فرهیختگان: عبدالحسین خسروپناه، معاون علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی در جلسه دوره توانمندسازی اعضای هیاتعلمی درخصوص مساله تبیین و سوالهایی که در این حوزه است؛ بهتفصیل صحبت کرد. این جلسه در بخش با بیان مباحث در زمینه شناخت طبیعت و انسان آغاز و با طرح سوالهایی در زمینه چرایی پدیدهها و رویدادها و بیان نظریات مختلف مکتبهای فلسفی به این چراییها پاسخ داده شد. در بخش دوم این جلسه نیز بهتفصیل پیرامون چیستی فناوری و بازگویی مکتبها مختلف فلسفی، پرداخته شد. در بخش دوم به برخی اشتباهات رفتاری هر فرد در استفاده از فناوری نیز اشاراتی شد. در ادامه متن این سخنرانی آورده شده است.
تبیین چیست؟
مهمترین مفهوم در شناخت طبیعت و انسان، مبحث تبیین است. به بیان دیگر تبیین توضیح خاص پدیدههای اجتماعی و طبیعی است. در قرآن و روایات به تبیین طبیعت پرداخته شده اما آیا این تبیینها همان تبیین علمی است؟ آنچه بهعنوان قوانین طبیعت از تبیین بهدست میآید، چیست؟ آیا این قوانین با خداباوری سازگاری دارد یا خیر؟ بین فعل الهی و قوانین طبیعت چه نسبتی برقرار است؟ این پرسشهایی است که در این حوزه وجود دارد.
تبیین پرسش به چرایی پدیدهها و رویدادها است. وقتی سوال از چرایی شکلگیری یک پدیده میشود؛ پاسخ به این سوال همان پاسخ به چرایی پدیدهها است. این همان تبیین است. همه انسانها بهصورت روزمره با پدیدهها مواجه هستند و آنها را میبینند. زمانی که پاسخ دقیقی به این چراییها داده شود، یعنی تبیین اتفاق افتاده است.
نظریه چگونه شکل گرفت
ارائه جامع تبیین آن را به نظریه تبدیل میکند، بنابراین هر نظریهای از چند مقوله چرایی پدیده، قدرت پیشبینی به نسبت پدیدههای شبیه آن و قدرت کنترل پدیدهها، شکل گرفته است. درواقع هر نظریه مشتملبر مفاهیمی است و گزارههایی دارد که ظاهرا برمبنای قانون است. این امر به انسان توانایی قدرت تبیین، پیشبینی و کنترل را میدهد. به بیانم دیگر، نظریه بازنمایی واقع است؛ اما تنها در بازنمایی قدرتِ در اختیارِ انسان خلاصه نشده و قدرت کنترل و پیشبینی را نیز در اختیار او قرار میدهد. بنابراین تعریف، تبیین یک اصطلاح علمی و فلسفه برای علم است، درنتیجه این تعریف، پاسخ به هر چرایی دیگر تبیین معنا نمیشود.
در این قسمت فیلسوفهای علم مباحث پیچیدهای دارند. برای مثال برخی مدل قیاسی قانونی را بیان کردهاند. این مدل مورداستفاده کارل گوستاو همپل و همفکرانش بوده است. در این مدل از طریق قیاس منطقی به یک قانون رسیده و آن قانون بیانگر پدیدهها بوده و آنها را تبیین میکند. سیر منطقی و سنجش شرایط اولیه شروع در این مدل وجود دارد. در ادامه قیاس منطقی استنتاج قیاسی از مقدمات کرده و درنتیجه یک یا چند قانون طبیعت به دست میآید. در آخر نیز براساس شرایط اولیه، نتایج بهدست میآید.
برخی دیگر از فلاسفه از مدل استقرای آماری استفاده میکنند، یعنی دیگر سیر از کل به جزء نبوده و برعکس سیر از جزء شروع میشود. اما قرار نیست به نتیجه کلی نیز دست پیدا کرد. در این مدل فیلسوفها سیر پدیدهها را از جزء شروع و به یکسری احتمالات و آمار دست پیدا میکنند. به بیان دیگر، موارد را بررسی و درنهایت نتیجهگیری میکنند که چنین جامعهای با این شرایط و اوضاع چند درصد اینگونه هستند، برای مثال اگر شرایط بهگونهای باشد؛ یک مقدار مشخصی از مردم دست به خودکشی میزنند.
