فرهیختگان: از ویژگیهای کلاسهای دانشگاهی، غلبه فضایی واقعبینانه بر آن است؛ فضایی که اساتید، واقعیتها را میگویند تا مبادا روزی پرستیژ دانشگاهی خود را از دست بدهند. اما قضیه جایی جالبتوجه میشود که اساتید و مدرسان از فضای دانشگاهی فاصله میگیرند، غرق در عملگرایی میشوند و تا جایی پیش میروند که به واقعیتهایی که خودشان آن را تدریس میکردند، پشت میکنند تا دانشجویانی را که سالها پای درس آنها نشسته بودند از خود این سوال را بپرسند که «چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟» این حکایت محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت حسن روحانی و دانشجویانی است که 28 آذر سال 91 در دوره «فهم و تدوین قطعنامه در سازمانهای بینالمللی و منطقهای» شرکت کردند. در آن زمان ظریف هنوز وزیر خارجه نشده بود و در دورههای دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه تدریس میکرد. شاید آن روزها او با عینکی نزدیکبین آینده را میدید و گمان نمیکرد یک سال بعد، عهدهدار کرسی وزارتخانهای میشود و به ناچار میبایست همان مفاهیم علمی ارائهشده در کلاسهایش را نادیده بگیرد و بهجای یک استاد روابط بینالملل، در جایگاه یک بازیگر سیاسی سخن بگوید. مطالبی که ظریف عموما در آن دوره هشتساعته دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه سال 91 تدریس کرد، از جنبههای مختلفی قابلیت پرداخت دارد اما نیمههای این کلاس هشتساعته اوج مبحث است، جایی که قضیه قطعنامههای تحریمی مطرح میشود. صوت کامل این کلاس حدودا هشتساعته توسط علی موحدی، دانشجوی ارشد حقوق بینالملل آن زمان و دکتر و پژوهشگر حقوق بینالملل امروز، دراختیار «فرهیختگان» گذاشته شده است. موحدی در زمان برگزاری کلاس از مدرسان آن یعنی محمدکاظم سجادپور و محمدجواد ظریف برای ضبط و انتشار صوت کلاس کسب اجازه کرده است. «فرهیختگان» نیز با رعایت امانت تمام صحبتهای محمدجواد ظریف و بخشهایی از صحبتهای محمدکاظم سجادپور در این کلاس را به متن تبدیل کرده است. اگر بهطور خلاصه موضوع این کلاس را بازخوانی کنیم، دقایق مهم این کلاس جایی است که ظریف با جدیت میگوید در همه قطعنامههایی که شورای امنیت صادر میکند، کمیته تحریم دارد، یعنی زمانیکه قطعنامه 1373 [احتمالا منظور دکتر ظریف قطعنامه 1737 بوده] اولین قطعنامه تحریمی علیه ایران صادر شد، کمیتهای معروف به «کمیته 1373» [1737] تشکیل شد تا بر اجرای تحریمها نظارت کند. او در ادامه همین مبحث بر حیات دائمی موضوعات و قطعنامهها در شورای امنیت اینچنین تاکید میکند: «در شورای امنیت، جملهای که آخر همه قطعنامهها میبینید این است که «ما تصمیم میگیریم مشغول به موضوع باشیم.» این یعنی تصمیم میگیرند این موضوع را تحتنظارت داشته باشند. اینجوری وقتی یک موضوعی به شورای امنیت میرود، حیات دائمی پیدا میکند یعنی معمولا شورای امنیت موضوعات را از دستورکار خود حذف نمیکند و اینگونه ادامه میدهد.» ظریف برای ارائه موضوع اصلی، کمی مکث میکند و سپس با جدیت میگوید میخواهم به نکتهای اشاره کنم. نکتهای که بعدها در کسوت وزیر امور خارجه و در آستانه توافق برجام، آن را نادیده گرفت. او در آن کلاس به این نکته اینطور اشاره میکند: «متاسفانه هیچ پروندهای[قطعنامهای] در شورای امنیت مختومه نمیشود، یعنی وقتی یک پروندهای را باز کردند، نمیبندند، چه شود که پروندهای در شورای امنیت رسما مختومه شود. حالا ممکن است تصمیم نگیرند ولی خیلی کم اتفاق میافتد که تهش این جمله «پرونده را بستیم» بیاید.» ظریف حتی امکان نقض قطعنامههای تحریمی شورای امنیت را هم در درس گفتارهای ساعتهای پایانی این کلاس مورد بررسی قرار میدهد. در این بخش به «اصلاحیههای کشنده» اشاره میکند که این اصلاحیهها میتواند از نقض قطعنامههای تحریمی جلوگیری کند. او درباره سازوکار اصلاحیه کشنده اینطور توضیح میدهد: «بعد از رسمی شدن پیشنویس قطعنامه، کشورها میتوانند رسما به قطعنامه اصلاحیه بزنند. قبلا هم میتوانستند اصلاحیه بزنند اما قبلا متنی وجود نداشت ولی الآن متن سند شده است. کشورها در این مرحله دو انتخاب دارند، یا اینکه بیایند اصلاحیهشان را به خودتان بگویند، یعنی میگوید من میخواهم این سه جمله را اصلاح کنی، حالا ممکن است بگوید اگر اصلاح کنی من به بانیان تو میپیوندم، ممکن است بگوید اگر اصلاح نکنی من مخالف قطعنامه رای میدهم یا ممکن است بگوید اگر این را اصلاح نکنی، من این را بهصورت رسمی سند میکنم.»
او در ادامه از ویژگیهای این اصلاحیه بیشتر توضیح میدهد، بهطوریکه معتقد است اصلاحیه حتی میتواند روح قطعنامه را هم تغییر دهد: «بنابراین وقتی شما یک قطعنامهای دارید، یک نفر دیگر میآید یک اصلاحیهای را بر قطعنامه شما بهصورت رسمی سند میکند، این اصلاحیه حتی میتواند مغایر روح قطعنامه شما باشد، یعنی اگر شما نوشتید میکند، او میگوید پیشنهاد میکنم در صفحه فلان «میکند»، به «نمیکند» تغییر بکند.» در این بین نحوه و تقدم و تاخر رایگیری اصلاحیه قطعنامه از اهمیت بالایی برخوردار میشود، وقتی که متوجه بشویم رایگیری اصلاحیه قبل از رایگیری قطعنامه و اهمیت رایگیری اصلاحیه از قطعنامه بالاتر است. ظریف در اینباره اینگونه میگوید: «قبل از قطعنامه شما، روی اصلاحیه رایگیری میشود و هرچه اصلاحیه از مفهوم قطعنامه شما دور باشد، زودتر روی آن رایگیری میشود. یعنی فرض کنید 15 اصلاحیه آمده است، در قطعنامه شما گفتید روز است، و دیگری در اصلاحیه قطعنامه گفته شب است. اول از آن(شب) رای میگیرند، اگر آن تصویب شد، قطعنامه شما را با آن اصلاحیه تصویب میکنند.»
در همین خصوص، ظریف حتی برای ملموس شدن مطالب کلاس درس خود برای اصلاحیه کشنده مثالی از قطعنامه کوبا و اصلاحیه آمریکا روی آن میآورد: «یک بار من در جلسهای دیدم کوبا یک قطعنامه داد. بعد آمریکا رویش اصلاحیه داد، اصلاحیه آمریکا که رای آورد، کوبا مجبور شد به قطعنامه خودش رای منفی بدهد. به اینها «اصلاحیه کشنده» میگویند. بعضی اوقات دولتها وقتی میبینند اصلاحیهای کشنده است، خودشان قطعنامهشان را پس میگیرند. آن وقت شما رها میکنید اما آنها رها نمیکنند چون اگر بخواهید قطعنامه را پس بگیرید باید بقیه موافقت کنند.»
در پایان این نکته، ظریف به مراحل دیگر تصویب قطعنامه اشاره میکند که نکته جالبتوجه رای موافق اعضای شورای امنیت به قطعنامه علیه ایران و سخنرانی مخالفت اعضای شورای امنیت در توضیح قطعنامه علیه ایران است. ظریف میگوید: «قطعنامه یک مرحله دارد به اسم معرفی پیشنویس و بعد هم مرحله رایگیری. یک مرحله نهایی هم داریم که کشورها توضیح رای میدهند. یعنی میخواهند ثبت کنند که برای چه این رای را دادهاند. بعضی وقتها کشورها میخواهند از زهر رایشان کم شود، مثلا کشورها در شورای امنیت علیه ما (ایران) رای میدهند اما یک سخنرانی بهعنوان توضیح رای میکنند که در این سخنرانیشان میگویند ما حقوق ایران را به رسمیت میشناسیم. اگر این سخنرانی را گوش کنید، فکر میکنید همه علیه قطعنامه رای دادند [درحالی که اینطور نیست].»
در ادامه متن کامل ارائه محمدجواد ظریف در این دوره را میخوانید.
قبل از اینکه به بحث قطعنامه بپردازیم، فضای کلی که شما برای شناخت سازمانهای بینالمللی نیاز داشتید را دکتر سجادپور توضیح دادند و هیچکس به خوبی ایشان نمیتواند در سهربع این بحث را توضیح دهد. اگر دوستان میخواهند بیشتر آن چهارچوب مفهومی مورد تدریس من و دکتر سجادپور را در این کلاسها دنبال کنند، ما دو کتاب داریم، یک کتاب مفصل به نام «دیپلماسی چندجانبه» و یک کتاب مختصر به نام «سازمانهای بینالمللی». سازمانهای بینالمللی خیلی بحث پیچیدهای است، به این علت که خودمان آن را پیچیده کردهایم. ما هرروز با سازمانهای بینالمللی سروکار داریم ولی سازمانهای بینالمللی را بهگونهای مطرح کردیم که تصوراتی غلط باعث میشود از فهم کارکردهای این سازمانها ناتوان بشویم.
حالا ما میخواهیم وارد تصمیمات سازمانهای بینالمللی بشویم یعنی خروجی تمام جلسات(خصوصی، لابی، محفلی و هماهنگی)، مذاکرات و روشهای مذاکره این سازمانها –که آخر کارگاه امروز کمی به این روشها میپردازیم- همه در چند سند خلاصه میشود که یا قطعنامه است یا بیانیه. این محصولات و تصمیمات چندجانبه که محصول نهایی است، چه اثری دارند؟ دکتر سجادپور گفتند از یک طرف فضا میسازند و از طرف دیگر به اقدام منجر میشوند. من هم میخواهم بگویم اینها یک اهمیت حقوقی هم دارند. دکتر سجادپور مثالی میزنند که من اینجا استفاده میکنم، اگر 40 ساعت در هفته کار میکنید، این یک تصمیم حقوقی است که سازمان بینالمللی کار گرفته است و مبنای این تصمیم هم در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی-سیاسی و مهمتر از آن میثاق حقوق اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که حق تفریح و استراحت برای همه ما به رسمیت شناخته شده است - اینکه این حق را اجرا میکنیم یا نه، یک بحث دیگر است- این یک اهمیت حقوقی دارد و یک اهمیت هنجاری، یعنی این تصمیمات نشان میدهد که چه کاری بههنجار است و چه کاری نابهنجار. دوستان چون اکثرا حقوق بینالملل خواندهاند و من هم علاوهبر رشته تحصیلیام، ده سالی هم معاون حقوقی وزارت خارجه بودهام، میخواهم بگویم دوستانی که حقوق میخوانند خیلی از مواردی که در کتاب میخوانند، باورشان نشود چون ما رفیقمان دانشیزدی که هم مدیرکل من در وزارت خارجه بود و هم معاون من در نیویورک، هر وقت من این حرف را میزنم آقای دانش خیلی ناراحت میشود، ولی الآن چون نیست، این حرف را میزنم.
حقوقدانها معمولا فکر میکنند کنوانسیون مرحله توسعهیافته هنجار است یعنی کنوانسیون را از هنجار مهمتر میدانند درصورتیکه دنیا دارد به سمتی میرود که هنجار عامل شکلگیری رفتار میشود. شما میتوانید عضو کنوانسیون منعشکنجه باشید و میتوانید عضو نباشید اما به معنی این نیست که اگر عضو کنوانسیون منع شکنجه نبودید، میتوانید شکنجه کنید. چرا؟ چون یک رژیم بینالمللی منعشکنجه شکل گرفته – دوستانی که تئوری رژیمها را خواندهاند شاید بدانند که هر رژیم بینالمللی از اصول، هنجارها، مقررات و روشهای تصمیمگیری شکل میگیرد- اصول و هنجار حاکم بر مقررات و روشهای تصمیمگیری هستند. مقررات رژیم منع شکنجه کنوانسیون است ولی هنجارش این است که در سطح بینالمللی شکنجه کردن جزء ناهنجاری است.
لذا عضو کنوانسیون منعشکنجه باشید یا نباشید، محکوم به رعایت مقررات منعشکنجه هستید. این از تصمیمات بینالمللی ناشی میشود. یعنی سال به سال سازمانهای بینالمللی قطعنامه صادر میکنند که در این قطعنامهها شکنجه بهعنوان یک اقدام نابههنجار شناسایی میشود. لذا کسی که شکنجه میکند، رفتاری انجام میدهد که نابههنجار است. بنابراین شما هیچکس را در دنیا پیدا نمیکنید که بگوید من شکنجهگر هستم.
وقتی آمریکاییها میآیند واتر بوردینگ (فیلم را دیدید که فردی را میخوابانند بعد آب قطره قطره روی صورتش میچکد)، این را نشان میدهند و میگویند این به معنای شکنجه نیست، چرا؟ چون اگر بگویند این شکنجه است، غیرقانونی میشود. یعنی مجبور میشود رفتارش را با این هنجار مشخص کند. لذا یک اهمیت حقوقی دارد، اهمیت هنجاری دارد، اهمیت مشروعیتی و سیاسی دارد[یعنی نشان میدهد شما چه میزان در جامعه بینالمللی مقبولیت دارید]. کوبا کشوری بسیار کوچک است. یکبار هوگو چاوز آمده بود در مجمع عمومی سخنرانی میکرد، چنان ادا و اطواری در میآورد، گفت اینجا شما بوی گوگرد نمیشنوید؟ بعد از آن بو ، سخنرانی کرد چون در فرهنگ مسیحیها شیطان از گوگرد است. در فرهنگ مذهبی ما هم همین است که شیطان از آتش است. میگفت من دماغم گرفته از بس در اینجا بوی گوگرد میآید. میگویند بیچاره کوبا آنقدر از خدا دور است، چون خدا برای کاتولیکها در واتیکان است، آنقدر از خدا دور است، آنقدر به شیطان(آمریکا) نزدیک است. علیرغم این کوبا توانسته نگذارد تحریمهای آمریکا –که این تحریمها علیه کوبا یکی از همهجانبهترین انواع تحریمهاست- اجرا شود، چون مبنای مشروعیت این تحریمها را توسط سازمانهای بینالمللی زیر سوال برده است. یعنی سازمانهای بینالمللی به گفته آقای آینیس کلاد –از اولین نویسندگان آمریکایی که در دهه 50 درمورد سازمان بینالمللی نوشته، سازمان ملل متحد ابزار امنیت جمعی نیست، ابزار مشروعیت جمعی است- ما هم میگوییم.
لذا یککاری که این قطعنامه میکند این است که مشروعیت میدهد، حالا این قطعنامه ممکن است قطعنامهای باشد که دکتر سجادپور به آن اشاره کردند، قطعنامه شناسایی دولت ناظر غیرعضو، فلسطین باشد. دارد چه کار میکند؟ ابتدا مشروعیت دادن به تاسیس دولتی است به نام دولت فلسطین. کمااینکه متاسفانه در سال 1948 با شناساییاش به تاسیس دولتی به نام اسرائیل مشروعیت داد.
یکسری قطعنامهها هم اهمیت اجرایی و عملیاتی دارند. اجرایی و عملیاتی میتواند از عملیات حفظ صلح باشد تا اقدامات نظامی سازمانهای مختلف. از ناتو گرفته تا بقیه سازمانها، مثلا همین تصمیمی که ناتو گرفت به استقرار موشک پاتریتوت در ترکیه که هلند و آمریکا آمدند و موشک پاتریتوت در مرز ترکیه و سوریه مستقر کردند. میتواند تصمیمهای اجرایی دیگر باشد، یعنی شاید تصمیمات اجرایی بهصورت دقیقهای و ساعتی اتخاذ شود؛ پرواز هواپیما، نحوه پرواز هواپیما، نحوه هماهنگی این پروازها، نحوه برقراری ارتباطات تلفنی، نحوه پرداخت پول برای ارتباطات تلفنی. یکزمانی مخابرات ما فهمید که وقتی میخواهند از کوبا با آمریکا تماس بگیرند، میآیند از طریق ایران تماس میگیرند چون هزینه کمتری دارد. اینها مقرراتی است که هرروز نیاز به روزآمد شدن دارد. اینها هم تصمیمات اجرایی است.
