سیدحسین امامی، دانشجوی دکتری جامعهشناسیسیاسی:کتاب نظریه فرآیندی انقلاب اسلامی نوشته محسن مهاجرنیا اخیرا منتشر شده است. نظریه فرآیندی انقلاب اسلامی بدیل دیدگاههایی است که انقلاب را شورش و عصیان تودهها تا لحظه سرنگونی نظام استبدادی میدانند یا صرفا آن را به لحظه پیروزی و دوره فترت میان دو نظام قبلی و بعدی اطلاق میکنند یا آن را بر مقطع بعد از پیروزی و حصول دستاوردها و تثبیت نظم سیاسی جایگزین میپندارند یا انقلاب را ترکیبی دوگانه از مقاطع سهگانه فوق میپندارند. این نظریه که توسط آیتالله خامنهای مطرح شد، معتقد است انقلاب اسلامی فراتر از سهمقطع زمانی قبل، بعد و لحظه پیروزی است. انقلاب اسلامی از نقطهعطف قیام امامخمینی(ره) علیه نظام شاهنشاهی آغاز شد و با رهبری او، ملت ایران مسئولیت تاریخی «نهضتسازی انقلابی» را بر عهده گرفت، فراز و نشیبهای زیادی طی شد تا در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و در گام بعد با مدیریت انقلابی جوشش انقلابی را بهسمت طراحی و مهندسی «نظامسازی» هدایت کرد و نقشهراه حرکت اسلامی را ترسیم کرد تا مسیر «دولتسازی» را در مرحله سوم فراهم کند و با اعطای عاملیت به دولت اسلامی مرحله «جامعهسازی» تراز انقلاب را تکمیل کند و سرانجام فرآیند انقلاب هم ساختن «تمدن نوین اسلامی» است. با محسن مهاجرنیا نویسنده این کتاب گفتوگویی داشتیم که در ادامه از نظر میگذرانید.
اخیرا کتابی با عنوان «نظریه فرآیندی انقلاب اسلامی» به قلم شما منتشر شده است، لطفا درباره این نظریه توضیحاتی را بهاجمال بفرمایید تا به سوالات برسیم.
کتاب نظریه فرآیندی انقلاب اسلامی برگرفته از دیدگاهی است که مقاممعظمرهبری درمورد مراحل پنجگانه انقلاب اسلامی بیان کردهاند. ایشان مرحله نهضت، نظام، دولت، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را بهعنوان مراحل و فرآیند پنجگانه مطرح کردهاند. این دیدگاه درواقع بدیل چند دیدگاهی است که پیش از این توسط جامعهشناسان در مقوله تحولات اجتماعی و سیاسی و تحولات انقلابی در دنیا مطرح بود.
نظریه فرآیندی بدیل این دیدگاهها درباره انقلاب است. ما انقلاب را از لحظهای که مبارزه و اعتراض شروعشده تا هر وقتیکه وفادار به ارزشها و اصول و مبانی باشد در نظر میگیریم. این نظریه ریشههایی از بحثهای تاریخی و ذهنی دارد یعنی اعتقادات و باورهایی که بستر کار است. از حیث دستاوردها نیز طبق تعبیر مقاممعظمرهبری در بیانیه گام دوم تا طلوع خورشید ولایت عظمی تا زمانی که این انقلاب به آرمانهایش وفادار باشد، لفظ انقلاب بر این فرآیند صادق است.
ممکن است گفته شود چه تفاوتی بین نگاه فرآیندی یا مرحلهای وجود دارد؟ این نظریه مبنای یکسری نظریات دیگر است؛ یکی این است که در بیانیه گام دوم آمده است. رهبری میفرمایند انقلاب اسلامی برای اولینبار در دنیا موفق شد شورش یا تحول انقلابی را با ثبات نظام با هم جمع کند؛ یعنی درعینحال که انقلابی هستید، در همان حال تشکیل نظام میدهید. نظام دلیل بر ثبات است و تحول دلیل بر بیثباتی است، چون در حالت انقلابی میخواهد تحول ایجاد کند. انقلاب اسلامی موفق شد نظامی ایجاد کند که خود نظام انقلابی است، یعنی جوشش انقلابی را با ثبات نظم سیاسی با هم جمع کردیم و این چیزی بینظیر است و در بین انقلابهای بزرگ دنیا در فرانسه و آمریکا و انگلستان و روسیه و ژاپن و هر کشوری که انقلاب اتفاق افتاده، نظیر ندارد و در آنها جوشندگی انقلابی تا زمانی بود که نظام جدید سر کار نیامده است و وقتی نظام جدید بر سر کار آمد جوشش انقلابی آنها از بین رفت؛ اما جمهوری اسلامی خود متصف به انقلابیگری است و نظامی انقلابی تشکیل شده و این از ثمرات نظریه فرآیندی است. اگر انقلاب را فقط مخصوص ما قبل پیروزی میدانستید، بعد از پیروزی دیگر انقلابی نیست که بخواهید نظم سیاسی موجود را متصف به آن انقلاب کنید.
