تاریخ : Mon 24 Oct 2022 - 00:15
کد خبر : 75065
سرویس خبری : ایده حکمرانی

چگونه «زن، زندگی، آزادی» را به ضد خود تبدیل می‌کنند

«فرهیختگان» بررسی می‌کند

چگونه «زن، زندگی، آزادی» را به ضد خود تبدیل می‌کنند

انتخاب شعار «زن، زندگی، آزادی» بیشتر از آنکه برگرفته از مطالبات جامعه زنان و متناسب با شناخت جامعه ایرانی باشد، متاثر و برگرفته از شرایط اجتماعی جوامع غربی است.

جعفر علیان‌نژادی، دانش‌آموخته علوم‌سیاسی:به نظر می‌رسد انتخاب شعار «زن، زندگی، آزادی» بیشتر از آنکه برگرفته از مطالبات جامعه زنان و متناسب با شناخت جامعه ایرانی باشد، متاثر و برگرفته از شرایط اجتماعی جوامع غربی است. از طرف دیگر استفاده از این شعار بیشتر از آنکه همسو‌کننده مطالبات و واقعیات اجتماعی ایران باشد، یک شعار تحمیلی است که در بهترین حالت قابلیت مصرف نمادین در صنعت تصویرسازی و نمایش دارد. به‌زعم نگارنده این اشتباه محاسباتی، ناشی از درک غلط و اساطیری است که می‌خواهد «کهن‌الگوی زن وحشی» غربی را به اعتراضات اخیر، تعمیم داده و بتواند با ایجاد یک آگاهی کاذب، تعریف زن ایرانی را تغییر دهد. در این یادداشت سعی خواهم کرد اولا نشان دهم، ریشه‌های این شناخت تحمیلی از کجاست و ثانیا شاهد مثالی از این تعمیم غلط را در نوشته‌ها و اظهارات عناصر غرب‌گرا شناسایی کنم.

اول: چهار کهن‌الگوی زنانه اساطیری در میان متون اسطوره‌شناسی غربی قابل شناسایی است؛ چهار الگوی «زن دانا»، »دوشیزه»، «مادر» و «کهن‌الگوی زن وحشی». جردن تریپیر در مقاله‌ای که سهند زرشکیان آن را ترجمه کرده است، این چهار الگو را مورد بررسی قرار داده است. در میان این الگوها، مدعای ما معطوف به بررسی کهن‌الگوی زن وحشی است. به بیان تریپیر، زن وحشی شاید پویاترین، نامشخص‌ترین و ناکامل‌ترین کهن‌الگوی شخصیت زن باشد. زن وحشی می‌تواند واجد نیروی فطری و غریزی باشد، یا ویژگی‌های جنسی بارزی داشته باشد، یا کینه‌جو، جاه‌طلب، فعال، پرانرژی یا عزلت‌گزین و منزوی باشد. درحالی‌که ویژگی‌های مذکور با هم اشتراکاتی دارند کهن‌الگوی زن وحشی می‌تواند با کهن‌الگوهای دیگر شخصیت زن نیز اشتراکاتی داشته باشد. زن وحشی همچون زن دانا، عاقل و مستقل است و همچنین می‌تواند نیروی والد مهیبی باشد که به کهن‌الگوی مادر شبیه است. در عین حال می‌تواند باکره و ظریف باشد و به کهن‌الگوی دوشیزه نزدیک شود. با این حال اگر مسائل اجتماعی را مدنظر قرار دهیم وضعیت کهن‌الگوی زن وحشی بغرنج‌تر می‌شود.