اشکالات هر مدل دستیابی به تبیین
به هرکدام از این مدلها اشکالات و نقدهایی وارد است. اشکال مدل قیاسی تام نبودن استقراست. در این مدل ممکن است موارد دیگری نیز وجود داشته باشد که این قانون را نقص کند، برای مثال اگر در یک شرایط اولیه به یک کبری کلی مانند قانون انبساط رسیدهایم. چگونه میتوان بهکلی بودن آن مطمئن بود و از این قانون کلی از کجا بهدست آمده است؟ جز اینکه از طریق استقرای آزمایشهای متعدد انجام داده و به قانون انبساط رسیدهایم، یعنی مدل قیاسی قانونی در همان شرایط کلی با شک و تردید همراه است.
با آنکه استفاده از مدل استقرای آماری فراوان است، اما این مدل در یک دامنه خاص نتیجه میدهد، برای مثال در یک جامعه آماری 300 نفره موارد خودکشی را بررسی کُند و به یک نتیجه استقرا و آماری دست پیدا کند. در این مدل 300 نفر از افرادی که خودکشی کرده یا خودکشی نکردهاند مورد بررسی قرار میگیرند. نتیجه حاصل از این بررسی نشان میدهد 70 درصد خودکشیکنندگان اول به بیهویتی رسیده و پس از آن این عمل را انجام دادهاند. اما این نتیجه چگونه موارد خودکشی در زمان آینده را بررسی خواهد کرد؟ همانگونه که در تعریف تبیین بیان شد؛ چرایی تبیین پدیده تبیینخواه تعریف میشود و انسان باید به قدرت پیشبینی برسد. اما در مثالی که بیان شد، انسان قدرت پیشبینی ندارد. به بیان دیگر دانشجویان باهوش و با استعداد رشتههای ریاضی در اثر بیهویتی دست به خودکشی میزنند. در نظر داریم در آینده جلو خودکشی را گرفته و به آنها هویت بدهیم. ممکن است هویت را بهدست آورند اما عامل دیگری سبب و علت خودکشی شود. درنتیجه این مدل، اشکالات در فلسفه علم مطرح شده است. روش استقرا مفید است، اما یقین نیست.
باید همه شرایط و علل خاص پدیده را شناسایی و انطباقش بر پدیدههای آینده مورد بررسی قرار بگیرد. آیا پدیدههای آینده این شرایط را دارند؟ ممکن است این شرایط را نداشته باشند. انسانها فرهنگ، بینش و کنششان بهمرور زمان تغییر میکند و چهبسا با یک بینش و کنش دیگر دست به خودکشی بزند. این انتقادها نشان از نبود یگ الگوی فراگیر دارد، حتی اگر بتوان از این رویدادهای خاص را تبیین کرد، برای مثال ممکن است نسبت تکنولوژی آموزشی را با مدارس امروز تبیین کرد و چراییاش را گفت. اما برای دانشآموزان سالها آینده دیگر نمیتوان نتیجه گرفت و انطباقی بهدست آورد. به بیان دیگر انسان در قانون دنبال یک رابطه علت و معلولی است؛ هرچند این رابطه صددرصد نباشد.
الزام وجود علت و معلول
به تعبیر فیلسوفهای اسلامی در تجربه طبیعی و انسانی علتیابی انجام میشود اما رابطه علت و معلول، رابطه تامه و معلول نبوده و ضرورت علت و معلول بر آن حاکم نیست. علتها اِعدادی و زمینهساز هستند، برای مثال حمله حزب بعث عراق به ایران یک علت اِعدادی برای نشان دادن شجاعت و رشادت جوانهاست و در این مسیر برای حفظ خاک و وطن جان خود را نیز فدا کردهاند. اگر فردا کشور وارد یک جنگ اعتقادی شود نباید انتظار همان مواردی را که در جنگ نظامی اتفاق افتاده در جنگ اعتقادی داشت، چون در جنگ نظامی علت اِعدادی است و در جنگ اعتقادی این علت اِعدادی و زمینهساز ممکن است فراهم نشود. شاید آن فردی که در جنگ نظامی غیرتمند شده در جنگ اعتقادی غیرتمند نشود، زیرا علتها تام نبوده و اِعدادی و زمینهساز هستند. زمانی که انواع تحقیقات میدانی انجام شود، دایره علتهای اِعدادی بیشتر شده و نتیجه دقیقتری بهدست میآید.
