تاریخ : Sun 04 Sep 2022 - 02:58
کد خبر : 74099
سرویس خبری : ایده حکمرانی

جمهوری اسلامی، تحقق نظریه تکامل‌یافته ملاصدرا در فلسفه سیاسی است

نقدی بر گفت‌وگوی ابراهیم فیاض با «فرهیختگان» درباره فلسفه ملاصدرا

جمهوری اسلامی، تحقق نظریه تکامل‌یافته ملاصدرا در فلسفه سیاسی است

درحقیقت جمهوری اسلامی، تحقق نظریه تکامل‌یافته صدرالمتالهین درفلسفه سیاسی است، هم تکامل و هم تحقق نظریه سیاسی صدرالمتالهین توسط امام صورت می‌پذیرد.

یاسر حسین‌پور، پژوهشگر: چندی پیش جناب دکتر فیاض، جامعه‌شناس محترم دانشگاه تهران، در گفت‌وگو با روزنامه فاخر «فرهیختگان» مطالبی را عنوان کرده بودند که بخشی از آن مرتبط با فلسفه اسلامی و به‌طور خاص فلسفه ملاصدرا و حکمت متعالیه بود.
هرچند آنچه در آن گفت‌وگو مطرح شد، برای اولین‌بار نبود و درحقیقت تکرار چندین‌باره مدعیات ایشان درطول چند سال اخیر بود، لکن لازم دانستم نکاتی را درباره آن به نگارش درآورم، بنابراین این نوشتار ناظر به گفت‌وگوی اخیر ایشان با روزنامه «فرهیختگان» است.
پیش از آغاز سخن، به حکم ادب، لازم می‌دانم ادای احترام به شخصیت علمی دکتر فیاض داشته باشم، زیرا هرگاه در زمینه تخصصی خودشان اظهارنظر کرده‌اند، بسیار مفید و قابل‌استفاده بوده است. هرچند هرگاه در زمینه فلسفه اسلامی فرمایشی داشته‌اند به شهادت همه آشنایان با فلسفه اسلامی، به‌سختی نکته دقیق، قابل‌بررسی و صحیحی در کلام‌شان یافت شده است و مع‌الاسف عمدتا خلاف واقع بوده و نشانگر عدم سواد و صلاحیت ایشان در فلسفه اسلامی است. همچنین تشکر کنم از اینکه دست‌کم باب گفت‌وگو را گشوده‌اند، زیرا معتقدم حیات علم و فلسفه اسلامی به گفت‌وگو وابسته است و عملا امکان هیچ رشد و تکاملی در علم بدون گفت‌وگو متصور نیست.
ظاهرا و آنچنان‌که اساتیدمان فرموده‌اند گام اول در هر نقد عالمانه‌ای ارائه یک گزارش منصفانه و دقیق از مطالب عنوان‌شده طرف مقابل است. این مهم، دست‌کم درباره آنچه دکتر فیاض می‌فرمایند بسیار دشوار و صعب‌الوصول است. فهم نظم و منطق حاکم بر سخنان ایشان، حقیقتا دقت و زحمت مضاعف می‌خواهد.
اما سعی کرده‌ام، در کلام ایشان، به یک منطق درخور دست پیدا کنم، هرچند می‌دانم نتیجه برای آشنایان با فلسفه اسلامی شاید ناراحت‌کننده و ناگوار به‌نظر برسد که لازم است پیشاپیش از این بابت عذرخواهی کنم:
ایشان شبه‌استدلالی را احتمالا با هدف نفی انقلاب، تحرک و حرکت در فلسفه صدرایی بیان می‌کنند که لابد صورت منطقی آن چنین می‌شود:
1- در فلسفه صدرایی اصالت با وجود و ماهیت اعتباری است.
2- بنابراین تمام ماهیات از قبیل جواهر و اعراض اعتباری هستند.
3- اعتباری بودن ماهیت به این معناست که ماهیت هیچ‌گونه حقیقتی ندارد و صرفا ساخته ذهن بشر است.
4- بنابراین جواهر و اعراض هیچ‌گونه حقیقتی ندارند و صرفا ساخته ذهن بشر هستند.