دوم: استیسی شلبی روانکاو و اسطوره‌شناسی کانادایی، در کتابی که با عنوان «ردیابی کهن‌الگوی زن وحشی» نوشته است، راه‌حل ترمیم رنج‌های زنان در جوامع غربی را در خودآگاهی آنها از کهن‌الگوی زن وحشی دنبال می‌کند. وی با این سوالات که زن قبل از اجتماعی شدن کیست؟ چرا در روابط دچار مشکل می‌شویم؟ چرا رنج می‌بریم؟ چگونه می‌توانیم آرامش پایدار پیدا کنیم؟ می‌نویسد: «کهن‌الگوی زن وحشی در روان یک زن بیانگر جوهر ذاتی و روحی اوست. هنگامی که یک زن از کهن‌الگوی زن وحشی آگاه می‌شود، آنگاه آزاد می‌شود تا جنسیت و روابط را با شرایط خودش کشف کند. به‌زعم وی، آگاهی از این کهن‌الگو موجب آزادی زنان از فرآیندهایی می‌شود که توسط فرهنگ مسلط غربی آنان را اهلی کرده است. درواقع آنان را از طبیعت حیوانی وحشی و غریزی خود آگاه می‌سازد.» شلبی یادآور شده زن وحشی برای کسب فردیت تلاش می‌کند و در مسیر کسب فردیت به حوادث مهیب و دگرگون‌کننده‌ای تن می‌دهد. یکی از بارزترین ویژگی‌های زن وحشی، استقلال پندار و کردار اوست. زن وحشی از رفتار متناسب با پیش‌فرض‌های اجتماعی و تحت‌تأثیر فشارهای اجتماعی بیزار است. به‌عنوان یک شخصیت، زن وحشی می‌تواند هم زنی مبارز (مانند ژان دارک) و هم زنی عاشق‌پیشه مثل شخصیت شاهزاده لیا در فیلم «بازگشت جدای» از مجموعه فیلم‌های «جنگ ستارگان» باشد. 
سوم: دکتر کلاریسا استس روان‌تحلیلگر آمریکایی، در کتابی با عنوان «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند» افسانه‌ها و قصه‌هایی درباره کهن‌الگوی زن وحشی جمع‌آوری کرده که بسیار خواندنی و در خدمت مدعای نگارنده یادداشت است. به بیان وی زن امروزی غربی، آمیزه‌ای مبهم از کار و فعالیت است. او تحت این فشار است که همه‌چیز و همه‌کس باشد؛ چراکه دانش کهنش مدت‌هاست که فراموش شده است. دانش کهنی که الگوی زن وحشی را به او یادآور می‌شود. استس، زنان سالم را کسانی می‌داند که مانند گرگ‌های سالم باشند. به بیان وی این دو ویژگی‌های روحی مشابهی دارند نظیر هوشیاری، سرزندگی، بازیگوشی و توانایی عظیم برای ایثار. با این حال گرگ‌ها و زن‌ها در این جوامع، همواره در معرض تعقیب و مزاحمت قرار گرفته، مرعوب شده و به غلط متصف به خونخواری و درندگی شده‌اند. بیش از حد تهاجمی تلقی شده و از مخالفان خود کم‌ارزش‌تر ارزشیابی شده‌اند، زیرا آنان آماج حملات کسانی بوده‌اند که هم حیات وحش و هم زوایای وحشی روح را از بین می‌برند، هر چیز غریزی را نابود می‌کنند و هیچ ردی از آنان بر جا نمی‌گذارند. تعدی به گرگ‌ها و زن‌ها توسط کسانی که آنها را درک نمی‌کنند، شباهت خیره‌کننده‌ای به هم دارند.
چهارم: استس دلیل نگارش این کتاب و به‌تبع آن بازگشت زنان غربی و آمریکایی به طبیعت وحشی خود را، حاصل شرایط مابعد جنگ جهانی دوم می‌داند. وی می‌گوید نسل ما(زنان آمریکایی) در دورانی پرورش یافت که با زنان مثل کودکان رفتار می‌شد. به ما به چشم اموال نگاه می‌کردند و ما را همچون باغچه‌ای بایر نگه می‌داشتند، اما خوشبختانه همیشه باد بذر وحشی‌ای را با خود به همراه می‌آورد. آنچه زنان می‌نوشتند غیرمجاز بود، اما رگبار کلمات از هر سو روان شد. آنچه نقاشی می‌کردند به رسمیت شناخته نمی‌شد، اما دست‌کم روح خود آنان را تغذیه می‌کرد. جراحات روحی زنانی که عمیقا استثمار شده بودند «ناراحتی عصبی» خوانده می‌شد، اما دربرابر این وضعیت درهایی که به جهان خویشتن وحشی باز می‌شود اندک ولی گران‌قیمت بود. وی همدلانه با زنان استثمارشده آمریکایی می‌گوید: «اگر زخم عمیقی دارید این یک در است. اگر قصه خیلی خیلی کهنه‌ای دارید، این یک در است. اگر در آرزوی «زندگی» عمیق‌تر، کامل‌تر و سالم‌تر می‌سوزید، این یک در است.» وی صراحتا می‌گوید مطالب این کتاب برای «جرأت بخشیدن» به شما انتخاب شده، طبیعت وحشی از زنان نمی‌خواهد به رنگ خاصی باشند، تحصیلات خاصی داشته باشند، شیوه زندگی یا طبقه اقتصادی خاصی داشته باشند. درواقع طبیعت وحشی نمی‌تواند در جو سیاسی تحمیلی زندگی کند و در برابر الگوهای منسوخ قدیمی خم شود. سه قصه از این کتاب را مرور می‌کنیم. 
