جعفر علیاننژادی، دانشآموخته علوم سیاسی: این روزها شاید صحبت از واقعیت اجتماعی بسی سختتر از واقعیت مجازی باشد. به نظر میآید باور عمومی بیشتر از آنکه متاثر از واقعیتهای اجتماعی و میدانی باشد، متاثر از فضای مجازی است. البته این موضوع به خودی خود یک واقعیت است، بههرحال شاید گریزی از مواجهشدن با این واقعیت که باور عمومی متاثر از فضای مجازی است، نداشته باشیم. پیچیدگی موضوع وقتی بیشتر میشود که واقعیتهای میدانی نیز از این باور مجازی متاثر میشود. به بیان بهتر شاید بتوان گفت واقعیت اجتماعی، واقعیتی مجازی شده است. گویا این ساحت خیال است که بر واقعیت میدانی پیشی میگیرد و واسطه خیال طوری عمل میکند که امور بیرونی و دیدنی، جوری دیگر دیده و احساس شوند. از این رو هر چه زرقوبرق بیشتر، نگاه و توجه نیز بیشتر.
صحنه خیابان نیز خود را به رنگ فضای مجازی در میآورد. خیابانی خیالانگیز که قبلا در ساحت مجازی، تجربهاش کردیم. حالا این خیابان به همان رنگ در آمده و واقعیت مجازی را بر صحنه واقعیت، تسری داده است. خیابان نمایش میدهد، نمایشی که محوش میشویم، طوری که گاهی یادمان میرود برای چه در او فرود آمدهایم. خیابان روزبهروز مهمتر هم میشود، جاذبهای در او شدیدتر میشود که حضور آدمها را بیشتر میطلبد. خیابان زنده است، زندهتر از محله و کوی و کوچه. خیابان چیزها را بیشتر نشان میدهد. همین هم هست که رقابت بر سر داشتن جایی در خیابان، شدیدتر از رقابت بر سر داشتن جایی در کوچه یا محله است. یک دهنه دو در یکِ واقع در خیابان، ارزشی بیشتر از یک مغازه 12 متری داخل کوچه و محله دارد.
هرچند همهچیز نهایتا با ارزش اقتصادی سنجیده میشود. اما چیزهای دیگر هم هست که تفاوت را عمیقتر میکند. خیابان میزان نشان دادن چیزها را چند برابر میکند. در واقع خیابان ارزش نشانهای بیشتری دارد. خیابان بر خلاف کوچه و محله، تنها ماهیت رفع نیاز ندارد. مهمترین عامل برای رفع نیاز، در دسترس بودن چیزها یا امور مورد احتیاج است. کوچه و محله نزدیکترین محل تهیه کالاها و چیزهای مورد احتیاج است. در کوچه و محله زودتر به امور مورد نیاز دست پیدا میکنیم. کوچه و محله به همین دلیل خود را بیشتر به منطق رفع نیاز اهالی نزدیک میکنند. بهزعم نگارنده، کوچه و محله ماهیت سوپرمارکتی یا بازار روزی دارند. در مقابل خیابان، در جایی دورتر واقع شده است. دورتر از رفع نیاز عاجل و فوری. خیابان شاید جایی برای رفع نیازهای کمتر عاجل باشد، اما خیابان را هیچ گاه بهعنوان مرکز خرید یا سکونت نمیشناسند، خیابان چیز دیگری است، خیابان، خیابان است، یعنی جایی برای نشاندادن.
اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، شاید بهتر باشد خیابان را جایی برای تامین میل و نه رفع نیاز بدانیم. فارغ از بحثهای تخصصی روانکاوانه در تفاوت بین نیاز و میل، یک چیز اینها را از هم جدا میسازد. در میل چیزی است اضافه بر نیاز. شاید در اینجا برای تفریب به ذهن بتوان مفهوم انتخاب یا گزینش را وارد کرد. در خیابان انتخاب میکنید که چگونه رفع گرسنگی، یا تشنگی کنید. خیابان به ما حق انتخاب میدهد. در همین جا میل ظاهر میشود. اگر در کوچه و محله دایره انتخاب محدود به رفع نیاز عاجل است، در خیابان دایره گزینش تابع میل آدمی است. به هرحال خیابان چیزهای انتخابشدنی را بیشتر نشان میدهد، همین است که میل رفتن به خیابان همواره بر ماندن در کوچه غلبه میکند. خیابان ما را به خود میخواند، هرچند همیشه تابع میل ما نیست، بلکه در اکثر موارد میل ما را هم میسازد و هم تغییر میدهد.