5 - لذا «حرکت جوهری» یا «حرکت در جوهر» که یکی از اصلی‌ترین آموزه‌های فلسفی ملاصدراست به‌معنای حرکت در یک موضوع غیرواقعی است که فاقد وجود خارجی است.
6- بنابراین در فلسفه ملاصدرا و در آموزه اصالت وجود هیچ‌گونه امکان حرکت وجود ندارد چون اساسا ماهیات غیرواقعی هستند.
7- اگر در جایی حرکت نباشد، زمان هم نیست.
8- اگر زمان نباشد تاریخ هم نیست، زیرا تاریخ بعد فرهنگی زمان است.
9- پس در فلسفه ملاصدرا ماهیت نیست، حرکت نیست، زمان نیست، تاریخ نیست پس اساسا هیچ‌گونه تحرکی نیست.
10- انقلاب مقوله‌ای زمان‌مند و از جنس حرکت و تحرک است.
11- پس در فلسفه ملاصدرا انقلاب نیست.
12- پس فلسفه ملاصدرا ضدانقلاب است!
مع‌الاسف از بین 12 گزاره بالا که به‌زحمت و با یک جست‌وجوی سخت به‌دست‌آمده است، تنها پنج‌ گزاره صحیح است و هفت گزاره غلط وجود دارد که واقعا حاکی از ضعف شدید این شبه‌استدلال ناموزون است. گزاره‌های اول، دوم، هفتم، هشتم و دهم صحیح و مابقی غلطند که همگی از شدت نادرستی گزاره سوم ناشی می‌شوند.
گزاره سوم به‌طرز عجیبی غلط و غلط‌انداز است. دکتر فیاض بزرگوار به معانی متعدد «اعتباری بودن» دقت نکرده‌اند و لذا برخلاف تمام اساتید فلسفه اسلامی و برخلاف همه تصریحات جناب ملاصدرا و مفسران متقدم و متاخران‌شان، پنداشته‌اند اعتباری بودن ماهیت به این معناست که ماهیت هیچ‌گونه حقیقتی ندارد و صرفا ساخته ذهن بشر است.
ریشه فساد مغالطی این استدلال، همین باور نادرست است. اصالت وجود صدرایی، دست‌کم پنج تفسیر دارد که در کتاب «هستی و چیستی در مکتب صدرایی» به‌طور مفصل آمده است. می‌توان تفاسیر دیگری را نیز پذیرفت، لکن در هیچ‌یک از تفاسیر متعدد اصالت وجود، اعتباری بودن به معنایی که جناب فیاض بیان کرده‌اند، نیست.
هیچ فیلسوفی در هیچ کجای تاریخ هزارساله فلسفه اسلامی، چنین حرف عجیب و البته خطرناک و حتی نامعقولی نزده است و ما برای اولین بار در کلام دکتر فیاض چنین تفسیری مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها با هیچ‌کدام از عبارات و تصریحات فلاسفه سازگار نیست، بلکه صراحتا و علنا مخالف آن است.
علامه مصباح در «آموزش فلسفه» که ابتدایی‌ترین کتاب برای آشنایی با فلسفه اسلامی است، هم معانی مختلف اعتباریت را بیان می‌کنند و هم نوآموزان فلسفه را از چنین برداشت غلطی بر حذر می‌دارند. اما دکتر فیاض دچار مغالطه‌ای شده است که حتی نوآموزان فلسفه نیز از آن دور هستند.
«ماهیت اعتباری است» یعنی ماهیت، حقیقتی جز وجود ندارد. ماهیت حکایت وجود است و در حقیقت هر ماهیت بیانگر نحوه‌ای از وجود است که البته این مساله ریشه در «تشکیک در وجود» دارد. ملاصدرا در چند مرحله مسائل هستی‌شناختی فلسفه خود را سامان می‌دهد:
یک. او با تکیه‌بر اصالت وجود، مدعی می‌شود هیچ‌چیز جز وجود در هیچ‌یک از عوالم، امکان تحقق ندارد و هرچه غیر از وجود در ذهن انسان پدیدار می‌شود، صرفا حکایات وجود هستند که آنها را ماهیت می‌نامیم.