در قرن حاضر اهمیت دیگر بر تحقیقات تجربی نیست و تبیین عِلی، تنها انسان را به یک قانون روشمند میرساند و فرد را از مرز شکاکیت خارج میکند. تبیین عِلی تنها یکی از اقسام تبیینهاست و تمام تبیینها عِلی نیستند. تبیین غیرعِلی، بیرونی، دلیلی، انگیزهای نیز وجود دارند. تبیین کارکردگرایی نوع دیگری از تبیین است که در آن فیلسوف بهدنبال علت و معلوم نرفته و به کارکرد پدیده توجه دارد، برای مثال استفاده از تکنولوژی آموزشی در یک مدرسه چه نتیجهای دارد.
با بیان این موارد، آیا قوانینی که با تبیین علمی یا عِلی بهدست آمدهاند؛ جزء قوانین ضروری هستند؟ به بیان دیگر اگر چنین نباشد، چنان نخواهد شد؟ این نظریهای است که پوزوتوویستها (اثباتگران) منطقه به آن اعتقاد دارند. این درحالی است که این تبیین تنها یک التزام ذهنی را ایجاد میکند. به بیان دیگر، تنها پدیدههای خارجی با قوانین، یک نظم ذهنی را ایجاد میکنند.
چیستی تجربهگرایی
اگر کسی تجربهگرای محض باشد و عقلگرایی را قبول نداشته باشد؛ هیچ زمانی به ضرورت علت و معلول نمیرسد. دیوید هیوم تجربهگرای خالصی بود و برخلاف او راجر بیکن یا جان لاک و جرج بارکلی بودند که تجربهگرایی را با مقداری از بدیهیات عقلی استفاده میکردند. البته هیوم تنها اصل استحاله نقیضین را از علتهای عقلی قبول داشت و دیگر اصول را قبول نکرد.
تجربه فقط تقارن پدیدهها با یکدیگر را نشان میدهد و علت و معلول با تجربه به دست نمیآید. شایان ذکر است که اثباتگراها نظریه هیوم را قبول نداشتند و ضرورت علت و معلول را پذیرفته و به نوعی منتقد هیوم بودهاند.
فیلسوفهای امروز جهان غرب اعتقاد دارند که تبیین علمی میتواند عِلی، دلیلی، کارکردی یا علتهای درونی و بیرونی باشد. اما هیچ زمانی به تبیین یقینی صددرصد نخواهیم نرسید و تنها به یک تبیین استقراء آماری مبتنیبر علیت خواهیم رسید. هر فیلسوفی به هر مدلی اعتقاد داشته باشد هم نمیتواند از مبحث علیت خارج شود.
نظریات فلاسفه جهان اسلام
در بین فلاسفه جهان اسلام، ابنسینا متاثر از ارسطو، اعتقاد دارد که تبیین علمی یک پدیده به شناخت 4 علت آن پدیده است. آن 4 علت عبارتند از: علت مادی، علت صوری، علت فاعلی و علت غایی.
فلسفه جدید غربی کاری به علت فاعلی و غایی ندارد و تنها به بررسی علت مادی پدیده میپردازد که آن هم صددرصد نیست. به عقیده ارسطو اگر این چهار علت جمع شود، به تبیین علمی دقیق را به دست میآوریم. ابنسینا این امر را قبول کرده اما کشف علت تامه پدیدهها دشوار است و به آسانی به دست نمیآید. عمده پدیدههای علمی را از روش استقراء به دست میآوریم و استقراء هم بهطور معمول تام نبوده و ناقص است و تبدیل استقراء ناقصه که تجربهآور است؛ کار دشواری است.
ملاصدرا بین علت معنای عام و خاص را متفاوت میداند. به عقیده ملاصدرا، شناخت علت هستیبخش پدیدهها از روش فلسفه امکانپذیر و او خدا بوده و قابل اثبات است. اما علت معنای عام را با استقراء نیز میتوان به دست آورد.
