تاریخ : Sat 22 Oct 2022 - 00:15
کد خبر : 74962
سرویس خبری : ایده حکمرانی

دختران آکسفوردی و تحول در فلسفه اخلاق

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با پروفسور لیپسکوم به بهانه انتشار کتاب جدید او

دختران آکسفوردی و تحول در فلسفه اخلاق

کتاب «چگونه آنسکوم، فیلیپا فوت، میجلی و مرداک، اخلاق را متحول کردند؟» اثر بنجامین لیپسکوم که به تازگی توسط انتشارات آکسفورد به چاپ رسیده است، توجه‌های زیادی را میان فیلسوفان اخلاق و علاقه‌مندان به چهار بانوی فیلسوف اخلاق برانگیخته است.

محمد سعید عبداللهی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق:کتاب «چگونه آنسکوم، فیلیپا فوت، میجلی و مرداک، اخلاق را متحول کردند؟» اثر بنجامین لیپسکوم که به تازگی توسط انتشارات آکسفورد به چاپ رسیده است.1 توجه‌های زیادی را میان فیلسوفان اخلاق و علاقه‌مندان به چهار بانوی فیلسوف اخلاق برانگیخته است. پروفسور بنجامین جی. بی. لیپسکوم، استاد فلسفه، متخصص در نظریه اخلاقی معاصر و همچنین علاقه‌مند به اخلاق زیست پزشکی و تاریخ فلسفه (به‌ویژه تاریخ اخلاق) است.  کتاب لیپسکوم در 9 فصل زیر نگاشته شده است: 1. ارزش و واقع، 2. آکسفورد در زمانه جنگ، 3. دخترانِ 1919، 4. فیلسوفان آینده، 5. تشخیص مرداک، 6. الیزابت آنسکومب در مقابل جهان، 7. اتاق مشترک سالمندان سامرویل، 8. سریدن از روی دیوار، 9. زمان، بسان دریا.  بنجامین لیپسکوم در مقدمه کتاب خود می‌گوید سالیان دراز با آثار این چهار بانوی فیلسوف، دم‌خور بوده و به نظرش زمان آن فرا رسیده بود که در باب این رفقای آکسفوردی کتابی نوشته شود. لیپسکوم بارها و با بیان‌های مختلف، به این موضوع اشاره می‌کند که چگونه گروهی از زنان آکسفوردی، اخلاق ضدرئالیستی مردان معاصر خود را به چالش کشیدند و سعی در ارائه جایگزین داشتند. کتاب در باب فیلسوفانی زنی است که در زمان و مکان مناسب کار درست و تحول‌آفرینی را انجام دادند. چهار دوست که مسیری را پیمودند که پیش‌تر کسی نپیموده و ایده‌هایی را طرح کردند که با آنچه اطرافیان آنها تصور می‌کردند یکسره در تضاد بود. 
آنسکوم، فیلسوفی تحلیلی به‌شمار می‌رود. فعالیت‌های علمی، کتاب‌ها و مقالات‌اش آنقدر تاثیرگذار بود که، برخی اندیشمندان او را برجسته‌ترین فیلسوف انگلیسی‌زبان سده بیستم بنامند. دونالد دیویدسون نوشته‌های او در زمینه فلسفه عمل را مهم‌ترین آثار از زمان ارسطو می‌داند. آنسکوم در آکسفورد درس خواند و در آنجا نیز به مقام استادی رسید و بعد از آن به کمبریج رفت تا ویتگنشتاین را ببیند. فیلیپا فوت از فیلسوفان اخلاق سرشناس معاصر است. او صاحب آثار متعددی در این زمینه است که «فضایل و رذایل»، «معماهای اخلاقی» و «خیرطبیعی» از آن جمله‌اند. می‌توان گفت که فیلپا فوت به همراه آنسکوم و پیتر گیچ، با نگاه به نظریات ارسطو در باب اخلاق، مکتب فلسفی جدیدی تحت عنوان فضیلت‌گرایی نوارسطویی آفریدند که به ‌واسطه آن بتوانند مسائل اخلاقی دوران معاصر را حل کنند. آیریس مرداک نیز بانوی فیلسوف، شاعر و رمان‌نویس انگلیسی-ایرلندی‌تبار معاصر است. مرداک نیز از احیاکنندگان فضیلت‌گرایی اخلاقی در دوره جدید است. مری بئاتریس میجلی نیز فیلسوف اهل انگلستان بود. شهرت وی که مدرس ارشد فلسفه در دانشگاه نیوکاسل به شمار می‌رفت، بیشتر به دلیل تلاش‌های او در زمینه علوم، اخلاق و حقوق حیوانات است. میجلی هنگامی که 50 ساله بود اولین کتاب خود را با عنوان «Beast And Man» (1978) نگاشت و بعد از آن بود که بیش از 15 کتاب دیگر نیز به رشته تحریر درآورد.   لیپسکوم برای فراهم آوردن چنین کتابی، بارها در شهرها و کشورهای مختلف و با شخصیت‌های گوناگونی به گفت‌وشنود نشسته است. کتاب لیپسکوم تنها یک زندگی‌نامه گروهی در باب چهار فیلسوف برجسته معاصر نیست. کتاب، برای دانشجوی فلسفه اخلاق و هرکس که به دنبال دریافت نکاتی در باب برخی جریان‌های علمی در فلسفه اخلاق، بستر شکل‌گیری این ایده‌ها، درگیری‌ها و منازعه‌های فلسفی و دیگر مطالب مهمی از این دست باشد، بسیار سودمند است. خواننده کتاب لیپسکوم، در تمامی ۹ فصل آن، رهیافت‌های علمی کوتاه و درخشانی در باب اندیشه‌های هرکدام از این دوستان آکسفوردی می‌یابد. نکاتی که لابه‌لای مطالبی ساده و بی‌پیرایه، پیرامون زندگی این فیلسوفان، با بیانی گیرا و خواندنی روایت می‌شود. 
از سویی، کتاب به زیبایی به مقوله جنگ و تاثیرات علمی، اجتماعی و فرهنگی آن می‌پردازد. به مشکلات پس از جنگ و بازگشت دوباره مردان به شهرها و از بین رفتن دوباره توازن میان زن و مرد در محیط‌های علمی و غیرعلمی اشاره می‌کند. چالش‌های هر کدام از این چهار بانو را با جزئیاتی شگفت‌آور، پیش چشم‌مان می‌آورد. اینکه چگونه آنسکوم از اعتقادات اخلاقی خود در ساحت‌های مختلف علمی، سیاسی و... کوتاه نمی‌آید و مقتدرانه نظرات خویش را ابراز می‌کند. از معضلات خاص جسمی و روحی فیلپا فوت می‌گوید و اینکه چگونه با مشقت بسیار مسیر علم‌اندوزی را برای خود هموار کرده است. به دغدغه‌های ادبی و سیاسی آیریس مرداک نگاهی ویژه دارد و مسیر علمی و پژوهشی مری میجلی را از نوشتن نخستین کتابش به زیبایی ترسیم می‌کند. لیپسکوم گریزهای جانانه‌ای به اشک‌ها و لبخند‌ها، عاشقانه‌ها و دیگر مسائل عاطفی این زنان فرهیخته دارد و سعی دارد از میزان تاثیر و نقش این مسائل در زمینه علمی سخن بگوید. 
آنچه در ادامه می‌آید گفت‌وگویی صمیمانه با پروفسور لیپسکوم در باب کتاب جدیدش است. 