به بیان ساده‌تر، اگر گفته می‌شود: «فردی روزنامه به‌ دست، روی صندلی نشسته است»، بنابر اصالت وجود جز به این معنا نیست که «وجودی، وجود به دست گرفته و روی وجود نشسته است.» لکن وجود اول با ماهیت فرد، وجود دوم با ماهیت روزنامه و وجود سوم با ماهیت صندلی برای انسان پدیدار می‌شود.
دو. ملاصدرا، در پاسخ به این سوال که چگونه است که هر وجود با ماهیتی غیر از ماهیت وجود دیگر در ذهن پدیدار می‌شود «تشکیک در وجود» را مطرح می‌کند و بیان می‌دارد که تشکیک و شدت و ضعف در مراتب طولی و عرضی وجود، موجب تفاوت در ماهیات می‌شود.
توضیح بیشتر این مساله هم خارج از حوصله مخاطب است و هم ما را از بحث خودمان خارج می‌کند. آنچه گفته‌شده صرفا تذکر این نکته بود که اعتباریت در مشهورترین تفسیر اصالت وجود، به‌معنی حکایت است و نه‌تنها هرگز به‌معنای غیرواقعی بودن و صرف ساخته ذهن بودن نیست، بلکه به‌معنی حکایت از واقعیت غیرقابل‌انکار بیرونی است. بنابراین گزاره سوم و به‌تبع گزاره چهارم دکتر فیاض غلط محض است. اشتباه فاحش ایشان، در مبنای این استدلال پرپیچ‌وخم، که در مبتدی‌ترین فراگیران فلسفه نیز مشاهده نمی‌شود، مانند دومینویی همه آنچه پس‌ از این مدعی می‌شوند خدشه‌دار و متهم به مغالطی بودن می‌کند.
اما نوبت می‌رسد به ادعای عجیب و محیرالعقول گزاره پنجم.
اگر فلسفه ملاصدرا فقط سه آموزه اساسی داشته باشد قطعا درکنار «اصالت وجود» و «تشکیک در وجود» باید از «حرکت جوهری» یاد کنیم. حرکت جوهری از اساسی‌ترین آموزه‌های فلسفی ملاصدرا است. در حرکت جوهری، ملاصدرا معتقد است چیزی نیست مگر آنکه دچار حرکت است. به‌عقیده ملاصدرا، سکون و ثبات غیرقابل‌قبول و نامحقق است. وی معتقد است هرگونه ادعای ثبات و سکون در عالم مردود است، شاید حتی بتوان ادعا کرد حرکت جوهری زیباترین شورآفرین‌ترین آموزه فلسفی ملاصدرا است. آموزه‌ای که خود مبتکر آن است. دکتر عبدالکریم سروش در کتاب «نهاد ناآرام جهان» به‌خوبی مساله حرکت جوهری را توضیح داده است. اگر برای مخاطب عام، بخواهیم حرکت جوهری را با رسم شکل نشان دهیم می‌بایست از شاهکار نقاشی استاد فرشچیان استفاده کنیم. هنرمند بزرگ ایرانی در تابلوی «نیایش» مردی تصویر کرده است که همه از جنس دود و مدام درحال حرکت است. شاید اگر ملاصدرا نقاش بود و می‌خواست ادعای خود را در حرکت جوهری تصویر کند چنین تابلویی ترسیم می‌کرد. به تعبیر شهید مطهری، حرکت جوهری به ما می‌گوید هیچ‌چیزی در عالم ساکن و ثابت یافت نمی‌شود و حرکت در سراسر عالم نفوذ کرده است.
جالب اینجاست در فلسفه‌ای که ثبات بی‌معناست، ادعا شده است حرکت وجود ندارد. حرکت جوهری یعنی حرکت در ذات وجود و در تمام وجود. حرکت جوهری یعنی آنچه به‌صورت جوهر شناخته می‌شود و حکایت از ذات وجود می‌کند، غیرقابل سکون است این مساله‌ای است در ابتدایی‌ترین کتاب‌های آموزش فلسفه به‌صراحت عنوان‌ شده است و همه نوآموزان فلسفه اسلامی که کمتر از چند واحد آموخته‌اند نیز آن را می‌دانند.