نوصدراییان مانند شهید صدر و شهید مطهری و آیتالله مصباحیزدی و تا حدودی آیتالله جوادیآملی معتقد هستند که هر چقدر هم استقراء کنی باز هم استقراء ناقص بوده و نمیتوان به حکم صددرصدی رسید. درنتیجه نمیتوان با قاطعیت علت تامه را کشف کرد و تنها میتوان از علت اِعدادی سخن گفت و این علت یک قدرت تبیینی به انسان میدهد.
به عقیده من فیلسوفان اسلامی امروز با فیلسوفان علم جدید نزدیکی فکری زیادی با هم پیدا کردهاند. بر این اساس تبیین علمی را تبیین عِلی میدانند ولی آن را علت صد درصد نیست و از آن ضرورت تام به دست نمیآید. بنابراین بخشی از فیلسوفان علم غربی نسبیگرا شدهاند ولی عمده فیلسوفان غربی نسبیگرایی و شکاکیت را غلط میدانند. البته بحث آمار در بین فیلسوفان اسلامی وجود ندارد و اولین بار شهید صدر این مبحث را بیان کرده است.
مادهگرایی چیست و چه نظراتی در این باره وجود دارد
مبحث دیگری که در فلسفه علم وجود دارد که ماتریالیستی (مادهگرا) را مبنای علوم جدید قرار داد. چند گروه بر همین مبنا در جهان غرب شکل گرفته است. یکی از این تفاسیر همه قوانین موجود در جهان را بدون هیچ مبنع الهی میداند. تفسیر دوم مادهگرا نیست اما دئیستی (دادارگرا) است. به عقیده اینان خدا خالق جهان است اما کاری به جهان بعد از خلق ندارد. این گروه خالقیت خدا را قبول دارند اما مدبر بودن خدا را قبول ندارند. در تفسیر سوم خدا خالق قوانین طبیعت است و قوانین نیز خودشان عمل میکنند اما در زمانهای محدودی خدا نیز در عمل قوانین دخالت دارد. مانند زمانی که معجزه اتفاق میافتد. در این تفسیر هم اصل بر عدم مداخله خدا است. چهارمین تفسیر خدا را خالق و مدبر میداند اما مداخله و مدبری خدا، لحظه به لحظه انجام میشود. اکثر فیلسوفان غربی سه تفسیر اول را قبول دارند ولی تفسیر چهارم در الهیات اسلامی قرار دارد. ما در الهیات اسلامی در حوزه طبیعیات اعتقاد به قدرت خدا و فیض بینهایت داریم که خداوند لحظه به لحظه فیض را بر همهچیز نازل میکند. بین فلاسفه غربی الوین پلانتینگا نیز اندکی این تفسیر را باور دارد. میان فیلسوفهای اسلامی ملاصدرا شخصیتی است که خیلی دقیق این تفسیر را دارد.
عقل واجبالوجود بودن خداوند را در همه وجوه ثابت میکند. زمانی که خداوند واجبالوجود باشد همه عرصه ممکنات را در بر دارد. لذا جایی از ممکنات نیست که قدرت خدا در آن تجلی نکند. اگر بگوییم خداوند خالق آدم است اما ربوبیت ندارد و ربوبیت او قطع شده، این با واجبالوجودی خداوند سازگار نیست. واجبالوجود بودن باید کل ساحت ممکنات را در برگیرد در غیر این صورت واجبالوجود بودن متزلزل میشود. به بیان دیگر همه قوانین طبیعت همان ربوبیت لحظه به لحظه خداوند است. عظمت و قدرت خداوند را نیز در این لحظه میتوان شناخت. این امر در بسیاری از مباحث دینی مانند قرآن و روایات نیز ثابت شده است.
فلسفه در علوم انسانی به توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقق، تبدیل انسان محقق به مطلوب، علتیابی و دلیلیابی در توصیف انسان محقق، نظریههای توصیفی وتوصیهای میپردازد. در علوم انسانی چارچوب فکری متفاوتی مانند پوزیویستی (تبیینی)، تفسیری یا انتقادی میپردازد. ما به چهارچوب فکری حکم اجتهادی اعتقاد داریم و آن تنها نگرشی است که میتواند به توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقق و تبدیل محقق به مطلوب بپردازد. چهارچوبهای فکری دیگری که در جهان غرب مطرح شده تنها در دو بخش توصیف انسان محقق و تغییر انسان محقق خلاصه میشود، چون هیچ معیاری برای تبدیل انسان محقق به مطلوب ندارند.
