شکاف‌‌هایی از قبیل شکاف‌های اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، جنسیتی و ... است که به‌سرعت هم در حال تشدید است. به نظر من مرگ خانم مهسا امینی فارغ از دلایلش جرقه‌ای در انبار باروت بود که این انبار با همین دوگانه‌سازی‌ها ایجاد شده است. دوگانه‌سازی‌ای که همیشه یکی از طرفین را طرد می‌کند و به انزوا می‌کشاند و این حس انزوا و طردشدگی در بسیاری از افراد به آگاهی تبدیل شده است. 

بهاره آروین   ما با سه دسته علل برای به وجود آمدن وقایع اخیر روبه‌رو هستیم: یکی علل کوتاه‌مدت که مربوط به ۱ تا ۲ سال اخیر است: دیگری علل میان‌مدت که مربوط به ۵ تا ۱۰ سال اخیر است و علل بلند مدت که مربوط به بیش از ده‌سال گذشته و حتی به قبل از انقلاب بازمی‌گردد. تحلیل جامعه‌شناختی به علل میان‌مدت و بلندمدت تعلق می‌گیرد و بیشترین تاثیر در مورد وقایع این‌چنینی مربوط به علل بلندمدت هستند. 
 انتقاد من این است که ما وقتی به تحولات و اعتراضات توجه می‌کنیم که به سطح خیابان کشیده می‌شود. حدود یک ماه قبل از واقعه فوت خانم مهسا امینی درمورد ون گشت‌ارشاد و مادری که جلوی آن را گرفت و گفت که فرزندم مریض است، حدود دو میلیون استوری در اینستاگرام و هشتگ مخالف حجاب اجباری هستم شکل گرفت و قبل‌ترش در کارزار مخالفت با طرح صیانت در حداکثر یکی دو هفته بیش از یک میلیون امضا جمع شد اما کسی به اینها توجه نکرد. ما در سالیان اخیر با اجرای ترانه‌هایی به‌صورت دابسمش در مدارس دخترانه با همان لباس‌‌های مدرسه بودیم و در مواردی واکنش‌برانگیز شد و نشان می‌دهد بین آموزش‌هایی که در مدارس داده می‌شود و چیزی که در واقع اتفاق می ‌افتد تفاوت هست. 
 من به علل بلندمدت تمرکز می‌کنم اما باید به این نکته توجه داشت که راهبرد این علل هم بلندمدت است و هم معترضان و هم مسئولان باید به آن توجه کنند. علل اینکه واقعه فوت خانم امینی برخلاف موارد قبلی به این اعتراضات انجامید، فقط تغییرات فرهنگی اجتماعی نیست، هر چند این تغییرات نقش مستقیمی در این قضیه داشتند. من معتقدم واقعه اخیر یک مصداقی از ضعف حکمرانی در ساختار سیاسی است که مربوط به امروز و دیروز و جمهوری اسلامی نیست. ضعف حکمرانی در حوزه‌های مختلف منجر به بحران‌های مختلف می‌شود. مانند ضعف در عرصه اقتصاد و انرژی که منجر به آبان ۹۸ شد و در عرصه محیط‌زیست و مساله آب که تبدیل به اعتراضات در خوزستان و... شد و در عرصه فرهنگ و رسانه که ماجرایی است که الان در آن هستیم. 
 جنس افراد و خواسته‌هایشان در وقایع کنونی بسیار متفاوت از آبان ۹۸ و... است. اما نقطه اشتراک‌شان و اتفاق‌نظرشان در ضعف‌حکمرانی و مساله ناکارآمدی است. هم‌اکنون عمده‌ترین کار ما بازنگری در مورد این ضعف حکمرانی‌ها باید باشد. 

