تاریخ : Sun 09 Oct 2022 - 00:30
کد خبر : 74723
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

نگاهی به زندگی، اشعار و فعالیت‌های «سید رضا موید» شاعر آیینی که روز جمعه دعوت حق را لبیک گفت

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

اشعار استاد مؤید بنای اعتقادی بچه هیاتی‌هاست و اشعارش مانند «مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم/ این گنج پربهاست من ارزان نمى‏‌دهم» ورد زبان آنهاست.

سیدرضا موید که روز جمعه دعوت حق را لبیک گفت، متولد ۱۳۲۱ در شهر مشهد بود، او تحصیلات مقدماتی را در مکتب‌خانه‌ پشت‌سر گذاشت و بعد از آن به شغل آزاد روی آورد. سرودن را از ۱۲ سالگی آغاز کرد. علاقه‌اش به شعر، پای او را به کتابخانه آستان قدس رضوی باز کرد تا ساعت‌ها در جوار حرم رضوی به مطالعه آثار گذشتگان بپردازد. او طی سال‌های متمادی اشعار قابل توجهی خلق کرد که همواره مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از ویژگی‌های مرحوم موید در سرودن شعر، قریحه‌ای سیال و روان به‌ویژه اشعارمذهبی بود به نحوی که آیات و روایت به همراه سیره‌ زندگی اهل بیت و داستان‌های تاریخی در شعرهای وی بسیار به چشم می‌خورد.
 
    سروده‌هایی در همه ابعاد
سروده‌های وی تنها به مدح و منقبت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) خلاصه نمی‌شدند، بلکه مضامین انقلابی و حماسه سرودهای دفاع مقدس نیز در دریای اشعار او موج می‌زند که این مهم مورد توجه مقام‌معظم‌رهبری نیز قرار گرفته بود و ایشان در دیدار با جمعی از شعراى آیینى کشور در 25 خرداد ماه سال 1390 گفتند: «به برخى از موضوعات در شعرهاى آیینى کم پرداخته می‌شود؛ ازجمله، موضوعات مربوط به مسائل انقلاب، مسائل جنگ و دفاع مقدس. البته در یک دوره‌اى خیلى خوب بود. همین آقاى مؤید در زمان جنگ وقتى جنازه‌هاى شهدا را به مشهد مى‌آوردند، شاید هر روزى یا هر چند روزى یک غزل می‌گفت و مداح‌ها این‌ها را می‌خواندند... الان جاى این اشعار خالى است.» 
 از آثار سیدرضا مؤید می‌توان به «گل‌های اشک»، «جلوه‌های رسالت»، «نغمه‌های ولایت»، «سفینه‌های نور»، «چکامه عشق» و... اشاره کرد.

    پای تفسیر آقا سید هاشم 
مرحوم مؤید در مورد راهی مشهد شدن در زمان کودکی می‌گوید: «پدرم اصالتا اهل یزد و نجار بود، ولی به مشهد آمد و سال‌ها مجاور حرم حضرت رضا (ع)
 باقی ماند. به قول خودشان پناهنده به این آستان شد. شب‌ها که از سر کار می‌آمد مسجد گوهرشاد پای تفسیر آقا سید هاشم نجف‌آبادی می‌رفت. دو-سه دوره پای تفسیر ایشان نشسته بود. گهگاهی هم من در خدمت‌شان بودم و از تفسیر آن بزرگوار استفاده می‌کردم. همین عوامل باعث می‌شد در هر مجلسی که می‌نشست نمی‌گذاشت زمان بر اهل مجلس بیهوده بگذرد، حدیث و روایت نقل می‌کرد و به ارشاد اهل مجلس می‌پرداخت. پدر و مادر از تهجد و صداقت و شکرگزاری و مراتب دیگری که نشان‌دهنده تقواست چیزی کم نداشتند و ما هرچه داریم از برکت و دعای این دو بزرگوار است.»