خیابان دارای ارزش نشانهایشده است. این یعنی تمایل به نشان دادن در او بیشتر شده است. کالایی اگر هست، نهفقط برای رفع نیاز پوشش، خوردن یا نوشیدن بلکه برای تامین میل این سهگانه در انسان، خود را عرضه میکند. افراد حاضر و ساکن در خیابان نیز، خود را به منطق خیابان نزدیک میکنند. نمیخواهند، همچون قطعهای ناهنجار بر تارک خیابان باشند. نمیخواهند صحنه خیابان و منطق آن را بر هم بزنند. از این رو چیزهای غیرمنتظره را بر نمیتابند، یا سریعا صحنه را ترک میکنند یا درصدد رفع آن ناهنجاری برمیآیند، چگونه؟با نشاندادن ناهنجاری! خیابان چیزها را بیشتر نشان میدهد، ناهنجاریها را بیشتر. افراد حاضر در خیابان، ضریب یک حادثه را چندبرابر میکنند. افراد از صحنههای ناهنجاری، روایت نشانهای میسازند. چگونه؟ با فیلم گرفتن. با ضبط قابهای تصویری. یک فیلم ناهنجار در یک خیابان مهم، ارزش نشانهای آن را صد برابر میکند، با همان سرعت، شدت و حدت، فیلم خود را نشان میدهد و همه توجهها را جلب میکند.
پلیس، عابر، راننده، کاسب و دستفروش، ساکنان بهنجار خیابانند. پلیس با برقراری نظم، عابر با عبور از پیادهراه، راننده با رانندگی، کاسب و دستفروش نیز با فروشندگی. اکنون عدهای در جایی از خیابان بدون هماهنگی جمع میشوند، توجه پلیس جلب میشود، عبور عابران سخت میشود، ترافیک سنگین میشود، دستفروش هم مجبور به جمعکردن بساط، کاسب هم مغازهاش را زودتر میبندد. آن عده شروع به شعاردادن میکنند، تلاش پلیس برای متفرقکردن آنان است تا خیابان دوباره بهنجار شود. آن عده، نسبت به اخطار پلیس اعراض میکنند، کمکم با پلیس وارد مشاجره میشوند، حتی وارد درگیری فیزیکی میشوند. در این لحظه چهره اعتراض عوض میشود. دیگر خبری از معترض نیست. آشوبگری رخ مینماید. آشوبگر با غلبه بر پلیس، دامنه ناهنجاری را گسترش میدهند، به رانندگان و ماشینهای گرفتار ترافیک ضربه میزنند، به عدهای از عابران که میل به نشاندادن و قاببندی موبایلی دارند، نیز تعرض میکنند، اموال خصوصی و عمومی را تخریب میکنند. پای پلیس ضدشورش به معرکه باز میشود، درگیری سختتر میشود، گاها دیده میشود، سلاحهای سرد و گرمی در جمعیت آشوبگران نمایان میشود. ناگهان فریادی برمیخیزد. آخر آشوبگر قربانی میخواهد. قربانی آشوبگران با بدنی خونین روی دستها حرکت داده میشود.
خیابان به نظاره نشسته است، خیابان نشان میدهد، خیابان ناهنجاری را بیشتر نشان میدهد، قاببندی موبایلها و تصاویر گرفتهشده از میان آشوبگران، صحنه را با تصویر مظلومیت غوغاسازان مخابره میکند، پلیس اما به کار خود مشغول است. می خواهد خیابان را بهنجار کند. ویدئوها در موبایلها میچرخد، خلاف منطق خیابان، گویا خیابان نابهنجار شده و عدهای آشوبگر خواهان هنجارمندکردن آن هستند. نشان داده میشود، پلیس مانع این کار است. گویا پلیس خصم خیابان است و عدهای آشوبگر خواهان نجات آن، حتی اگر مجبور باشند گاهی تن سالم خیابان را بخراشند. چون از نگاه آشوبگر، خیابانی خیابان است که او بخواهد. بهزعم وی خیابان موجود، نابهنجار شده، باید تخریب شود تا از نو ساخته شود. فقط هم بحث این خیابان نیست، همه خیابانها باید اینگونه شوند. خیابان مهم است. رقابت بر سر گرفتن جایی در خیابان است. خیابان باید صحنه خواست ما باشد، حتی اگر دیگر خیابان نباشد. خیابان باید محل تخریب شود، نهفقط تخریب اموال خیابان، که تخریب منطق خیابان ایرانی. خیابان نباید ایرانی باشد. پس پرچم را هم میشود آتش زد. همانطور که تصاویر قهرمانان ایرانی. خیابان نباید ایرانی باشد. نباید اسلامی باشد.