ثمره دیگری که خود یک نظریه است و مقاممعظمرهبری تحتعنوان تمدنسازی نوین اسلامی از آن یاد میکند به این صورت است که تصور از تمدن اینطور است که برخی فکر میکنند مرحله اول نهضت است و باید انجام بگیرد و تمام بشود و سپس ما بهسمت نظام سازی برویم. وقتی نظامسازی تمام شد به دولتسازی میرسیم و وقتی دولتسازی تمام شد به جامعهسازی میرسیم، بعد از اتمام آن ما به تمدنسازی میرسیم، درحالیکه اینطور نیست، تمدن آخرین مرحله است اما اینطور نیست که بایستیم تا نوبت آخری برسد. در نظریه فرآیندی، تمدن از روز اولی که نهضت را شروع کردیم شروع شده است؛ یعنی در دهه 40 یا در دهه 20 که امام در سال 1323 کتاب کشفالاسرار را علیه تفکر بهائیت و وهابیت در ایران نوشت و در همان تاریخ اولین بیانیه گام اول انقلاب اسلامی در یادداشتی که امام در مسجد جامع یزد برای کتابخانه وزیری یزد نوشت، تمدنسازی از همان زمان شروع شد. آن نامه بخشی از تمدن اسلامی است. کتاب کشفالاسرار بخشی از آموزشهایی است که انقلاب اسلامی ایجاد میکند؛ بنابراین وقتی انقلاب را یک فرآیند بدانیم که در یک مرحله شروع شده و ادامه دارد، تمدنسازی نیز در درون همین فرآیند است و به این صورت نیست که مراحل به ترتیب پشت هم باشند. در این کتاب بر اساس همین نظریه، کار جلو رفته است و انقلاب در پنج مرحله بحث شده است.
در مرحله اول نهضتسازی است. میتوان تحلیلی جامعهشناختی داشت. در کتابهایی که در دانشگاهها بهعنوان متن درسی قرار دادهشده وقتی ورود میکنیم ریشههای انقلاب و عوامل آن و مجموعه اینها را بحث میکند که تماما از دیدگاه متفکران جامعهشناس است. بهندرت در میان آنها فیلسوف پیدا میکنید. مجموعه 10 تا 15 نفر از متفکران جامعهشناس همگی از زاویه جامعهشناختی بحث کردهاند. ما هم همانها را به همین صورت بحث کردهایم و از این رو نوع رویکردها جامعهشناسی است، درحالیکه پشت انقلاب اسلامی ما نظامی فلسفی وجود داشت. این نظام فلسفی کجا باید توضیح داده شود؟ نظامی فلسفی محرک اصلی این انقلاب بود. اگر بحثهای جامعهشناختی و بحثهای سیاسی و بحثهای فقهی درمورد این انقلاب دارید، آن عامل محرک و عامل تاثیرگذار اولیهای که این تفکر و این حرکت را ایجاد کرد، نظام فلسفی شماست. فلسفهای سیاسی پشت این تفکر است.