    قریحه خدادادی
این شاعر به زمانی که شعر وارد زندگی‌اش شد اشاره‌ای می‌کند و می‌گوید: «از 12-10 سالگی خدا توفیق شعر گفتن به من داد. یک روز از مکتب آمدم و شروع کردم به نوشتن. مادرم گفت چه کار می‌کنی؟ گفتم شعرمی نویسم. شعرم درمورد قبر و قیامت بود. کم‌کم پایم به کتابخانه آستان قدس باز شد. روزهای بیکاری را در کتابخانه حضرت با خواندن اشعار شعرای قدیم و جدید می‌گذراندم. بیشتر با غزلیات حافظ آشنا بودم، چون در مکتبخانه در کنار قرآن اشعار حافظ را می‌خواندیم. با سعدی، خاقانی، اسجدی، عنصری و دیگر شعرا هم آشنا شدم. کتاب المعجم فی‌معاییر اشعارالعجم را که دستور اوزان، قافیه‌ها و صنایع شعری را آموزش می‌داد می‌خواندم. نمونه اشعار این شعرا در این کتاب بود. با خواندن نمونه‌های شعری به اصل دیوان‌هایشان مراجعه می‌کردم.»

    حضرت گفتند بیا در خانه ما
مرحوم مؤید همه زندگی‌اش و اتفاقاتی که در آن می‌افتد را از کرامت امام رضا(ع) می‌داند و می‌گوید: «همه زندگی من عیدی و کرامت حضرت رضا(ع) است، ازجمله دربانی درگاه حضرت. شبی در سربازی خواب دیدم که در یک عمارت دو-سه طبقه‌ای گفتند حضرت رضا(ع) می‌خواهند به دیدن‌تان بیایند، من هم از بالا آمدم پایین، وسط راه به حضرت رسیدم. سلام کردم. ایشان فرمودند «بیا در خانه ما». فکر می‌کردم شاید خدمت سربازی‌ام در مشهد باشد اما بعدها فهمیدم نه، از این‌ها فراتر و بالاتر است. حضرت منِ روسیاه را به‌عنوان غلام، مداح و خادم خود قبول کرده بود سال‌ها از خدمت سربازی گذشت تا اینکه انقلاب شد و توفیق خدمت آستان مقدس حضرت رضا(ع) نصیبم شد. اوایل به دربانی تشرفی حضرت مشرف شدم. چند سال در این سِمت بودم تا اینکه چهل ماشین از مشهد به دیدار حضرت امام در جماران رفتند. خدمت بزرگان دیگر هم در قم رسیدیم. زمانی که برگشتیم با ولادت حضرت رسول مصادف شده بود. اشعاری را در این رابطه عرضه داشته و آخر اشعار هم چند بیت خطاب به امام عرضه کردم و خدمت‌شان فرستادم. ایشان هم حدود 20 هزارتومان صله مرحمت فرمودند. این افتخار که نصیبم شد آیت‌الله واعظ طبسی هم محبت کردند و مرا از دربانی تشرفی به خادمی افتخاری ارتقا دادند. سال‌ها در این سِمت خدمت می‌کردم تا اینکه روز ولادت حضرت جواد(ع) شعری درباره ایشان سرودم. خدمت حضرت رضا(ع) مشرف شدم و عرض کردم آقا معمولا در اعیاد، بزرگان، زیردستان و خدمتگزاران‌شان را ارتقا می‌دهند، شما نمی‌خواهید به من ارتقای درجه بدهید؟ همان روز آقای خوش‌چهره آن شعر را در تالار خواند. آیت‌الله طبسی هم گفتند به مؤید خبر بدهید که از خادمی افتخاری به خادمی رسمی تغییر پیدا کرد.»

    جلسات شعر سال 42
این شاعر آیینی در مورد جلسات شعری که قبل از انقلاب در مشهد برگزار می‌شد، می‌گوید: «سال 43-42 که از سربازی آمدم، آقای کشمیری ما را با جلسات شعر آشنا کرد. یکی از این جلسات، جلسه دوشنبه شب‌ها بود که بزرگانی همچون استاد آذر، اکبرزاده، ثابت، خسرو، سروی‌ها و دیگر عزیزان در آن شرکت می‌کردند. بعد خدمت استادان کمال و قدسی رسیدیم. کم‌کم هم خودم جلسه‌ای با همکاری آقای محمدنیا در سال‌های 55-54 در شب‌های شنبه تشکیل دادم که هنوز هم برقرار است. در آن جلسات اشاراتی هم به انقلاب و امام داشتیم. تا آن موقع مقلد آقای بروجردی بودم. در سربازی خبر فوت آیت‌الله بروجردی آمد. وقتی از سربازی آمدم مشهد، کم‌کم با امام آشنا شدم. رساله امام توسط مرحوم حسین زاده
به دستم رسید. روی جلدش صاف بود و اسمی از امام نبود. رساله امام به این شکل توزیع می‌شد و دست‌به‌دست می‌گشت.»