بعضی هم آثار خیلی وسیعی دارند، ما به چند قطعنامه شورای امنیت چسبیدهایم و کار من هم بیشتر در این حوزه است. مثالهایی که در این حوزه میزنیم بیشتر در این حوزه است اما بدانید ته بازی اینها نیست. خیلی قطعنامهها و تصمیمات در سازمانهای بینالمللی گرفته میشود که آثار وسیع، با تبعات عظیمی دارد و ما اصلا به ذهنمان خطور نمیکند. یک نکته هم بگویم، ما در ایران بهخاطر تجربهمان، آقای دکتر هم گفتند، سازمانهای بینالمللی را از بعد امنیتی میشناسیم اما اگر شما به آفریقا بروید و بپرسید همین آژانس و آقای البرداعی چه کار میکند؟ به شما میگویند آب را شیرین میکند. چون یکی از فعالیتهای مهم آژانس بینالمللی انرژی اتمی desalination یا «شیرین کردن آب شور بااستفاده از انرژی هستهای» است. لذا اگر ما بگوییم UN در آفریقا چه میکند؟ میگویند غذا میدهد یعنی آنها سازمان ملل را به UNDP (برنامه توسعه سازمان ملل) میشناسند اما ما سازمان ملل را به شورای امنیت میشناسیم. این تصوری است که در ما ایجادشده لذا بسیاری از تصمیماتی که ما روی آنها فکر میکنیم، روزمره و ساعتی است در سازمانهای مختلف اتخاذ میشود و روی آن کشورهای مختلف هزینههای متنوعی میکنند چون آثار و تبعات مختلف دارد.
حالا ما میخواهیم ببینیم این تصمیمات چه اشکالی میتوانند داشته باشند، فارغ از اینکه ما اسمش را چه بگذاریم، بعضی از این نامها نشان نمیدهد که این یک تصمیم جمعی است. یک تصمیمی از سازمانهای بینالمللی درمیآید به نام «جمعبندی رئیس». بعضیها خیال میکنند این جمعبندی رئیس مربوط به رئیس است، اما میدانید همین جمعبندی رئیس مبنای پرونده هستهای ما شده؟ سفیر کویت در وین خردادماه 1382 یک متنی را در پایان جلسه بهعنوان جمعبندی رئیس خواند، میگوید: «It is my understanding»... من به شما اطمینان میدهم ایشان برای اینکه به این understanding(فهم) برسد، آمریکا و اروپا به او گفته بودند چه آندرستندینگی باید داشته باشد. یعنی این جمعبندی رئیس که شاید ابتداییترین و ازنظر واقعی و حقوقی و بسیاری کماهمیتترین تصمیم جمعی باشد، بازهم تصمیم جمعی است. به دلایل مختلف، به شکل جمعبندی رئیس درآمده. یک دلیلش ممکن است این باشد که امکان رسیدن به اجماع وجود نداشته. دلیل دیگر ممکن است این باشد که خواستند از پایینترین مرحله شروع کنند تا قدمبهقدم سراغ مراحل بالاتر بروند، یک دلیل دیگر میتواند این باشد که میخواستند یک روشی را استفاده کنند که هرکشوری نتواند در آن اظهارنظر بکند و بگویند مربوط به رئیس است.
اما به شما عرض میکنم بسیاری از اجلاسها، بهدلیل همین جمعبندی رئیس به شکست انجامیده است. یعنی رئیس مثلا در اجلاس مقدماتی کنفرانس هر پنج سال یکبار با NPT که از سال 1970 تشکیل شده کنفرانس بازنگری دارد. هر کنفرانس بازنگری سه کمیته مقدماتی دارد، مثلا اگر سال 95 کنفرانس بازنگری و تمدید انپیتی بود، سال 92 و 93 و 94 کمیته مقدماتی داشت. این کمیته مقدماتی باید به یک نتیجهای برسد، ممکن است به نتیجهای نرسد. اگر به نتیجه نرسد، رئیس ممکن است بگوید من جمعبندیام این است. در اجلاس مقدماتی سال 2004 رئیس میخواست یک جمعبندی ارائه بدهد، و در این جمعبندیاش ادعای آمریکا علیه ایران را، بهعنوان ادعای برخی کشورها مطرح کرده بود. ما به همین دلیل، جلوی جمعبندیاش ایستادیم و مانع شدیم که حتی این جمعبندی تصویب بشود. گفتیم این اجلاس هیچ تصمیمی ندارد. البته بهجای اینکه به این استناد کنیم، از روشهای دیگری استفاده کردیم، یک موشی در آش آقای رئیس انداختیم که بقیه مخالفت کردند. اینها از روشهای مذاکراتی است که اگر فرصت شد، آخر جلسه میگویم.
هیچ چیزی از یک جلسه چندجانبه بیرون نمیآید، مگراینکه روی آن توافق شده باشد. ممکن است اینها اسامی مختلفی داشته باشد، به این موارد خواهیم پرداخت اما در این جلسه میخواهیم درباره قطعنامه صحبت کنیم لذا من از پایین شروع میکنم. جمعبندی رئیس شاید کماهمیتترین نتیجه مذاکرهشده اجلاسهای بینالمللی است، بدون اینکه تعهدی برای شرکتکنندگان ایجاد کند. بیانیه مطبوعاتی یک مرحله بالاتر است، بهویژه در شورای امنیت استفاده میشود. راجعبه اینها بیشتر توضیح خواهم داد. بیانیه رئیس به همین ترتیب، بیانیه (statement) یک مرحلهای در اجلاسهای مختلف است که وقتی میخواهند تعهد قطعنامهای برای خودشان درست نکنند، ایجاد میشود. تصمیم یک شکل بهخصوصی دارد، معمولا در موارد اجرایی تصمیم میگیرند. قطعنامه، بیانیه نهایی و اعلامیه که اینها رسمیترین نوع تصمیم در جلسات بینالمللی هستند که قطعنامه و اعلامیه نهایی فقط جملهبندیهایشان متفاوت است و اعلامیه هم نوع پیشرفته قطعنامه است. اینها انواع تصمیمات است. یک نگاهی بکنیم به اینهایی که معروف هستند، قطعنامهها و تصمیمات تاریخی. یکی مثلا اعلامیه جهانی حقوق بشر. دیگر کمتر کسی است که این روزها نام اعلامیه جهانی حقوق بشر را نشنیده باشد. اعلامیه جهانی حقوق بشر طی قطعنامهای در مجمع عمومی در پاریس در تاریخ 10 دسامبر 1948 تصویب شده است، قطعنامه شماره 217A. آن زمان هنوز مقر سازمان ملل در نیویورک ساخته نشده بود، داشتند میساختند، جلسات گاهی در لندن و گاهی در پاریس بود، این جلسه در پاریس تشکیل شده و اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب کرده است. قطعنامه تقسیم فلسطین، یعنی آنچه که ما در این منطقه بدبختی داریم، از قطعنامه شماره 181 اجلاس دوم مجمع عمومی است. زمانیکه این قطعنامه تصویب میشود نماینده ایران در آن زمان، که این را دکتر سجادپور از سوابق پیدا کرده و وزیر خارجه از زمان دکتر خرازی این را 300 بار در سخنرانیهایش گفته، قبل از آن ما این را نمیدانستیم. یعنی تا وقتی که دکتر سجادپور پیدا کند. شما در کدام زبالهدان تاریخ گشتی و این را پیدا کردی؟
محمدکاظم سجادپور: خاطراتی که از دیپلماتهای آن زمان موجود بود.
محمدجواد ظریف: خلاصه ایشان رفته و نماینده ایران یعنی نماینده شاه در آن جلسه یک کمیته 11 نفره برای تقسیم فلسطین ایجاد شده بود که از این کمیته 7 نفر موافق تقسیم فلسطین بودند و 4 نفر از آنها مخالف. مخالفین تقسیم فلسطین؛ ایران و هند و یوگسلاوی و استرالیا بودند. من هنوز نفهمیدم چرا استرالیا مخالف بود. وقتی قطعنامه 181 در مجمع عمومی برای تقسیم فلسطین تصویب میشود، نماینده ایران توضیحی بهعنوان توضیح رای میدهد و آن این بوده که شما امروز یک قطعنامهای را تصویب میکنید که خودتان ادامهاش را بگویید دکتر سجادپور.
محمدکاظم سجادپور: نهفقط اجاق ملی یهود را حل نمیکنید یعنی هولوکاست و این حرفها، بلکه آتشی را زیر خاکستر میکنید که نهتنها صلح امنیت منطقهای بلکه صلح و امنیت بینالمللی را در سالهای پیشرو در معرض خطر قرار میدهید.
محمدجواد ظریف: یعنی 60 سال پیش، این صحبت را کرده و این همهاش یک قطعنامه است، قطعنامه شماره 181 مجمع عمومی.
محمدکاظم سجادپور: البته گفتید نماینده شاه در مجمع عمومی این صحبتها را کرده، این را بگویم که شاه آن زمان 2 یا 3 سالش بیشتر نبوده. درست است که بگوییم نماینده دولت ایران بوده است. نام او منصورالسلطنه عدل بوده است.
محمدجواد ظریف: عرض کنم خدمتتان، قطعنامه اتحاد برای صلح، قطعنامه 377 پنجمین اجلاس مجمع عمومی که هنوز هم به آن استناد میشود، زمانیکه شورای امنیت بهدلیل وتو نتواند تصمیمی بگیرد، مجمع عمومی میتواند وارد میشود. قطعنامه242 و 338 شورای امنیت درباره فلسطین اشغالی است. دکتر سجادپور گفتند، آقای محمود عباس که بعد از 40 یا 60 سال به شناسایی دولت ناظر فلسطین رسیده، در سخنرانیاش میگوید حالا اینکه شد بیایید 242 و 338 را اجرا کنیم. به نظرم این شناسایی دستاورد مهمی است. برای دوستانی که به این مسائل توجه دارند، خیلی هم جالب است بدانند که یک حرف اشاره the در قطعنامه 242 تفاوت بین اجازه شهرکسازی و عدماجازه شهرکسازی است. که آمریکاییها باآگاهی و بعد از سه هفته مذاکره این the را در قطعنامه 242 برداشتند. البته دیوان این ادعا را رد کرده است، ولی استنادی که اسرائیل میکند این است که «من میتوانم در آکیوپاکتریوریست چیزی بسازم چون من مجبور نیستم... یعنی همه سرزمین اشغالی باشد...
سفسطه است ولی این سفسطه با علم بوده، یعنی اینجور نبوده که مبنا نداشته باشد. من در سابقه خواندم که آمریکاییها سه هفته برای وجود یا حذف the مذاکره کردند.
یک قطعنامه داریم به اسم 1503 شورای اقتصادی-اجتماعی که میدانید چه کار کرده؟ به کمیسیون حقوق بشر اجازه داده تا وضعیتهای حقوق بشر را بررسی کند. این کمیسیون تا سال 1970 اجازه نداشت وضعیتهای حقوق بشر را بررسی کند، فقط وظیفهاش هنجارسازی بود. کسانی که حقوق بشر خواندند اصطلاحا به این دوران اسپندات ستینگ یا promotion of human right میگویند. شما اگر حقوق بشر خوانده باشید میدانید که کمیسیون حقوق بشر و بعد از آن شورا، دو دوران داشته؛ یک دوران promotion(ترویج) و یک دوران protection(حمایت). ما بعضی اوقات خیال میکنیم این کلمات همینجوری است و ترویج و حمایت از حقوق بشر را بهکار میبریم. درحالیکه ترویج زمانی بوده که بهدلیل اصل حاکمیت که نباید در امور داخلی کشورها دخالت کرد، شورای اقتصادی-اجتماعی علیرغم اینکه نزدیک به یک میلیون شکایت به کمیسیون رسیده بوده، سال به سال به کمیسیون دستور میداده که شما به موضوعات حقوق بشری وارد نشوید. در سال 1970 البته قبلش در قطعنامه 1273 و بعدش در قطعنامه 1503 شورای اقتصادی-اجتماعی تصمیم میگیرد چنین اجازهای را بدهد و قطعنامه 1503 یک روشی را به نام « fifteen note pressure» ایجاد کرده که کسانی که کار حقوق بشر میکنند میدانند، علیرغم اینکه کمیسیون منتفی شد و یک شورایی به نام حقوق بشر ایجاد شده، هنوز شورای حقوق بشر که دیگر زیرمجموعه شورای اقتصادی-اجتماعی هم نیست، زیرمجموعه مجمع عمومی است[شورا را یک مرحله ارتقا دادند] هنوز به شورای امنیت یا شورای اقتصادی-اجتماعی تبدیل نشده است اما از زیرمجموعه شورای اقتصادی-اجتماعی بیرونآمده و زیرمجموعه مجمع عمومی شده، هنوز قطعنامه 1503 بهعنوان روش شورای حقوق بشر هم دارد اجرا میشود.
اعلامیه اعطای استقلال به مردم تحت استعمار(Declaration granting independence to people under colonization) معروف است. یک زمان مقابله با استعمار طبق حقوق بینالملل غیرقانونی بوده، قطعنامه 1514 اجلاس پانزدهم مجمع عمومی آمده یک ناهنجاری را به هنجار تبدیل کرده است. یک قطعنامه دیگر مشابه این اعلامیه، نظم نوین اقتصادی بینالمللی است که در سال 1974 تصویب شده است. اگر شما سوابق شورای امنیت را نگاه کنید، متوجه میشوید در سال 1951 که ایران صنعت نفت را ملی میکند، انگلیس این کار را بهعنوان تهدید علیه صلح امنیت بینالمللی در شورای امنیت مطرح میکند. اما در سال 1974 در قطعنامه نظم نوین اقتصادی بینالمللی و بعد از آن در قطعنامه بعدی که میآید حق حاکمیت بر منابع ملی، این تبدیل به یک هنجار میشود، یعنی یک ناهنجاری به هنجار تبدیل میشود. یعنی اگر کشوری الآن بگوید ملی کردن منابع طبیعی، خلاف قانون است، کسی این را نمیپذیرد و حتی میگوید آنهایی که استعمار کردند باید غرامت بپردازند. این تاثیر قطعنامههای مهم است.
قطعنامههای مهم و اخیر شورای امنیت که شما زیاد نامش را میشنوید، یکی قطعنامه 687 بعد از جنگ عراق و کویت است که درواقع قطعنامه آتشبس است. آمریکاییها این قطعنامه را در شورای امنیت نوشتند، عراق مجبور شد این قطعنامه را بپذیرد. درواقع این قطعنامه مبنای آتشبس آمریکا یا نیروهای تحت فرمان آمریکا و عراق شد و تا شش سال بعد از سقوط صدام، هنوز همین قطعنامه روابط عراق با جامعه بینالمللی را شکل میداد.
قطعنامه 1273 شورای امنیت درباره تروریسم است. بعد از حمله 11 سپتامبر یک قطعنامهای شورای امنیت تصویب کرد که این قطعنامه تمام موارد مهم کنوانسیونهای بینالمللی درمورد تروریسم را در یک قطعنامه شورای امنیت وارد کرده است. [در زمان تصویب قطعنامه 1273، 12 کنوانسیون تروریسم وجود داشت.]
قطعنامه 1540 شورای امنیت درمورد تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی است.
قطعنامه 1887 هم شورای امنیت دارد که مجددا درمورد عدماشاعه سلاحهای کشتارجمعی است که این قعطنامه در 24 سپتامبر 2009 باحضور آقای اوباما در اجلاس سران تصویب شد.
قطعنامه 1970 و 1973 شورای امنیت درمورد لیبی است. این میآید یک هنجار جدید را به یک رویه تبدیل میکند. این هم نکته قابلتوجهی است. دولت کانادا در سال 2001 یک گزارشی به نام «کمیسیون مداخله و حاکمیت» را از شخصیتهای برجسته به مجمع عمومی سازمان ملل ارائه میدهد. برای دوستان شاید جالب باشد که وقتی این گزارش را میآورد (این گزارش مبنای تئوریک مسئولیت حمایت است)، مجمع عمومی حاضر نمیشود از این قطعنامه تکنوت بکند. در بحثهایی که امروز خواهیم کرد، میگوییم که تکنوت، پایینترین مرحله مشروعیت دادن به یک وضعیت است. بعد از فعل و انفعالاتی که در سال 2004 رخمیدهد، این مفهوم در گزارش گروه شخصیتهای برجستهای که برای برخورد با چالشها در سازمان ملل تشکیل میشود، بعد در سال 2005 مجمع عمومی در اجلاس سران یک مصوبه و قطعنامهای را تصویب میکند که مسئولیت حمایت از غیرنظامیان را بهعنوان یک اصل شناسایی میکند؛ یعنی یک هنجار نوظهور. بعد میآیند این هنجار را مرتبا تکرار میکنند تا اینکه بالاخره در قطعنامه 1970 و بعد از آن در قطعنامه 1973 این هنجار را عملیاتی میکنند یعنی به یک رویه تبدیل میکنند. ممکن است وقتی responsibility to protect مطرح شد، خیلیها گفته باشند یک چیزی در قطعنامهها آمده و روی کاغذ است، ولی وقتی بمبهایشان سر مردم لیبی ریخت در قطعنامه 1973 آن زمان معلوم شد، یک چیزی هست. فاصله بسیار کمی هم داشت.