نقیصهای که در نظریات ماقبل این نظریه وجود دارد این است که نوعا بحثهای جامعهشناختی وارد بحث فلسفی نشده است. نظریه فرآیندی به این نکته توجهی جدی دارد که انقلاب اسلامی متاثر از تفکری فلسفی است. اعتقادات ما و باورهای ما و مبانی ما و... پشتوانه این انقلاب است. انقلاب ما یک تحول اجتماعی محض نیست. حضور مردم در خیابان و... اینها ظواهر کار است. اینها عملیات اجرایی کار است و اصل انقلاب اسلامی باور و افکار و اعتقاداتی بود که سبب تحول شد. از این رو ما معتقدیم نظام فلسفی انقلاب باید تبیین شود و تا امروز انجام نشده است. کوتاهی ما این بود که بعد از 43 سال فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی را تبیین نکردهایم. ما بهلحاظ علمی روی این مساله کار نکردهایم.
براساس نظریه فرآیندی وجه تمایز ما با دیگر انقلابها را چگونه میتوان صورتبندی کرد؟
برجستگی ما در بنیانهای معرفتی ماست. در فلسفهای است که پشت انقلاب قرار دارد. آن مهم است و آن تمایز ما با بقیه انقلابهاست. بحثهای جامعهشناختی و اینکه یک دولت رفته و دولت دیگر آمده طبیعی است و همهجا اتفاق میافتد. تمام انقلابها کموزیاد از این مسائل دارند، اما آنچه امام راحل ایجاد کرد قابل گفتوگو است. ما در چه شرایطی انقلاب کردیم؟ در شرایطی که جامعه ایران دچار حیرت شده است. ما از دوران سنت گذر کردیم و وارد مدرنیته شدیم. این وضعیت ما را دچار شکاف و سرگردانی کرد. سنت دچار تحیر شد و از اینسو مدرنیتهای هم نگرفتهایم! مدرنیته ما با رضاشاه و محمدرضاشاه که دیکتاتور بودند، مصادف شده است. آنها شاه بودند و کلا خلاف مدرنیته و خلاف دموکراسی و خلاف تمامی بحثهایی بودند که در حکمرانی مدرن مطرح است. ما سنت دینی و اعتقادی و سنت پادشاهی گذشته را که سنت خاصی بود رها کردیم و وارد دنیای جدیدی شدیم که نام آن مدرن است ولی مدرن نشدیم.
نظریه فرآیندی بهدنبال این است که بگوید نهضت اسلامی مبتنیبر یکسری مبانی فلسفی است و این چیزی است که ما در بقیه نظرات به این سبک شاهد آن نیستیم و این کتاب نگاهی فلسفی را شروع کرده است. چهارچوبهای نظری کتاب میگوید ما انقلاب را براساس علل اربعه بررسی کنیم. در بین فیلسوفان گذشته یونانباستان و در دوره میانه فلسفه اسلامی علل اربعه مبنای بررسی هر پدیدهای بود؛ علت مادی، علت صوری، علت فاعلی و علت غایی. ما انقلاب اسلامی را برمبنای چهارچوب منطقی علل اربعه بررسی کردیم. گفتیم مرحله اول ما نهضت اسلامی است. ارسطو مثالی میزند و میگوید وقتی ما میخواهیم میز درست کنیم ماده اولیه ما چوب است؛ چوبی که از درخت بریده و آوردهاند به ماده اولیه تبدیل شده است. کسی باید این کار را بکند و ما این را به دست نجار میدهیم و نجار علت فاعلی کار و کننده کار است. میزی که درست میشود علت صوری و صورتبندی و شکل و شمایل تخته اولیه است و وقتی میپرسیم چرا این میز را درست کردهای میگوید میز مطالعه است یا میز ناهارخوری است و... و علت غایی و هدف غایی میشود مطالعه یا غذا خوردن و... این مثالی برای علت مادی است که مابهازای خارجی دارد. حال این را وارد مسائل فکری و اجتماعی و فلسفی کنید و تطبیق بدهید. میگوییم انقلاب اسلامی بهعنوان یک پدیده اجتماعی وقتی رخ میدهد علت مادی چیست و ماده اولیه و جنس اولیهاش چه بوده است که ما آن را تغییر دادهایم و صورتی جدید برایش ساختهایم؟ در این کتاب ادعا بر این است که علت مادی و علت اولیهای که باعث انقلاب شده افکار و عقاید و مبانی و دیدگاههایی است که سبب تحول میشوند. نظریات تحولخواهانه و مبانیای که برای امامخمینی(ره) انگیزه ایجاد میکرد تا بگوید نظام شاهنشاهی باید از بین برود. آن مبانی و آن اعتقادات و آن دیدگاهها میشوند ماده اولیه و وقتی علت فاعلی روی اینها کار کند یعنی شورش و عصیان و طغیان ایجاد کند، میشود علت فاعلی که رهبر و ملت ایران است. علت صوری هم این بود که ما صورت نظام شاهنشاهی را از بین بردهایم و تحولی ایجاد کردهایم که ناشی از عمق آن اعتقادات و مبانی بود و صورتبندی جدیدی به نام جمهوری اسلامی و نظامسازی جدید داشتیم. هدف نیز سعادت انسان و حاکمیت دین بود و اینکه ما میخواستیم اسلام در این سرزمین حاکم شود. ما علل اربعه را در تمامی این پنج مرحله پیاده کردیم که نهضت و نظامسازی و جامعهسازی و دولتسازی و تمدنسازی، علل چهارگانه در آنها چیست؟ بنابراین نظام فلسفی پشت این نظریه بسیار مهم است و فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی که حرف جدی این کتاب است. نظریه فرآیندی، فرآیندی را ترسیم میکند تا آن فلسفه را به رخ بکشد. نظریه فرآیندی میخواهد نظریه سیاسی پشت انقلاب را به ما نمایش بدهد و بگوید آرمانی و ایدهای پشت این انقلاب است و ادعایی پشت آن است که محصور به ایران نیست و این ایده در محدوده انسانیت مطرح است.
نسبتی که انقلاب اسلامی با مصادیق دولت مدرن پیدا کرده از ابتدا در ایده امام وجود داشت یا بهقول شما طی فرآیندی مبارزان و امام به این نتیجه رسیدند که باید به این مصادیق نیز توجه کنند؟
ولایتفقیه از زمان شیخ مفید و توسط او مفصل مطرح و از فردای غیبت امام زمان این بحث مطرح شده است، ضمن اینکه در روایات ما نیز وجود دارد ولی امام کاری کرد تا ولایتفقیه دوره مدرن و ولایتفقیه قرن بیستم و دوره دموکراسی و دوره حاکمیت لیبرالیسم در دنیای جدید با دوره شیخ مفید و حاکمیت صفویان تفاوت داشته باشد. امام بازسازی کرد و خوانشی جدید از ولایتفقیه متناسب با زندگی امروز ایجاد کرد. در ولایتفقیه شیخمفید چیزی به اسم ساختار جمهوریت ندارید، مردمی دیده نمیشوند. چنین چیزی وجود ندارد و مشروعیت مردمی معنا ندارد. در دوره محقق کرکی و در زمان صفویان مردمی در میدان نیستند. با سلسلهای شاهنشاهی به نام صفویان سروکار داریم و مردمی متدین که حرف گوش میدهند. نه رای میدهند و نه انتخاب کردهاند! صفویان با جنگ و جدالهایی حاکم شدهاند و مدعی حکومت اسلامی و شیعی بودند و علما کنار آنها قرار گرفتند و نوعی ولایتفقیه تشکیل دادند، بنابراین در آن ساختارها با آنچه امام ساخت تفاوت زیادی دیده میشود. امام در دنیای جدید و در درون مدرنیته و متناسب با آن زندگی سازوکاری را انتخاب کرد تا بشر بتواند در دنیای امروز با آن زندگی کند. بشر میخواهد آزاد و مستقل باشد و مقوله آزادی در گذشته مطرح نبود اما امروز مطرح است. استقلال معنی نداشت ولی امروز مطرح است و هزاران مساله دنیای جدید همینطور است. در قانون اساسی آمده که جمهوری اسلامی نظامی است مبتنیبر توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل و کرامت انسانی. چرا کرامت انسانی را اینجا چسباندهاند؟ چون دنیای لیبرالیسم غربی بر این ادعاست که براساس اومانیسم و براساس انسان و خدای انسانی در دنیا زندگی میکنیم و خدا را کنار گذاشتهایم و انسان را بهجای او جایگزین کردهایم. انقلاب اسلامی آمد و انسان خلیفةالله را جایگزین کرد و انسان را در دنیای امروز مطرح کرد. تا به آنها نشان دهد نهتنها دین داریم و مبتنیبر توحید هستیم، ما انسانی را مطرح میکنیم که کرامت ذاتی دارد. کرامت قراردادی و کرامت اعتباری که شما میخواهید به او بدهید هرگز به کرامت ذاتی نمیرسد. انسان ذاتا حق دارد و ذاتا انسان است و انسانیت چیزی اعطایی نیست که شما به انسان انسانیت بدهید. انسانیت فقط حقوق شهروندی نیست که شما حقوق یک انسان را بدهید. این کار بزرگی بود که امام راحل انجام داد و درمجموع تحولی بنیادین ایجاد کرد. البته بخشی از اینها در مراحل فرآیندی و طی زمان بهوجود آمد. شاید این ایدهها در آن روز اول مطرح نبود و هرچه به جلو آمدند بهطورجدی طرح شد. شاه از بین رفت و در شرایطی قرار گرفتند که باید هرچه زودتر قانون بنویسند و نظام تشکیل دهند، لذا بخشی از کارهایی که در فرآیند تشکیل شد بهمرور زمان اتفاق افتاد.