چیستی فلسفه فناوری
یکی از مباحث مهم در فلسفهعلم، فلسفه فناوری است. در این فلسفه به چیستی تکنولوژی و فناوری و ساخت مصنوعات فناورانه که از ابتدای پیدایش انسان نیز وجود داشته، پرداخته میشود. به بیان دیگر بشر مصنوعات میسازد تا تغییر ایجاد کند. در دوره مدرن مصنوعات فناورانه جدیتر موردتوجه قرار گرفته است. برای مثال دانش در خدمت تولید مصنوعات فناورانه بود. بنابراین قرن 17 علم مدرن پدید آمد و قرن 18 به قرن تکنولوژی و فناوری تبدیل شد. درحال حاضر در نسل 4 فناوری زندگی میکنیم و بشر 4 نسل را در حوزه فناوری پشتسر گذاشته و با آغاز قرن 21 بشر به دنبال نسل 5 فناوری است.
تغییر حیات فردی و اجتماعی بشر اتفاق عجیبی است که در فناوری افتاده و انسان را مقهور فناوری و صنعت کرده است.
در حوزه فلسفه فناوری چند مبحث چیستی حقیقت فناوری، نسبت فناوری با علم، فناوری چه وجودی دارد، هستیشناسی فناوری، معرفتشناسی فناوری و فناوریهای اجتماعی مطرح شده است.
در علوم فنی مهندسی و پایه به مبحث مربوط به فناوریهای اجتماعی توجه ندارند و حتی علوم انسانی نیز از آن غافل است. به بیان دیگر انسان بیشتر با فناوریهای صنعتی مواجه است. تکنولوژی آموزشی، بیمه، تامین اجتماعی و... فناوریهایی در حوزه فناوری اجتماعی محسوب میشوند که شناخت درستی از آن نداریم. علوم اجتماعی به غیر از توصیف انسان مطلوب و محقق به دنبال تغییر انسان محقق به مطلوب بوده است و برای رسیدن به این مهم از نظامهای حقوقی به همراه تکنولوژیهای اجتماعی استفاده میکند. شناسایی انواع تکنولوژی اجتماعی در رشتههای مختلف یکی از اقدامات مهمی است که در معاونت علوم انسانی باید انجام داد. نباید تنها به نظریههای انتزاعی علوم انسانی پرداخت و باید به نظریههای تغییر نیز توجه کرد.
نظریات فلسفه فناوری
دو نظریه در این قسمت وجود دارد؛ اول فناوری را از صنف علم میداند و کاربردی بودنش را نیز از علوم محض متمایز میکند. دیدگاه دیگر فناوری را از فنون صنعتی و مکانیکی میداند. اگر رویکرد علمی هم در آن وجود دارد علت تمایز آن از فناوریهای گذشته است. به بیان دیگر فناوریهای گذشته چندان رویکرد علمی نداشته و مکانیکی بودهاند ولی فناوریهای جدید با رویکرد علمی و دانش انجام میشود. به عقیده من فناوری دو بال یا ساحت دارد؛ یکی ساحت دانشی است و دیگری ساحت تکنیکی که در خود جای داده است. ساحت دانشی همان علوم مهندسی هستند و تنها یک لایه فناوری دارد و لایه دیگر آن بعد تکنیکال و کاربردی آن است که ترکیب این دو فناوری را ایجاد میکند. بنابراین نمیتوان فناوری را تنها از سنخ تکنیکال یا سنخ علم دانست و هر دو ساحت در حقیقت فناوری وجود دارد.
این مبحث دیگری است که باید در این زمینه پاسخ داده شود. برخی نگرش مثبت دارند و آن را علت پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی میدانند. برخی نیز به علت رسوخ فناوری به زوایای مختلف زندگی آن را منفی میدانند. به عقیده این افراد دیگر حریم خصوصی معنا ندارد.
درحال حاضر گروهی در غرب به نام سنتگرایان به وجود آمدهاند که این افراد نقدهای خیلی جدی به فناوریهای جدید دارند. طبق تحقیقات این گروه هر جامعهای که از فناوریهای بیشتری استفاده میکند، نیاز بیشتری به روانشناس دارد و هرچه جوامع سنتیتر هستند، سلامت روانی بیشتری دارند. بخشی از نگرش منفی مربوط به سبک زندگی انسان امروز است. هر دو نگرش نیز درست میگویند.