سیدعبدالامیر نبوی  چهار دسته ‌نظریه تا دیشب درمورد علل این وقایع وجود دارد. عده‌‌ای بر مطالبات نسلی متمرکز شده‌اند و علت‌العلل را عرض اندام نسل جدید یا همان نسل z دانسته‌اند که مانیفستش هم همین ترانه «برای» است که خیلی شایع شد. البته باید توجه داشته باشیم که این نسل هم یک‌دست نیست. رویکرد دوم تاکید ‌می‌کند بر تحولات پیچیده و سریع ایران یعنی تشدید بحران‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، زیست‌محیطی و ... که در کنار ناکارآمدی نهادهای دست‌اندرکار، امید به آینده را از بین برده است. رویکرد سوم آن را به دخالت خارجی ربط می‌دهد و معتقد است اینها اعتراض نیست و نامش اغتشاش است و ائتلافی بین نیروهای مختلف خارجی و مرعوبین در داخل صورت گرفته است. رویکرد چهارم قائل است که تحول عمیقی در زندگی اجتماعی-سیاسی ایرانیان رخ داده است و به تعبیری جامعه ایران در پی بازپس‌گیری زندگی خود است یا به تعبیر استاد ارجمندی ما با یک انقلاب ملی و جنبش یک ملت تاریخی که در تلاش برای بازپسگیری حقوق از دست‌‌رفته خود است روبه‌رو هستیم و به تعبیر دیگری ما شاهد تحول ساختار اجتماعی ایران هستیم و در چهارچوب این تحول، حکومت باید پاسخ دهد که می‌خواهد مجری قانون باشد یا شرع؟ باید تکلیفش را مشخص کند. 
 از نظر بنده، جامعه ایران به دنبال بازتعریف رابطه خودش با دولت هست. منظور از دولت اینجا قدرت مجریه نیست بلکه نظام سیاسی است. در این چهارچوب حدود اختیارات و وظایف دولت، شیوه حکمرانی و وظایف و مسئولیت‌های فردی بازتعریف می‌شود و این نظر من هم ذیل گروه چهارم ‌می‌گنجد. 
سیدمهدی ناظمی من معتقدم باید بین زمینه‌های یک رویداد و ماهیت خود رویداد تفاوت قائل شویم. در چهل روز گذشته بیشتر به زمینه‌های این رویداد توجه شده اما با اینکه زمینه‌‌ها بسیار مهمند اما بیانگر ماهیت خود رویداد نیستند. انسان حداقل از نیمه قرن بیستم به بعد در حال تجربه جهان جدیدی است. به تعبیری با آمدن سینما و رسانه انسان جدیدی (انسان-ربات) متولد می‌شود و عصر انسان عقلانی به پایان می‌رسد. 
 انسان رسانه‌ای‌شده انسانی نیست که به‌راحتی قابل کشف و فهم باشد. نهاد دانش از این انسان عقب می‌ماند چراکه انتخاب عقلانی او کاهش یافته است. این یکی از نکاتی است که باید در مورد بررسی زمینه‌‌های جهانی در نظر گرفت. از طرفی دیگر تجربه جدید نظام سرمایه‌داری است که با فضای مجازی هم مرتبط است و یکی از وجوه مهمش این است که به‌شدت جهانی است و در مرزهای خود توقف نمی‌کند و شهروند جدید معرفی می‌کند. انسان جدید انسانی است که نسبت وثیقی با فانتزی پیدا می‌کند. مساله فانتزی در اینجا مساله‌ای شوخی‌بردار یا کم‌اهمیتی نیست بلکه به‌شدت تلخ است؛ چراکه سیاست برای این انسان جدید تبدیل به فانتزی می‌شود و مثال خوبش که همه درک کردیم ظهور پدیده داعش بود که کلاژی فرانکشتاینی و ترکیب‌شده از مسائل مختلف بود. وجه مشترک همه این انسان‌های خطرناکی که کنار هم جمع شده بودند نگاه فانتزی‌ای بود که به جهان، هستی و تاریخ داشتند. 