جالب است در همان سال 2001 که کاناداییها responsibility to protect را به مجمع عمومی آوردند و رای نیاورد، ما اعلامیه جهانی «گفتوگوی تمدنها» را به مجمع عمومی بردیم و با اجماع تصویب شد. ما باورمان شد، این اعلامیه مهم است، آنها باورشان بود که هنجارسازی در سطح بینالمللی مساله مهمی است. آنها رویش ساختند، ما رویش نساختیم. آنها تئوریزهاش کردند بعد عملیاتیاش کردند و بعد به رویه تبدیل کردند. ما هم گفتیم یک کاغذی است و یک صحبتی شده و آنها چون خوششان آمده به آن رای دادند، نفهمیدیم چه به دست آوردیم و چه از دست دادیم.
///
خب حالا قطعنامه چیست؟ ماهیت قطعنامه را عرض کردم. ماهیت قطعنامه یک تصمیم بینالمللی است. شکل قطعنامه هم مهم است که ما امروز کمی راجعبه شکل قطعنامه میخواهیم صحبت بکنیم. ماهیت قطعنامه یک تصمیم جمعی است. قطعنامه نتیجه یک روند طولانی است. این روند ممکن است از طرح موضوع شروع شود، یعنی ممکن است یک موضوعی را شما مطرح کنید و بگویند چقدر بیمعنی است، مانند همین مسئولیت حمایت که حتی حاضر نشدند تکنوت کنند. ولی تکرار میکنی، جلسه میگذاری، کارشناس دعوت میکنی، به جلسه شخصیتهای برجسته و قطعنامه میبری و مذاکره میکنی و بدهوبستان میکنی و یک تکهاش را میگیری، این یک تصمیم جمعی در اثر یک روند طولانی است.
از سال 1991 تا سال 2012[الآن] بیستویک مجمع عمومی برگزار شده، در همه این مجمع عمومیها یک موضوعی در دستورکار است، بهنام «کنوانسیون جامع تروریسم» که یک قطعنامه میشود، هنوز به نتیجه نرسیده است.
در 21 مجمع عمومی این موضوع بررسی شده است. کنوانسیون حقوق دریاها بیش از 20 سال موضوع بحث بود. این هم همینطور است، ماهیتش است. شکل قطعنامه چه است؟ دکتر سجادپور میگویند قطعنامه یک جمله است، با فاعل شروع میشود، یکسری قید دارد و چندین فعل دارد. این شکل قطعنامه است.
اما اجزای قطعنامه که همان شکل آن است، یعنی شما به صفحه قطعنامه نگاه کنید، هر قطعنامهای یک عنوان دارد. بالاخره باید مشخص باشد این قطعنامه تحت چه عنوانی است، مثلا عنوان «گفتوگوی تمدنها» یا «آثار نقض حقوق بشر تحریمهای اقتصادی علیه کشورها» [همان چیزی که کوبا میدهد] یا «وضعیت در لیبی» یا... بالاخره یک اسم دارد. یک ماده دستورکار دارد، قطعنامه به استثنای شورای امنیت که هر موضوعی میتواند دستورکارش باشد، ولی در مجمع عمومی یا در هر اجلاس دیگری یک دستورکاری مجمع عمومی دارد.
یک دستورکار منعطف داریم، یک دستورکار سازمانیافته. دستورکار شورای امنیت منعطف است یعنی هر موضوعی میتواند در دستورکارش قرار بگیرد اما دستورکار مجمع عمومی، کنفرانس اسلامی، اجلاسهای یونسکو سازمانیافته است. مثلا اگر شما میخواهید قطعنامه وضعیت حقوق بشر در ایران را بدهید، باید قطعنامه را در مجمع عمومی ذیل عنوان وضعیتهای حقوق بشر بدهید یا اگر میخواهید قطعنامه درباره خلعسلاح بدهید باید عنوان دستورکاری پیدا کنید که ارتباطی با خلعسلاح داشته باشد و ذیل آن عنوان قطعنامه را ارائه بدهید. به این میگویند ماده دستورکار. شناسه سند است؛ شناسه سند یک سمبل و یکسری عدد و حروف است که شما با نگاه کردن به آن میتوانید بفهمید چه کسی آن قطعنامه را صادر کرده و از کجا آمده است(برای سازمان ملل است یا مجمع عمومی یا شورای امنیت یا آژانس است). مرجع صدور قطعنامه است یا به قول دکتر سجادپور همان فاعل است. اول قطعنامه معمولا نوشته است مجمع عمومی یا شورای امنیت یا وزرای خارجه یا سران یا اعضای کنفرانس اسلامی یا... با اینها مشخص است که چه کسی یا کسانی دارند این قطعنامه را صادر میکنند. یکسری بند مقدماتی دارد که اصطلاحا به آن
« preamble paragraph» مخففش میشود pp که وقتی شما این حروف را در جلسهای بشنوید، مثلا فردی میگوید من میخواهم پری فایو این قطعنامه را تغییر بدهم. یعنی راجعبه پری امپریامبلر 5 صحبت میکند که در آینده خواهیم گفت اینها چه مواردی است و یکسری بندهای اجرایی دارد؛ یا op که اینها قسمت اجرایی قطعنامه است. راجع به هرکدام از اینها توضیحاتی خواهیم داد.
ما فعلا شَمایی کلی از یک قطعنامه ببینیم؛
اگر یک قطعنامه را نگاه بکنید، آن بالا سمت راست دارد اجلاس 44ام مجمع عمومی را نشان میدهد. این نشان میدهد که چه زمانی تصویب شده است.
بعد موضوع دستورکار را گفته است، که این زیر گفته موضوع دستورکار «سال گفتوگوی تمدنهاست».
اینجا میآید مرجع صدور قطعنامه یعنی همان فاعل آن را نشان میدهد، میگوید مجمع عمومی. تعدادی بند مقدماتی دارد، که معمولا در بندهای مقدماتی افعال بهصورت مصدری میآید. اینجا همهاش ing آوردیم اما الزاما همه افعال نباید با ing باشد. در این قطعنامه گفتوگوی تمدنها همهاش ing دارد. یکسری بندهای اجرایی هم میآورد که این بندهای اجرایی همهاش بهصورت فعل است. این فعلها را میگوید و در آخر هم تصمیم میگیرد که چطور با این رفتار بکند.
در قطعنامهها شما یک نقطه دارید، آن هم در پایان قطعنامه است. معمولا در اکثر سازمانها که من اطلاع دارم بین بندهای مقدماتی ممکن است فرد نابلد باشد یا قافیهاش تنگ باشد، خودش دو جمله باشد ولی آخر بند مقدماتی ویرگول میگذارد.
پایان بندهای اجرایی را هم نقطه ویرگول میگذارند. بند اجرایی آخر را نقطه میگذارند یعنی به قول دکتر سجادپور، قطعنامه یک جمله کامل است که یک فاعل در ابتدای آن دارد و نقطهاش هم در جمله آخر است که معمولا آخرین جمله قطعنامه این است که دوباره باید این موضوع را بررسی کنیم و جلسه بعد راجع به آن صحبت کنند، دیگر این موضوع را رها کنند و آن جمله آخر درواقع راجع به نحوه ادامه کار است.
در این شما اولین قسمت، نهاد صادرکننده بود. چه کسی صادر میکند؟ ممکن است بگوید مجمع عمومی بوده، یا کنفرانس عمومی یونسکو یا در آژانس اگر کنفرانس اعضایش باشد میگوید کنفرانس عمومی یا اگر شورای حکام باشد میگوید د بوردر گاورنس. اینها نشان میدهد که افعال بهصورت سوم شخص میآید اما ممکن است مثلا در اجلاس سران عدمتعهد فاعل جمع باشد، فعل هم بهصورت جمع بیاید.
بستگی به روش اجلاس دارد. مثلا مجمع عمومی بهعنوان یک جمع صادر میکند، اما کنفرانس وزرا به همه افراد نسبت میدهند. در بندهای مقدماتی ازنظر شکلی، هر بندی با یک مصدر شروع میشود که این میتواند ing دار باشد میتواند ing دار نباشد. پایان هر بند هم با ویرگول است، این شکلش است.
بندهای مقدماتی ازنظر محتوایی چه خاصیتی دارند؟ اولا مبانی و مستندات حقوقیشان را میگویند. مثلا شما هر قطعنامهای را که نگاه بکنید، ممکن است اشارهای به منشور ملل متحد در آن باشد. قطعنامههای کنفرانس اسلامی را نگاه بکنید، که الآن سازمان همکاری اسلامی شده است، مثلا همین قطعنامهها، شروعش اشارهای به منشور اُای سی(منشور ملل متحد) اینها مبانی حقوقی است. یا اگر قطعنامههای حقوق بشری را نگاه بکنید، میبینید ابتدایش اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاقین، منشور به این چیزها اشاره شده است. اینها دارد تاکید یا یادآوری میکند که ما در خلا تصمیمات را نمیگیریم و اینها مستندات و مبانی حقوقی ما است. نکتهای که باید دوستان توجه داشته باشند، همه محصولات بینالمللی شکل حقوقی دارند. این به این معنا نیست که همه اینها حقوقیاند. گاهی اوقات مستندات حقوقی را با اینکه دلیل اینها حقوقی است، خلط میکنیم. میگوییم اگر مبنای حقوقی نداشته باشد، صادر نمیشود. اتفاقا اینطور نیست و برایش یک مبنا پیدا میکنند. ولی باید در یک چهارچوب حقوقی ارائه بدهند.
لذا شما قطعنامهای را پیدا نمیکنید که بالایش نوشته باشد من چون زور دارم اینکار را میکنم، همه آنها نوشتهاند، به خاطر اینکه میخواهیم حقوق بینالملل یا منشور را پیش ببریم، حتی اگر بخواهند منشور را نقض هم کنند، بالاخره یک قاعدهای را پیدا میکنند که به آن استناد بکنند. این هم جزء وظایف وکلا است، وظیفه وکیل این است که برای موکلش یک مبنای حقوقی پیدا کند تا رفتارش را توجیه بکند.
قسمت بعد سوابق است. اینها تقدم و تاخر ندارد مثلا در شورای امنیت به منشور کمتر اشاره میشود، اگر بخواهد به منشور اشاره بشود، در بند آخر مقدمه است که اگر بخواهد تحت فصل هفتم منشور عمل بکند، یک بند آخر آن تحت عنوان
« active on the chapter 7 of the UN charter».
معمولا در شورای امنیت شروع با سوابق حقوقی است، مثلا قطعنامههای ایران را نگاه بکنید، میگوید
recalling its previous resolution an statemen. میگوید این قطعنامهای که من امروز صادر میکنم، هشت قطعنامه هم قبل از آن بوده است. یک بیانیه و 15 تصمیم شورای حکام هم قبل از آن بوده است. یعنی در قسمت مقدماتی سوابق حقوقی، سیاسی و تاریخی را مطرح میکند.
معمولا بحثهای آکادمیک در قطعنامه نمیآید، قطعنامه نتیجه مذاکره سیاسی است، لذا الزاما بندهای خوش انشایی نیست و ممکن است شما در قطعنامهها ایرادات نگارشی پیدا بکنید و بعضی اوقات با خودتان بگویید چرا این بند مبهم است، برای اینکه بیشتر خواسته توافق حاصل بشود. یک چیزی در قطعنامهنویسی داریم و در بحثهای بینالمللی به آن «ابهام سازنده» میگویند. بعضی اوقات خیلی صریح بودن راهگشا نیست و شما باید مقداری ابهام در بحثهایتان باشد. لذا اینکه شما فرض کنید که در قطعنامه دکترینی را مطرح بکند، کمتر چنین چیزی اتفاق میافتد. اما این نیست که این قطعنامه فاقد یک دیدگاه و مبنای نظری است. من به شما نشان میدهم، در بند اول اعلامیه جهانی «گفتوگوی تمدنها» یک دیدگاه نظری مطرح شده است اما در چهارچوب یک قطعنامه توافقشده نه بهعنوان یک بحث فرهنگی[آکادمیک].
من همیشه به دوستانی که با ما کلاس داشتهاند، میگویم کارکردها فهمشان این است که شما چلوکبابی را با خوشرویی ساندویچفروشی خلط نکنید. هرجایی یک کاری دارد. باید بفهمیم از اینجا بحث انسانی خارج نمیشود. از اینجا بحث تقسیم ثروت خارج نمیشود، باید بدانیم اینجا کارش ایجاد مشروعیت و هنجار است. این نیست که حق را به حقدار برساند، اگر متوجه کارکرد باشید میفهمید که روش گفتمان چیست.
نهایتا در قسمت مقدماتی مواضع را اعلام میکند. همه اینها ممکن است در قسمت اجرایی هم رخ بدهد. ولی تفاوت قسمت مقدماتی این است که زمینهسازی میکند و چون مقدمه است، وزن عملیاتی آن از قسمت اجرایی کمتر است. مثلا شما موضوعی دارید و میبینید در قسمت مقدماتی قطعنامه گفته deploying یاcondemning، در قسمت اجرایی هم عین همین را تکرار کرده است، یعنی برای از دست رفتن جان انسانها اظهار انزجار میکند. یا مثلا حملات هوایی سوریه را محکوم میکند. میبینید این در مقدمه آمده است، یک زمانی میبینید در بندهای اجرایی هم آمده است، یک زمانی هم میبینید در بندهای اجرایی نیامده است.
این به این معنی است که در آن مذاکراتی که شده تصمیم گرفتند وزن را در قسمت محتوایی با وزن کمتری مطرح بکنند، در قسمت اجرایی که وزن بیشتری دارد اینها را نیاورند. این به این معنی نیست که قسمت مقدماتی وزن ندارد یا روی قسمت مقدماتی مذاکره نشده است، کلمه به کلمه را مذاکره کردند اما این وزنها را درنظر گرفتند.
مبانی و مستندات حقوقی که گفتیم چیست؟ توضیح دادم مثلا منشور، اساسنامه سازمان، موازین عرفی و... همراه هرکدام از اینها افعالی میآید، مثلا معمولا چارتر را ریکال نمیکنند، چون ریکال کردن یک مرحله پایینتری است. با یادآوری، ریفرم کردن یعنی ما قبلا به این تعهدمان را اعلام کردیم بعد اینجا میخواهیم مجددا اعلام تعهد بکنیم. ولی عموما قطعنامههای قبلی را ریکال میکنند. ولی مبانی و مستندات حقوقی را مخصوصا از این جنس بیشتر میبینید که از کلمات سنگینتر استفاده میکنند.
اگر بخواهد قطعنامه 540 شورای امنیت که درباره جنگ ایران و عراق راجعبه آزادی کشتیرانی بود، علیالقاعده باید به قانون حقوق دریاها استناد کند. یا اگر یک قطعنامهای میخواهد به جنایات جنگی اشاره کند، باید علیالقاعده به کنوانسیون نسلکشی اشاره کند. اینجوری به موازین حقوق بینالملل مربوطه هم اشاره میکند.
بعد میگویند به سوابق حقوقی و سیاسی اشاره کردم، مثلا قطعنامههای قبلی راجعبه این موضوع دارد. یا گاهی اوقات تحولاتی که به صدور قطعنامه منجر شده، مثلا شما یک کشتار دارید، این کشتار باعث صدور قطعنامه شده، اینجا میبینید یک اظهار انزجار با ایجاد یک سابقه تاریخی همزمان شده است. میخواهد بگوید، ما بهخاطر این واقعه مثلا 11 سپتامبر است که داریم 1373 را صادر میکنیم. میبینید که هم اظهار انزجار شده هم به یک واقعه تاریخی اشاره شده است. نکته بسیار مهم دیگری که اینجا وجود دارد، گزارشها است.