برخی معتقد هستند بله جبر است و فناوری، فرهنگ انسانی را میسازد. به عقیده این افراد در اواخر قرن 20 و قرن 21 جبر فناوری نیز ایجاد شده است. به بیان دیگر تکنولوژی ما را مجبور به آنگونه زیستی که میخواهد میکند. برای مثال مصرفگرایی یک نمونه از این اجبار است. برخی از اتفاقات نیز از جبر فناوری نیست و سبکزندگی به دور از زحمت امروزی باعث بسیاری از مشکلات شده است. مثلا استفاده از خودروشخصی و هزینههای بسیاری که به خانواده تحمیل میکند، از موارد مصرفگرایی و دوری از زحمت استفاده از وسایل حملونقل عمومی است. بشر امروز در بسیاری از موارد گرفتار مصنوعات فناوری شده و از قناعت دور شده است.
نزدیکی نظریات ارسطو و فلاسفه اسلامی
افرادی مانند ارسطو، افلاطون و فلاسفه اسلامی اشیا را به طبیعی و مصنوعی تقسیم میکردند. وجهتمایز آنها نیز داشتن و نداشتن ذات بود. در این تقسیمبندی جماتات، نباتات، حیوانات و انسان، اشیاطبیعی هستند ولی اشیامصنوعی ذاتی ندارند و از ترکیب تعدادی اجزا پدید آمدهاند. برای مثال چوب یک ذاتی دارد اما وقتی تبدیل به میز میشود دیگر ذاتی ندارد. در این مبحث تفاوت نظر بسیار است برای مثال نومینالیستها (نامگراها) برای هیچ شیئی، ذات را قبول ندارند. برخی دیگر هم اعتقاد دارند اشیا مصنوع نیز ذات پیدا کرده و به همین دلیل بر زندگی انسان اثر میگذارند. نسبت شیء طبیعی و انسان نیز مبحثی است که برخی آن را مستقل از انسان میدانند، ولی شیء مصنوع یک ساختار فیزیکال است که چون کارکرد خاصی دارد از دو جهت قصدمند است. اول سازنده شیء مصنوع با قصد و هدفی مصنوعی را ساخته و هم کسی که از آن شیء استفاده میکند به یک نیت مشخص و قصد و هدف مشخصی از آن استفاده میکند.
مصنوعات فناوری دارای دو نوع وجود حقیقی و اعتباری هستند. قوانین حقوقی وجودشان اعتباری است. برای مثال یک معتبری اعتبار کرده در اتوبان صدر بیشتر از سرعت 60 کیلومتر در ساعت نباید حرکت کرد. اینها همه اعتبارات از نوع عقلایی هستند. آیا مصنوعات بشری وجود اعتباری دارند یا وجود حقیقی؟ عمده وجودات اجتماعی، اعتباری هستند. اما آیا مصنوعات صنعتی مانند دوربین، پتروشیمی و... نیز وجود اعتباری دارند. اینها وجود حقیقی دارند اما کارکرد به اعتبار سازنده در این مصنوعات وجود دارد. برای مثال یک دوربین چهمیزان زوم داشته باشد. هر زمان که کارکرد تغییر کند، طراحی وسیله نیز تغییر میکند. یعنی کارکردها در انتخاب آن شیء اثرگذار هستند.
دو دسته فناوری صنعتی و فناوری اجتماعی وجود دارند. هدف بشر در فناوریهای صنعتی قدرت تصرف بر طبیعت است. مانند ساخت پل روی رودخانه. نوع دیگری از فناوریهای اجتماعی مانند آداب و رسوم نیز دستساز بشر است. پول و حکمرانی نیز جزو فناوریهای اجتماعی هستند. برای رسیدن به هر واقعیتی مانند تولید دام، بیشتر از مرگومیر آنها باید حکمرانی آن را به وجود آورد تا هدف تامین شود. گاهی ممکن است یک سند حکمرانی مانند سند 2030 در غرب نوشته شود و بگویند این سند را باید مانند عروسک اجرایی کنید و گاهی ممکن است ما ساختارهای فناوریاجتماعی را نازل به فرهنگ بومی خود و تجربه دنیا بسازیم، این دو مدل متفاوت است.