تاریخ : Wed 07 Sep 2022 - 02:21
کد خبر : 74160
سرویس خبری : نقد روز

فهم آمریکایی از چین و دور شدن اروپا از مسیر استقلال استراتژیک

پوریا پرندوش

فهم آمریکایی از چین و دور شدن اروپا از مسیر استقلال استراتژیک

ترس اکنون به‌مثابه ابزاری دردست آمریکابرای تحت سلطه درآوردن سیاست‌های اروپاوبه موزه تاریخ سپردن خواست استقلال استراتژیک بروکسل است.

پوریا پرندوش، تحلیلگر سیاست خارجه: با افزایش قدرت اقتصادی و افزایش اهمیت چین در همکاری‌های اقتصادی و تجاری جهانی، آمریکا که جایگاه ابرقدرتی و یکه‌تازی خود را در خطر می‌بیند به دنبال ایجاد اشتراک در درک از تهدید چین به‌منظور ائتلاف‌سازی‌های جهانی تحت رهبری خود است.
مدت‌های طولانی است که اروپایی‌ها معتقدند فرصت‌های رشد چین بر تهدیدهای آن غلبه دارد و همکاری میان دو طرف مملو از فرصت‌های ناب است. سال‌هاست که اتحادیه اروپا بزرگ‌ترین شریک تجاری چین شده و چین نیز به‌طور متقابل دومین شریک بزرگ تجاری اتحادیه اروپا. این درحالی است که سال‌های متمادی است که آمریکایی‌ها سعی در کاهش روابط تجاری اروپا با چین دارند که اکنون فرصت آن را فراهم می‌بینند. به‌دنبال تغییر و تحولاتی که در نظم بین‌المللی اتفاق افتاده است، آمریکایی‌ها کم‌کم به‌سمت‌وسوی یک فهم واحد با اروپایی‌ها حرکت می‌کنند. تلاش اروپا برای به دست آوردن استقلال استراتژیک تا پیش از جنگ در اوکراین بر این بود که مجبور به انتخاب در «میدان رقابت» آمریکا با چین نشود. به تعبیر دیگر استقلال استراتژیک اتحادیه اروپا مبتنی‌بر بازیگری آزادانه در عرصه نظام بین‌الملل بود؛ چیزی که به‌عنوان مثال در قرارداد کلان گازی آلمان با روسیه، موسوم به خط لوله نورداستریم 2، علی‌رغم مخالفت‌های آمریکا یا در معاهده برجام خود را نشان می‌داد. با این اوصاف اما شروع درگیری‌ها در اوکراین موجب تضعیف طرفداران استقلال استراتژیک درمقابل طرفداران وابستگی فراآتلانتیکی (وابستگی به آمریکا) شده است. اکنون ترس همیشگی اتحادیه اروپا از کلیدخوردن جنگی دیگر در درون خاک اروپا به ترس از سلطه روسیه به‌عنوان تهدید کوتاه‌مدت و درنهایت سلطه چین به‌عنوان تهدید بزرگ تبدیل شده است. گفتمانی که کاخ سفید سال‌هاست روی آن درحال برنامه‌ریزی است و آن وابسته‌سازی اروپا به خود، گسترش ناتو و تعمیق حضور نظامی همه‌جانبه خود در اروپاست.
بدین‌ترتیب مدیریت درک از تهدید اروپا اکنون به‌نوعی طبق برنامه آمریکا در حال پیشروی است. در این برداشت آمریکایی کشورهای اروپایی از چین، رشد بیشتر چین به معنی تهدیدی برای نظم غربی است که تقویت‌کننده تهدید روسیه برای اتحادیه دانسته می‌شود. بنابراین نظم مبتنی‌بر قانون بین‌المللی با اجازه دادن به رشد آزادانه بیشتر چین به‌سوی زوال حرکت می‌کند، لذا باید مانع از این رشد در پرتو امکانات اقتصادی این نظم شد که به طرز اجتناب‌ناپذیری اتحاد فراآتلانتیکی (اروپا-آمریکا) را به‌سوی یک درگیری هژمونیک با چین هدایت خواهد کرد. به‌ نظر می‌رسد که پروژه آمریکایی‌سازی اتحادیه اروپا به‌دنبال القای تعصبات شناختی بیشتر، نقض اصول بنیادین منافع ملی اروپایی، نقض خودمختاری استراتژیک و تحریک رویکردهای منطقی در راستای سیاست‌های تحریف‌شده باشد. این سیاست‌ها البته اروپا را به‌طورکلی متضرر خواهد کرد.