 سلطان را از اشعارمان برداشتیم
مؤید با نقل خاطره‌ای در مورد حدیثی که از امام رضا(ع) می‌گوید: «آقای نجف‌زاده یک حدیثی خواند که دو نفر آمدند خدمت حضرت رضا(ع) و از حضرت پرسیدند ما نمازمان را درست بخوانیم یا شکسته؟ حضرت به یکی از آنها فرمود تو برای دیدن سلطان (مأمون) آمده‌ای و باید درست بخوانی یعنی سفرت حرام است و به دیگری گفتند چون تو به دیدن من آمده‌ای نمازت شکسته است. از آن شب من و آقای شفق و مرحوم خسرو تصمیم گرفتیم اسم سلطان را از اشعارمان برداریم چون آن زمان به حضرت، سلطان خراسان می‌گفتند. قبل از سال 42 خیلی توی جامعه نبودم، ولی بعد از شرکت در جلسات و شنیدن اخبار، اوضاع شعری‌ام تغییراتی کرد. فراغتی که پیش می‌آمد شعر می‌گفتم و در آن به ظلم و ستم شاه اشاره می‌کردم. حتی در مورد پیام امام مبنی‌بر تحریم چراغانی در نیمه شعبان هم شعر گفتم. مضمونش این بود که هر چراغی که روشن می‌کنید، تضییع خون شهدا و مردم بی‌گناه است. بعضی دیگر از دوستان هم اشعار انقلابی می‌گفتند. یادم است آقای شفق اشعاری را بدون نام و نشان می‌گفتند و به در مسجد بناها می‌چسباندند تا مردمی که از آنجا رد می‌شوند بخوانند.»

    ماجرای نوشتن با قلم قرمز در زمان شاه
این شاعر در مورد عزاداری‌های اباعبدالله در زمان شاه می‌گوید: «خدا رحمت کند حاج احمد بقال را! آن زمان هیئات به بازار می‌آمدند. مغازه لوازم یدکی داشتم در خیابان نخ‌ریسی. آمد و گفت دمی برایمان بگو. چون مشغول کسب‌وکار بودم دم را با قلم قرمز نوشتم. در آن هم از شاه وهم از امام گفته بودم. روز اربعین همین دم را در بازار می‌دهد و شهربانی می‌گیردش که این دم را از کجا آورده‌ای؟ می‌گوید هیئات شهرستانی می‌گفتند ما هم آن را نوشتیم! می‌گویند اگر غرض نداشتی چرا با قلم قرمز نوشتی؟ 
یک بار هم در خیابان طبرسی عزاداری می‌کردیم. دمی که می‌خواندیم انقلابی بود. ما را از همان‌جا برگرداندند، گفتند تا دم‌تان را عوض نکنید راه‌تان نمی‌دهیم.»

    آقا گفتند مشهدی‌ها بیایند بالا
مرحوم مؤید از رهبر انقلاب خاطرات زیادی داشت و با نقل خاطره‌ای در دوران دفاع مقدس می‌گوید: «شب تاسوعایی در جبهه بعد از مراسم عزاداری در خدمت آقا (مقام‌معظم رهبری) شام خوردیم. ایشان دورادور من را می‌شناختند و با اشعارم آشنایی داشتند. فکر می‌کنم زمان ریاست‌جمهوری‌شان بود یا قبل از آن. یک بار دیگر هم روز ولادت حضرت زهرا(س) بود که همراه دیگر شعرا و مداحان خدمت آقا رسیدیم. وقتی جلسه تمام شد آقا گفتند مشهدی‌ها بیایند بالا. به همراه مرحوم کمال، آقای اکبرزاده، مرحوم صابر، خسرو و دیگر دوستان رفتیم خدمت‌شان و ایشان برایمان صحبت کردند.»