پروفسور، کتاب اخیر شما در باب چهار فیلسوفِ مهم و جریان‌ساز را می‌توان یک زندگی‌نامه گروهی دانست. البته مخاطب با خواندن بخش‌های مختلف کتاب، نکته‌های علمی بسیار سودمندی نیز دستگیرش می‌شود. ایده و هدف اولیه شما در نوشتن چنین کتابِ متفاوت و جذابی چه بوده است و در خلوت ذهن خود برای نوشتن آن چه ضرورتی دیده‌اید؟
خب، به گمانم نوشتن این کتاب ضرورتی نداشته است (می‌خندد). کدام کتاب نوشتنش ضروری است؟ باری، شاید کتاب‌هایی را بتوان یافت که نوشتن آنها تاریخ‌ساز بوده و ضروری، اما این امر را در باب کتاب خود نمی‌دانم. دلیل اصلی من برای پدید آوردن چنین کتابی، آگاه شدن از داستانی بسیار درخشان و شنیدنی بود. خب، پیش از نوشتن این کتاب نیز، همواره هرکدام از این فیلسوفان زن را به دلیل شخصیت و آثارشان تحسین می‌کردم. سال‌های سال با آثار این چهار فیلسوف دم‌خور و همراه بوده‌ام. به گمانم نوشته‌های آنان بسیار بصیرت‌بخش، راه‌گشا، آموزنده و خواندنی‌اند. من بهره و ایده‌های زیادی از مقاله‌های این چهار زن گرفته‌ام. یکی دیگر از نکاتی که مرا به نوشتن این کتاب مشتاق نمود، خواندن زندگی‌نامه درخشان مری میجلی بود. دیدن ارتباط‌های این افراد با یکدیگر، ترسیم محیط‌های علمی، دوستی و چالش‌های درسی‌شان، همه و همه بیندازه مرا جذب نمود. بنابراین با خود فکر کردم که باید شخصی داستان این دختران آکسفوردی را بنویسد. من نمی‌دانم که این کتاب تا چه اندازه برای خوانندگان آن الهام‌بخش خواهد بود، اما همه تلاش خود را کرده‌ام تا دریچه‌ای بگشایم که شاید برخی با نگاه به آن‌انگیزه گرفته و به این داستان و ماجرای فلسفی این فیلسوفان زن برجسته علاقه‌مند شود و از این رهگذر با آثار، مقاله‌ها و کتاب‌های آنان ارتباط بیشتری بگیرد. آشنایی با مقالات مهم فیلسوف بزرگی مانند آنسکوم برای دانشجوی فلسفه راه‌گشا و آموزنده است. همچنین خواندن نوشته‌های درخشان فیلیا فوت در زمینه اخلاق یا آثار آیریس مرداک و مری میجلی هرکدام دربردارنده بصیرت‌های زیادی است که امیدوارم توانسته باشم خوانندگان این کتاب را به آثار این فیلسوف‌ها علاقه‌مند کرده باشم. 