براساس نظریه فرآیندی انگیزه انقلاب چه بود؟ اگرچند اولویت و انگیزه مهم را بیان کنید به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟
گاهی از انگیزه منظور هدف و گاهی منظور آرمان است. آنچه در دنیا تحتعنوان اهداف کشورها و انگیزههای کشورها مطرح است هفت تا هشت مورد است که این موارد برجسته هستند و بهعنوان آرمانها مطرح میشوند. نظاماتی که در دنیا وجود دارند و انقلابهایی که رخ میدهد انگیزههای مختلفی دارند. انقلاب فرانسه بهدنبال آزادی بود. انقلاب سوسیالیستی بهدنبال اقتصاد بود و میخواست جامعه بیطبقه درست کند. یک بحث امنیت است، انسان میخواهد امنیت داشته و آزاد باشد و کسی برای او محدودیت ایجاد نکند. کنار امنیت آزادی است و من میخواهم آزاد باشم و نباید کنار آزادی من ناامنی باشد. انسان استقلال میخواهد و استقلال و آزادی شعار ما بود، همانطور که شعار فرانسه و همه کشورها بود. رسیدن به رفاه اقتصادی یکی از اهداف ملتهاست که معمولا بهدلیل طبقاتی شدن جامعه انقلاب میکنند. معمولا محرومان انقلابها را انجام میدهند، چون بهدنبال رفاه و آزادی هستند. عدهای بهدلیل فاسد شدن جامعه بهدنبال ایجاد اخلاق در جامعه هستند. ما به این موارد اهداف دمدستی میگوییم. برای انقلاب فرانسه آزادی هدف نهایی است، ولی برای انقلاب اسلامی، آزادی هدف نهایی نیست. فرض کنید همه شما آزاد هستید، حالا میخواهید چه بکنید؟ آزادی چیزی نیست که وقتی به آن رسیدید بگویید کار تمام شده است. آزادی بین راه است، تا به آن نرسیدهاید هدف است و وقتی به آن رسیدید آزادی به ابزار تبدیل میشود. تا به حکومت اسلامی نرسیدهاید برای شما هدف است ولی وقتی رسیدید حکومت ابزاری برای کارهای بعدی است، بنابراین حکومت اسلامی دو مرحله هدف دارد؛ یک مرحله که برای دیگران هدف نهایی است که درواقع کارکرد هستند و اسم آنها را هدف میگذاریم. تامین رفاه و آزادی و استقلال هدف نیست این موارد وظیفه اصلی یک حکومت و یک دولت و یک انقلاب است. اگر دولتی و حاکمیتی و انقلابی برای شهروندانش امنیت درست نکند و به آنها آزادی و رفاه ندهد و عدالت را برقرار نکند و اگر و اگر... پس دیگر دولت نیست، چون دولت با همین کارها دولت است. هدف اصلی رسیدن به کمالات انسانی است؛ کمالاتی که فلسفه سیاسی انقلاب بهدنبال آن است. سعادت دنیا و آخرت و حیات طیبهای که قرآن میگوید یعنی انسانها پاک باشند و فرشتهصفت شوند. انسانها با کمک همین ابزار مادی اوج میگیرند و بالا میروند. انسانها باید به خیرات معنوی که شایسته آن هستند برسند. زندگی الهی شود. آن هدف نهایی انقلاب اسلامی است. بخشی از این هدف در حکومت امامزمان(عج) محقق میشود به همین دلیل یکی از اهداف انقلاب اسلامی وصل شدن به ظهور امام عصر است و این انقلاب مقدمه ظهور است و این بهنوعی هدف بعدی انقلاب اسلامی است.