فی‌الواقع حرکت جوهری، فرع بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و اساسا موضوع آن وجود است نه ماهیت. اما در تعبیر بسیار نادرست دکتر فیاض احتمالا صرفا به‌خاطر وجود کلمه جوهر و به جهت اعتباری بودن ماهیت انکار می‌شود درحالی‌که اساسا حرکت جوهری چیزی جز حرکت در وجود نیست.
بنابراین اساسا حرکت جوهری به این معناست که فلسفه ملاصدرا عین حرکت و عین تحرک و عین زمانمندی و با منطق دکتر فیاض، عین تاریخ و درنتیجه عین انقلاب است، زیرا انقلاب در ذات وجود، دائم‌الوقوع و بلکه ضروری‌الوقوع است.
دکتر فیاض در گفت‌وگو با «فرهیختگان» پس‌ از اینکه در رابطه جمهوریت و اسلامیت نکته‌ای می‌فرمایند - که البته غلط هم هست - نکات متعدد و نادرست دیگری را هم نسبت به فلسفه اسلامی قطار می‌کنند که در سطور آتی صرفا به بخشی از آن خواهیم پرداخت.
ادعای اول: امام خمینی(ره) از فلسفه ملاصدرا عدول کرد.
در نسبت بین امام خمینی، انقلاب اسلامی و ملاصدرا و فلسفه‌اش، کلام خود امام برای ما سند و مدرک است که در مصاحبه با حسنین هیکل در سال 1357 هنگامی‌که کمتر از دوماه به پیروزی انقلاب باقی‌مانده است در جواب این سوال که «چه شخصیت یا شخصیت‌هایی در تاریخ اسلامی یا غیراسلامی غیر از رسول اکرم(ص) و امام علی(ع) شما را تحت‌تاثیر قرار داده و روی شما موثر بوده و چه کتاب‌هایی به‌جز قرآن در شما اثر گذاشته است؟» فرمودند: «... شاید بتوان گفت: در فلسفه، ملاصدرا. از کتب اخبار، کافی. از فقه، جواهر» (صحیفه امام، ج5، ص271) ایشان در کتاب «شرح چهل حدیث» در توصیف ملاصدرا می‌فرمایند: «جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدرالمتالهین، رضوان‌الله علیه» رهبری نیز درجایی فرمودند: «امام عصاره حکمت صدرایی و فقه جواهری است.» و حقیقتا می‌توان گفت بنای جمهوری اسلامی بر حکمت ملاصدرا و فقه جواهری نهاده شده است. در بررسی ادعای سوم، بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
ادعای دوم: از فلسفه ملاصدرا، فلسفه اجتماعی بیرون نمی‌آید و در فلسفه ملاصدرا، عدالت اجتماعی وجود ندارد.
می‌توان گفت در ازای عدالت‌پژوهی در حکمت اسلامی، با عمر هزارساله آن برابری می‌کند و قدیمی‌ترین کتب حکمی اسلام، به عدالت اجتماعی پرداخته‌اند. بیش از هزار سال پیش، فارابی در مدینه فاضله‌اش مفصلا به عدالت پرداخته است. جناب ابوالحسن حسنی در دو کتاب «مقدمه‌ای بر حکمت سیاسی متعالیه» و «حکمت سیاسی متعالیه» و همچنین جناب لک‌زایی در کتاب «اندیشه سیاسی صدرالمتالهین» مفصل به عدالت و ساحت اجتماعی فلسفه ملاصدرا پرداخته‌اند. اگر دکتر فیاض فرصت مطالعه کتب مذکور را ندارند دعوت‌شان می‌کنم تا دست‌کم مقاله «عدالت‌پژوهی در حکمت متعالیه» را مطالعه کنند تا رفع سوءتفاهم شود.  حقیقت آن است که ملاصدرا یک فیلسوف علاقه‌مند به مباحث حکمت نظری است که کمتر به مسائل حکمت عملی پرداخته اما با ‌وجود این، عدالت به انحای آن، در کتب متعدد و در موارد فراوان مورد تاکید ملاصدرا بوده است. ملاصدرا کرارا به عدالت فردی (موارد متعدد در اسفار و سایر کتب) عدالت اجتماعی (کسر الاصنام الجاهلیه، الشواهد الربوبیه، المبدا و المعاد) و عدالت جزایی (رساله سه اصل) پرداخته است.