پنجم: قصه عملیات احیای زن وحشی. ماده‌گرگ اول باید خود را پیدا کند. تنها کار ماده‌گرگ پیدا کردن استخوان‌هاست، او به‌ویژه استخوان‌هایی را جمع می‌کند که در معرض گم شدن هستند. او همه‌جا را در جست‌وجوی استخوان گرگ‌ها می‌کاود و وقتی کل اسکلت را سوار کرد، بالای سر حیوان می‌ایستد. بازوانش را به طرف آن دراز می‌کند و آواز می‌خواند. آنقدر می‌خواند که استخوان‌های ستون فقرات و پاهای گرگ گوشت‌دار می‌شود. این کار را آنقدر ادامه می‌دهد که گرگ جان می‌گیرد و در سراشیبی دره شروع به دویدن می‌کند. گرگ در نقطه‌ای از مسیر ناگهان یا به‌خاطر سرعت زیاد، یا عبور از رودخانه یا تابیدن شعاعی از نور آفتاب به او، ناگهان به زن شاد و خندانی بدل می‌شود که «آزادانه» به سوی افق گام برمی‌دارد. محمدرضا تاجیک عملیات احیای زن وحشی را در یادداشت 19 مهر خود یعنی «اراده نیستی» چنین روایت می‌کند. او به‌ظاهر روحش هم از این خطای تحمیلی خبردار نیست. وی می‌نویسد: «آنان همان «بارتلبی» هرمان میلر هستند که تصمیم گرفته‌اند درمقابل آنچه دیگران ساخته‌اند، «اراده‌ نیستی»، اراده‌ نیهیلیستی خود را عرضه کنند تا ممکنِ خود را خود فراهم سازند. دیگران دنیایی برای آنان ساخته‌اند که بی‌میلی آنها نسبت به وضعیتِ موجود را به حدِ کمال رسانده است. آنان از غار افلاطون‌شان بیرون شده‌اند. آسمان و آفتاب را می‌بینند. دنیا دیگر برای آنان در سایه‌ها نیست. دنیای دیگری برای آنان گشوده شده است.»
ششم: قصه عملیات تعقیب متجاوز. این عملیات با فریب خواهر جوان توسط مرد ریش‌آبی شروع می‌شود و با نابودی مرد ریش‌آبی توسط همان خواهر جوان تمام می‌شود. از میان سه خواهر، خواهر جوان‌تر خامی می‌کند و به ازدواج مرد ریش‌آبی در‌می‌آید. پس از مدتی زندگی سرخوشانه مرد ریش‌آبی راهی ماموریتی می‌شود و تمام کلیدهای برج را به همسر جوان خود می‌دهد. یک کلید کوچک هم می‌دهد و از او می‌خواهد دنبال در این کلید نباشد. دختر جوان اما وسوسه شده تمام درها را امتحان می‌کند تا به در مورد نظر می‌رسد. در را باز می‌کند و با اتاقی پر از اجساد ‌خونی مواجه می‌شود. از ترس بلافاصله در را می‌بندد، اما کلید کوچک شروع به خونریزی می‌کند و این خونریزی با هیچ اقدامی بند نمی‌آید. مرد ریش‌آبی بازمی‌گردد و تقاضای عودت کلیدها را می‌کند. همه کلیدها بازگردانده می‌شود الا کلید کوچک. مرد ریش‌آبی متوجه ماجرا می‌شود. می‌خواهد گردن زن جوان را بزند که زن جوان از او تقاضای یک ربع دعا می‌کند. او در بالای بارو بر ترس خود فائق می‌آید و برادرانش را می‌خواهد، برادرانش می‌آیند و مرد ریش‌آبی را می‌کشند. تاجیک در همان یادداشت قدری جلوتر می‌گوید: «عامل و حامل این عمل، همان سوژه‌ «نابهنجار وحشی» است. این سوژه، یک اراده‌ معطوف به نیستی است. الهه‌ نابودی و مرگ است. این سوژه، قادر است تاثیرات ناظر بر اندوه که به‌تصریح اسپینوزا، همواره با کاهش قدرت در تناظر است را به تاثیرات شادمانی که متناظر با افزایش قدرت است، تبدیل کند. لذا اعمال قهر او حتی در خشن‌ترین حالات و آنات آغشته به‌نوعی شادمانی است.»