 مهم‌ترین زمینه داخلی‌ای که در این مورد داریم، این است که ما بعد از انقلاب نتوانستیم به یک طرح کلی درمورد اداره کشور نائل شویم. بعضی اسمش را توسعه‌نیافتگی می‌گذارند اما من تعمدا از این کلمه استفاده نمی‌کنم چون از آن کلمه به معانی متفاوتی به کار می‌رود. علی‌رغم اینکه خواست یک اداره متفاوت برای جامعه وجود داشت و در شعارهای انقلابیون تجلی پیدا کرده بود، اما کشور موفق به طراحی یک طرح متفاوت و متمایز برای هویت خودش نشد و این بحران‌های زیادی را آفرید. فقدان طرح برای اداره کشور نشانگر فقدان چهارچوب روشن در مورد مفهوم ایران و ایرانی هم بود البته من منظورم داشتن یک مفهوم دقیق و منضبط نیست اما به همان سطح کمتر هم نتوانستیم برسیم که نداشتن طرح به این موضوع هم بازمی‌گردد. نظام دانش ما (علوم انسانی) نیز نتوانست به رشد و بالندگی‌ای برسد که به مسائل اصلی کشور فکر کند و پاسخ جدی‌ای بدهد. 
 ماهیت این مساله اساسا جهانی-ایرانی است. اینطور نیست که خاص ایران باشد بکله بخشی از آن برمی‌گردد به سیاست‌های جهانی در مورد کانون قدرت در خاورمیانه و بخشی هم برمی‌گردد به ناتوانی جمهوری اسلامی در امکان گفت‌وگو با مردم که در یک دهه اخیر اوج گرفت و از این نظر بین سال ۹۶ و ۹۸ و سال جاری تفاوتی نمی‌بینم، هرچند تفاوت‌های مهمی هم در آنها وجود دارد. 

سوال دوم: نقش عوامل خارجی در وقایع اخیر چقدر است؟
لیلا فلاحتی  ما فکت‌های بسیاری درمورد مداخلات خارجی داریم که مربوط به وقایع اخیر نیست و همیشه در طول تاریخ این مداخلات وجود داشته است. تحلیل من این است که تحت‌تاثیر پیشرفت‌های نظامی‌ای که ما از ابتدای دهه ۹۰ داشتیم سیاست فرهنگی ما از سیاست پدآفندی به سیاست آفندی حرکت کرد. ما با انتخاب این سیاست، وارد استیج جدیدی از بازیگری شدیم که ورود به این استیج، الزاماتی را می‌طلبید که ما دقت کافی در توجه به این الزامات نداشتیم. آفندی عمل کردن می‌طلبید که ما در داخل کم‌خطا باشیم اما متاسفانه با وجود مطالبه‌گری‌ای که در عرصه بین‌الملل داشتیم، خطاهایمان در داخل بیشتر شد. پس ما باید منتظر این می‌بودیم که در شرایط بحرانی مداخلات شدید‌تر و گسترده‌تر باشد. 
سیدمهدی ناظمی:  سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این مداخلات اتفاق است یا رویه؟ ما می‌دانیم که مداخلات خارجی یک رفتار ذاتی سیاست مدرن است و قابل جداسازی از سیاست‌ورزی مدرن نیست؛ در بعضی تفاسیر این رفتار به دیالکتیک بین ارباب و بنده هگلی مربوط می‌دانند. در این رابطه دیالکتیکی مدام جای طرفین تغییر می‌کند اما وضعیت برابر به وجود نمی‌آید. پس مداخله یک رویه ذاتی است حالا اسمش را امپریالیسم می‌خواهیم بگذاریم یا هر چیز دیگری. 
