معین احمدیان، خبرنگار:دختری با چشمانی کشیده و موهای بلوند تابدار، شمایلی بود از همه آن پریهای رویایی والتدیزنی که سالهای سال آمریکاییها به انتظارش نشسته بودند. دختر کالیفرنیایی با آمدنش از دنیای مدلینگ در اواخر دهه 40 میلادی، تبدیل به ابژهای تحت مالیکت صنعت فرهنگ آمریکایی شده بود تا دنیای عبوس و گرفته سالهای بعد جنگ جهانی دوم را رنگی کند و میانه این دنیای رنگی، آنچیزی که برای دیگران ارزش نداشت قصه واقعی خود این دخترک بلوند بود. برای دیگرانی که او را فقط مونروی موبلوند میخواستند دیگر فرقی نداشت که این دخترک از کجا آمده، چه آرزوهایی داشته و دارد و اصلا نام واقعیاش مرلین مونرو نیست بلکه نورما جین مورتنسون است.
حتی خود واقعی دخترک هم نمیتواند آنچیزی باشد و شود که قواعد اصیلشده و تحمیلشده به کاراکتر مرلین مونرو را بههم بزند. فیلم سینمایی «بلوند» به نویسندگی و کارگردانی اندرو دامینیک، قصه اسارت زنی است که در دل کاراکتر خلقشده صنعت رویاسازی آمریکا، گرفتار شده است. جایی از فیلم هست که نامههای تندوتیز و همراه با فحاشی مادرهای آمریکایی را برای مرلین مونرو میخوانند که: «گورتو از رادیو و تلویزیون و فیلمهای ما گمکن که داری ذهن فرزندان ما را مسموم میکنی» مونرو هم که ابتدا چهره درهمکشیده، بیتفاوت میشود و میگوید: «مثل منتقدان فیلمها هستند که بعضیاشون مرلین رو دوست دارند و بعضیام ازش متنفرن، اصلا به من چه؟» این اصلا به من چه را نورما جین میگوید که عاقبت و عافیت مرلین مونرو برایش مهم نیست و فیلم پر است از این جنس رفتوبرگشتهای بین دو زندگی مرلین مونرو و نورما جین.
«بلوند» قرار نیست مستندی برای حل رازها و کشف معمای مرگ مونرو باشد؛ وقتی هم سراغ سرانجام زندگی او میرود، همان چیزی را بازسازی میکند که برای زندگی حرفهای این چهره هالیوودی طراحی کرده است. سرانجامی که ردپایی از واقعیتهای جامعه و سیاست آمریکا دارد. فیلم اگرچه در نمایش ارتباط بین مونرو و رئیسجمهور جاناف کندی، از ورود به قصههای مرموز آدمهای سیاسی پرهیز ندارد اما خیلی محافظهکارانه توطئه قتل مونرو را میپذیرد.
فیلمساز بهشکل ترحمآمیزی جانب نورما جین را میگیرد. دختری که مادرش معتاد به الکل است و پدرش هم نامعلوم است و همیشه در آرزوی پدری نادیده به انتظار نامههایی از اوست. ظاهرا زندگی جین پیش از مونرو شدن هم تباه شده بود اما آنچیزی را هم که مونرو به او میدهد، همه آنچیزی نیست که میخواسته. زندگیای تباهشده میان یک دنیای مردانه که همه جسم و روح او را مصرف میکنند. او را درک نمیکنند و هیچچیزی غیر از آن دختر موبلوند را نمیخواهند. نورما جین میخواهد از همه کلیشههایی که برایش ساختند فرار کند و از صفر شروع کند اما نمیگذارند و نمیتواند. میکشندش یا خودش را کشته مهم نیست آنهم برای آدمهای بیرحمی که همهچیز را مصرف میکنند حتی قصه مرگ مرلین مونرو را! در سکانسی از فیلم مرلین مونرو یا همان نورما جین مقابل جو دیماجیو همسر ورزشکارش نشسته و میگوید: «میخواهم توی یه دنیای دیگه زندگی کنم و از هالیوود دورشم. میخواهم توی دنیای چخوف زندگی کنم و برم نیویورک و درس بازیگری حسابی بخوانم.» بلوند نمایش بیپروا و جسوری از زندگی زنی است که هیچ نشانی از آزادی و اختیار ندارد.