به گمانم در ایران، دانشجویان فلسفه، اهل علم و اندیشمندان با آثار و نوشته‌های آنسکوم، فیلیپا فوت و آیریس مرداک بیشتر از مری میجلی آشنا باشند، از این رو، اگر امکان دارد قدری بیشتر برای ما از شخصیت مری میجلی بگویید. به نظرم شما از میان این چهار فیلسوف تنها موفق به دیدار با مری میجلی شده‌اید، این‌گونه است؟ 
بله، درست است. من این بخت را داشتم که مری میجلی را در انگلستان و منزل شخصی‌اش ملاقات کنم و از این بابت بیندازه خوشحالم. در سفری به انگلستان و با یک برنامه‌ریزی این دیدار فراهم شد که به بخش‌هایی از آن در کتاب اشاره نموده‌ام. اما از طرفی، بسیار افسوس می‌خورم که چرا نتوانستم فیلیپا فوت را ببینم. رایزنی‌هایی با مایکل دامت که فیلسوفی برجسته و از دوستان خانوادگی آنسکوم و فیلیپا فوت به‌شمار می‌آید داشتم، اما بنا بر ملاحظاتی از سوی دوستان او، این دیدار فراهم نشد و من همواره حسرت می‌خورم. 
اما مری میجلی را در زمانی دیدم که بسیار هوشیار و سرحال بود و ذهنش همچنان تیز و فعال تحلیل می‌نمود. میجلی انسانی بسیار مهربان، خوش‌مشرب و دوست‌داشتنی است. ایمیل‌های زیادی با او رد و بدل کردم تا بالاخره موفق به فراهم کردن شرایط دیدار او شدم. می‌دانید، این بسیار دلچسب و خوشحال‌کننده است که با شخصی گفت‌وگو کنید که موضوع پژوهش شما است. 
یکی از نکاتی که دانستن آن در باب میجلی بسیار با اهمیت است، تجربه‌های زیستی او است. اینکه بدانیم او چه از سر گذارنده است. آشنایی با شرایط خانوادگی او و مکان‌هایی که در آن زندگی کرده است. من تصور می‌کنم کودکی او تاثیر بسیاری بر زندگی علمی او داشته است. برای نمونه او در کودکی‌اش بسیار در میان درختان و مزارع بوده است و این رو علاقه زیادی به طبیعت و زندگی دیگر مخلوقات خداوند روی زمین دارد. مناطق طبیعی و محیط‌هایی که او در آنها زندگی کرده است نقش پر رنگی در ایده‌های فلسفی او داشته‌اند. 
شما اشاره داشتید که شاید در ایران آثار میجلی را به خوبی نخوانده باشند و شخصیت او را نشناسند، بگذارید بگویم در جهان انگلیسی زبان نیز، حتی بسیاری از فیلسوفان برجسته به آثار او بی‌اعتنایی کرده‌اند و با دقت ایده‌های علمی او را بررسی و تحلیل نکرده‌اند. البته شاید رویکرد میجلی هم در این داستان بی‌تاثیر نبوده باشد، چراکه او همواره سعی نموده عمومی‌تر بنویسد و مخاطب عادی را نیز در نظر بگیرد. درحالی‌که آن سه فیلسوف دیگر تخصصی می‌نوشته‌اند، البته به جز آیریس مرداک که او نیز کارهای ادبی و داستانی زیادی داشت.  نکته دیگری که میجلی را برای من از آن سه فیلسوف متفاوت می‌کند، رویکرد او در اخلاق است. او تنها به مسائل فلسفی و اخلاقی بسنده نمی‌کرد و در دیگر علوم نیز به دنبال تحلیل رفتار آدمی بود. او حتی رفتار دیگر حیوانات را نیز بررسی می‌نمود. علوم دیگر را همیشه در نظر داشت و سعی می‌کرد این موارد را به کمک پیشرفت‌های چشمگیر دوستانش در فلسفه اخلاق بیاورد. او همچنین وظایف خود به‌عنوان یک مادر را نیز در کنار کار حرفه‌ای خود به‌خوبی انجام می‌داد و فرزندان بسیار خوبی تربیت نمود. بسیاری از دوستان به من می‌گویند یکی از دلایلی که تحت تاثیر میجلی واقع می‌شویم توجه او به خانواده و فرزندان به‌عنوان یک فیلسوف است. 

هر چهار فیلسوف خانمی که شما در این کتاب افکار و اندیشه‌های آنها را مطرح کرده‌اید، به نوعی متاثر از ویتگنشتاین بوده‌اند. همان‌گونه که می‌دانیم بیشترین تاثیر را در این میان، الیزابت آنسکوم شاگرد، مترجم و شارح و روشنگر ایده‌های ویتگنشتاین، گرفته است. در نگاه شما هر کدام از این چهار فیلسوف چه بهره‌ای از ویتگنشتاین برده اند؟
بله، درست می‌گویید، همگی آنها متاثر از ویتگنشتاین، این نابغه وینی بوده‌اند. آنسکوم شاگرد بسیار خوب و حواس‌جمع او بود و از دیگران بهره بیشتری از شخصیت و آثار ویتگنشتاین گرفت. اما راستش را بخواهید من اکنون نمی‌توانم به‌طور مشخص بگویم هر کدام از آنها چه ایده‌ای از ویتگنشتاین گرفته‌اند و در کدام اثر یا نوشته یکسره متاثر از ویتگنشتاین بوده‌اند. باری، این مهم است که در آثار این چهار فیلسوف می‌توان رد پایی از ویتگنشتاین یافت. برای نمونه شاید بتوانم به آنسکوم و کتاب «قصد» او اشاره کنم. وقتی به کتاب آنسکوم نگاه می‌کنید، فضای ویتگنشتاینی را به‌شدت احساس می‌کنید، همان رفت و برگشت‌ها، همان شکل آغاز کردن مباحث، همه و همه را گویی آنسکوم وام‌دار ویتگنشتاین است. این نکته را هم باید عرض کنم که آن سه فیلسوف دیگر یعنی میجلی، مرداک و فیلیپا فوت، همگی از رهگذر دوستی‌شان با آنسکوم با ویتگنشتاین آشنا شدند.  نکته‌ای که به گمانم تمامی این افراد از ویتگنشتاین آموخته‌اند، چگونگی تاثیر زندگی در فلسفه‌ورزی‌شان است. اینکه چگونه تجربیات ما در زندگی به مفاهیم فلسفی‌مان شکل می‌دهند. چگونه نحوه زندگی روزمره‌مان در زندگی علمی و فلسفی پدیدار می‌شود و برعکس. البته در این زمینه، میجلی و مرداک تاثیر دو چندانی پذیرفتند و این مهم در آثارشان نمود بیشتری دارد. فیلیپا فوت نسبت به دیگر دوستان، دیرتر با اندیشه ویتگنشتاین همراه شد. او همواره با آنسکوم گفت‌وگوهای علمی داشت و در پاره‌ای موارد استدلال‌های آنسکوم برای او دیریاب و نامفهوم بود. از آنجایی که آنسکوم را بی‌اندازه متاثر از ویتگنشتاین می‌دید، سعی در خواندن آثار ویتگنشتاین نمود و پس از مدتی در یکی از گفت‌وگوهایش به آنسکوم می‌گوید: چرا زودتر مرا مجبور به خواندن آثار ویتگنشتاین نکردی؟