ملاصدرا در کنج عزلت تحمیلی و در تبعید سخت خود در کهک و قم، درحالی‌که حکومت وقت، درحال افول و سقوط است به فلسفه سیاسی و ویژگی‌های یک حکومت درخور پرداخته و تلاش کرده ویژگی‌های یک «حکومت اسلامی» را ترسیم کند. او در تفسیر قرآن خود که احتمالا در زمره آخرین تالیفات او است در ذیل تعبیر قرآنی «لیقوم الناس بالقسط» مفصلا درباره قیام مردم به قسط و معنای عدالت سخن می‌گوید. سخنانی که بسیار مشابه آن را در شرح 40 حدیث امام مشاهده می‌کنیم. اساسا در مطالعه تطبیقی میان آنچه ملاصدرا درباره حکومت اسلامی می‌گوید و آنچه امام راحل بیان می‌فرمایند، شباهات و نظایر فراوان یافت می‌شود و احتمالا دو عاملِ «گذر زمان» و همچنین «احاطه بیشتر امام بر مسائل فقهی نسبت به ملاصدرا»، امام را به اصل اساسی ولایت‌فقیه می‌رساند.
ولایت‌فقیه بیان کامل و متفقه نظریه سیاسی ملاصدرا درباره حکومت اسلامی است که با نبوغ امام به تکامل رسیده است.
«بررسی تطبیقی فلسفه سیاسی صدرالمتالهین و امام خمینی» به‌عنوان یک پژوهش میان‌رشته‌ای، پیشنهاد می‌شود. آنچه صدرالمتالهین در حکمت عملی و فلسفه سیاسی خود می‌گوید حدود 300سال بعد توسط امام با فقه به‌عنوان دستورالعمل و قانون شریعت ممزوج می‌شود و امکان تحقق می‌یابد.
درحقیقت جمهوری اسلامی، تحقق نظریه تکامل‌یافته صدرالمتالهین در فلسفه سیاسی است، هم تکامل و هم تحقق نظریه سیاسی صدرالمتالهین توسط امام صورت می‌پذیرد.
صدرالمتالهین در کتاب المبدا و المعاد ویژگی‌های حاکم را برمی‌شمرد و یکی از مهم‌ترین آنها را عدالتخواهی او می‌داند و اصلا کسی که آشنایی نسبی با حکمت متعالیه داشته باشد، می‌داند که فلسفه ملاصدرا اساسا بر عدالت بنا شده است و معنای دقیق کلمه به عدالت می‌پردازد.
ملاصدرا، با ابداع نظریه تعدد نوعی نفوس، طرح  نویی در مبانی انسان‌شناختی عدالت درانداخته است. نگارنده در هیچ‌یک از تحقیقات صورت‌گرفته درباره ملاصدرا، توجه به ابتنای عدالت صدرایی بر نظریه تعدد نوعی نفوس را مشاهده نکرده است.
در تعدد نوعی نفوس، صدرا معتقد می‌شود هر انسان، نوع منحصر و متمایز از سایر انسان‌هاست و به همین دلیل، به‌لحاظ استحقاق و تکالیف نیز، منحصربه‌فرد و متفاوت از انسان‌های دیگر است.
درحقیقت واژه انسان، نه‌تنها اشاره به نوع واحدی از موجودات نمی‌کند بلکه شامل انواع و حتی بلکه اجناس متعدد است و درحقیقت جنس الجنس است. هر انسان، نوع منحصربه‌فرد و متمایز با سایرین است.
این باور شگفت‌انگیز و نگاه انسان‌شناسانه تحسین‌برانگیز، مبنای تقریر نو و خاصی از عدالت است که تبعا پیش از صدرا مسبوق به سابقه نبوده است.
با این نگاه صدرایی، عدالت برای اولین‌بار، یک مبنای دقیق انسان‌شناسانه می‌یابد که هم توضیح آن را ممکن‌تر و هم تبیین آن را محقق‌تر می‌کند، لذا پژوهش «تعدد نوعی نفوس به‌مثابه مبنای انسان‌شناختی عدالت در فلسفه سیاسی ملاصدرا» به‌عنوان یک پژوهش نوین و مفید نیز توصیه می‌شود.
ادعای سوم: ابن عربی (638ق) انسان کامل را وارد عرفان و جای امام می‌نشاند.