از طرفی اختلال در زنجیره تامین از چین و روسیه به غرب آسیب زیادی به اقتصاد این کشورها وارد خواهد آورد. لکن عده‌ای نیز اصرار دارند که با کاهش وابستگی به چین نیاز به ایمن‌سازی و استقلال زنجیره تامین دارند. این درحالی است که وابستگی‌های انرژی اروپا به روسیه در زمینه واردات انرژی یا حتی اختلال در صادرات کالا و فناوری به چین از سوی اروپایی‌ها درصورت افزایش موج تحریم‌ها به‌نوعی خودتحریمی تلقی می‌شود.
گره‌خوردگی‌های اقتصادی-امنیتی ماحصل سال‌های متمادی جهانی‌سازی‌ای است که اتفاقا خود آمریکایی‌ها با همکاری اروپا ایجاد کرده بودند و تحت عنوان «ارزش‌های بازار آزاد» و «مسطح‌سازی جهان» توسط خود آنها تبلیغ می‌شده است. این روند کشورها و اقتصادهای مختلف را به‌نوعی به‌هم گره زده است که اساسا هرگونه قطع زنجیره‌های وابستگی متقابل و اصرار بر انفکاک چیزی جز ضرر برای کشورهای تحریم‌کننده به‌بار نخواهد آورد. با این اوصاف اما توازن میان توسعه و امنیت اروپا با نگاه آمریکایی به جهان به‌دست نخواهد آمد، چه اینکه کشورها باید بتوانند خود منافع ملی خود را در کوران حوادث تشخیص دهند نه اینکه دستورکار آمریکا در راستای تثبیت سلطه‌اش بر جهان را پیاده کنند.
مرحله دیگر آمریکایی‌سازی فهمِ اروپا از چین، نظامی‌سازی اروپاست. افزایش حضور نظامی آمریکا، افزایش فروش تسلیحات آمریکا به اروپا، گسترش ناتو و ایجاد جبهه مشترک تحریم روسیه و چین را می‌توان از مکانیسم‌های این برنامه کلان آمریکا دانست. در این‌ میان آنچه درحال اتفاق افتادن است تلاش در راستای خارج کردن اروپا از استراتژی بی‌طرفی استراتژیک و تبدیل آن به پیاده‌نظام آمریکا در درگیری با چین و روسیه است. به‌عنوان مثال پذیرش درخواست عضویت فنلاند و سوئد به سازمان ناتو که دستورکار خود را بر بی‌طرفی گذاشته بود یا افزایش هزارمیلیارد دلاری بودجه نظامی آلمان حکایت از موفقیت آمریکا در آمریکایی‌سازی ذهنیت اروپا نسبت به چین دارد.
به‌نوعی می‌توان سیاست کنونی آمریکا در قبال اتحادیه اروپا را القای ترس نامید. ترس اکنون به مثابه ابزاری در دست آمریکا برای تحت سلطه درآوردن سیاست‌های اروپا و به موزه تاریخ سپردن خواست استقلال استراتژیک بروکسل است. در این وضعیت آنچه که شاید بتواند تامین‌کننده منافع اروپا باشد پیگیری سیاست‌هایی مبتنی‌بر منافع ملی، پیشبرد صلح و مقابله با تبدیل شدن به دستورکار امنیتی آمریکا در سیاست مقابله با چین این کشور است.