پروفسور، شما در کتاب به دیدارهای مختلف این فیلسوفان با یکدیگر و دیدار آنان با افراد برجسته دیگر دوره خویش اشاره کرده‌اید، اما در جایی نکته‌ای جالب را آورده‌اید و آن اشاره‌ای به جلسه و دیدار ویتگنشتاین و آیریس مرداک است که بسیار جالب و خواندنی است، لطفا در باب ملاقات‌هایی مانند این بیشتر برای ما بگویید
بله همین‌طور است، ماجرای ملاقات آیریس مرداک و ویتگنشتاین در آن زمان بسیار جالب است. این دیدار در کمبریج و در سال 1948 انجام شده است. درست پیشتر از آن که آیریس مرداک دوباره به آکسفورد برگردد. خب ماجرا از این قرار است که آیریس مرداک که در زمان تحصیل، ویتگنشتاین را بزرگ‌ترین فیلسوف دوره خویش می‌داند، از آنسکوم درخواست می‌کند که دیداری با ویتگنشتاین را برای او فراهم کند. آنسکوم پس از رایزنی‌هایی اندکی بعد شرایط این دیدار را ایجاد می‌کند. دیدار با ویتگنشتاین در کمبریج و اتاق ویتگنشتاین تاثیر بسیاری روی مرداک می‌گذارد، به شکلی که او بعدها در جمع دوستان و نزدیکان خود بارها به فضای آن گفت‌وگو اشاره می‌کند. البته، گو اینکه همین یک دیدار بوده است و شرایط گفت‌وگو نیز در آن به خوبی پیش نرفته است. مرداک از فضای خلوت اتاق و نحوه چیدمان اسباب می‌گوید و اینکه چه سکوت سختی در اتاق حاکم بوده است. می‌دانید که ویتگنشتاین شخص بسیار خاصی بوده است و گاه سکوت‌های بسیاری در کلاس و میان دوستانش داشته است. ظاهرا در این جلسه ویتگنشتاین از مرداک می‌پرسد: «به نظرت یک گفت‌وگوی خوب فلسفی چگونه است؟» و مرداک نیز پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم، من اینجا آمده‌ام تا از شما یاد بگیرم.» بعد ویتگنشتاین با چند کنایه به او می‌گوید که همواره افراد به دنبال این هستند که از آدم استفاده کنند و منفعت ببرند. به‌هرحال دیدارهایی از این دست و در آن زمانه شرایط خاص خودشان را دارند. به‌طور کلی این آنسکوم بود که بیشتر از بقیه با ویتگنشتاین ارتباط داشت و در میان این چهار نفر، شخص برجسته و پیشرو، الیزابت آنسکوم بوده است. 