مثلا گزارشها در سازمان بینالمللی مبنای کل کار است. مثلا در آژانس اگر میخواهند قطعنامه صادر کنند، به گزارش مدیرکل استناد میکنند. میگویند در فلان جای گزارش مدیرکل این حرف زده شده است. یا به کل گزارش استناد میکنند، بعد یک قسمتهایی از گزارش را درمیآورند و هایلایت میکنند، تصمیم میگیرند به قسمتهایی توجه نکنند، تصمیم سیاسی است اما مبنایش آن گزارش است، شما نمیتوانید به یک جلسه بروید و روی هوا شروع به صحبت بکنید. بالاخره باید یک سابقه ایجاد کنید، خود همین قطعنامه ایجاد سابقهای میشود برای قطعنامه سال آینده شما. بعد معمولا شما در قطعنامهها میخواهید دبیرکل یک گزارش تولید بکند، آن گزارش هم میشود یک مبنای دیگر. اینها همینجور مستندسازی میشود، گفتم یک مجموعههایی هستند که در قالب حقوق بینالملل شکل میگیرند. مجبورند با زبان حقوق بینالملل با یکدیگر صحبت کنند. این فرق میکند با جایی که تمام تصمیماتشان الزاما حقوقی است. اینکه شما به زبان حقوق بینالملل صحبت میکنید تا اینکه تصمیم شما حقوقی است، اثر حقوقی دارد اما الزاما اگر چیزی فکر کردید از نظر حقوق بینالملل غلط است، فکر نکنید در هیچ تصمیمی نمیآید، آن یک راهی را پیدا میکند با مستندات و زبان حقوقی خودش، بیان میکند.
معمولا هر سازمانی به گزارشهای خودش استناد میکند. البته مثلا الآن شورای امنیت به گزارش مدیرکل آژانس هم استناد میکند ولی دیگر برای قطعنامه حقوق بشر ایران، معمول این است که به گزارش خود سازمان ملل استناد بشود، مگر اینکه نباشد.
مثلا در دهه 90 که قطعنامههای حقوق بشری ایران درمیآمد، چون از کمیته بینالمللی صلیب سرخ(ICRC) خواسته شده بود تا با زندانیها ملاقات کند، به گزارش ICRC استناد میشد. یا اگر شما یک قطعنامه راجعبه اسرا داشته باشید چون مسئولیت نظارت بر اجرای کنوانسیونهای چهارگانه ژنو با ICRC، به گزارشهای ICRC استناد میشود. یعنی همینجوری نه ولی باید یک سازمانی یک موضوعیتی در قضیه داشته باشد تا به آن استناد بشود.
یعنی هیچ قاعده کلی وجود ندارد، مبنا این است که شما بتوانید روی چه چیزی حمایت یک گروه قابلتوجهی را از بازیگران بگیرید. یک قواعدی آنها دارند که باید با آن قواعد بازی کنید. ولی اینکه مثلا چیزی کاملا ممنوع باشد، نه چنین چیزی نیست. شما اگر توانستید توافق بگیرید، آیه قرآن بیارید در قطعنامه ولی شما بتوانید یک چیزی را مطرح بکنید که بازیگران دیگر حاضر باشند رویش با شما همراه بشوند، برای همین است که کشورهایی که موضع منعطف دارند، معمولا بیشتر میتوانند اجماع ایجاد بکنند. به قدرت هیچ ارتباطی ندارد. آمریکا که قویترین کشور دنیاست، میبینید که در اکثر قطعنامهها تنها رای منفی است. یا مثلا همراه با اسرائیل و یکی دوتا زایده دیگر. چرا؟ بهخاطر اینکه نمیتواند یا نمیخواهد موضعش را بهشکلی بیان و تبیین بکند که حول آن اجماع شکل بگیرد. معمولا وقتی شما مواضع خیلی دقیق و صریحی دارید، و حاضر نیستید روی موضعتان هیچ تناظری را قبول بکنید، نمیتوانید اجماع درست کنید. یعنی قویترین دولتها برای اینکه بتوانند قطعنامههایشان را شکل بدهند، مجبور به دستیابی تفاهم هستند. هرقدر شما دولت قویای باشید باید بتوانید مواضعتان را بهشکلی ارائه بدهید که برای بقیه هم پذیرش داشته باشد.
در شورای حکام، اولین اجلاسی که اروپاییها میخواستند ایران را محکوم بکنند، سیاستشان این بود که بگویند کشورهایی که تکنولوژی بیشتر دارند، باید نظارت بیشتر را بپذیرند. هم سیاستشان بود و هم میخواستند این جمله را برای ایران بهکار ببرند که ایران هم خیلی ناراحت نشود. این سیاست را بعدها در قطعنامه 1887 شورای امنیت اجرا کردند. اما چه اتفاقی افتاد؟ برزیل به آنها گفت من هم تکنولوژی بالا دارم اما نظارت بیشتر را نمیپذیرم. اگر رای من را میخواهید باید این جمله را تغییر دهید. لذا اروپاییها گفتند ایران بهدلیل اینکه نقض مکرر کرده باید نظارت بیشتر را بپذیرد. این وسط ما قربانی شدیم اما در این بازی مجموعه کشورهای غربی در آژانس، علیرغم موضع استراتژیک خودشان، و اینکه میخواستند درمورد ایران از یک مرحله آرام به شدیدتر برسند، اما بهخاطر اینکه مجبورند این بدهوبستان را انجام بدهند، ناچار شدند متن را تغییر دهند.
لذا در پاسخ به سوال شما خانم، شما مجبورید چیزهایی بگویید که بقیه هم بپذیرند، حالا اینکه میخواهید به ICRC مستند کنید، میخواهید به NGO مستند کنید، باید به هرچه مستند میکنی، باید به چیزی مستند بکنی که مقبولیت عمومی داشته باشد.
///
نود کردنها، استقبال کردنها، تایید کردنها، همینها وزنهای مختلف دارد. عرض کردم مجمع عمومی در سال 2001 حاضر نشد R to P را نود بکند، مسئولیت حمایت را یک گزارشی را کاناداییها تولید کرده بودند، از برجستهترین حقوقدانان عالم آماده نشد نوت بکند حتی میدانید اگر نوتینگ هم میگفت اعلام موضع بود اما حاضر نشد این کار را بکند چون نمیخواست به این گزارش وزن بینالمللی بدهد. البته باز هم فرمودند وزنی که همین اعلام موضع دارد در مقدمه و قسمت اجرایی فرقش این است که آنجا اعلام موضع است و اینجا دیگر اقدام میشود. وقتی یک گزارشی را نوت کرد، آنجا اگر بگوید نوتینگ اعلام موضع گرفته، ولی اینجا اگر نوت کرد یعنی دارد تبعات گزارش را هم میپذیرد و میخواهد روی آن اقدام بکند. تفاوتهای اینجوری دارد.
یعنی ممکن است عین عباراتی را که در مقدمه آورده، در قسمت اجرایی بیاورد، فقط وزن قسمت اجرایی بیشتر است.
سوال حضار: اگر مبهم باشد میتواند موقع اجرا مشکلساز باشد؟
نه ببینید یک وقت ممکن است بخواهند یک چیزی خیلی واضح نباشد برای اینکه بتوانند به تفاهم برسند. اما یک زمانی هست که میخواهند چیزی را اجرا بکنند، آنجا میدانند چه بنویسند که در اجرا خیلی ایراد پیدا نکند. در همین قسمت اعلام مواضع ممکن است اقدامات و تحولاتی را هم موردتوجه قرار بدهند. مثلا بگویند تصمیم ایران در گزارشهای حقوق بشری بود، اگر قطعنامههای ابتدایی حقوق بشر را نگاه بکنید، میبینید وقتی میخواستند وزن قطعنامه را پایین بیاورند، از اقدامات ایران استقبال میکردند مثلا سال اولی که ما میخواستیم رینالدو گالیندوپل را بپذیریم، اینها مجبور بودند یک قطعنامه بدهند چون موضوع در دستورکار مجمع عمومی بود و ما هم گفته بودیم شرط ما برای اینکه گالیندوپل را بپذیریم این است که شما قطعنامه ندهید. یک حالت وسطی پیدا کردند و متنی با مقدمه کوتاه نوشتند و با دو بند قطعنامه را سرهم کردند. یعنی هرکدام از اینها براساس یک تفاهمی وارد شده است. این اعلام مواضع که مشخص شد.
بخش دوم اجرایی، اقدامات است. این اقدامات میتواند[پیشنهاد] اقداماتی باشد خود سازمان میخواهد انجام بدهد، اقداماتی باشد که خود اعضایش میخواهد انجام بدهد، اقداماتی باشد که از طرف میخواهد انجام بدهد، اقداماتی باشد که میخواهد از دبیرکل انجام بدهد. این اقدامات شامل گزارش هم است، یعنی بیشتر قطعنامهها اقداماتشان همین است، از دولتها میخواهند گزارش بدهند یا مثلا از دولتها میخواهند تعداد مجازاتهای اعدام را به حداقل برسانند. الآن که تقریبا لغو مجازات اعدام دارد به یک هنجار بینالمللی تبدیل میشود، من کاملا خاطرم هست که در دهه 60 خودمان و دهه 80 میلادی، از دولتها میخواستند اعدامها را به شدیدترین جرائم برسانند که عین نص میثاق حقوق بدنی و سیاسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است که اعدام را به شدیدترین جرائم منحصر میکند. بعضی اقدامات را ممکن است از دبیرخانه بخواهند، مانند اعزام نیروی حافظ صلح، اعزام نماینده ویژه که آقای دکتر گفتند. یا ممکن است مثلا مجمع عمومی از کمیسیون حقوق بینالملل بخواهد که قواعد جرائم علیه انسانیت را تببین بکند. یا مجمع عمومی از کنفرانس خلعسلاح بخواهد که مقررات مبارزه با سلاحهای شیمیایی را تدوین کند. از زیرمجموعه خودش درخواست میکند کاری را درست کند. ممکن است یک قطعنامهای اقدامش این باشد که سازوکار مطالعه درست کند، خیلی از قطعنامهها اقداماتش این است، مثلا گروه شخصیتهای برجسته تشکیل بدهند یا اینکه از دبیرخانه بخواهند یک گروهی را برای مطالعه روی یک موضوع تعیین کند. این در حوزه اقدام است.
اگر این اقدام، اقدام فصل هفتمی شورای امنیت باشد، همیشه بند اول قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت با این چند کلمه شروع میشود، میخواهد و تصمیم میگیرد که ایران باید اینکار را انجام بدهد. یکی دو نکته از این وجود دارد و کمی بحث حقوقی میشود. تعدادی از حقوقدانان معتقدند که اگر این نباشد قطعنامه فصل هفتمی ضمانت اجرایی ندارد. یک اشتباهی که ما میکنیم این است که میگوییم قطعنامه فصل هفتمی الزامآور است اما اینطور نیست، بلکه همه قطعانامههای شورای امنیت الزامآور است. طبق ماده 25 منشور هیچ جای این ماده نگفته که اعضا میپذیرند که تصمیمات شورای امنیت که براساس فصل هفتم صادرشده را اجرا کنند، بلکه گفته شده اعضا میپذیرند تصمیمات شورای امنیت را اجرا کنند. چرا میگویند فصل هفتم الزامآور است؟ اشتباه میکنند چون قطعنامههای فصل هفتمی ضمانت اجرا دارد، یعنی اگر قطعنامه شما وارد فصل هفتم شد، میتواند عدمتمکین به آن قطعنامه مقدمه اعمال مواد 41 و 42 منشور باشد، لذا میگویند اگر قطعنامه این سه کلمه را نداشته باشد، فصل هفتمی نیست. دیسایدز و شل. البته قطعنامهی 598 این را ندارد، این قطعنامه که فصل هفتمی هم هست بند یک آن میگویندdemands (یعنی دستور دادن)، دیسایدز و شل را هم ندارد ولی اکثر قطعنامهها حالا نمیدانم و من نبودم بین مذاکرات اعضای دائم در آن زمان که چرا آنجا demand گفتند، اما اکثر قطعنامههای فصل هفتمی این دو کلمه را بهشکلی دارد. هیچ مبنای منشوری هم ندارد، مبنا صرفا سابقه است.
آخرین قسمت در بندهای اجرایی، نحوه پیگیری است. یعنی از دبیرکل میخواهد گزارش دهد. بیشترین کاری که قطعنامهها برای پیگیری خودشان دارند، گزارش دادن است. یعنی اگر بخواهیم از اصطلاحات برخی دوستان استفاده کنیم؛ «کاغذ تولید میشود، که کاغذ تولید بشود». چرا؟ بهخاطر اینکه همه اینها مبنای حقوقی ایجاد میکند. یعنی همان قطعنامه کانادا که قبلا به آن اشاره کردم، کل قطعنامه کانادا زمانی خیلی بد شد که آن دو سه قطعنامه اول بد بود، اما بدیاش در حد این بود که سالی یک قطعنامه تولید میشد. اما وقتی گفتند دبیرکل یک گزارش بدهد، این قطعنامه به یک نهاد تبدیل شد. یعنی دیگر سال بعد هرکس که میآمد در مجمع عمومی مینشست، یک گزارشی هم درباره نقض حقوق بشر جلویش بود که دبیرکل نوشته بود. علاوهبر آن هرکس یک گزارشی جلویش بود که آقای احمد شهید نوشته و به شورا رفته و اینها تولید شده است. اینها سند بینالمللی است. بعضی از ما به مستندسازی خیلی اهمیت نمیدهیم. من وقتی برای اجرای بند 6 قطعنامه 598 [بند مربوط به تعیین متجاوز است چون یکی از شرایط ما برای خاتمه دادن به جنگ این بود که مسئولیت جنگ مشخص شود] برای مطالعات شخصی و بعد هم اجرای بند 6 قطعنامه 598 را نگاه کردم، عراقیها از حدود آوریل 1980(اواخر فروردین 1359)، مدام با سازمان ملل نامهنگاری میکرده که ایران در فلان جا این خمپاره را انداخته، ماموران ایران سعی کردند طارق عزیز را ترور کنند. اینها برای ایجاد سند است. اینها هم همینکار را میکنند و مدام از دبیرخانه و دبیرکل درخواست گزارش میکند، خیلی اوقات از دولتها میخواهند که گزارش دهند. بعضی اوقات از دولتها میخواهد که اقداماتشان را گزارش بدهند مثلا قطعنامه 1373 شورای امنیت یکسری مقررات درباره پولشویی تصویب میکند بعد از دولتها دراینباره گزارش سالانه میخواهد. یک زمانی، کاری نکرده و میگوید راجعبه این موضوع نظراتتان را بدهید، باز هم میخواهد تولید محتوا بکند. این تولید محتوا کردن یعنی به یک بحثی موضوعیت بده. ممکن است شما الآن وارد مجمع عمومی بشوید و مجمع عمومی حاضر نباشد پیشنهاد شما را بپذیرد و میگویید این وسط میخواهد برای او تولید سابقه بکند، راحتترین تولید سابقه این است که از همه دولتها بخواهد که نظر بدهند. حتی اگر دولتی نظر مخالف هم بدهد، باز هم تولید سابقه کرده است. لذا این هم از روشهایی است که به کار میبرند.
گاهی اوقات ایجاد یک سازوکار برای پیگیری است مثلا قطعنامههای تحریم، قطعنامههایی که شورای امنیت درباره تحریم صادر میکند، همهشان کمیته تحریم دارند یعنی میگوید مثلا قطعنامه 1373 که اولین قطعنامه تحریم علیه ایران است، یک کمیتهای را درست کرده که نظارت کند بر اجرای تحریمها که به کمیتهی 1373 معروف است. بعضی گروه کاری درست میکنند مثلا خیلی از این گروههای کاری حقوق بشری، مثلا گروه کاری ناپدیدشدگان اجباری، این نتیجه قطعنامه است که تصمیم گرفته، ناپدیدشدگان اجباری میدانید از کجا درآمده؟ از جنگهایی که در آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین بوده که تعدادی مفقود میشدند، مادرهایشان در خیابانها راه افتادند و این شد زمینه ایجاد گروه کاری ناپدیدشدگان اجباری. اینها چهکار میکردند؟ اظهارنگرانی میکردند و یک گروه کاری درست میکرد یا یک گزارشگر ویژه درست میکرد. یک کار دیگری که این قطعنامهها میکنند این است که تصمیم میگیرند موضوع را دوباره بررسی کنند. یعنی خیلی از قطعنامهها هستند که تنها روش پیگیریاش این است که میگوید این موضوع را در دستورکار سال آینده هم قرار میدهیم. شما اگر در بحثهای اجنادا رو بودید، در بحثهای آن دوره ما آنجا میگفتیم روش قرار گرفتن یک موضوع در دستورکار چند روش دارد، یکی از راحتترین روشهایش این است که قطعنامه قبلی موضوعی را در دستورکار سال بعد بگذارد. یعنی بعضی از موضوعات سال به سال تکرار میشود. چگونه؟ با یک جمله در آخر قطعنامه. یک زمانی هم هست تصمیم میگیرد موضوعی را 5 سال یکبار دنبال بکند یا دوسال یک بار...
