شهید سیدمحمد مصطفوی در 15 اردیبهشت سال 1365 در شهرستان بهار از استان همدان دیده به جهان گشود. خانوادهای مذهبی داشت و نام مستعارش سیدمیلاد بود و یک برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خودش داشت. نام پدرش سیدهاشم بود که در شغل رانندگی کامیون مشغول به کار بود و اهمیت زیادی به رزقوروزی حلال میداد. مادرش هم مدرس قرآن بود و مسئول هیاتی مذهبی بود و یکسال قبل از شهادت فرزندش دعوت حق را لبیک گفت. بعد از پایان تحصیلات دوره متوسطه و شرکت در آزمون ورودی دانشگاهها در سال 1384 وارد دانشگاه ملایر شد و بعد از یکسال تحصیل به دانشگاه همدان منتقل شد و به ادامه تحصیل پرداخت. در همان ابتدای تحصیل در بسیج دانشجویی شروع به فعالیت کرد. در دوران جوانی نماز شب را به برنامههایش افزود. سرکشی به خانوادههای شهدا از برنامههای اصلیاش در زندگی بود. خادمالشهدایی تا جایی در وجودش رفته بود که شهادت بزرگترین آرزویش شده بود و همیشه از مادرش التماس دعای شهادت میکرد. در دوران دانشجویی در رشته ورزشی جودو شروع به فعالیت کرد و پس از گذراندن دورههای ورزشی در رشته جودو موفق به دریافت کمربند سیاه (دان1) جودو شد. در مسابقات جودو به مقام نایبقهرمانی کشور در سال 1388 و مقام دوم در مسابقات یگانهای ویژه ناجا در سال1391 نایل شد و از سوی سازمان تربیت بدنی به تیم ملی جودو دعوت شد. وی علاوهبر جودو در ورزش باستانی شهرش نیز فعالیت داشت. پس از اتمام تحصیلاتش در سال1388 در دانشگاه و گرفتن مدرک کارشناسی از دانشگاه همدان در سال1389 به خدمت سربازی اعزام شد. او پس از گذراندن 9 ماه در لشکر 84 ارومیه و کرمانشاه به شهرش برگشت و در عمران و شهرسازی و همکاری با وزارت راه و ترابری مشغول به کار شد. وی حضور در مساجد و هیاتهای مذهبی را جز وظایفش میدانست. در 14 مهر ماه سال 1394 به همراه جمعی از رزمندگان اسلام و مدافعان حرم حضرت زینب کبری(س) عازم کشور سوریه و وارد استان حلب از مناطق سوریه شد. وی در 25 مهرماه 1394 در صحنه نبرد در منطقه ازگله در بیست کیلومتری شهر حلب در عملیات آزادسازی حلب در درگیری با گروهکهای تکفیری والنصر به درجه رفیع شهادت نایل شد و پیکر مطهرش پس از 20 روز به کشورش بازگشت و در گلزار شهدای شهر آیتالله شیخمحمد بهاری در کنار قبر مادرش آرام گرفت. خاطرات و زندگینامه شهید در کتاب «میهمان شام» گردآوری شده است.
چند خط یادگاری
وصیتنامهای از شهید مدافع حرم سیدمحمد مصطفوی به جای مانده که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
با عرض سلام به خدمت پدر عزیز و بزرگوارم
1- اولین وصیتم این است که برادران و دوستان، رهبر انقلاب و گل سرسبد کشورمان را تنها نگذارید و پشتوانه و حامی ایشان باشید. همچنین پدر عزیزم من را حلال کن که خیلی بیمحابا و بدون دریغ زحمت من را کشیدی.
خیلی عزیزی پدر جانم خیلی... .
2- برادر و خواهر گرامی از شما شرمندهام به خاطر همه آزار و اذیتها تقاضای بخشش دارم. امیدوارم حلالم کنید.
3- دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امامحسین(ع) را که راه عاقبتبهخیری و مهمترین کار است ادامه دهید. حسینگونه زندگی کنید که تمام عاقبتبهخیری در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زندهاند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس میکردم.
4- دوستان، همهیاتیها همشهریها و تمام مردم دوست و آشنا، حلالم کنید و عاجزانه از شما تقاضا دارم که در انجام امور دینی خود بهخصوص حضور فعال در مساجد کوشا باشید و خمس و زکات خود را سالیانه حساب کنید تا روزی حلال داشته باشید.
در آخر هم باید اشاره کنم که الان من در شهر حلب سوریه هستم و آماده رزم با گروههای تکفیری هستم.
امیدوارم که در این راه استوار و پرامید و با تکیه بر اهلبیت(ع) بهخصوص عمه جانم زینب سلامالله علیها وارد صحنه نبرد شوم. خدایا کمکم کن که این بنده حقیر از تمام مادیات دنیا دل بکنم و فقط و فقط به خودت فکر کنم که سعادت دنیا جز در این نیست. میروم تا به مادرم برسم، با تمام شرمندگی.