منظور من از هدف و انگیزه انقلاب آن چیزی است که مردم را به خیابانها آورد. انگیزههای مردم بیشتر مدنظر است.
اینجا دو دیدگاه وجود دارد و هر دو در کتاب آمده است. عدهای میخواهند بگویند انگیزههای مادی بود و فقر اقتصادی و بیکاری و ظلم و بیعدالتی بود. مردم بهدنبال این موارد بودند و قیام کردند و بعدها امام آمد و سروسامانی به مساله داد و رهبری را بهدست گرفت. درحالیکه این خلاف تاریخ است، ما چنین جنبشها و تظاهراتها و اعتراضهایی در کشور نداریم که مردم برای آزادی قیام کرده باشند، بدون اینکه چیزی پشتش باشد. فلسفه سیاسی امام انگیزه مردم بود که بالطبع بقیه اهداف را در دل خود دارد.
درمورد عنوان فلسفه سیاسی انقلاب، منظور شما از فلسفه معنای لغوی فلسفه است یا معنای اصطلاحی فلسفه است یا منظور شما نگرشی الهیاتی به مباحث دنیوی است؟
وقتی میگویم فلسفه انقلاب اسلامی، یک بحث معرفتشناسی وجود دارد که چه عقلانیتی و چه فلسفه سیاسی است؟ آیا مشائی یا اشراقی یا صدرایی است؟ چون میخواهید بهلحاظ معرفتشناسی بشناسید. من فعلا با این بخش کاری ندارم و برای من مهم نیست که فلسفه انقلاب اسلامی میخواهد به کدام مکتب فلسفی وصل شود. آنچه بهعنوان فلسفه موردنظر من است درحقیقت یعنی باورها و اعتقاداتی که ریشه در بنیادهای نظری و حکمت نظری دارد و متاثر از دین و باورهای دینی، جامعه را به قیام دعوت کرده است. «اَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» که دقیقا در نامه امام در مسجد جامع یزد آمده است. میگوید من شما را نصیحت میکنم که فردی و گروهی قیام کنید و این دعوت الهی که ریشه در متافیزیک و ریشه در الهیات دارد، از سوی دیگر سر در زندگی خاکی دارد و زندگی خاکی را به مابعدالطبیعه وصل کرده است و میگوید ای انسانها علیه ظلم قیام کنید. این پیام و این دعوت و این رسالت که ناشی از وحی مطرح میشود بنیاد این فلسفه است. ادعایی که این انقلاب دارد این است که به قیام برای خدا دعوت میکند.