در شورای امنیت، جملهای که آخر همه قطعنامهها میبینید این است که میگوید ما تصمیم میگیریم که مشغول به موضوع باشیم. چون شورای امنیت جلسه بعدی ندارد، بلکه دستورکارش منعطف است. میگوید یعنی تصمیم میگیرد که این موضوع را تحت نظارت داشته باشد. اینجوری یک موضوعی وقت به شورای امنیت میرود، یک حیات دائمی پیدا میکند یعنی معمولا شورای امنیت موضوعات را از دستورکار خود حذف نمیکند و اینگونه ادامه میدهد.
///
آمریکا سالها تلاش کرد ایران را به شورای امنیت ببرد. درست است که هر لحظهای دبیرکل سازمان ملل یا هر دولتی میتواند موضوعی را به شورای امنیت ببرند اما آمریکا سالها بعد از جنگ ایران و عراق تلاش کرد، ایران را به شورای امنیت ببرد اما نمیتوانست. یک نکته را هم بگویم، متاسفانه هیچ پروندهای در شورای امنیت مختومه نمیشود، یعنی وقتی پروندهای را باز کردند، نمیبندند، چه شود که پروندهای در شورای امنیت رسما مختومه شود. حالا ممکن است تصمیم نگیرند و دیسایدز د متر... تهش نیاید ولی خیلی کم اتفاق میافتد که تهش این جمله بیاید که این پرونده را بستیم.
من چند قطعنامه از سازمانهای مختلف برای شما آوردم، ملاحظه میکنید. وقتی آقای خاتمی به مجمع عمومی پنجاهوسوم [در سال 1998] پیشنهاد کردند که موضوع «گفتوگوی تمدنها» را در دستورکار بگذارد، مجمع عمومی قطعنامهای تصویب کرد که گفتوگوی تمدنها را دستورکار خود قرار داد. سال جهانی گفتوگوی تمدنها، سال 2001 بود. بین سالهای 1998 تا 2001 قرار بود سالی یک قطعنامه درباره گفتوگوی تمدنها تصویب شود و سال 2001 هم اعلامیهای مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر از قطعنامه گفتوگوی تمدنها درآمد. این قطعنامه را نگاه کنید. میگوید قطعنامه توسط مجمع عمومی تصویب شده است.
میدانید که مجمع عمومی 6 کمیته دارد و اکثر موضوعات مجمع عمومی دوبار تصویب میشود، یکبار در کمیته و یکبار در صحن مجمع. بهخاطر اینکه مجمع عمومی فرصت نمیکند همه موضوعات را در صحن مجمع بررسی کند، مثلا همین کمیته اول که کمیته شورای امنیت بینالمللی است و دارد راجعبه خلأ سلاح هستهای صحبت میکند، کمیته سوم درباره وضعیت حقوق بشر صحبت میکند. اینها کارشان را کردند به مجمع عمومی گزارش میدهند.
بعضی موضوعات هستند یا بهدلیل اینکه فراکمیتهای است یا بهدلیل اینکه سیاسی است یا بهدلیل اینکه میخواهند به آن وزن بیشتری به آن بدهند، به هیچ کمیتهای ارجاع نمیشوند، مثلا گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی به هیچ کمیتهای ارائه نمیشود و مستقیم به مجمع عمومی میآید.
اینکه گفتوگوی تمدنها به کمیته نرود، کلی کار برد، یعنی وقتی موضوع گفتوگوی تمدنها در سال اول مطرح شد، غربیها میخواستند آن را به کمیته «امور اجتماعی» بفرستند، چون میخواستند گفتوگوی تمدنها را از یک موضوع فراکمیتهای-سیاسی، به یک موضوع اجتماعی-فرهنگی تبدیل کنند. ما مانع این شدیم.
بعد در پرانتز شمارهای گذاشته، این شماره سند مقدماتی است یعنی اگر شما خواستید پیشنویس قطعنامه را تهیه کنید، این پیشنویس شماست(L60)L هم معمولا برای پیشنویس قطعنامههاست.
اول میگوید این قطعنامه پارسال هم بهعنوان گفتوگوی تمدنها مطرح شد. در مستندات حقوقیاش به اهداف و اصول ملل متحد اشاره میکند بعد از اینها میآید یک اصل که به این کار مربوط میشود، برجسته میکند. میخواهد بگوید من راجعبه اصل همکاری جمعی برای ایجاد روابط دوستانه صحبت میکنم. این را میگوید بعد اعلام موضع میکند و میگوید فکر میکنم گفتوگوی تمدنها میتواند عامل مفیدی باشد. همینجوری از این بندها میگوید. میآید شماره یک و اولین کاری که میکند وارد فاز اجرایی میشود، شماره دو اینطور است که دبیرکل تصمیم گرفته بوده که آقایی را بهعنوان نماینده ویژه خود در گفتوگوی تمدنها انتخاب کند. این تصمیم دبیرکل است، مجمع عمومی وقتی این تصمیم را تایید میکند، یعنی به این تصمیم وزن بیشتری میدهد. دبیرکل نماینده خودش را تعیین کرده و اینها میآیند تایید میکنند. چه اقدام اجرایی خواسته؟ از همه دولتها میخواهد که اعضایشان را به شرکت در گفتوگو ترغیب کنند.
این یک قطعنامه اجرایی است و قطعنامه محتوایی نیست. این قطعنامه میخواهد زمینهسازی کند تا در سال 2001 یک قطعنامه اجرایی صادر شود، بعد برای پیگیری دبیرکل به اجلاس بعدی مجمع عمومی درخواست میکند تا یک گزارش دیگر هم بدهد، گزارش محتوایی بدهد. آخرش هم میگوید تصمیم میگیرد سال دیگر هم موضوع را بررسی کند. این میشود یک قطعنامه.
یک قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت را اگر بخواهیم نگاه کنیم، قطعنامه 1737 است. [اولین قطعنامه تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران است.]
فاعل این قطعنامه شورای امنیت است. اول میگوید من سابقهای از این موضوع دارم (رئیس شورا یک بیانیه داده که حالا راجعبه بیانیه رئیس شورا یک مقداری بیشتر صحبت خواهیم کرد.)
به یک بیانیه شورای امنیت و قطعنامه شورا اشاره میکند که این دو راجعبه این موضوع است، بعد مبانی حقوقیاش را میگوید، تعهدش را به معاهده عدماشاعه تاکید میکند، اینکه ما میگوییم بر معاهده عدماشاعه در ملاقات استانبول تاکید کردند، بنابراین اتفاق عظیمی افتاده، نه در همه قطعنامهها بر عدماشاعه تاکید شده است. روش حقوقی است. در همینجا بر حقوق کشورها نیز تاکید کرده است، یعنی یادآوری میکند که کشورها در چهارچوب مواد 1 و 2 معاهده (چهارچوب موارد عدماشاعه) حق دارند که انرژی هستهای حق مسلم ماست، بعد مستندسازی خود را میگوید و میگوید ما خیلی نگرانیم آژانس بینالمللی انرژی اتمی خیلی گزارش داده، گزارشهای متعددی از مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی هست و قطعنامههای شورای حکام که راجعبه وضعیت ایران است، یعنی میخواهد بگوید من که این کار را میکنم، مستندم شورای حکام است که بسیار قطعنامه صادر کرده است.
///
به نظر من، ارجاع موضوع هستهای ایران به شورای امنیت کاملا غیرحقوقی است ولی وقتی میخواهند قطعنامهشان را بدهند قالب حقوقی به آن میدهند. نمیآیند بگویند ما چون زور داریم این کار را میخواهیم کنیم، میگوید ما خیلی گزارش داریم و آبرویمان رفت و باید چهکار کنیم. بعد چه میگوید؟ گفتم یکجوری میخواهد به فصل هفت نشان بدهد، میگوید نگرانی ما از تبعات و خطرات اشاعهای برنامه هستهای ایران است، ایران هم حرفهای قبلی را گوش نکرده بعد میگوید اینها را ما چون نگرانیم میگوییم، یعنی نمیگوید موضوع هستهای ایران تهدید صلح امنیت است، میگوید ما موضوع هستهای ایران خطرات اشاعهای دارد، و ما به ایران بارها گفتهایم این خطرات اشاعهای را رفع کند اما رفع نکرده، حالا این باعث شده ما نگران صلح امنیت شویم. این یعنی دارد بهصورت غیرمستقیم احراز تهدید صلح امنیت میکند، بعد در قطعنامه 1696 که بالا به آن اشاره کرده، بند زیری بود، چرا چون میخواست اقدامات موقتی را تجویز کند. الان میخواهد تحریم کند. این درواقع مبنای صدور قطعنامه تحت فصل 7 است. اینها را گفت و بعد چه میکند؟ بند 1 میگوید ایران بدون تاخیر بیشتر باید اقداماتی که شورای حکام از آن خواسته، انجام بدهد. اینجا باز هم دارد چه میکند؟ اصلا موضوع هستهای ایران را به شورای امنیت بردند تا ایران را مجبور به تغییر کنند اما یک شکل حقوقی به آن میدهند، چون سند باید سند حقوقی باشد، میگوید ایران باید تصمیمات شورای حکام را اجرا کند، یعنی میخواهد بگوید یک شورای حکامی است، کار آن تخصصی است و من هم سیاسیکاری نمیکنم، شما بیایید الان دیگر مجبور هستید. این تصمیم اول آن.
دوباره میگوید براساس آن تعهداتی که در آژانس داشته تصمیم میگیرد، ایران باید این اقداماتی که خطر اشاعه دارد (چرا میگوید خطر اشاعه؟ چون کاسه احراز صلح امنیت بینالمللی خودش بیمورد نباشد) انجام ندهد. توضیح میدهد کارهایی که تابهحال براساس قطعنامههای آژانس اقدامات داوطلبانه بوده، براساس قطعنامه 1696 اقدامات موقتی تحت ماده 40 است، الان تحت ماده 41 و فصل هفتم منشور میگوید ایران باید این کارها را کند و دیگر آن را موقتی تلقی نمیکند، یعنی یک مرحله جلوتر میرود. این اقداماتی بود که میخواست بعد تحریمها بگوید همه کشورها باید این اقدامات را بکنند که حالا این اقدامات مفصلی است که از ماده 3 تا ماده 25 است، چون قطعنامه 1737 خیلی طولانی است. یک بند هم اینجا دارد که من اشتباه کردم و باید اینجا میآوردم و آن تاسیس کمیته نظارت بر تحریم است که در بحثهای ما میگنجد، چون من خواستم بیشتر آن بخشی از قطعنامه را بیاورم که بیشتر به بحث خودمان ارتباط پیدا میکند، چون اگرنه میتوان راجعبه هر بند این قطعنامهها کلی صحبت کرد. بند آخر آنچه میگوید؟ تصمیم میگیرد موضوع را در دستورکار خود حفظ کند. این هم یک نمونه قطعنامه فصل هفتی شورای امنیت.
///
یک نمونه از قطعنامه کنفرانس اسلامی میخواهم بیاورم.
هیچ قطعنامهای نقض نمیشود مگر باصراحت، مثلا قطعنامه مساوی بودن صهیونیسم با نژادپرستی نقض نشد، تا وقتی که در سال 1995 یک قطعنامه دیگر آمد و در یک جمله گفت تصمیم میگیرد فلان قطعنامه را نقض کند. اتفاقا یکی از بامزگیهای جنگ سرد این بود، زیر یک عنوان دو قطعنامه میآمد، یک قطعنامه از گروه غرب و یک قطعنامه از گروه شرق، هر دو هم رای میآورند؛ چراکه تعداد آرای موافق از تعداد آرای مخالف بیشتر بود، این دلیلی نبود که اکثریت با آن موافقاند اما روش تصویب این است.
روش تصویب براساس قاعده مجمع عمومی یعنی اگر از 193 کشور حتی اگر 100 تا از آنها حضور داشته باشند، جلسه رسمی میشود و از این 100 تا اگر 50 تای آنها رای ممتنع بدهند 26 به 24 یک قطعنامه میتواند ببرد. لذا اگر قطعنامهای با 20 رای، 11 درمقابل 9 تصویب شود، با 100 رای ممتنع تصویب میشود. آن زمان دو قطعنامه متعارض مثلا راجعبه رایت تو فود تصویب میشد، یکی از جناح غرب، یکی از جناح شرق. من 10 سالی این وضعیت را در کمیته سوم مجمع عمومی تجربه کردم، بین سال 82 تا سال 90. خیلی هم اتفاق میافتد اما تعارض قطعنامه «اتحاد برای صلح» با ماده 12 منشور را دیوان بینالمللی دادگستری در رای مشورتی دیوار حائل حل کرده است، گفته رویه دولتها این است که درباره موضوعاتی که (چون میدانید استناد آمریکا و اسرائیل برای اینکه مجمع عمومی حق ندارد درخواست رای مشورتی کند ماده 12 بود) چون موضوع دستورکار شورای امنیت است، مجمع عمومی نمیتواند این کار را بکند. دیوان رای داده که مجمع عمومی منجمله همانی که آن دو گفتند در موارد متعدد بهصورت پرکتیس تصمیمگرفته نظر مجمع عمومی در این قضیه، معارضهای با ماده 12 منشور نداشته باشد، لذا مجمع حق دارد چنین درخواستی را از دیوان بینالمللی دادگستری انجام بدهد. لذا رویه این است، ضمن اینکه ماده 12، مجمع عمومی را از اقدام عملیاتی منع میکند و اتفاقا قطعنامه اتحاد برای صلح برای این است که اگر شورای امنیت بهدلیل تعارض بین اعضای دائم نتواند وظیفه صلح امنیت خود را انجام بدهد، خودش شورا موضوع را به مجمع عمومی احاله بدهد، یعنی آن عین ماده 12 است (چون ماده 12 میگوید مگر اینکه شورای امنیت از آن بخواهد، لذا اتحاد برای صلح عین ماده 12 است.)
چون شورا در اتحاد برای صلح یک تصمیمگیری اجرایی میکند که تصمیمگیری اجرایی براساس منشور، قابلوتو نیست. تصمیم محتوایی آن وتو شده و تصمیم اجرایی آن نمیتواند وتو شود، خودش هم موضوعش را به مجمع عمومی ارجاع داده، لذا مجمع عمومی طبق ماده 12 میتواند تصمیم بگیرد اما بههرحال نمیگویم ماده 12 منسوخ است اما دیوان میگوید اعضا با رویهشان نشان دادند که موضوعی که در دستورکار شورا است، مانع از پرداختن مجمع به آن نمیشود.
///
گفتیم همه اجلاسها و هر سازمانی بالاخره به یکشکلی تصمیمات خود را ارائه میدهد. اینها کمابیش اشکال مشابهی دارند و خیلی فرقی نمیکند. علت اینکه من از موارد قدیمی استفاده میکنم این است که اینها را من در کامپیوترم دارم. اینها کمی هم نوستالژیک است و یادمان میآورد زمانی را که خودمان برسر کار بودیم. این نمونه قطعنامه اجلاس سران کنفرانس اسلامی است که در تهران برگزار شد. قطعنامهای که راجعبه فلسطین و روند سازش تصویب شد. این را گذاشتم که شما بدانید حتی اگر کشوری میزبان اجلاسی باشد، الزاما همه مواضعش در قطعنامهها نمیآید، بلکه موافقت همه و جلب حمایت عمومی اهمیت دارد. باز هم اینجا شروع میشود؛ اول از همه یک فاعل طولانی دارد که میگوید اجلاس هشتم سران است، بعد با استنادات شروع میشود، به تصمیمات قبلی اشاره میکند باز هم اعلام مواضع میکند، به سیاستهای دولت اسرائیل اشاره میکند، مقدماتش زیاد است و اجرائیاتش با اعلام موضع آغاز میشود. از مردم فلسطین حمایت شد، از روند سازش حمایت کامل میکند. اجلاس در تهران بود که ما مجبور شدیم اعلام تنفس کنیم.
اینجا اجرایی است و درخواست میکند از چه کسی؟ آمریکا و روسیه. اعلام موضع میکند از اقدامات اسرائیل. از اعضای کنفرانس اسلامی که شروع به برقراری رابطه با اسرائیل کردند میخواهد که این کار را بهخاطر سیاستهای اسرائیل متوقف کنند.