سیدعبدالامیر نبوی:  طبق آنچه من خوانده‌ام گروه‌های خارجی در پیدایش این وقایع و در تداومش نیز نقشی نداشته‌اند. اگر بگوییم صفر نبوده، یک‌دهم درصد بوده. سلمنا که اصلا مداخلات خارجی در این وقایع بوده است. به تاریخ رجوع کنیم و به دو تجربه تاریخی سقوط صفویه و زندیه توجه کنیم که عامل خارجی در کار بوده و موفق هم شده است. باید ببینیم چه می‌شود که در آن دوره‌ها عوامل خارجی توانستند مداخله کنند و موفق شوند؟ آنچه من خواندم مداخلات خارجی وجود نداشته و نارضایتی داخلی موجب این وقایع شده و اگر هم مداخلاتی بوده چه مشکلاتی در داخل زمینه‌ساز آن بوده است؟
بهاره آروین:  سوالی که من دارم این است که تمایز مداخلات در این وقایع با وقایع گذشته چیست؟ چرا یک ماه قبل مداخلات آنها نتیجه نمی‌داد؟ پس من قبول دارم که مداخلات متمایز بوده است و ‌انگیزه‌ای برای ایجاد بحران داشته است که به سیاست خارجی ما در دوسال گذشته بازمی‌گردد. چند روز پیش از همین وقایع با این که بسیار به توافق نزدیک شده بودیم اما توافقی انجام نشد پس نوع دیپلماسی هم در تمایز مداخلات تاثیر داشته است. 

سوال سوم و چهارم: مواجهه نظام با این وقایع و به‌خصوص دانشگاه‌ها چگونه بوده است؟ و مواجهه درست چیست و در آینده چه باید کرد؟
بهاره آروین:  به نظر می‌رسد این که ما صرفا طرحی کلی برای اداره کشور نداریم ضعف نیست و تکثر همیشه به ضعف نمی‌انجامد و شنیدن صداهای مختلف کمک می‌کند که کارآمدترین نگاه انتخاب شود و بماند. باید به جامعه اعتماد کنیم. جامعه با اینکه یک نگاه کلی صفر تا صد شیوه زندگی‌اش را تعیین کند مشکل دارد و اگر به جامعه اعتماد کنیم می‌بینیم که در بسیاری از مسائل خود جامعه با نگاه ما همراهی می‌کند. مثلا اگر در مورد بعضی از شعارها اگر بعضی کارها صورت نمی‌گرفت، شاهد این می‌بودیم که خود جامعه این شعارها را از ادبیات خود حذف می‌کرد. 
 سیدمهدی ناظمی:  نکته‌ای که درمورد مسئولان وجود دارد و ای‌کاش به گوش‌شان برسد این است که اینطور نیست که ما مکررا اشتباه کنیم و بعد از انباشت آنها، هر زمان که صلاح دانستیم بگوییم اشتباهات‌مان را جبران می‌کنیم؛ هیچ‌وقت تاریخ به انسان چنین اجازه‌ای را نداده و نخواهد داد. باید در بحران‌ها هنر این را داشته باشیم که راه‌حل‌های جدیدی ارائه کنیم و دوباره به راه‌حل‌های سال‌های پیش که همان‌ها را هم عملی نکرده‌ایم بازنگردیم. 
 درمورد اینکه چه باید کرد باز هم باید به زندگی انسان جدید اشاره کنیم و جهانی که تبدیل به سینما شده است و فانتزی و نمایشی‌شدن جهان را جدی بگیریم. رسانه‌ای‌شدن یعنی جهان پست‌مدرن و وجهی از جهان امروز و مدرن ماست و ما چون درک مناسبی از آن نداریم نمی‌توانیم برنامه‌ریزی خوبی هم برای مواجهه با آن داشته باشیم. 
 مسئولان کشور باید هرچه سریع‌تر باید با اتکا بر نخبگان، در رابطه با ماهیت اقتصادی سیاسی جمهوری اسلامی و طرح کلی اداره کشور به نتیجه و جمع‌بندی برسند. البته منظورم از طرح کلی طرحی مستبدانه نیست با اینکه هر طرحی نوعی از خشونت را در خود دارد. من طرفدار حذف آزادی سیاسی در کشور نیستم اما این آزادی سیاسی زمانی در کشور معنی پیدا می‌کند که ذیل توسعه باشد. نکته بعدی وجود یک جریان چپ هست که خود جمهوری اسلامی باید پیش‌قدم شود و شرایطش را فراهم کند و البته نباید مانند سال ۷۶ چپی قلابی باشد. نکته دیگر این است که ما باید با تعیین طرح کلی و مشخص‌شدن جایگاه پوزیسون و اپوزیسیون از آنارشسیم در کشور اجتناب کنیم. ما باید سیاست میان‌فرهنگی داشته باشیم که مبتنی‌بر مشترکات معقول (عقل عرفی) باشد. همچنین این مشترکات اصل باشند و از تفاسیر گوناگون پیرامون این مشترکات بهره برد. 