هفتم: قصه عملیات یافتن جفت. این عملیات برای شناسایی مردان وحشی طراحی شده است. موضوعی که اسلاوی ژیژک نیز دو هفته پیش به آن اشاره کرده بود. به او می‌پردازیم. بگذارید به داستان برگردیم. شکی نیست که مرد وحشی به دنبال عروس زیرزمینی یا وحشی خود می‌گردد. مردی عاشق دو خواهر دوقلو بود اما پدرشان شرط ازدواج آن مرد را حدس زدن نام این دو خواهر گذاشته بود. مرد هر بار که حدس می‌زد شکست می‌خورد. یک بار سگش را جا گذاشت. آن سگ از پشت دیوار خانه متوجه مکالمه دو خواهر شد و اسامی‌شان را فهمید. این سگ هر بار که قصد آمدن پیش مرد جوان داشت در میانه راه مشغول خوردن غذایی مطبوع می‌شد و نام‌ها را فراموش می‌کرد. این اتفاق سه بار رخ داد و سگ هر بار خود را به دیوار پشتی می‌رساند. هر بار که بازمی‌گشت این دو خواهر گویا در حال آماده شدن برای شرکت در جشنی بودند. بار سوم سگ بدون اعتنا به خوراکی‌های میانه راه خبر را به مرد جوان داد و مرد جوان سریعا خود را به پدر آن دو خواهر رساند و اسامی را گفت. دو خواهری که از مدت‌ها پیش منتظر بودند و اکنون لباس عروسی به تن کرده بودند. اسلاوی ژیژک گفته بود: «این جنبش ایرانی، میلیون‌ها نفر از زنان(!) که مستقیما با همه‌ تضاد‌های موجود دست به گریبان هستند و مردان را به حرکت واداشته است- اتفاقا این جریان برخلاف آنچه اغلب در فمینیسم غربی مشاهده می‌شود هیچ خصلت مردستیزانه یا مذکرهراسانه ندارد. زنان و مردان در کنار یکدیگر در آن مشارکت می‌کنند و علیه دشمن مشترک، متحد می‌شوند. مردانی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» شرکت می‌کنند به‌خوبی می‌دانند که مبارزه برای حقوق زنان همانا مبارزه برای آزادی خودشان است.»
هشتم: در این یادداشت می‌خواستم بگویم چرا عملیات نام‌گذاری این اعتراضات، بدلی و غیرواقعی است. سعی شد با ریشه‌یابی اسطوره زن وحشی، نشان داده شود چرا شعار «زن، زندگی، آزادی» یک شعار برگرفته از اقتضائات جوامع غربی است. شعاری که با پشتوانه یک ادبیات روانکاوانه و اساطیری، به‌دنبال ترمیم آلام زنان غربی و آمریکایی است. بازگشت به کهن‌الگوی زن وحشی که بعضا شکل و شمایل جنبش‌های فمینیستی به خود گرفته نیز یک ترفند روان‌درمانی است که می‌خواهد زنان عاصی، معترض و افسرده را در ساختار مسلط فرهنگی بازادغام کند. زنی را که به باور ژاک لکان، روانکاو فرانسوی وجود ندارد و هویتش را گم کرده باید با شعار «زن، زندگی،آزادی» به عرصه اجتماع بازگرداند. محمدرضا تاجیک در یادداشت اراده نیستی، این مطالبه آزادی را به معنای بازگشت به حیات برهنه (زن وحشی غریزی) تلقی می‌کند. یعنی همان چیزی که ریشه اکنون اسارت و بی‌هویتی زن غربی شده است. در یک چرخه باطل این شعار به ضد خود بدل می‌شود. یعنی اگر خروجی شعار «زن، زندگی، آزادی» به باور این عناصر غرب‌خوانده، توصیه به زنان برای بازگشت به حیات برهنه باشد، یعنی در مسیری قدم گذاشته که غرب مدت‌هاست از آن بریده و دنبال راه علاج است. راهی که در جنبش metoo به اعتراف ژیژک نتوانسته مردان را با خود همراه سازد و همان ظلم ساختاری را بازتولید کرده است.