انسان کامل، یک اصطلاح عرفانی است که با اصطلاح دینی امام، اشتراک در مصداق دارد. کمااینکه واجب‌الوجود، یک اصطلاح فلسفی است که با اصطلاح دینی‌الله، اشتراک مصداق دارد. انسان کامل، جایگزین هیچ ‌واژه دیگری نیست. جایگزین امام هم نیست، زیرا اساسا واژه امام بین اصطلاحات عرفانی معنای دیگری جز معنای دینی آن دارد.
همچنین اطلاع کمی از عرفان اسلامی کافی است که بدانیم اساسا تعبیر انسان کامل برای اولین بار توسط سید حیدر آملی (787ق) که حدود 150 سال بعد از ابن‌عربی می‌زیسته وارد مباحث عرفانی شده و اساسا این تعبیر که کسی «انسان کامل را به‌جای امام» بنشاند غلط است، زیرا تعبیر امام در عرفان اسلامی هیچ‌گاه وجود نداشته است که بخواهد با تعبیر دیگری جایگزین شود.
سیدحیدر آملی که احتمالا اولین عارفی است که تشیع او تصریح شده و مورد وفاق هم است، جایگاه امام در عرفان را خالی ‌دیده و سعی کرده با تعبیر انسان کامل خلأ آن را پر کند و در حقیقت گام بلند و تحسین‌برانگیزی به سمت شیعی سازی عرفان برداشته است.
ادعای چهارم: فلسفه ملاصدرا اساسا فلسفه نیست.
البته از آن همه مقدمات معوج و ناصحیح این‌چنین نتیجه شگفت‌آوری هم دور از انتظار نیست. درست است که ملاصدرا که یک عارف بزرگ و یک صوفی محترم است و تعبیر دکتر سیدحسین نصر که از ایشان به‌عنوان «صوفی شیراز» یاد می‌کند تعبیر غلطی نیست، اما او تعهدی دارد که عرفان را در قالب فلسفه عرضه کند و حکمت متعالیه حاصل همین عرضه عرفان در قالب فلسفه است که البته بسیار هم موفق است.
ادعای پنجم: کلام شیعی بعد از ملاصدرا از بین می‌رود.
خیلی عجیب است. یکی از علوم رایج اسلامی در عصر حاضر کلام اسلامی است. در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها کلام اسلامی تدریس می‌شود و حتی در مراکز علمی و دینی خارج از کشور و حتی در کشورهای غیرمسلمان نیز الهیات اسلامی آموزش داده می‌شود. کلام اسلامی یک علم زنده و پویا و پاسخگو است و با این همه چقدر عجیب است این‌که کسی بگوید کلام شیعی از بین رفته است. متکلمان معاصر همگی مدیون تلاش علمی خواجه‌نصیرالدین طوسی‌اند و فرزندان علمی «تجرید الاعتقاد» ایشان محسوب می‌شوند و همه می‌دانند آن عالم بزرگ و این کتاب سترگ هر دو متاثر از فلسفه هستند؛ البته فلسفه‌ پیش از ملاصدرا، زیرا خواجه‌نصیرالدین طوسی (672ق) حدود 400سال پیش از ملاصدرا می‌زیسته، کلام معاصر امروز درحقیقت میراث ماندگار آن عالم ربانی است و عمری حدودا 800ساله دارد.
حال از میان همه گرایش‌ها و مکاتب کلامی، بخش عمده‌ای از آن که احتمالا توسط آیت‌الله سبحانی، رهبری می‌شود متاثر حکمت متعالیه و ملاصدرا است. جناب سبحانی در کتاب «المحاضرات» بخش مهمی از مشکلات کلامی را به روش صدرایی حل کرده و سوالات مطرح‌شده را صدرایی پاسخ داده است.
اساسا یکی از مهم‌ترین تعالیم اسلامی که در علم کلام بررسی می‌شود، آموزه اساسی معاد است و جالب اینجاست که اغلب متکلمین معاصر معاد را به روش صدرایی تصویر می‌کنند و توضیح می‌دهند و در میان ذائقه‌های متعدد کلامی ذائقه صدرایی است که غلبه و شهرت دارد. معاد مشهور در کلام معاصر معاد صدرایی است و اساسا برخی متکلمان معتقدند معاد جسمانی جز با تقریر ملاصدرا نمی‌تواند صحیح باشد.