سیدعبدالامیر نبوی:  می‌دانیم که تکثر نگاه‌های مختلف لازمه کشور است اما زمانی که جمع‌بندی‌ای انجام شد دولت باید با قدرت آن را اجرا کند، پدیده‌ای که ما در کشور با آن روبه‌رو هستیم این است که با وجود گوناگونی نهاد‌های تصمیم‌گیر، بسیاری از تصمیمات به عمل تبدیل نمی‌شوند و این یعنی آشوب و بی‌نظمی. ممکن است بتوان نامش را دولت گذاشت اما دست‌کم دولتی است متشتت. 
 سوال اصلی من از مدیران جمهوری اسلامی این است که بدون تعارف «می‌خواهند جمهوری اسلامی پابرجا بماند یا خیر؟» آنچه شاهدش هستیم این است که از صدر تا ذیل دولت، اظهارنظرهای گوناگون و متفاوت وجود دارد و صدای واحدی برای حل بحران وجود ندارد. همچنین نبود اپوزیسیون به ضرر جمهوری اسلامی تمام می‌شود و باید تکثر آرا دیده شود و سوم اینکه نهادهای مدنی‌ای که سرکوب شدند، احیا شوند. اگر این نهادها سرکوب نمی‌شدند این مسائل به خیابان کشیده نمی‌شد. 
 ادراکی که الان در عموم مردم وجود دارد این است که گویا نظم سیاسی جلوی زندگی ایستاده است. می‌توان گفت این تصویری است که به غلط ترسیم شده است اما بالاخره خلق شده است. اینکه چگونه باید اصلاحات کرد را باید با رجوع به ایده جنبش مشروطه بررسی کرد. به دست آوردن دولت قوی، دموکراتیک و متمرکز همان چیزی بود که جنبش مشروطه در پی آن بود. 

لیلا فلاحتی:  استراتژی کشور ما همیشه در مقابل هر پدیده‌ای غافلگیری بوده است؛ پدیده‌هایی مانند سیل و زلزله و گران‌شدن بنزین، سقوط بورس، اعتراضات و اعتصابات و ... در موقعیت غافلگیری هم همیشه آسان‌ترین راه‌حل برایمان بهترین راه‌حل بوده است. نوع مواجهه ما با وقایع اخیر باز هم از نوع غافلگیری و انتخاب آسان‌ترین راه‌حل بوده است. 
 به نظرم در مساله خانم امینی و حوادث پس از آن سیستم با تنبیه، محدودسازی و حذف تلاش می‌کند از این بحران عبور کند اما پس از عبور هیچ‌گاه به فکر یک استراتژی نبوده است. در دانشگاه‌‌‌ها نیز استراتژی واحدی نبوده و سلیقه مدیر دانشگاه تعیین می‌کرده که چه مواجهه‌ای با مسائل باشد و ما به همین دلیل شاهد برخوردهای گوناگون هستیم. 
 در مورد آینده به نظرم نظام باید در زمینه اولویت‌گذاری برای اقدامات خود تصمیمی بگیرد. این که چه می‌خواهیم باشیم بسیار مهم است. آنچه جمهوری اسلامی نشان می‌دهد این است که می‌خواهد بازیگری در نظم نوین جهانی باشد و چنین استراتژی‌ کلانی ایجاب می‌کند که هم‌زمان، نگاه درستی به داخل داشت و ظرفیت‌های داخلی را لحاظ کرد. برای مثال به عربستان بنگریم که ظرف دهه گذشته چه هزینه‌هایی داخل کشورش متحمل شد تا بتواند در عرصه نظم نوین جهانی بازیگری کند.