    تزریق روحیه به رزمندگان با شعر
مرحوم مؤید درمورد شعرهایی که زمان دفاع مقدس می‌سرود، می‌گوید: «آقای آهنگران و دوستان دیگر به منزل ما زنگ می‌زدند و شعر می‌گرفتند. من هم دریغ نداشتم. چیزهایی که به نظرم می‌رسید در قالب شعر درمی‌آوردم و به آنها می‌دادم. آقای عطاپور، موحد، خوش‌چهره و دیگر عزیزان هم شعر می‌گرفتند و در جبهه برای رزمندگان می‌خواندند. گاهی از طریق صنف‌مان به مناطق می‌رفتیم. آن زمان لوازم ماشین می‌فروختم. بعضی وقت‌ها هم برای شب‌های عملیات چهار-پنج مداح و شاعر با هم می‌رفتیم. مخصوصا در ولادت‌ها. خود این عزیزان می‌گفتند شب شعرهایی که شما اینجا می‌گذارید خیلی در روحیه بچه‌ها موثر است. خیلی وقت‌ها برای شب‌های عملیات تا خبر می‌دادند آماده می‌شدم.»

    ماجرای شعر معروف
یکی از اشعار معروف سیدرضا مؤید که بسیار هم سرزبان‌ها افتاده، «دیدم همه‌جا بر در و دیوار حریمت/ جایی ننوشته است گنهکار نیاید.» است. این شاعر درخصوص ماجرای سرودن این شعر می‌گوید: «در حرم امام رضا(ع) حال‌و‌هوای خوبی داشتم که این شعر را سرودم و بعدا به آن اضافه کردم تا تبدیل به یک غزل شد. این شعر با این بیت شروع می‌شود که «تا یوسف اشکم سر بازار نیاید/ کالای مرا هیچ خریدار نیاید/ ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت!/ مدح تو جز از ایزد غفار نیاید/نومیدی و درگاه تو‌، بی‌سابقه باشد/ این کار از آن رحمت بسیار نیاید/ آخر به کجا روی کند‌ای همه رحمت/ گر در بر تو شخص گرفتار نیاید؟» بعدا هم این بیت را اضافه کردم: «دیدم همه‌جا بر در و دیوار حریمت/ جایی ننوشته است گنهکار نیاید.» خودم این شعر را یکی از زیباترین اشعارم می‌دانم، که بسیار هم مورد پسند قرار گرفته بود. شیخ بهایی زمانی که داشت سردر حرم امام رضا(ع) را می‌ساخت، به‌عنوان معمار و مهندس آن زمان برای ساخت حرم، مسافرتی برایش رخ داد. به فردی که سردر حرم را می‌ساخت، گفت: «دست نگهدار تا من برگردم و بعد سردر را تکمیل کنیم.» وقتی برگشت دید سردر حرم را ساختند و تمام شده است. او گفت: «مگر نگفتم سردر حرم را نسازید.» آن بنا پاسخ داد: «شما گفتید اما سه شب پشت سرهم امام رضا(ع) را خواب دیدم و فرمودند: «سردر حرم را بساز» و به دستور ایشان ساختم.» بعد معلوم شد شیخ بهایی بنا داشته طلسمی در سردر بگذارد تا گنهکار و حرامزاده نتواند وارد حرم شود. امام رضا(ع) نخواست آبروی کسی برود.»

    مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم
جواد حیدری، مدیرعامل مجمع شاعران اهل‌بیت(ع) با اشاره به اینکه استاد مؤید برای تمام مناسبت‌ها و اشخاصی که دیگران کمتر درخصوص آنان شعر سروده‌اند، مانند امامزادگان، شهدای کربلا، پدران و مادران ائمه مانند حضرت ابوطالب، حضرت آمنه، حضرت فاطمه بنت اسد، حضرت ‌ام‌کلثوم... شعر دارد، در مورد این شاعر می‌گوید: «ویژگی شعر ایشان، ادب است که مداحان و علاقه‌مندانی که به حفظ اشعارش می‌پردازند به نوعی ادب بالایی کسب می‌کنند که در دیدار اخیر مداحان با مقام‌معظم‌رهبری نیز توسط معظم‌له مورد تاکید قرار گرفت. اشعار استاد مؤید بنای اعتقادی بچه هیاتی‌هاست و اشعارش مانند «مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم/ این گنج پربهاست من ارزان نمى‏‌دهم» یا «سرمایه محبت زهراست دین من/ من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم» ورد زبان آنهاست و ممکن است حتی نام شاعرش را هم ندانند.»