ادعای ششم: ورود علمای پس از ملاصدرا به احادیث یک ورود اخباری است.
این هم خیلی عجیب است. پس از تاسیس حکمت متعالیه، اولین کتاب روایی که به نگارش درآمده است «شرح اصول کافی» خود جناب ملاصدرا است که اساسا فلسفی و عقلی است و دست‌کم تا عصر خود، بی‌همتا و یگانه است، حتی علامه مجلسی در «بحارالانوار» که عمده‌ترین کتاب روایی بعد از ملاصدرا است، هرچند موافق با فلسفه نیست، اما خود را ناچار می‌بیند که از مباحث فلسفی نیز استفاده کند و دست‌کم برای رد و انکار، آنها را ذکر کند. همین ذکر مطالب فلسفی ملاصدرا و غیر او در بحارالانوار موجب غنای بیشتر کتاب و گریز عمیق‌تر علامه مجلسی از اخباری‌گری است.
درحقیقت فلسفه و به‌خصوص حکمت متعالیه عامل نجات علامه مجلسی از تقاریر نامنعطف اخباری‌گری است.
ادعای هفتم: فلسفه ملاصدرا موجب سقوط سلسله صفویه (1135- 907 ق) می‌شود.
دوام حکومت مقتدر صفویه پس از رحلت ملاصدرا بیشتر از 85 سال نیست. بررسی دلایل سقوط این سلسله عظیم برعهده تاریخ‌پژوهان است اما آنچه به فلسفه مربوط می‌شود و آگاهی از تاریخ زندگی ملاصدرا حتی در حد رمان «مردی درتبعید ابدی» نادر ابراهیمی نیز کفایت می‌کند، هجران، تبعید و عزلت ملاصدرا در حکومت صفوی است و بنابراین اگر فلسفه ملاصدرا نسبتی با سقوط صفویه داشته باشد منطقا و با تکیه‌بر شواهد تاریخی باید گفت طرد ملاصدرا توسط حاکمان صفوی موجب سقوط آنها شده است نه بهره‌مندی از فلسفه ملاصدرا.
آغاز حیات فلسفه ملاصدرا مربوط می‌شود به سال‌های پس از سقوط صفویان و تلاش‌های قدرشناسانه مرحوم بیدآبادی (1197ق) از علمای عصر افشاریه که حدودا 100سال بعد از رحلت ملاصدرا متولد شده است. درحقیقت تولد فلسفه ملاصدرا به‌دلیل هجران و عزلت و تبعید که از جانب حاکمان صفویه بر ملاصدرا تحمیل‌شده حدودا یک قرن بعد از رحلت ملاصدرا است. حال چگونه می‌توان ادعا کرد فلسفه ملاصدرا باعث سقوط صفویه شده است!؟
خیلی مسائل متکثر نامربوط و بی‌منطق در کلام ایشان آسمان‌وریسمان شده‌اند که حقیقتا امکان پاسخ به همه آنها نیست و از حوصله بحث ما خارج است.

  کلام آخر
فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه مجموعه‌ای غرورآفرین برای هرکسی است که به اسلام و علم اسلامی علاقه‌مند است. از میان تمام علوم، فلسفه از معدود مواردی است که با تلاش هزارساله امثال فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا به این سطح از قوام و اسلامیت رسیده است. حکمت متعالیه مفتخر است درکنار فقه جواهری مبنای حکمی انقلاب اسلامی باشد. امروز باید برای تولید علم و در مسیر اسلامی‌سازی علوم و تقویت فقه حکومتی بیش‌ازپیش به فلسفه و حکمت متعالیه پرداخت، آن را گرامی داشت و امتداد بخشید.
امیدوارم آنچه به نگارش درآمد دست‌کم تلاش کوچکی در دفاع از تاریخ پرافتخار فلسفه در اسلام باشد. والسلام.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

عدالت اجتماعی در فلسفه ملاصدرا وجود ندارد(لینک)

از فلسفه ملاصدرا فلسفه اجتماعی بیرون نمی‌آید(لینک)