آر. ام. هر (ریچارد ماروین هر) فیلسوف مشهور اخلاق و دین نیز از کسانی است که شما در کتاب بدان اشاره دارید و در بخشی نیز به شباهت‌های او و ویتگنشتاین اشاره می‌کنید. دلیل نام بردن از آر. ام. هر در این کتاب چیست؟
ببینید، تمامی این چهار زن فیلسوف در محدوده مشخصی به دنیا آمده‌اند یعنی سال‌های 1919 و 1920. آر. ام. هر نیز در همین سال به دنیا آمده است و 1937 وارد آکسفورد شده، یعنی همان سالی که آنسکوم وارد آکسفورد شده است و همانند آنسکوم به بهترین شکل فیلسوفان کلاسیک را خوانده و می‌شناسد. بنابراین اختصاص دادن بخشی از کتاب به او کاملا در راستای کار من بوده است. آنسکوم در پاره‌ای موارد در سخنرانی‌ها و آثارش به «هر» اشاره دارد. از طرفی، شگفت‌انگیز است که آر. ام. هر به رزم در جبهه‌های نبرد می‌رود، اسیر می‌شود و در همان حال کتاب می‌نویسد. دقیقا مانند شرایطی که ویتگنشتاین نیز سپری نموده است و کتاب رساله منطقی-فلسفی را نوشت. این نکته را نیز در اینجا بگویم که به نظر من این فلسفه است که به این دو نفر در چنین شرایطی کمک کرده است که ادامه بدهند و زنده بمانند و همچنین به آنها یک نگرش معنوی داده است. همچنین اشاره کنم که «هر» تحت‌تاثیر برخی از ایده‌های آیر فیلسوف بزرگ پوزیتیوست نیز قرار گرفته بود و سعی داشت فلسفه اخلاق را در پروژه‌ای مشخص بر پایه دیدگاه‌های آیر در باب زبان و جهان، بنا کند. 

شما در کتاب به این نکته اشاره دارید که جنگ جهانی دوم در آستانه آغاز بود که این چهار دختر مورد نظر پا به آکسفورد گذاشتند. از آنجایی که مردان به جبهه فراخوانده شده بودند، فرصتی پدید می‌آید تا زنان بیشتری به دانشگاه راه یابند، دختران زیادی به آکسفورد آمدند اما ماجرا برای این چهار نفر جور دیگری رقم خورد. مایلم قدری برای ما از فضا و شرایط آکسفورد در دهه‌های 40 و 50 میلادی بگویید. 
بله، اجازه بدهید با یک نمونه شروع کنم. دانشگاه آکسفورد بنا بود یک مدرک دکتری افتخاری به هری ترومن رئیس‌جمهور پیشین آمریکا بدهد. آنسکوم در آن زمان یکی از مخالفان این اقدام بود. او معتقد بود ترومن یک جنایتکار است و بی‌گناهانی به دست او کشته شده‌اند و بنابراین شایسته چنین مدرک افتخاری‌ای نیست. در آن زمان آکسفورد حال و هوای خودش را داشت. بسیاری از دانشجویان مانند آنسکوم دغدغه‌مند بودند و در باب مسائل سیاسی و اجتماعی و حقوقی مانند سقط جنین و دیگر موضوعات ایده داشتند. آنسکوم در آن زمان شور و حال بسیاری داشت. او سخنرانی‌های زیادی در بی‌بی‌سی ایراد کرد و در پاره‌ای موارد بسیار کنایه‌آمیز و زیرکانه ایده‌های خود را مطرح می‌ساخت. در آن زمان این چهار دختر در رشته‌ای تحصیل می‌کردند که تا اندازه‌ای در انحصار مردان بود و طرفدار رویکری به اخلاق بودند که بسیاری آن را از مد افتاده می‌انگاشتد. چهار بانویِ فیلسوف، در دوره لیسانس و در آکسفورد یکدیگر ملاقات کردند و فارغ از برخی اختلافات علمی تا پایان عمر از یکدیگر حمایت کردند. آن‌ها بر این عقیده بودند که حقایقی اخلاقی وجود دارد که بر پایه ماهیت متمایز گونه ما استوار است و در این مسیر رجوعی دوباره به منابعی مانند افلاطون و ارسطو داشتند. این چهار نفر، اگرچه اختلاف‌های فکری بسیاری داشتند اما گویی در یک هدف با یکدیگر همفکر و همداستان شده بودند. آنها یکدیگر را در آن فضای خاص آکسفورد پیدا نمودند. فضایی علمی که در کنار مسائل درسی، دغدغه‌های دیگری نیز وجود داشت. 