///
یک قطعنامه شورای حکام آژانس را هم نگاه کنید. این عین قطعنامه است، آن بالا اسم آژانس است و تاریخ توزیع آن مشخص است. این اولین قطعنامهای است که پایهگذار ارجاع ایران به شورای امنیت است. سال تصویب قطعنامه 2005 است، 77 هم شماره آن است. در شورای حکام، قطعنامه و سند و گزارش همهاش یکجور گزارش میخورد. ریکالینگ ریکالینگ اینها همه ایجاد سابقه است، چه ریکال میکند؟ قطعنامههای قبلیاش. بعد چه ریکال میکند؟ ماده 4 NPT که حق کشورها را به رسمیت میشناسد. بعد کامند میکند کار مدیرکل آژانس را. اینها همه بندهای مقدماتی است. در آژانس برخلاف مجمع عمومی و کنفرانس اسلامی، بندهای مقدماتی براساس الفبا شمارهگذاری میشود. بعد میآید قطعنامه و بعد اجرایی. چه کار میکند؟ اعلام موضع عملی میکند. میگوید اینکه ایران گزارش نداده، نان کمپلاینس است.
میگوید چون ایران بسیاری از موارد را قبلا گزارش نداده بوده، علیرغم اینکه بازرسان گفته بودند همه مواد را پیدا کرده بودیم. با این حال آن است. یک قالب حقوقی در یک متن سیاسی میدهند و تصویبش میکنند. از این به بعد، شما برو بگو ایران نان کامپلاینس نداشته، کسی قبول نمیکند، چون آنجا که مشروعیت بینالمللی در این حوزه است، تصمیم گرفته که شما نان کامپلاینس داشتی، در یک چهارچوب سیاسی تصمیم گرفته اما با الفاظ حقوقی آن را بیان کرده است. آن را به همان مبنای حقوقی مستند کرده است. به همین ترتیب میگوید اقدامات ایران خطرات دیگری هم دارد بعد از مدیرکل میخواهد ادامه بدهد. جایی هم تصمیم میگیرد که در زمان مناسب موضوع را به شورای امنیت گزارش بدهد. الان احراز میکند ایران نان کامپلاینس داشته و سپس میگوید زمان گزارشش را تعیین میکنیم. چرا این کار را کرده؟ بهخاطر اینکه از این ابزار بهعنوان وسیلهای برای جلوگیری از غنیسازی استفاده کند. وقتیکه ایران حاضر نشد غنیسازی را متوقف کند، در فوریه 2006 موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد.
///
مورد دیگری وجود دارد که خیلی شبیه قطعنامه است بهعنوان «بیانیه نهایی». بیانیه نهایی تفاوتش با قطعنامه این است که اگر راجعبه هر موضوعی یک قطعنامه میدهند، هر اجلاسی یک بیانیه نهایی دارد، مثلا اجلاس عدمتعهد بهجای اینکه 300 قطعنامه داشته باشد، یک بیانیه نهایی دارد که هر بندش یک قطعنامه است و مانند همان قطعنامه هم روی آن مذاکره میشود، یعنی وقتی شما وارد اجلاس عدمتعهد میشوید، همان اجلاسی که در تهران بود و من هم بحمدالله شرکت نداشتم اما مثلا در اجلاس سران آفریقای جنوبی، من رئیس کمیته سیاسی بودم، روزی که من آنجا رفتم، گفتند این بیانیهای که ما میخواهیم صادر کنیم 300 بند است، 150 بند آن برعهده شماست که در کمیته سیاسی باید تصویب شود، 150 بند آن برای کمیته اقتصادی به ریاست سفیر فلان جا تشکیل میشود. ما در کمیته سیاسی میگفتیم میخواهیم راجعبه بند یک صحبت کنیم مانند اینکه میگفتیم میخواهیم راجعبه قطعنامه شماره یک صحبت کنیم، یعنی کشورها راجعبه کلمه به کلمه و بند به بند بیانیه نهایی مذاکره میکنند. فقط این بندها هرکدام یک جمله کامل است، ممکن است راجعبه یک موضوع سه بند وجود داشته باشد، تصمیمگیری دراینباره در جلسه صورت میگیرد. در عدمتعهد فقط همین سند درمیآید، البته یک سند بعضیاوقات بستگی به میزبان دارد، بهعنوان بیانیه یا اعلامیه اینها درمیآید که اجلاس عدمتعهد تهران هم داشت ولی آن سند اصلی اجلاس عدمتعهد که در آن مواضع را میگویند یک بیانیه است. در کنفرانس اسلامی یا همکاری اسلامی کنونی، یک اتفاق جالبی میافتد و دولتها قطعنامه را تصویب میکنند، دبیرخانه آن قطعنامه را بهشکل بیانیه درمیآورد، یعنی دو سند درمیآید، یکی مجموعه قطعنامههاست و دیگری بیانیه نهایی اجلاس است که آن هم یک مقدمه و موخرهای دارد، تشکر از رئیس و اینکه جلسه چند عضو داشت ولی بعدش میآید. تقریبا تمام مفاد قطعنامهها را به آن شکلی که دبیرخانه میخواهد، اینجا دوباره نقش دبیرخانه برجسته میشود که اصلا روند دموکراتیکی نیست.
دبیرخانهایها براساس گرایشهای ملی و مختلف خود، اینگونه میکنند. اما شکل بیانیه نهایی؛ این بیانیه نهایی اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران است. بند یک آن سوابق را میگوید، چه کسی رئیس کنفرانس بود، چه کسانی در اجلاس شرکت کردند، همه اینها را میگوید، بعد شروع میکند و وارد بندها میشود، اینکه تصمیم گرفته اجلاس بعدی در قطر باشد، این یک قطعنامه بوده ولی اینجا بهعنوان یک جمله میآورد. دیگر اینجا بیشتر روی روند سازش تاکید کرده تا همراهی با مردم فلسطین. بعد بند 104 آن راجعبه موضوعات اقتصادی صحبت میکند. همه اینها یک قطعنامه است، هرکدام از این قطعنامهها را در یک جمله خلاصه کرده است.
این کنفرانسهایی که بهصورت بلوکی عمل میکنند مانند کنفرانس اسلامی یا عدمتعهد، اینها با بیانیه نهاییاند. متون سیاسیاند که جمع قطعنامههاست.
برای همین بیانیه نهایی در کنفرانس اسلامی ارزش تبلیغاتی دارد ولی در عدمتعهد چون روی بیانیه نهایی مذاکره میکنند، مبنای اجلاس بعدی، بیانیه نهایی است درصورتیکه مبنای اجلاس بعدی کنفرانس اسلامی قطعنامههاست. این بیانیه نهایی کنفرانس اسلامی بیشتر برای خلاصه کردن تصمیمگیریهاست.
هیچ موضوعی در دستورکار بینالمللی قرار نمیگیرد، مگر اینکه کشورها خودشان موافقت کرده باشند اما دبیرخانه به بعضی از سازمانها، پیشنهاد دستورکار میدهد. بعضی سازمانها دستورکار مشخصی دارد، مثلا مجمع عمومی سازمان ملل یک دستورالعمل مشخصی دارد که سالبهسال هم بعضی مفاد آن تکرار میشود مانند گزارش دبیرکل، گزارش شورای امنیت، گزارش شورای اقتصادی-اجتماعی، گزارش دیوان بینالمللی دادگستری، اینها طبق منشور به آنجا میآید. یا گزارش دبیرکل از کار سازمان. اینها همهاش موضوعاتی است که اتوماتیک در دستورکار است. موضوعاتی است که دولتها یا یک قطعنامه امسال در دستورکار سال دیگر یا دوسال دیگر یا چهار سال دیگر میگذارند. هر موضوعی را هم که هر دولتی بخواهد به دستورکار اضافه کند، باید قبلش نامه توجیهی بنویسد، این نامه به هیاترئیسه مجمع عمومی میرود که هیاترئیسه مجمع عمومی شامل رئیس مجمع، 21 معاون مجمع و شش رئیس کمیتههای اصلی مجمع است [اول صلح و امنیت، دوم اقتصادی، سوم اجتماعی-فرهنگی، چهارم رفع استعمار امور ویژه سیاسی، پنجم اداری-مالی و ششم حقوقی است] سپس بعد از تصویب در هیاترئیسه، باید در مجمع عمومی تصویب بشود. در یونسکو هر پیشنهاد جدیدی را که بهعنوان دستورکار میخواهید بدهید باید اول دبیرخانه تایید کند، سپس شورای اجرایی تایید کند و سپس کنفرانس عمومی تایید کند.
خیلی سخت است روی تحلیل تفاهم کردن اما روی همین تحلیل هم تفاهم شده است.
///
اعلامیه (declaration) چه فرقی با قطعنامه دارد؟ شکل اعلامیه را نشان میدهم. تعداد قطعنامههایی که شما در سازمان ملل دارید، هر مجمع عمومی لااقل بین 250 تا 400 قطعنامه دارید که در سهماه تصویب میشود اما ممکن است یک مجمع عمومی بیاید و برود و یک اعلامیه هم تصویب نشود. اعلامیه یک مرحله فراتر از قطعنامه است. ناگهان میبینید یکسال یک اعلامیه دارد. اعلامیه حقوق بشر، اعلامیه اعطای استقلال، شأنشان بالاتر است. معمولا حقوقدانان دوست دارند بگویند اعلامیهها بیانگر فهم عمومی از اصول حقوق بینالملل هستند. البته ما اعلامیه معروفی هم با همین عنوان داریم؛ اعلامیه اصول حقوق بینالملل حاکم بر روابط دوستانه میان دولتها که در دهه 70 میلادی تصویب شده است.
///
چه از نظر کیفی، چه از نظر کمی قطعنامه با اعلامیه چه تفاوتی دارد؟ معمولا تمامی اعلامیهها یک قطعنامه تصویبکننده دارند، یعنی هر اعلامیهای ابتدا یک قطعنامه دارد مانند همه قطعنامهها اما یک بند اجرایی دارد. تمام دلایل و سوابق و فاعل را در مقدمه میگوید، سپس در بند اجرایی.
مثلا اعلامیه جهانی حقوق بشر چه میگوید؟ بهعنوان یک هدف مشترک اعلامیه جهانی حقوق بشر را انتهای یک قطعنامه میآورد. آنوقت دیگر بیانیهها شکل دیگری دارند. قطعنامه مواد اجرایی دارد، همه اعلامیهها با اصولاند، بهجای اینکه بند یک یا بند دو باشد، ماده 1، ماده 2 و... هستند. آثارشان هم با قطعنامهها فرق میکند، چون وزنشان بالاتر است. درواقع هنجارسازی بهشکل رسمی و علنی بیشتر توسط اعلامیهها شکل میگیرد. درست است که هر قطعنامهای یک هنجار درست میکند اما وقتی میخواهد رسما وارد مرحله هنجارسازی شود، یعنی دیگر همه بدانند ما داریم هنجار ایجاد میکنیم، آنوقت اعلامیه صادر میکنند. اعلامیهها به زبان حقوقی تقریبا «شبهقانون» هستند.
به اعلامیه حقوق بشر نگاه کنید، میدانید این اعلامیه را چه کسی تدوین کرده؟ اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط یک کمیته به ریاست خانم روزولت، همسر رئیسجمهور آمریکا تدوین شده، لذا در نوشتن این اعلامیه، ادبیات پارلمانی بهکار رفته است. الان هم بروید قطعنامههای کنگره آمریکا را نگاه کنید، در مقدمه با where as [با توجه به اینکه/در شرایطی که/ درحالیکه] شروع میشود، یعنی هفت یا هشت تا از اینها دارد، یعنی همان مصدری که در قطعنامههای دیگر ما داریم، در اعلامیه جهانی حقوق بشر با تعداد زیادی where as آمده است. بعد در یک بند بدون شماره (شماره نخورده است) میگوید آنچه در زیر میآید، بهعنوان یک استاندارد مشترک بهعنوان هدف است. بعد شروع میشود article 1 و.. . در بیانیهها هر article یک جمله کامل یا شامل چندین جمله کامل است، یعنی دارد به شکل جملات مجزا اعلام موضع میکند که هرکدام آنها یک اصل محسوب میشوند.
الان نمیخواهیم راجعبه اعلامیه جهانی حقوق بشر صحبت کنیم ولی یکسری از اصولش میگویند نشانگر حقوق مدنی-سیاسی(از ماده یک تا 22 )، حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی (از ماده 22 تا 26) و حقوق جمعی هم ماده 29 است. اینها بازی حقوق بشری است که الان نه شما حوصلهاش را دارید نه من. ولی اگر کسی به شما گفت که اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق جمعی را درنظر نگرفته است، در پاسخ او به article29 اشاره کنید.
///
من مقداری هم تلنبه کار جمهوری اسلامی را بزنم، یعنی همه دوستان بدانند که هرکاری شدنی است. حتی ما هم میتوانیم. ما هم میتوانیم از خودمان اعلامیه جهانی دربکنیم.
اگر به شما بگویند به اعلامیه جهانی حقوق بشر نگاه بکنید، هرکس به اعلامیه جهانی حقوق بشر نگاه میکند از article1 آن شروع میکند. اما متاسفانه ما با هرکس صحبت میکنیم که درباره اعلامیه جهانی حقوقبشر نظر میدهد، اصلا این اعلامیه را نخوانده است. ما با آقای سجادپور این را امتحان کردیم، یک بندهخدایی در جلسهای داد سخن از اعلامیه جهانی سر میداد که من گفتم معلوم است این فرد ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر را نخوانده است، وگرنه نمیگفت اعلامیه جهانی حقوق بشر ضدمذهب است. یعنی عموما مقدمه را نخواندهاند و همه مردم میدانند ماده یک اعلامیه حقوق بشر راجعبه آزادی در بدو تولد است.
ارزش مقدمه هر قطعنامهای به اندازه ارزش قسمت اجرایی آن نیست.
ما گفتیم حداعلای قطعنامه، اعلامیه است. اما حالا میخواهیم یک مرحله پایینتر از قطعنامه بیاییم. ولی هنوز تصمیمی که با مذاکره گرفته میشود، بیانیه است. بیانیهها در جاهای مختلف متفاوت است. یعنی اینکه بیانیه همواره وزنی کمتر از قطعنامه دارد، تقریبا در همهجا یکسان است. بعضی اوقات بیانیه پیشدرآمد قطعنامه است. یعنی شما اول از بیانیه شروع میکنید و به قطعنامه میرسید. در شورای امنیت بعضی اوقات از بیانیه شروع میشود، بعد قطعنامه فصل ششمی میشود، بعد قطعنامه فصل هفتمی میشود، مانند جنگ ایران و عراق. روز 22 سپتامبر که عراق به ایران حمله کرد، 23 سپتامبر شورای امنیت بیانیه داد. در 29 سپتامبر اولین قطعنامه را داد (479). چقدر زمان برد؟ دوسال در خانهاش خوابید تا ما خرمشهر را آزاد کردیم، بعد نگران شدند و دومین قطعنامه را دادند. یعنی از فاصله بین 29 سپتامبر که در آن درخواست عقبنشینی نیروهای متجاوز از خاک ایران نشده بود، رفتند تا بعد از آزادی خرمشهر که اولین قطعنامه بعدی را دادند که اگر اشتباه نکنم، قطعنامه 514 بود؛ از 479 تا 514. فکر میکنم از شهریور 59 تا تیر 61. بعد تا تیر 66 آمد که قطعنامه 598 تحت فصل هفتم منشور صادر کردند یعنی این پروسه را طی کرده است.
اما بیانیه هر شکلی داشته باشد که الان اشکال مختلف آن را خواهیم گفت، بیانیه نشاندهنده تصمیم جمعی است. چون بعضی اوقات به جلسه میروند و میگویند بیانیه داد و مهم نبود، اما هیچ چیزی در سازمان بینالمللی نیست که تصویب بشود جز اینکه همه با آن توافق کرده باشند.
///
یک خاطره هم تعریف کنم. من از نیویورک که آمدم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی تماس گرفتند که ما میخواهیم خاطرات شما را ضبط کنیم، من در پاسخ گفتم که من برای خاطرهگفتن جوان هستم! دوسالی که گذشت، دوباره که زنگ زدند، گفتم به سنوسال خاطره گفتن رسیدهام. الان دو سال است که دارم خاطره میگویم ازجمله همین خاطرات این یکسال فاصله بین تصویب قطعنامه 598 تا قبول آن توسط ایران که از خاطرات تلخ زندگی من است. بگذریم.