قدرت نظریه به تبیین آن است و اگر یک نظریه نتواند خود را تبیین کند نظریه نیست. ما با این تبیین چه چیزی به دست میآوریم. مردمی که انقلاب کردند آیندهای 100 یا 200ساله و آیندهای دوردست را نمیدیدند مردم میخواستند در کوتاهترین زمان ممکن انگیزهها و اهداف خود را تامین کنند. آیا انتظار یک انقلاب این است که در 500 یا 200سال دیگر به اهداف خود برسد یا میخواهد در کوتاهمدت آزادی و عدالت و امنیت و رفع فقر و... را حاصل کند؟
تبیین دو معنا دارد؛ یا تبیین فلسفی خود نظریه مطرح است، یعنی نظریه چقدر بهلحاظ معرفتی قابلفهم است؟ یا سوال شما که این نظریه چقدر کارآمدی و اثر دارد؟ این نظریه مدعی است که در فرآیند ایجادشده انقلاب اسلامی بهخوبی طراحی شده و کارآمدی دارد، چون نگاه فلسفی و رویکردهای کارکردی دارد، چون در مدت کوتاهی مردم اثرگذار شدند و مردم با این فلسفه به میدان آمدند و نظامی 2500 ساله را از بین بردند، یعنی این نظریه کارکرد و تاثیر داشته است. مردم به میدان آمدهاند و در فاصله کمتر از دوسال کل سیستم قبلی فروپاشید و نظامی جدید بهجای آن نشست. قانون اساسی و نهادهای مختلف و دولت و ملت و مجلس و... و همه اینها کارآمدی است و تصویر داشته است. زندگی جدیدی ساخته شده و بنیاد جدیدی پایهگذاری شده، پس تا اینجای نظریه کارآمد است. مرحله بعدی که دولتسازی بود نیز با موفقیت انجام شد. از اینجا به بعد قدری دچار مشکل شدیم. ما بنیاد معرفتی نظام سلطه را مورد هجوم قرار دادهایم. ما در ابتدای انقلاب تهاجمی را شروع کردیم و دشمن پاسخ داد، ما شروع کردیم و بنیادهای لیبرالیسم و سوسیالیسم را موردحمله قرار دادیم، آنها چه کار کردند؟ آنها کودتا کردند و منافقین و گروهکها را درست کردند و انواع و اقسام توطئهها و حمله به طبس و جنگ تحمیلی هشتساله که همه موانعی ایذایی بود، چون ما به بنیادهای فکری آنها هجوم برده بودیم، لذا آمدند و جلوی ما را گرفتند، چون کارآمد بودیم. هر چه دشمن زیاد میشود بالاخره ممکن است در جایی توان شما کم شود. ما تا دولتسازی خوب آمدیم و انصافا کارآمد بودیم و نظریهپردازی کردیم و خوب ظاهر شدیم ولی در مراحل بعدی کند شدیم. به تعبیر مقاممعظمرهبری ما در مرحله دولتسازی ماندیم و به مرحله بعدی نرفتیم. ما نتوانستهایم بهخوبی دولتسازی کنیم چون بخشی به عوامل ایذایی مربوط است. هشتسال پشت جبهه جنگ متوقف شدیم و تمام ظرفیتها و امکانات صرف آن شد. توطئههایی که علیه کشور ما شد علیه هیچ انقلابی ترتیب داده نشده است. همه اینها موانع ایذایی هستند، از طرفی دولتهای مختلفی وجود داشت که توان پیشبرد اهداف انقلاب را نداشت. این موانع اجازه نداد ما از مرحله دولت سازی عبور کنیم. نگذاشت ما به رفاه و توسعه اقتصادی دلخواه انقلاب برسیم. رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم میگویند عدالت آرمان ما بود و وضعیت عدالتی که در 40 سال گذشته میبینیم، مطلوب ما نیست و ما نتوانستهایم آن را خوب اجرا کنیم. انقلاب بهدنبال اینها بود. موانع داخلی و خارجی و بیتجربگی مانع بود. کدام دولتی که بر سر کار آمد تجربه داشت و کارآزموده بود؟ نیروها را از اینسو و آنسو جمع میکردند و دولت را تشکیل میدادند. آدمهایی را که در ستادهای تبلیغاتی آنها بود وزیر میکردند. تا این افراد یاد بگیرند و مدتی کارآموزی کنند مشکل ایجاد میشد. اگر ما مشکلی هم داریم بهخاطر اصل ایده نیست، چون حرکت درست بود ولی در روند اجرایی گاهی دچار مشکلاتی شدهایم و دیر رسیدهایم یا در برخی موارد به آرمانهایمان نرسیدهایم و دچار وقفههایی شدهایم ولی فرآیند قطع نشده است و گسست اتفاق نیفتاده و انقطاع رخ نداده و شکافهایی که احیانا وجود داشت باعث انقطاع نشده است و خط انقلاب با وجود فرازها و فرودهایی که داشت و با وجود دولتهای مختلفی که بر سر کار آمده بودند و با وجود سلایق مختلف 43 سال روبهجلو است. اینطور نیست که بگوییم انقلاب اسلامی چند سال قطع شد و عقب افتاد. جنگ بزرگترین کارگاه معنویتسازی انقلاب بود. دولتهای اصولگرا و اعتدالی و اصلاحطلب همه تجربههایی هستند که در فرآیند انقلاب اسلامی تاثیرگذارند و ما رو به تکامل بودهایم.