آیریس مرداک یکی از فیلسوفانی است که برخی از آثار فلسفی و ادبی‌اش در ایران ترجمه شده و در میان جامعه علمی شخصیت شناخته شده‌ای است. از جایگاه فلسفی و تاثیر شخصیت علمی او برای ما بگویید. 
بله، آیریس مرداک واقعا شخصیت جذابی دارد. او زمان زیادی در زندگی‌اش شاید تمام آن را با این چالش سپری می‌کرد که کیست؟ قرار است چه بکند و به کجا برسد؟ مرداک به دلیل داستان‌هایش در بیشتر کشور‌های دنیا شناخته شده است. او در مرز میان فلسفه و ادبیات گام برمی‌داشت و چنین نبود که فلسفه را به دلیل ادبیات و رمان‌هایش رها کند یا برعکس. او استعداد عجیبی در ادبیات و نوشتن رمان داشت، اما هم زمان فیلسوف خوبی نیز بود که متفاوت می‌اندیشید. او در پاره‌ای موارد بسیار دیدگاه‌هایش را تغییر می‌داد، از برخی از افکار فلسفی‌اش رضایت کامل نداشت و با این همه همیشه دلبسته فلسفه بود و آن را رها نمی‌کرد. شرایط خانوادگی او نیز بر این ماجرا‌ها دامن می‌زد. 

عنوان فصل نخست کتاب مساله ارزش-واقع است. مساله‌ای که همواره دغدغه فیلسوفان و به‌طور مشخص کسانی که در زمینه فلسفه اخلاق کار می‌کنند بوده و است. برخی از فیلسوفان بر این باور بودند که بین واقعیت‌ها و ارزش‌ها دوگانگی شدیدی وجود دارد. جهان خود تنها دربردارنده واقعیت‌ها است و ارزش‌ها فقط از قضاوت‌های ذهنی خود ما برخاسته است. اما چهار زن فیلسوف در این زمینه با مردان فیلسوف اختلاف‌نظر داشتند. در باب این فصل از کتاب بیشتر توضیح دهید.   
این موضوع بسیار مهم است و هر چهار فیلسوف ما در کتاب با آن سر و کار داشته‌اند و برای هر کدام از آنها به‌گونه‌ای یک چالش بوده است. در اویل قرن بیستم و زمانی که این فیلسوفان کار خویش را به‌عنوان دانشجو آغاز نمودند، این فرض وجود داشت که ارزش و واقع دو چیز یکسره جدا از هم‌اند و اینکه داوری‌های اخلاقی ما درست یا غلط نمی‌توانند باشند. خب این فیلسوفان از این فرض خیلی راضی نبودند. آنها بر این باور بودند که تصویر جهان خالی از ارزش اشتباه است. از پیش‌قراولان این بحث در میان این چهار فیلسوف، فیلیپا فوت است. او با افکار آیر در آن زمان موافق نبود و بحث‌های تخصصی خوبی در این باب دارد که در این مجال نمی‌گنجد. من در کتاب به تفصیل در باب دیدگاه‌های این فیلسوفان و رویکردهای رایج در آن زمان گفته‌ام، به هر حال این موضوع دقیق و مهمی است، مخاطبان شما نیز می‌توانند به آن فصل از کتاب مراجعه کنند. 

  پی‌نوشت:
-1 THE WOMEN ARE UP TO SOMETHING: How Elizabeth Anscombe, Philippa Foot, Mary Midgley, and Iris Murdoch Revolutionized Ethics Oxford University Press 2022.