///
چهارچوب شورای امنیت صریحتر و دقیقتر است. بیانیه در جاهای مختلف صادر میکنند ولی برای شورای امنیت خیلی چهارچوبهایش مشخص است. از الان آدم میتواند بگوید نوع بیانیه چیست، بیانیه مطبوعاتی یا بیانیه رئیس چیست؟ شورای امنیت یک مرحله قبل از قطعنامه، یک متنی به نام «بیانیه رئیس» دارد. بیانیه رئیس چه فایدهای دارد؟ بیانیه رئیس متنی است که توسط رئیس شورای امنیت، بعد از مذاکرات غیررسمی در جلسه علنی شورای امنیت بهعنوان موضع اعضای شورای امنیت خوانده میشود. نمیگوید موضع شورای امنیت بلکه میگوید موضع اعضای شورای امنیت. اما سند است و قابلاستناد، چون چیزی در شورای امنیت به اسم بیانیه مطبوعاتی رئیس آن قابلاستناد نیست، موضع شورا هست ولی نه در جلسه شورا خوانده میشود، نه بهعنوان سند منتشر میشود. یعنی یکی را اداره شورای امنیت سازمان ملل منتشر میکند و دیگری را اداره روابطعمومی سازمان ملل برای خبرنگاران منتشر میکند. فایدهاش چیست؟ اینکه کشورها مجبور نمیشوند روی آن رای بدهند چون در شورای امنیت همهچیز به شکل تصویب یا قطعنامه بیرون میآید، باید رایگیری شود، به غیر از بیانیههای رئیس. بیانیه رئیس درواقع اجباری برای رایگیری رویش نیست.
در جلسه غیرعلنی توافق میکنند و در جلسه علنی صادر میکنند لذا کشورها (اعضای شورای امنیت) راحتتر مخصوصا اعضای دائم به بیانیه رضایت میدهند. در بعضی موارد اگر بیانیه به قطعنامه تبدیل شود، احتمال دارد برخی کشورها بهویژه اعضای دائم رای بدهند یا رای ممتنع یا حتی خیلی شاذ است اما امکان رای منفی وجود دارد. مخصوصا برای آمریکا که اگر بیانیهای به قطعنامه بخواهد تبدیل شود، آمریکا مجبور میشود رای منفی بدهد بهخاطر مواضع ویژهای که در این حوزه دارد. بیانیه باعث میشود کشورها مجبور نشوند این موضعگیری سیاسی را انجام بدهند. لذا شورای امنیت از این طریق میتواند مواضع خود را اعلام کند، بدون اینکه اعضای خود را مجبور به رایدهی کند. بنابراین وزن آن کمتر از قطعنامه است اما این به این معنی نیست که روی آن مذاکره نشده است. بعضا برای انتشار یک بیانیه مطبوعاتی سازمان ملل، چند جلسه مذاکره میشود، نمونهاش بیانیه امنیتی که رئیس شورای امنیت درمورد دستگیری ملوانهای انگلیسی در ایران داد. علیرغم اینکه انگلیس عضو دائم شورای امنیت است، دو جلسه مجبور شد با اعضای شورا مشورت کند و متن را پایین و بالا کند تا یک بیانیه مطبوعاتی صادر کند.
درباره بیانیه مطبوعاتی هم گفتم چون شورای امنیت خیلی قواعد سختتری دارد، با اینکه هنوز شورای امنیت آیینکار ندارد، علیرغم اینکه 60 سال از سازمان ملل گذشته، هنوز روی آیینکار شورای امنیت توافق نکردند. ولی با این حال، قواعد حضور و تصمیمگیری در شورای امنیت خیلی مشخصتر است. بیانیه مطبوعاتی بیشترین استفاده را در شورای امنیت دارد، این معنیاش این نیست که جای دیگر بیانیه مطبوعاتی صادر نمیکند اما قواعد بیانیه مطبوعاتی شورای امنیت، تقریبا مشخص است. حاصل مذاکرهای طولانی است و رئیس شورا، بیانیه مطبوعاتی را بیرون شورا میخواند. وزن آن، از وزن بیانیه پایینتر است چون سند نمیشود. اینجاست که دیگر بهعنوان شورای امنیت اظهارنظر نمیشود بلکه بهعنوان اعضای شورای امنیت اظهارنظر میشود. این بیانیه مطبوعاتی است که بعد از صحبت رئیسجمهور (احمدینژاد) درمورد نابودی اسرائیل است. ببینید شماره نخورده است. تاریخ خورده.
از رومانی اینها یکسری خاطرات بدی را در ذهن ما زنده میکند که خیلی خوشحال نمیشویم... .
بلانسبت دکتر احمدینژاد، آقای رجائیخراسانی سفیر ایران در سازمان ملل بود، آن زمانی که من بهعنوان کارمند محلی به سازمان ملل رفتم، سال 1982. حدودا 30 سال پیش. ما به آنجا رفتیم.
یک سفیری عراق داشت به نام ریاض القیسی که خیلی باسواد ولی متبختر بود علیرغم اینکه همه با عراق رفیق بودند اما به او میگفتند الریاض کریزی. آدم متدینی است و بعدها هم مشاور وزارت خارجه قطر شد. این آقا با آقای رجاییخراسانی، با یکدیگر در سخنرانی مجمع عمومی، جدل داشتند، مثلا او میگفت مولا ولایتی آخوند.
اون هم میگفت صدام یزید کافر.
بعد القیسی یکی از روشهای مداخله در سازمان بینالمللی را گرفت، گفت آقای رئیس (همدیگر را نمیتوانند خطاب کنند و باید از طریق رئیس با یکدیگر صحبت کنند) از نماینده ایران بخواهید که احترام رئیس کشور را نگه دارد. آقای رجایی هم بعد از آن حرفش چند اشاره به هیتلر داشت، شروع کرد گفت حالا که میخواهی من احترام صدام را نگه دارم، عالیجناب هیتلر. خلاصه از این بازیها در سازمان ملل هست.
آقای دکتر در کلاس قبلی گفتند یک قاعدهای که آنجا هست، حفظ ادب است. برای همین، میخواهند به دکتر احمدینژاد فحش بدهند اما با لقب و میگویند بیانیهای که به ایشان نسبت داده شده.
بعد از بیانیه رئیس به جمعبندی رئیس میرسیم. زمانی به جمعبندی رئیس میرسیم که در مذاکرات رسمی توفیق حاصل نشود و نتوانند قطعنامه یا بیانیه بدهند مثلا یک اجلاسی باید یک بیانیه بدهد، وقتی اجماع نباشد، مرحله بعدیاش این است که رئیس بگوید به نظر من این اتفاق در جلسه افتاد. چیزی را هم که رئیس میخواهد بگوید نتیجه مذاکره است. اگر رئیس بدون مذاکره این حرفها را بزند، شما میتوانید مانع او شوید. بنابراین همهچیز دارای سابقه مذاکراتی است، کلماتش تاثیر دارد و به آن استناد میشود، نه مانند قطعنامه شورای امنیت اما اگر ملاحظه بفرمایید اولین قطعنامه شورای حکام آژانس درباره ایران، سپتامبر 2003 صادر شد، میبینید به جمعبندی رئیس در ژوئن 2003 اشاره کرده است. یعنی اینطور نیست که غیرقابل استناد باشد. میخواهیم برویم سراغ وزن کلمات در متون بینالمللی.
بازهم نام آقای رجایی آمد. یک روز آن اوایل به آقای رجایی گفتم که من و شما اگر بخواهیم 10 صفحه فحش به زبان بینالمللی بنویسیم بلد هستیم ولی اگر بخواهیم یک صفحه خوب به زبان بینالمللی صحبت کنیم، بلد نیستیم، چون هر وقت ما به سازمان ملل میرفتیم به همه فحش میدادیم.
میخواهیم اینجا از مثبت شروع کنیم که این وزن کلمات را دوستان نگاه کنند، متوجه بشویم چگونه میتوان از وزن کلمات استفاده کرد. چون وزن مقدمه و بند اجرایی فرق دارد. اگر بخواهیم حمایت کنیم از endorse یا endorsing میشود تا noting.
اندورسینگ یعنی موضعی که شما گفتید موضع من هم است. ساپورتینگ یعنی حمایت میکنم و یک مرحله پایینتر است. ولکامینگ الزاما حمایت نمیکنی بلکه از آن استقبال میکنی. از این پایینتر بخواهی بیایید، میشود نوتینگ اینترست یا نوتینگ... این یعنی موردتوجه قرار میدهید، ولی با مقداری دیدگاه مثبت. زمانی هم فقط میخواهید یک سند را به رسمیت بشناسید میگویید نوتینگ یا نوتس. اگر در مقدمه باشد میگویید نوتینگ و اگر در متن باشد نوت. خلاصه این درجات مختلف حمایت است، یک قطعنامهای یا متنی اگر بخواهد حمایت شود. میدانید که کشورها در سخنرانیها هم وزن کلمات را رعایت میکنند. یعنی مواردی که من میگویم برای سخنرانی هم هست و به سخنرانی هم میشود استناد کرد.
حالا میخواهید روی چیزی تاکید کنید، این هم مراحل دارد.
درخواست یا دستور؛ اگر شورای امنیت باشد باید جفت باشد، یعنی بالاترین حد دستوری سازمانهای بینالمللی تصمیم فصل هفتی شورای امنیت است. بالاترین حد دستوری demand است، یک مرحله پایینتر آن اِرج است (مُصرا میخواهد)، مرحله پایینتر کالاپان یعنی درخواست میکند یا میخواهد. ریکوئست یا ریکوئستینگ معمولا کلمهای است که برای احترام به دبیرخانه به کار میبرد.
مرحله دیگری که برای دولتها بهکار میرود، invite و encourage است. اگر من بخواهم دو شاهکار حقوقی در قطعنامههای شورای امنیت اشاره کنم که کار آمریکاییها هست و شاهکار پدرسوختگی است، یکی 687 و دیگری 1929 است. دو قطعنامه بسیار دقیق از لحاظ حقوقی. مثلا یک جای قطعنامه 1929 خیلی بامزه است. میگوید هیچچیز در این قطعنامه کسی را مجبور به اقدام نظامی نمیکند. این را من بارها به دوستان گفتم که یعنی چه؟ روسها گفتهاند که یعنی این قطعنامه مجوز نیروی نظامی را از آمریکا میگیرد. اصلا اینطور نیست.
///
همانطور که دکتر سجادپور گفتند خواندن قطعنامه حوصله میخواهد. شما اگر بخواهید قطعنامه 1929 را با حوصله بخوانید، یک صبح تا عصر وقت میبرد. کمااینکه من همان اوایل که میخواستم یک تحلیل از 1929 بنویسم، یک صبح تا عصر فقط قطعنامه را خواندم، نوشتن تحلیلم کمتر از خواندن قطعنامه زمان برد چون باید قطعنامه را دقیق بخوانید ببینید چه میگوید.
اما آن چیزی که ما متخصص هستیم در زمینه محکومیت، بدترینش condemning است. یعنی محکوم میکند. یک مرحله پایینتر آن میشود deploring وقتی که آمریکا هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی را انداخت از کلمه دیپلوریینگ (از condemn پایینتر) استفاده کردند (اما وقتی ایران کشتیهای نفتکش خلیجفارس حمله میکرد در جنگ نفتها در پاسخ به حملات از لغت کاندمن استفاده کردند.) اینجا همان بحث سیاسیبودن است و باید شما فضای سیاسی را درنظر بگیرید. جالب این است که آمریکا خودش باید رای میداد به اینکه deplore شده؟
reject یعنی مردود شمردن چیزی (یک مرحله پایینتر از دیپلور)
بعد یک مرحله پایینتر alarm یعنی زنگ خطر.
هیچ قاعدهای برای نوشتن یک قطعنامه وجود ندارد، استایل نگارش، هرکس استایل خودش را دارد.
سال 1983 من نیویورک را رها کردم تا به دنور بروم و دکترایم را بگیرم. وسط مجمع عمومی آقای رجایی زنگ زد که من همسرم مریض است، تو به اینجا بیا. خب من کارمند محلی بودم و از نیویورک رفته بودم تا در دانشگاه کلمبیا دکتری بگیرم، اما گفتم چشم. کلاس را هرجور بود تمام کردم و امتحانم را هم دادم و به نیویورک رفتم.
آقای رجایی هم فیالبداهه صحبت میکرد و از روی متن نمیخواند. اگر درکش نکردید انگلیسی او محشر است. حوصلهاش که سر میرفت به سراغ من میآمد. یکی از علتهایی که من نیویورک را رها کردم همین بود. مثلا من ساعت پنج میخواستم بروم دانشگاه، کلی هم پول دانشگاهم بود، دانشگاه کلمبیا دانشگاه گرانی بود. نمیگذاشت سرکلاس برم و میگفت بشین باهم بحث انگلیسی بکنیم. این رفته بود کمیته سوم، کمیته حقوق بشر و مسائل اجتماعی، وسط سخنرانیاش راجعبه حقوق زن گفته بود. گفته بود ما یک قطعنامه اینجا خواهیم آورد یعنی گَز نکرده بریده بود. این قطعنامه یک چیز تند بود، «ریشهکنی فحشا».
ما آمدیم این را گذاشتند در سینی و تقدیم ما کردند که فلانی بیا به کمیته سوم برو. آقای دکتر رجایی هم گفته ما قطعنامه ریشهکنی فحشا میآوریم. وارد بحث بانی نقش اصلی هم باید بشویم. رفتیم جلسه ما یک متنی را تدوین کردیم و سال اولی بود که جمهوری اسلامی میخواست قطعنامه بدهد، متن را مطرح کردیم، در کمیته یک خانمی بود، نماینده مراکش. خانم حلیمه نماینده مغرب در کمیته سوم بود، یعنی از روز تاسیس سازمان ملل در این سازمان است. همسن مادربزرگ من بود، خیلی در کمیته خرش میرفت. این خانم روز دوم به من گفت من میخواهم همبانی قطعنامه بشوم. ما هم گفتیم گل زدیم و حلیمه ورزازی که بانی شد، دیگر قطعنامه ما تصویب است و دیگر نگران آن نیستیم.
کلی خوشحال شدیم و آن زمان ما تازهکار بودیم، حدود 22 سال داشتم و حلیمه 70 سالش بود.
حلیمه در جلسه اول بانیها نشست، گفت این تیتر قطعنامه شما خیلی تند است. یعنی تو میخواهی سر کسانی که فحشا میکنند را ببری؟ با صحبتهای حلیمه به ترتیب، سطح قطعنامه را پایین آوردیم، دیگر آخر من از کوره در رفتم و گفتم اگه بگم تشویق فحشا، ما را رها میکنی؟ خلاصه اینجوری است و کلمات وزن دارد. یارو آمده بود بانی شده که این را از الیمینیشن به پریونشن تبدیل کند. یعنی از یک حالت جرم به یک حالت بیماری تبدیل کند. الان من میفهمم که حق با او بود و ما کلهخر بودیم. واقعا فحشا یک بیماری است و یک معضل اجتماعی است که باید با آن برخورد کرد. ما آن وقت معتقد بودیم باید مشت محکم کوبید به دهان استکبار جهانی و اینها را نابود کرد. اما او آمده بود تا با نقش بازی با کلمات و استفاده از این موقعیتها در تبیین قطعنامه استفاده کند.
شما وقتی یک قطعنامه را میبینید که در یک اجلاس بینالمللی بهصورت رسمی مطرح شده، اگر تا به الان از آن قطعنامه چیزی نشنیدهاید، بدانید که بیرون بازی هستید. چون قطعنامه قبل از اینکه رسما طرح بشود، مدت طولانی را گذرانده که مرحله اول آن تدوین است، یعنی یک کشور یا چند کشور، عموما یک کشور مدت زیادی را وقت صرف کرده یک متنی را تدوین کرده است. ممکن است قبل از تدوین پیشنویس مانند آرتوپی کانادا، حتی دولت کانادا جلسات متعددی در مکانهای مختلف کانادا با حضور دانشمندان حقوق بینالملل گذاشت تا به مفهوم مداخله یعنی مجوز استفادهکردن از زور که نقض اصل آمره حقوق بینالملل است، شکل بدهند. بعدش تازه این را به صورت گزارش میآورد، بعد این را به قطعنامه تبدیل میکند یعنی ممکن است سه یا چهار سال طول کشیده باشد.
برای اینکه ما آن دستورکار جهانی گفتوگوی تمدنها را به مجمع عمومی ببریم، اول من یک چیزی نوشتم، اینجا جلسه کنفرانس اسلامی گذاشتیم، در جلسه کنفرانس اسلامی تصویب شد، کنفرانس اسلامی به ما مجوز داد تا از طرف کنفرانس اسلامی برویم این را در سازمان ملل مطرح کنیم. آن متن کنفرانس اسلامی براساس اصول اسلامی بود. در سازمان ملل که نمیشود براساس اصول اسلامی متن تدوین کرد، لذا آمدیم روی مفاهیم سازمان ملل مطالعه کردیم و یک متن دیگر نوشتم. اگر یک زمان وقت کردید همان بند اول دستور کار جهانی را بخوانید، برای همین بند اول، من چند کتاب خواندم. یعنی کار سختی است. ما بعضی وقتها کاری را میگوییم یک تکه کاغذ است، ولش کن اما برای همان بند اولش چند تا کتاب خواندم، ازجمله کتاب معروفی راجعبه نحوه مذاکره و فهم. چون میدانید در حوزه علوم اسلامی کتابهایی است که من در بچگیهایم وقتی دانشجوی فوقلیسانس بودم آنها را خوانده بودم اما مجبور شدم دوباره آن کتابها را بخوانم تا بفهمم که دیالوگ چه مفاهیم بینالمللی میتواند داشته باشد. برای همین تدوین آن خیلی زمان برد. مرحله بعدی مذاکره غیررسمی است یعنی ما مثلا وقتی متن را تدوین کردیم، من بارها از طرف کنفرانس اسلامی به نیویورک رفتم با کشورهای مختلف از اتحادیه اروپا، آمریکا و دیگران این متن را ما شروع کردیم و ما گفتیم این در نظر ماست و شما چه میخواهید اضافه شود؟ چه میخواهید کم شود؟ دیدگاهتان چیست؟ چون ما میخواستیم آن محتوای اصلی که تغییر پارادایم روابط بینالملل از پارادایم مبتنیبر حذف به پارادایم مبتنیبر فراگیری جا بیفتد، خیلی برای ما مهم نبود که مثلا به اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد بشود یا نشود چون اعلامیه جهانی حقوق بشر یک واقعیت خارجی است و در این هم استناد بشود یا نشود، خیلی بر اعتبار اعلامیه جهانی افزوده نمیشود. بعضیها در ایران به دنبال این میگردند.
شما فرض کنید یکسال این کار طول کشید. رسید به ژوئن 2001، در ژوئن 2001 قطعنامه ما 108 بانی داشت، هنوز رسمی بیرون نیامده بود، یعنی همینجوری بین خودمان تقسیم کرده بودیم و 108 بانی پیدا کرده بودیم، در ژوئن 2001 ما این قطعنامه را با 108 بانی رسما طرح کردیم. قطعنامه میآید سند رسمی میشود. هنوز پیشنویس است و ممکن است زیر و رو شود. یعنی من دارم میگویم روزی که این قطعنامه سند رسمی شد، یکسال و نیم مذاکره پشتش بود. اگر کسی یا کشوری آن وقت میخواست بیاید تازه با ما مذاکره بکند، یعنی اگر کشوری آنقدر از مرحله پرت بود که تا آن وقت دوزاریاش نیفتاده بود ما داریم روی این قطعنامه مذاکره میکنیم، میآمد به جای اینکه با یک کشور بانی یا با 10 کشور کنفرانس اسلامی بانی طرف باشد، با 108 کشور از اقصینقاط عالم طرف بود.
اینها از تاکتیکهای مذاکره است. مثلا آمریکا از آخرین کشورهایی بود که ما با او مذاکره کردیم. چرا؟ چون میخواستیم حمایت اتحادیه اروپا و کنفرانس اسلامی را داشته باشیم و آخر با آمریکا مذاکره کنیم. هند را حتی گذاشتیم بعد از آمریکا، چون میدانستیم هند یک موضع مبنایی ضدکنفرانس اسلامی دارد. چون اعتقاد دارد کنفرانس اسلامی جایی است که هند را حذف کرده (هند بیشترین تعداد مسلمان دنیا را دارد ولی در کنفرانس اسلامی نیست. علیرغم اینکه کشورهایی هستند در کنفرانس اسلامی مانند گابون که اصلا تعداد مسلمانانشان خیلی کم است.) اینها همهاش تاکتیک است. از اینجاست که رسما یک قطعنامه وارد حوزه مذاکراتی میشود. در اینجا باید بانی اصلی قطعنامه آنی که مالک قطعنامه است، مشخص باشد. یعنی یک رسم نانوشته در سازمانهای بینالمللی وجود دارد که تا قبل از آنکه آن بانی اصلی متنی را طرح نکند، سال بعد کسی روی آن موضوع جلو نمیآید. همبانیهایمان هم مشخص میشود بعد از اینکه قطعنامه رسمی شد، یک چیزی دارند به اسم رول کارد (کاغذی با نام همه کشورها) هرکس میخواهد بانی قطعنامه شود، بالایش عنوان قطعنامه را مینویسند و کنارش کشورش امضا میکند. بعد شما متن پیشنویست را با این بانیها میدهی، یک کاغذ درمیآید، آنی که گفتم ال فلان اول جلسه آن ال میخورد مثل L5. اگر قطعنامه گفتوگوی تمدنها را نگاه بکنید، L3 یا چنین چیزی است که یکی از اولین سندهاست. یعنی اگر ما این را در ژوئن در نیاورده بودیم، باتوجه به اینکه در سپتامبر 2001 اتفاق برجها رخ داد و آمریکا در فاز جنگ علیه ترور رفت، امکان نداشت این (گفتوگوی تمدنها) دربیاید. ما پیشنویس را آن زمان درآورده بودیم، بعد از اینکه این پیشنویس شما رسمی شد، کشورها میتوانند رسما به شما اصلاحیه بزنند. قبلا هم میتوانستند اصلاحیه بزنند اما قبلا متنی وجود نداشت ولی الان متن سند شده است. کشورها در این مرحله دو انتخاب دارند؛ یا اینکه بیایند اصلاحیهشان را به خودتان بگویند (یعنی میگوید من میخواهم این سه جمله را اصلاح کنی، حالا ممکن است بگوید اگر اصلاح کنی من به بانیان تو میپیوندم، ممکن است بگوید اگر اصلاح نکنی من مخالف قطعنامه رای میدهم یا ممکن است بگوید اگر این را اصلاح نکنی، من این را بهصورت رسمی سند میکنم.)
یعنی شما یک قطعنامهای دارید، یک نفر دیگر میآید یک اصلاحیهای بر قطعنامه شما بهصورت رسمی سند میکند، این اصلاحیه حتی میتواند مغایر روح قطعنامه شما باشد، یعنی اگر شما نوشتید میکند، او میگوید پیشنهاد میکنم در صفحه فلان «میکند» تغییر کند به «نمیکند». اتفاقا قبل از قطعنامه شما روی اصلاحیه رایگیری میشود. و هرچه اصلاحیه با مفهوم قطعنامه شما دور باشد، زودتر روی آن رایگیری میشود. یعنی فرض کنید 15 اصلاحیه آمده است، یکی را شما گفتید روز است و دیگری گفته شب است، اول از آن (شب) رای میگیرند، اگر آن تصویب شد، قطعنامه شما را با آن اصلاحیه تصویب میکنند. یکبار من در یک جلسهای دیدم کوبا یک قطعنامه داد، آمریکا رویش اصلاحیه داد، اصلاحیه آمریکا که رای آورد، کوبا مجبور شد به قطعنامه خودش رای منفی بدهد. به اینها «اصلاحیه کشنده» میگویند. بعضی اوقات دولتها وقتی میبینند اصلاحیهای کشنده است، خودشان قطعنامهشان را پس میگیرند. آن وقت شما رها میکنید اما آنها رها نمیکنند چون اگر بخواهید قطعنامه را پس بگیرید باید بقیه موافقت کنند و بعد هم یک مرحله دارد به اسم معرفی پیشنویس و بعد هم مرحله رایگیری. یک مرحله نهایی هم داریم که کشورها توضیح رای میدهند. یعنی میخواهند ثبت کنند که برای چه این رای را دادهاند. بعضی وقتها میخواهند از زهر رایشان کم بشود، مثلا کشورها در شورای امنیت علیه ما (ایران) رای میدهند اما یک سخنرانی بهعنوان توضیح رای میکنند که در این سخنرانیشان میگویند ما حقوق ایران را به رسمیت میشناسیم. اگر این سخنرانی را گوش کنید، فکر میکنید همه علیه قطعنامه رای دادند.
توضیح رای، قبل از رایگیری و بعد از رایگیری است. یعنی وقتی وارد مرحله تصویب میشود، رئیس میگوید رایگیری شروع میشود، من زمان میدهم به کشورهایی که میخواهند توضیح رای، قبل از رای بدهند. اینها که تمام میشود، رای میدهند و بعدش دوباره رئیس میگوید کسی توضیح دارد بدهد. اگر کسی این کار را نکند بعدا باید توضیح مکتوب رای خود را تحویل دهد. اما روشهای مختلفی برای رایگیری داریم. یکی تصویر بدون رایگیری؛ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در بسیاری از سازمانهای بینالمللی اگر کسی درخواست رای نکند، رایگیری نمیشود. این به این معنی نیست که همه موافق یک قطعنامه هستند. خیلی از قطعنامهها که بدون رایگیری تصویب میشود، چون دولتها نمیخواهند مجبور به ثبت موضعشان شوند. زمانهایی هم که بدون رایگیری تصویب میشود، کشورهایی قبل از رایگیری یا بعد از رایگیری اعلام موضع میکنند. مثلا سالها در قطعنامه حقوق بشری که علیه دولت میانمار تصویب میشد، رایگیری نمیشد. ولی میانمار قبل از رایگیری میآمد میگفت من در رایگیری شرکت نمیکنم ولی اگر رایگیری میشد رای منفی میدادم (نمیخواست انزوای خود را نشان بدهد). میدانید که اگر یک کشور درخواست رایگیری کند، باید رایگیری شود. این از روشهایی است که کشورها استفاده میکنند. اما یک روش که اکثر قطعنامههای مجمع عمومی، شورای حکام آژانس، شورای اجرایی یونسکو و شورای عمومی کنفرانس یونسکو تصویب میشود، تصویب بدون رایگیری است. این را ما به اشتباه اجماع میگوییم. اجماع یعنی چه؟ یعنی اینکه در جنبش عدمتعهد شما اصلا مکانیسم رایگیری ندارید، قطعنامه باید با تفاهم عمومی تصویب شود. اینجا هم یک بحثی وجود دارد که اجماع را چه میشکند؟ سابقا میگفتند یک مخالف اجماع را میشکند، اجماع به معنی این نیست که همه موافق هستند اما یک مخالف اجماع را میشکند.
یک زمانی هم ما یک شلوغ بازی درآوردیم در عدمتعهد، این قاعده را هم تغییر دادیم. شلوغبازی هم این بود که عدمتعهد میخواست راهحل دو دولت در فلسطین را بهرسمیت بشناسد، رئیس جلسه هم نماینده فلسطین در سازمان ملل بود، من دستم را بلند کردم و گفتم مخالفم و رئیس گفت تحفظ تو را ثبت کردم. ما هم جوان بودیم و دوباره دستم را بلند کردم گفتم مخالفم نه اینکه تحفظ دارم، بعد رئیس باز گفت تحفظت را ثبت کردم، دو یا سه بار که ما این کار را تکرار کردیم، بقیه شروع کردند که این تصمیم جمع است و جلوی آن را نگیرید. بعد از آن اجلاسی به نام اجلاس متدولوژی در غنا تشکیل شد، گفتند اجماع به معنی عدم وجود مخالف هم نیست، بلکه به معنای این است که رئیس احساس بکند که جلسه نگاهش این است. به همین خاطر، عدمتعهد یا کنفرانس اسلامی با اجماع با حضور عراق، حملات عراق به کویت را محکوم میکرد. علیرغم اینکه پنج یا 6 کشور مخالف بودند، لذا اجماع هم به معنی موافقت همه نیست، بلکه به معنی این است که مکانیسم رایگیری وجود ندارد. البته بعضی ساختارها مانند ناتو است که اتفاق آرا لازم است. آن با اجماع فرق دارد.
روش سوم رایگیری، تصویب است. یعنی در بعضی ساختارها رایگیری ضروری است، مانند شورای امنیت. در شورای امنیت هیچ قطعنامهای بدون رایگیری تصویب نمیشود لذا شما میبینید یک قطعنامهای هیچ مخالفی ندارد اما رئیس میگوید 15 دست بالا میرود. برای همین در اینجور مواقع میگویند قطعنامه با اتفاق آرا تصویب شد. در شورای امنیت خیلی از قطعنامهها با 15 رای تصویب شده، بهخاطر اینکه باید آنجا رایگیری شود.
در مجمع عمومی ما سابقه تصویب با اتفاق آرا نداریم، بهخاطر اینکه قطعنامهها بدون رایگیری تصویب میشوند. در مجمع عمومی و دیگر ساختارها اگر یک عضو درخواست رایگیری کند، باید رایگیری شود. گاهی اوقات نمایندگان دولتها آمادگی رایگیری ندارند، چون مثلا یک قطعنامهای تا آن سال بدون رایگیری تصویب میشده بعد بهخاطر درخواست یک نماینده از رئیس، رایگیری میشود.
اینجاست که ما در بحث اصلی دیپلماسی چندجانبه خود میگوییم، در دیپلماسی چندجانبه این نماینده دولت است که دارد بازی میکند، نه خود دولت؛ چراکه نماینده دولت وقت دستورالعمل گرفتن از دولت خود را ندارد لذا خودش باید تصمیم بگیرد. یعنی ما اگر فرض کنیم نماینده دولت در همه موارد دستورالعمل دارد، اینجا ندارد. بعد از درخواست، رئیس میگوید یک رای ثبتشده درخواست شده [این عبارات کلیشهای است] سپس رایگیری میکنند. همانطور که میدانید اگر قطعنامهای در حضور 193 عضو مجموع عمومی، با 50 رای موافق و 49 رای مخالف تصویب بشود، کاری به 100 رای دیگر ندارند که غایب بودند یا رایشان ممتنع بوده است. جالب این است که ما در قطعنامههایی که علیه خودمان است، رایهای منفی و غایب و ممتنع را جمعآوری میکنیم، میگوییم این قطعنامه با 50 رای در مقابل 150 رای تصویب شد.
یک زمانی ما قطعنامه علیه کانادا داده بودیم، هفت رای بهنفع ما شد، 100 و خردهای رای بهنفع کانادا، آقای متکی آمد رایهای منفی و مثبت و ممتنع را با هم جمعآوری کرد، یعنی گفت 100 کشور علیه کانادا رای دادند. 103 کشور بهنفع کانادا رای داده بودند. یعنی میخواهم بگویم ما گاهی اوقات روش شمارشمان هم جالب است. خلاصه قطعنامه با یک رای مثبت بیشتر از منفی تصویب میشود. البته مواردی هست که منشور مشخص کرده بعضی تصمیمات باید اکثریت مشخص داشته باشند که سه نوع اکثریت را نوشتهام؛ اکثریت نسبی (مثبت از منفی بیشتر باشد)، اکثریت مطلق (باید تعداد نصف به اضافه یک اعضا رای مثبت داده باشند) و اکثریت مشخص (رایها باید به یک عددی رسیده باشد.)
مثلا الان شما برای عضویت در شورای حقوق بشر، به رای اکثریت مطلق نیاز دارید. یعنی اینکه باید از 193 رای، نصف به اضافه یک رای بیاورید. اما برای عضویت در شورای امنیت باید اکثریت مشخص به شما رای بدهند یعنی دوسوم رای کامل (نزدیک 128 رای یا شاید الان بیشتر شده باشد).
فرض کنید دیگر جلسه وارد مرحله رایگیری شده است و شما قطعنامه را ارائه دادهاید، هنوز در جلسه آخر امکان اتفاقاتی است [خر شما هنوز از روی پل نگذشته است]. یکی از این اتفاقات، درخواستهای آییننامهای است که معمولا در قطعنامههای حقوق بشری علیه ما، ما یکبار درخواست آییننامهای میدهیم. یعنی وقتی رئیس گفت رایگیری آغاز شده، یک نفر دستش را اینجوری بالا میکند. میگوید آقای رئیس من براساس ماده فلان دستورکار که 6 ماده است (سه تا مربوط به مجمع عمومی و سه تا مربوط به کمیته و مشابه هم است)، درخواست میکنم موضوع بحث بسته یا جلسه بسته یا جلسه متوقف بشود. این سه پیشنهاد آییننامهای است که هرکدامشان یک روش دارد. اگر قطعنامهای برای شما اهمیت استراتژیک ندارد، یک قطعنامهای است که سالها بدون رایگیری دارد تصویب میشود، لحظه آخر بروید بگویید آقای رئیس من میخواهم روی این رای گرفته شود. میبینید در جلسه ولوله میشود و یک عده به سرویس بهداشتی میروند که بگویند ما رای غایب دادیم تا بعدا بتوانند با نامه رایشان را تصحیح کنند.